مهرالدین مشید
حکومت درمانده، گروه های سیاسی درمانده طلب و مردم درمانده تر از هردو
چه باید کرد تا از این درمانده گی ها رهایی یافت
در این تردیدی نیست که حکومت افغانستان درمانده ترین و درمانده طلب ترین دولت در جهان بوده که با دشواری های عدیده یی رو به رو است. حکومت نه تنها در برابر مداخله و تجاوز آشکار پاکستان قرار دارد و رنج یک جنگ نیابتی خطرناک را به دوش می کشد . درکنار این بدامنی ها در موجی از فساد گستردۀ اداری هر روز طناب عمرش را کوتاه می سازد و روزگار بسان دو موش سیا و سفید تیغ از دمارش بیرون می کند ؛ بلکه از این ها هم خطرناکتر در برابر توطیه، توطیه گران مزدوری قرار دارد که به مثابۀ ستون پنجم در درون و بیرون از دولت خانه کرده اند و با ژست های گوناگون بر سر منافع مردم به مانور پرداخته اند. به مردم طوری جلوه میدهند که گویا آزاد اند و مستقل و بدون هرگونه وابستگی عمل می نمایند. در حالیکه وابستگی های آنان و دهان کجی های آنان به شبکه های استخباراتی کشور های منطقه مانند آفتاب هویدا است. وابستگی های مرگبار شخصیت ها، حلقه ها و گروه ها نه تنها به مثابۀ بار سنگین بر شانه های مردم افغانستان سنگینی میکند؛ بلکه سنگینی آن ارکان قدرت کابل را نیز به لرزه درآورده است. لرزه یی که تکان های آن هر روز دارد، گلیم حکومت فاسد و ناتوان کابل را جمع میکند.
حکومت کابل نه تنها با ایجاد ساختار های موازی خارجی ها دست و پنجه نرم میکند؛ بلکه بدتر از آن در بتۀ آزمون ساختار های موازی رنج می برد که خودش بصورت زنجیره یی ایجاد کرده است. حکومت کابل چنان اسیر زنجیرۀ ساختار های موازی درست شده بوسلۀ خارجی ها و ساختار های موازی در خود گردیده است که در موجی از سپردن کار به غیراهل کار تورم تشکیلاتی عجیبی را به بار آورده است. این ساختار ها خود به نحوی مافیایی شده اند و بجای کم کردن مشکل مردم و فساد زدایی به عکس بر مشکلات اداری و بر میزان فساد افزوده اند.
تنها جنگ نیابتی با پاکستان نیست که کمر حاکمیت کابل را کج گردانیده و اوضاع امنیتی و سیاسی کشور را به وخامت گذاشته است؛ بلکه ایجاد نهاد هایی به نام شورای عالی صلح با تشکیلات کلان و هزینه های پرحجمش بیشتر از دیگران آبروی دولت را زیر سوال برده است. این نهاد زیر نام مصالحه با طالبان میلیون ها دالر را به مصرف رسانده است؛ اما تا هنوز اندک ترین کاری هم برای صلح انجام نداده است. به باور مردم، شورای عالی صلح نه یک نهاد برای صلح؛ بلکه دکانی را ماند که برای حمایت های مالی شماری اشخاص معلوم الحال و پرداختن معاش های کلان تا پنجهزار و ده هزار دالری و افزونتر از آن ایجاد شده است. چنانکه رسانه ها اندکی از معاش های چندین هزار دالری نه تنها اعضای شورای عالی صلح؛ بلکه از معاشات بلند کسانی پرده برداشت که در شهر های کویته، پشاور و کراچی در رکاب مخالفان مسلح گام برمیدارند و اما ده ها هزار دالر معاش از پروژه عالی صلح اخذ می دارند. بدون تردید افرادی که چنین معاش های کلان را از آدرس شورای عالی صلح می گیرند، ممکن لابی هایی باشند که میان مخالفان مسلح و شورای عالی صلح پا درمیانی می کنند. شورای عالی صلح هم این لابی گری ها را ناگزیرانه از دستاورد های خود به حساب آورده و آن را بهای معاشات گذافی برای خود پنداشته اند. بهایی که در موج بی تعریفی از دوست و دشمن سرنوشت ملتی را زیر آسیاب سنگش ریز ریز می نمایند. بهتر بود تا شورای صلح دروازۀ این دکان را از قبل ها می بست و از اخذ معاش های بلند از آدرس این شورا به قیمت خون مردم افغانستان خودداری می نمود. این تصمیم به قول معروف "دل شیر می خواهد" و جرئت گفتن"عطایت لقایت"؛ اما گمان نکنم که این گیاه های ضعیف از عهده اش بدر شده بتوانند.
