مهرالدین مشید

  

بن بست کنونی را با تدبیر باید گشود یا طلسم و معجزه یی در کار است

دوازده سال از جنگ امریکا در افغانستان سپری شده؛ اما با گذشت هر روز بدون آنکه گرهی از آن گشوده شود، به عکس، پیچیده تر، مبهم تر و خطرناک تر شده می رود. حال پرسش این است که چگونه و از چه راه هایی می توان، به این بن بست خاتمه داد و بر فاجعۀ کنونی در کشور نقطۀ پایان گذاشت. این در حالی است  که تمامی تلاش های سیاسی در سطح ملی و بین المللی در این زمینه تا کنون به ناکامی انجامیده است و به عکس دامن جنگ، ناامنی و تشنج در کشور هر روز بیشتر از روز دیگر گسترش یافته است.

مداخله و تجاوز کشور های همسایه، وابستگی مخالفان مسلح به استخبارات پاکستان و ایران، نبود استراتیژی روشن صلح در حکومت کابل، وابستگی و دهان بینی های کابل به خارجی ها، اختلاف گروه های سیاسی با حکومت برسر استراتیژی مداکره با طالبان، وابستگی گروه های سیاسی کشور به استخبارات منطقه و اختلافات ذات البینی میان آنان، نبود نهاد قدرتمند برای صلح، شورای عالی صلح نه بحیث یک نهاد مصالحه با مخالفان؛ با داشتین استراتیژِی ملی؛ بلکه بحیث یک پروژۀ سیاسی و زمینه ساز معاش برای شماری ها و دشواری های دیگری از این دست بر  پیچیده شدن جنگ افغانستان و به ابهام رفتن آن فزوده است که اکنون به بن بست مواجه شده است.  به بن بست رفتن جنگ این سوال را در افکار عامه بوجود آورده است که از با چه رویکردی باید وارد عمل شد تا دست کم گرهی از بن بست را گشود. برای گشودن این بست شاید طلسمی در کار نباشد و معجزه یی هم و اما آنچه مسلم است، این که قبل از همه اراده های قوی سیاسی میان جناج های درگیر و نفی وابستگی های سیاسیی و استخباراتی آنان می تواند، دست کم کلیدی برای گشایش روند صلح باشد.

حالا نه تنها از ارادۀ سیاسی نیرومند و ترک وابستگی های سیاسی و استخباراتی میان طرف های درگیر برای گفت وگو های صلح افغانستان خبری نیست، بلکه اختلافات حکومت با گروه های سیاسی نیز بر آن اثر ناگوار گذاشته است که فعالیت های حکومت برای صلح را به گونه یی عقیم گردانیده است. نه تنها این که گروه های سیاسی در کابل نیز مشکلات بی شماری دارند که نه تنها از داشتن وحدت نظر پیرامون صلح رنج می برند؛ بلکه وابستگی های آنان با شبکه های استخبارات کشور های گوناگون رشتۀ ابتکار را از آنان گرفته است. گروه های سیاسی کشور تا کنون نتوانسته اند، طرح موازی را در کنار طرح دولت برای صلح ارایه کنند و تنها به انتقاد از دولت اکتفا کرده اند. در حالیکه انتقاد بسنده نبوده و برای بیرون رفت از حالت کنونی دست کم به طرح ابتکاری نیز نیاز است. نه تنها همسایه های آزمند و مداخله گر افغانستان مانند ایران و پاکستان مانع عمده در راۀ صلح افغانستان هستند؛ بلکه کشور های دیگر مانند امریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه، آلمان و دیگران هرکدام استراتیژی خاصی را در افغانستان دنبال می کنند. استراتیژِی آنان نه تنها  بر کار و تصمیم گیری حکومت ؛ بلکه بر فعالیت های صلح جویانۀ گروه های تحت حمایت شان نیز اثرگذار است.

