مهرالدین مشید

 

درد های استخوان سوز بیگانگی با سنت و ناآشنایی با تجدد

تیغ بیگانگی با سنت و ناآشنایی با تجدد از استخوان های ما عبور کرده است

سنت و تجدد دو واژۀ مهمی اند که از چندین قرن بدین سو زنده گی نسل های بشری را در خود پیچانیده اند. این دو واژه که اولی ارزش های گذشته را اصیل و حتا بدون تغییردانسته و بر پایداری آنها تاکید دارد و دومی بر تغییر و عبور قانونمند از بستر ارزش های گذشته و رسیدن به ارزش های جدید تاکید می نماید. اختلاف نظر بر سر حفظ، بقا و حرمت گزاری بر ارزش های گذشته و شتاب برای رسیدن به ارزش های جدید سبب نگرش های گوناگون اجتماعی شده است. شماری دانشمندان به ارزش های گذشته به مثابۀ رشته های عصب نگاه کرده و دست زدن به آن را مایۀ نگرانی ها و نابسامانی های  شدید اجتماعی تلقی میدارند. بیشتر نظریه پردازان محافظه کار که مخالف تحولات سریع و انقلابی اند، نگاه های تغییر ناپذیری نسبت به سنت ها دارند؛ اما برعکس نوگرایان در دو طیف اصلاح گرایان و انقلابیون خواهان تغییرات در جامعه بوده و برای ایجاد تغییرات در جامعه خواهان دگرگونی بنیادی و بازنگری و قرائت جدید روی ارزش های گذشته اند.

در این شکی نیست که سنت ها در جامعه ارزش هایی جاافتاده اند که از جا جنباندن آنها امری ساده نیست و برای جنباندن آنها نه تنها تعقل و تفکر؛ بلکه تانی و تدبر نیز در کار است که مهارت های جامعه شناسانه را نیز خواهان است. در این میان نباید رویکرد پیامبر اسلام را از یاد برد که چه خوب با سنت های جاهلی برخورد منطقی نموده است. وی با حفظ هیکل پدیده ها و سنت های خرافی و نابکار جامعۀ خود موفق به تغییر بنیادی سنت های موجود زمانش گردید. وی به گونه یی ابعاد یاغی سنت ها را مهار کرد و با ایجاد دگرگونی در درون آنها مقاومت بیرونی آنها را از میان برد. رویکردی که مکتب های فکری چون مکتب عمل گرایی یا کارکرده گی، مکتب رفتاری و مکتب کنش متقابل نهادین از شناخت آن عاجز مانده اند. گفتنی است  که از نظر مکتب عملی، پدیده های اجتماعی بر اساس ضرورت بوجود آمده و هر پدیده اعم از نهاد و سازمان ... بخشی از نیاز های جامعه را فراهم می سازند. پرچمدار این مکتب اگوست کنت است؛ اما امیل دورکیم آن را غنا بخشید و به کمال رساند. مکتب رفتاری بر بنیاد جامعۀ طبقاتی بوجود آمده و به دو طبقۀ حاکم و محکوم باورمند است. علم برداراین مکتب مارکس است. مکتب کنش متقابل نهادین بدین باور است که پدیده های اجتماعی در نتیجۀ ارتباطات بین افراد یا ارتباطات ساختار ها بین یکدیگر و یا ارتباطات بین افراد و ساختار ها بوجود آمده اند که با شرایط مختلف ارتباطات جدید و متنوع را بوجود می آورند. در واقع برخورد با سنت ها مکتب های جامعه شناسی را به بار آورده است.

از این رو دست زدن با سنت ها و بازی با آنها امری دشوار است و بنا بر همین دشواری ها بوده که هرگونه برخورد با سنت ها را از حساسیت ویژه یی برخوردار گردانیده است. هدف از یاددهانی سنت ها البته سنت های اجمتاعی است که در قرآنکریم از آن "فطرالله" یاد شده است و نه سنت های الهی در هستی که از آن به عنوان"سنت الله " ذکر به عمل آمده است. سنت الله در واقع قانونمندی های عام در کاینات است که با اندکترین فتور در آنها نظام آفرینش بهم می خورد و ساختار های هستی از ذره تا کاینات به کلی دگرگون می شوند. به گونۀ مثال فاصله میان آفتاب و سیاره هایش چنان معین و ثابت است که حتا در صورت پند سانتی متر عدول سیاره از محور اصلی اش، نه تنها احتمال فروپاشی آن؛ بلکه احتمال بهم خوردن منظومۀ شمسی و کهکشان سهابی خواهد شد.