از سویی هم نقش مرموز، مبهم و چند پهلوی امریکا، روند صلح افغانستان را به چالش کشیده است. امریکا با توجه به وابستگی های طالبان به اسلام آباد و به تعبیری اسلام آباد به مثابۀ مهمترین محل عبوری خط صلح افغانستان، چندان تمایل ندارد تا خیال پاکستان را نادیده بگیرد، ولو که به بهای بازی با کابل هم شود. چنانکه در این مدت چنین کرده و خواسته تا در پشت دروازه های بسته بازی با طالبان را به نفع خود کمایی کنند. بلندپروازی های طالبان برای رد مذاکرات با حکومت کابل به دلیل دست نشانده خواندن آن نیز قرعۀ فال را به نفع واشنگتن زده است. در نتیجه بازی های سری و پنهان واشنگتن نیز در به بن بست رفتن اوضاع افغانستان اثر گذار بوده است. نقش مرموز واشنگتن در روند صلح کشور نه تنها حکومت کابل؛ بلکه گروه های سیاسی افغان را نیز دست و پاگیر نموده تا کمتر دست به ابتکارات صلح بزنند.

در این میان حکومت کابل ناکاره تر از گروه های سیاسی می باشد؛ زیرا جلو قدرت در دست حکومت بوده و طراح اصلی گفت وگو ها هم خود را مالک الرقاب صلح دانسته و گروه ها و حلقات سیاسی را حق مداخله در روند صلح نمی دهد، چه که دخالت های صلح خواهانۀ آنان را نوعی مداخلۀ منفی و سنگ اندازی در راۀ صلح می شمارد. صلح مشروط حکومت خود زنجیری در راۀ صلح شده است. در حالیکه میزان بیشتر انعطاف پذیری ها سرنوشت صلح را رقم میزند و به عکس قید، بند ها تمامی زمینه های صلح را میگیرد و حتا از زمینه ها برای نزدیکی نظریات نیز می کاهد. شورای عالی صلح حکومت هم نه یک نهاد واقعی و مردمی برای استحکام صلخ و ثبات در کسور؛ بلکه بیشتر شکل نمایشی را داشته که برای شماری ها عاید آور خوبی است. شورای صلح نه یک نهاد ملی؛ بلکه یک نهاد گزینشی دولتی بوده که بیشتر به یک پروژه می ماند تا به یک نهاد ملی که مشی راهبردی در سطح ملی داشته باشد. دستاور این نهاد جز تبلیغات غیر عملی زیر نام مذاکره با مخالفان دستاورد دیگری ندارد و شاید بزرگترین افتخار این شورا شهادت استاد ربانی باشد که سفیر قربانی سفیر صلح طالبان گردید. هرچند در عقب این توطیه دست استخبارات پاکستان درازتر بود؛ زیرا طراح اصلی عملیات های طالبان نظامیان پاکستان است. این شورا چنان از بی برنامه گی، ناکارایی، عدم دست یابی به صلح و شکست های پیهم رنج می برد که اندکترین دستاوردی ندارد. روزی گفت وگوی آقای قاسمیار را در یک تلویزیون غیردولتی مشاهده می کردم که حتا دلم برایش خون شد. وی در برابر این پرسش خبرنگار که تا کنون چه دستاورد هایی دارید؟ چنان در زیر بار پاسخ گفتن افتاده بود که حتا حرفی برای گفتن نداشت و ناگزیرانه صلح و فواید صلح را تشریح میکرد. هرچند خبرنگار برای اخذ پاسخ بیشتر تاکید میکرد، آقای قاسمیار بیشتر بر فواید صلح تاکید میکرد و از چیستی ها و چگونگی های صلح صحبت داشت تا از دستاورد های چند سالۀ شورای صلح. این شورا در واقع دکانی را ماند که برای شماری استفاده جویان منسوب به طالبان و حزب اسلامی معاش های چندهزار دالری می پردازد. چنانکه چندی پیش رسانه ها اسمای  شماری از اعضای طالبان و حزب اسلام را افشا نمود که ماهانه بصورت منظم از 5000 دالر تا کمتر از آن از شورای صلح معاش دریافت می دارند.

ترکیب گزینشی و غیر ملی شورا گذشته از موروٍثی بودن آن نه تنها خشم مخالفان را برانگیخته و از هر نوع گفت و گو با آن دوری ورزیده اند. طالبان صرف زمانی علاقمندی برای مذاکره با این شورا را  پیدا میکنند که قصد شکار یک تن از اعضای آن را نمایند. چنانکه استاد ربانی از جمله قربانیان بیرونی و ارسلان رحمانی از قربانیان داخلی این شورا به حساب می روند. ناکارآیی ها و مصلحت بینی های بی رویۀ حکومت سبب شده تا هر روز دیوار ضخیم تر بی اعتمادی میان حکومت و مخالفان مسلح ایجاد گردد. جناب رییس جمهور بروفق طبع مصلحت نگرانۀ ایشان صلح افغانستان را که یک پروسۀ ملی است، به پروسۀ گروهی، قومی و شخصی مبدل کرده است. شورای عالی صلح که تا حال نتوانسته در این زمینه موفقییتی بدست آورد، دلیلش آشکار است؛ زیرا شورایی که رییس آن تشریفاتی و اعزازی و بعد تر هم موروثی برگزیده شود، آشکار است که بنیاد آن نه برای صلح؛ بلکه برای معامله گذاشته شده باشد. چه انتظاری می توان از آن برای صلح داشت، اگر انتظاری هم موجود باشد، پی آمدش بدتر از قتل خواهد بود. 