هرچند بحث میان سنت و تجدد به دورۀ رنسانس و دوران دیگر اندیشی اروپای قرن پانزدهم و شانزدهم برمیگردد؛ اما بدون تردید این رویکرد به گونه های مختلفی در هر عصری وجود داشته است که نمونه های آن را در جهان اسلام بعد از عصر ترجمۀ آثار یونانی بعد از قرن دوم به خوبی می توان یافت. ایجاد فرقه های کلامی، فلسفی، فقهی، کلامی و سایر نحله های فکری  در جهان اسلام  محصول دگراندیشی هایی بوده که نه تنها سنت های اسلامی را با سنت های جاهلی عرب عوض می کرد و سنت های جدید را آرام آرام در جای شان نهادینه می نمود؛ بلکه سنت های جدید جامعه را هم یکی پی دیگر متحول میگردانید؛ اما هرچه باشد، بحث سنت و تجدد محصول دورۀ رنسانس اروپا است و اروپایی ها بودند که دغدغۀ سنت و تجدد را به پیش کشیدند و بصورت علنی در برابر سنت های موجود در جامعۀ شان قیام کردند و با نفی سنت های پوسیدۀ گذشته انقلاب صنعتی را در بریتانیا و انقلاب اجتماعی را در فرانسه بوجود آوردند. هرچند دگرگونی ها در اروپا راۀ درازی را پیمود و از مراحل پیشامدرنیته به مرحلۀ مدرنیته و بعد به مرحلۀ پسا مدرنیته عبور نمود. این تحولات  در حوزه های گوناگون فکری، ، فلسفی، فرهنگی، هنری و ادبی در اروپا کارگر افتاد. در این روند نه تنها سنت های قبلی در اروپا دگرگون گردید و عقل بر ارزش های دین نمایانه غلبه حاصل کرد و حتا بعد تر آگاهی های عقلی مورد شک قرار گرفت و عقل به زنجیر انتقاد کشانده شد. دانشمندان اروپایی توانستند تا سنت های گذشته را مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده و جایگاۀ ارزشی آنها را مشخص و با سره وناسره کردن، عناصر فاقد ارزشی سنت ها را بدور افگندند. هرچند سنت ها در اروپا طی اضافه تر از یک هزار سال جان گرفته و در لاک نیرومند دین جای گرفته بودند و با افکار ارسطو اندوده شده بودند؛ اما بنا بر از دست دادن جاذبه و قوت واقعی دینی چنان آسیب پذیر گردیده بودند که در برابر تجدد توان مقاومت را از دست دادند.

بدون تردید سنت ها در شرق با توجه به مایه های نیرومند دینی شان، بویژه مایه های اسلامی آن ها بیش از اندازه ناشکننده و سخت جان اند؛ زیرا ورود ارزش های مدرنیته در شرق بصورت طبیعیی وارد سرزمین شرقی نگردید؛ بلکه ارزش های تجدد از عقب میله های تفنگ و توپ به سرزمین های تحت مستعمره وارد شد. این در حالی بود که نه تنها شرقی ها به غربی ها بحیث مهاجم نگاه می کردند؛ بلکه هر ارزش همراه با آنان را نیز نفی کرده و آنها را هم کالای استعماری می خواندند. از سوی دیگر عقب مانی های فکری و فرهنگی در شرق عامل قوی تری برای بقای سنت ها و نفی عناصر جدید گردید. این روند چنان در شرق با قوت حاکم شد که حتا سبب بیگانگی با سنت ها را بوجود آورد و این بیگانگی تا جایی پیش رفت که دیوار آهنینی میان سنت و تجدد را به بار آورد که سبب ناآشنایی با تجدد گردید. این سبب شده تا یکی سودای عصری شدن و دیگری نگرانی از تغییر وضع موجود را در سر داشته باشد یعنی یکی به تجدید خلافت و دیگری به ترقی و تعالی می اندیشد. یکی تمایل به .بازگشت به خویشتن و دیگری متمایل به رها از خویشتن دارد؛ وسوسۀ بازگشت به خویشتن هرچند رو به تعالی و ترقی دارد؛ اما زمانی تحقق پیدا میکند که این بازگشت شفاف و روشن باشد. پرده های تیرۀ ناآگاهی از ورایش روبیده شود. روبیدن بی ارزشی ها از ورای سنت ها زمانی ممکن است که پردۀ بیگانگی با سنت برچیده شود و با شناخت آگاهانه موفق به خویشتن یابی شد؛ یعنی خویشتنی که انسان را از داشتن تهی و رها نکند؛ زیرا با رها کردن خویشتنی دست یابی به تجدد نیز دشوار می گردد. در چنین حال آنچه که باید به آن رسید نه تنها فاقد تکیه گاه است؛ بلکه شبه یی بیش از واقعیت آن نیست. به همین گونه وسوسۀ رها از خویشتن هم که از فرط علاقمندی به تجدد میل رهایی از خویشتنی ها دارد و اما هرگز نمی توان به تجدد واقعی دست یافت که ارزش های جدید را با ارزش های گذشته نیامیخت و هماهنگ نگردانید.  در حالیکه هیچ یک تا کنون اندک راهی را هم به  منزل مقصود نپیموده اند و داستان ناکامی های آنان از جنبش مشروطیت تا کنون بیش از افزون است. جنبش مشروطیت اول و دوم در افغانستان در اصل آزمون ابتدایی بود، برای مهار کردن سنت ها و آمیزش با تجدد که در ریشه سرکوب شد و از رشد باز ماند و تا امروز به قوام نرسید. سه دهۀ اخیر تجربۀ ناکام دیگری است که هنوز هم تیغ زهرآلودش بر پشت و پهلوی ما سنگینی دارد و حتا از استخوان های مردم کشور عبور کرده است .