موجودیت فساد گسترده در حکومت و چسپیدن گروه های مافیایی در بدنۀ آن از جمله دشواری های دیگری است که صلح و ثبات در کشور به خطر مواجه کرده است؛ گروه های مافیایی، دلالان و قاچاقبران مواد مخدر و اسلحه هرگز طرفدار صلح نیستند از سویی هم فساد سیاسی و فساد اخلاقی به مثابۀ موریانه ریشه های حاکمیت سالم را می خورد و جاده را برای غارت های مافیایی هموار می سازد؛ زیرا این گروه های تبهکار از اوضاع ناامن سودجویی می کنند و به هر طریق ممکن پروسۀ صلح را تخریب میکنند. صلح برای آنانی نامطلوب تر است که بویژه طی دوازده سال گذشته به غارت های طلایی پرداخته اند و امروز صاحب کاخ ها و باغ های و پول های افسانه یی دارند. این ها از صلح هراس دارند؛ زیرا صلح اصل از کجا آورده یی را مطرح کرده و غارتگران و جنایتکاران را به مجازات میرساند. تاراجگران درون دستگاهی و بیرون دستگاهی مخالف جدی صلح اند و به گونه های مختلف آن را تخریب میکنند. این ها میدانند که مردم افغانستان برای رسیدن آن روز لحظه شماری می کنند که حکومت قانون در کشور حاکم شود و دزدان و عاصبان محاکمه شوند. مقامات حکومتی که از  راس تا قاعده در فساد و غارت دخیل اند، چگونه ممکن است، برای صلحی تلاش صادقانه کنند که اولین قربانی هایش خود آنان هستند.

موجودیت پروژه های استخبارات در درون دستگاۀ دولت و بیرون از آن در میان گروه ها و حلقات سیاسی و حتا جامعۀ مدنی و رسانه یی آن خود منافی صلح بوده و به شیوه های مرموزی روند صلح و ثبات در کشور را تخریب می کنند.  چنانکه افشای بسته های پولی میلیون ها دالری استخبارات های امریکا، پاکستان و ایران گواۀ روشن این گونه پروزه ها بوده که با دادن حق سکوت  به ارگ نشینان تیغ از دمار مردم افغانستان بیرون کرده اند. این پول ها نه تنها نهاد های مقدس مانند شورای علما را به انحراف نمی کشاند؛ از این هم زشت تر رسانه های کشور را نیز مسخ مینماید. امروز هستند، شمار زیادی روزنامه ها که از پول های سیا، آی اس آی و واجا تمویل می شوند. شماری از این نشرات تنها تغییر نام داده اند، ورنه همان نشراتی اند که دیروز در پاکستان و ایران به نشر می رسیدند و امروز با نام دیگری در افغانستان از همان  پول ها تمویل می شوند. این هایی که جیره خوار بدنام ترین مراکز جاسوسی جهان اند، چگونه ممکن است که توجۀ جدی به صلح داشته و گام های صادقانه را در این راه بگذارند؛ اگر گامی هم بگذارند، نه برای صلح؛ بلکه برای تخریب صلح و شاید تلاش های شان را با صلح رنگین بسازند و اما در عمل به تخریب آن مبادرت می نمایند تا کنون چنین شده است و فردا ها هم چنان خواهد بود. این ها دست به دست هم داده و آرزوی رسیدن به صلح پایدار برای مردم افغانستان را به خیال و محال مبدل کرده اند. جادۀ هموار صلح را چنان ناهموار گردانیده اند که عبور از آن به طلسم فراتر از جادویی نیاز است و شاید اگر گفته شود که برای رسیدن بر آن معجزه یی در کار باشد، حرف گزافی نیست.

 

 


بالا
 
بازگشت