سنت ها در شرق خویش را بیشتر در لاک دین مخفی کرده و با شعار دینی سیمای واقعی شان را پنهان کرده اند. در حالیکه سنت ها در شرق رسوبات چندین هزار سالۀ ادیان، فرهنگ ها و اقوام گوناگون بوده که طی چندین هزار سال یکی پی دیگر در جامعه رسوب نموده اند. در حالیکه این سنت ها بیشتروامدار فرهنگ های آریایی، اوستایی، یونانی، بودایی، ساسانی، برهمنی و ادیان زردشتی، بودایی، برهمنی و مانی هستند. سنت ها طوری در جوامع شرقی جان یافته اند که امروز با ظاهر و قیافۀ اسلامی عناصر نیرومندی از مظاهر فکری، فرهنگی و دینی ادیان و فرهنگ های پیش از اسلام را در خود نگهداری کرده است.

سنت ها چنان با روح جادویی و جاذبۀ خیال انگیز در جوامع شرقی لانه کرده اند که حتا به " تابو" مبدل شده اند و نزدیک شدن با آنها حتا گناه شمرده شده است؛ چه رسد به آنکه به حریم مقدس آنها وارد شد و به تغییر و دگرگونی اش اقدام کرد. بیگانگی با سنت ها درشرق از همین جا منشا گرفته است که مواجه شدن با آنها را به مثابۀ رزم آرایی رستم با اسفندیار و عبور از چالۀ آن دشوارتر از عبور از "هفت خوان رستم" می توان خواند. این دشواری سبب شده تا شرقی ها بویژه روشنفکران دینی آن زنجیر های دست و پا گیری را در افکار خویش احساس نمایند. در این میان شاید اشتباۀ بزرگ نپرداختن به سنت ها و عدم شناسایی آنان بوده است. برای بیرون رفت از این مشکل اول باید سنت ها ریشه یابی شده و به تحلیل گرفته می شدند تا بعد از شناسایی درست و سره و ناسره کردن آنها به دگرگونی و اصلاح آنها اقدام می شد. روشنفکران شرقی برای نیل به این مهم پیش از شناساندن مدرنیته، سنت ها را به شناسایی می گرفتند و قبل از انتقاد از غرب به انتقاد از سنت ها می پرداختند. بیگانگی با سنت ها و نپرداختن به آنها سبب شد تا نوعی سنت ستیزی در میان شماری روشنفکران شرقی بوجود آید و به افکار مائویستی و مارکسیستی و لیبرالی روی آوردند.

از همین رو است که شرقی ها پیش از همه به رویکرد انتقادی از سنت ها نیاز دارند تا با انتقاد از خود راۀ زنده گی را روشن تر دریابند و در روشنایی شناخت های دقیق از سنت ها به ارزش های واقعی تجدد دست یابند. شرقی ها از دیر زمانی بدین سو با این دشواری مواجه بوده و حتا جریان های نوزایی و اصلاحی در قرن نوزده و بیست نیز به این مهم کمتر توجه کردند. هرچند جریان نوزایی با رویکردی فرهنگی خواست به این مهم تا اندازه یی پاسخ بدهد و اما این جریان چنان در سنت ها غرق شد که اندک ترین مجالی برای شناخت واقعی از سنت ها را نیافت. نه تنها این که چنان در سنت ها فرو رفت و در تفسیر های ظاهری شریعت غرق شد که تقشر را  بر تفکر حاکم گردانید. به همین گونه جریان اصلاحی هم برای رسیدن به تجدد اسلامی گام هایی را نهاد و اما این جریان بیشتر سیاسی شد و کمتر به مسایل فرهنگی و شناسایی سنت ها پرداخت. هرگاه این دو جریان در موازات یک دیگر کار می کردند و موفق به کار مشترک فرهنگی و سیاسی شده و بیشتر از پرداختن به تجدد، سنت ها را به معرفی میگرفتند. امروز در جهان اسلام نه تنها زمینۀ عبور از سنت به مدرنیته آسان می بود و به آزمون گرفتن دموکراسی دشوار نمی بود؛ بلکه با به تجربه گرفتن اسلام گرایی در دوران مدرن، درس های آموزنده را برای به آزمون گرفتن اسلام در بستر پسا اسلام گرایی نیز فرا می گرفتند. در این صورت ناسازگاری ها میان سنت و مدرنیته کاهش می یافت و از مرز کنونی میان  اسلام و دموکراسی نیز کاسته می گردید.

از همین رو است که امروز سنت گرایان و متجددان هر دو در چالۀ فکری افتاده اند و هر یک خود را در عقب دیوار فولادین به تماشا گرفته اند. نه تنها این که سنت گرایان در میان خود و متجددان در میان خود مشکلات دارند . اولی در زنجیر قشریت و انحطاط فکری و دومی در حلقۀ تفنن فکری افتاده و شبه تجدد را به تجربه گرفته اند . این تفنن فکری در قالب اندیشه های چپ و راست باری سنگین بر دوش مردمان شرقی گردیده است. تجارب ناکام چپ ها بویژه بعد از سه دهۀ اخیر در کشورهای شرقی، منجر به جمع شدن گلیم افکار مارکسیستی در شرق گردیده و حتا چین مائویست را نیر تکان سخت داد و با سرمایه داری سر آشتی پیدا کرده است. مشکلات جنبش های "راستی" هم کمتر از آنها نیست.

اسلام گرایان ترکیه در یک جامعۀ سیکولر یعنی کشوری که دین از سیاست در آن جدا است، تجربۀ تازه یی را به آزمون گرفته اند. هرچند هنوز هم با دشواری هایی رو به رو هستند و اما توانستند،  موفقیت های چشمگیری داشته باشند. راز پیروزی آنان در نحوۀ برخورد با سنت ها و خود داری آنان از شعار است. این ها با نوعی بازی عملی سنت ها را به آزمون کشیده اند و با رویکردی تازه با سنت های سیکولر در جامعۀ ترکیه به نوعی احیاگری سنت های جدید زده اند. این در واقع ایجاد تحول رویکردی در سنت های کهن و جدید است تا با بهره گیری از هر دو راۀ تازه یی برای تحول و ترقی جامعۀ ترکیه فراهم گردد. ترک ها با این حرکت نشان دادند که بیگانگی با سنت ها را پشت سر گذاشته و با برچیدن گلیم تعصبات خشک طرق آمیختن با تجدد را به خوب وجه آموخته اند.

حوادث مصر نشان داد که یکی از دشواری های اخوان در مصر نحوۀ برخوردش با سنت های دینی و فرادینی این کشور بوده است؛ زیرا هنوز در میان اعضای گروۀ اخوان المسلمین و موتلفین آنها هستند شخصیت هایی که دست زدن با سنت ها را بازی با آتش تلقی میکنند. در نتیجه این تلقی خشک، دشواری های اقتصادی و مداخله های غرب  دست به دست هم داده و روزگار موجود بر سر مصری ها را به بار آورده است. در این میان نبود نهاد های قدرتمند روشنفکری در مصر هم یکی از عوامل دشواری های موجود در این کشور است؛ زیرا نهاد های غیر دولتی روشنفکری به دلیل کار جناحی  از عهدۀ ماموریت خوب در این زمینه برامده نمی توانند.

بازی درست با سنت ها از یک سو از بار بیگانگی با سنت ها می کاهد و از سویی هم از میزان ناآشنایی با تجدد می کاهد. نه تنها این که  از هم گسیختگی ها و آشوب های اجتماعی می کاهد و دراز راۀ دشواری ها را کوتاه تر می سازد؛ بلکه تعامل خوب  اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را نیز به بار می آورد. در واقع رمز تمامی دشواری های کشور شرقی بویژه کشور های اسلامی درهمین نکته نهفته است. ریشۀ تمامی مشکلات  در این بیگانگی ها و ناآشنایی ها است که موجی از خود بیگانگی های خطرناک را در جهان اسلام به بار آورده است. فاجعۀ بنیاد گرایی، افراطیت و تروریزم  که بهانۀ مداخلۀ کشور های غربی را در امور کشور های اسلامی مانند عراق و افغانستان داده است، برخاسته از خطر مذکور است . خطری که جهان اسلام را به آشوب کشانده است  و هر لحظه دایرۀ آن بزرگتر وعمیق تر  می شود.

 

 


بالا
 
بازگشت