دکان صلح گرچند از لحاظ مالی بازار پرزرق و برق دارد و اما از نظر معنوی خیلی کساد گردیده است. نه تنها تا هنوز کاری برای صلح انجام نداده است؛ بلکه دراز راۀ صلح را طولانی تر و پرکوله بارتر گردانیده است. دکان صلح چنان در آتش ناکارایی ها و ناموفقیت های خود جان می بازد که نماینده گانش در برابر پرسش رسانه ها با پاسخ های شرم آلود احساس خجلت کرده و از شرم و بیکاره گی با خود می گویند، کاش زمین پاره شود و در میانش درآیند؛ اما با خطور کردن معاشات بلند هزاران دالری در ذهن شان یک باره تکان خورده و با پاسخ های لنگان لنگان نفس آرایی می کنند و با ضرب زبانی های بی مزه بر خود اتمام حجت می نمایند؛ اما نمی دانند که با این لنگ لنگان رفتن ها طالبان را فربه تر و خود را چاغ تر از آنان نموده اند؛ اما در هر گام کمر دولت ناتوان کابل راشکسته و بر ضعفش می فزایند.
حکومت کابل تنها در برابر هجوم طالبان، فشار شبکه های استخباراتی منطقه در موجی از سیاست های چند پهلوی امریکا قرار ندارد که هر روز بر دشواری هایش می افزاید؛ بلکه ازاین هم بدتر با هیولا های دیگری نیز رو به رو است که به مثابۀ ستون پنجم در پشت جبهه به تخریب دولت برآمده اند. هرچند ستون پنجم بیشترین انتقاداتش را متوجه دولت گردانیده است و با وارد کردن اتهام فساد بر دولت، بر بزرگی خود تاکید می کنند. در حالیکه عامل بیشترین و گسترده ترین فساد و غارت های بی رویه در کشور مافیایی سیاسی، مافیای غصب زمین، مافیای اقتصادی و مالی وابسته به گروه های سیاسی و جهاد زده گان تفنگ سالار اند که تیغ های برهنۀ شان را موازی با حکومت بر روی مردم افغانستان نشانه رفته اند. این ها نه تنها مصروف توطیه چینی برضد دولت اند؛ بلکه با بدست آوردن پول های هنگفت از خارجی ها ستون های پنجمین و ششمین را برضد مردم افغانستان نیز تشکیل داده اند. شاید این گروه ها غارت ها و غصب های بی رویۀ شان را با بسته های پولی ارگ به عوضی بگیرند و حتا خود را دست بالاتر بیابند. اختلافات میان گروه های سیاسی و دولت از یک سو و از سویی هم آشتی ناپذیری مخالفان مسلح با حکومت کابل سبب شده تا هرچه بیشتر فاصله میان مردم و حکومت از یکسو و از سویی هم فاصله میان مردم و گروه های سیاسی را فراهم کرده است.
از سوی دیگر وابستگی های مرگبار نظامی، سیاسی و اقتصادی دولت و وابستگی های گروه های سیاسی کشور به شبکه های مختلف استخباراتی دست به دست هم داده و زمینه ساز استراتیژی های متفاوت در افغانستان گردیده است . از همین رو است که دولت از یک طرف و گروه های سیاسی از سوی دیگر، هر کدام از داشتن طرح های مشخص راهبردی رنج می برند. از همین رو است که حکومت و گروه ها از بی برنامه گی ها و نداشتن استراتیژی روشن سخت ضجه می کشند و به فراافگنی ها روی آورده و به بهانۀ مداخله و تجاوز پاکستان، حتا از مسؤولیت های خود هم طفره می روند.
این حالت ابهام خطرناکی را در کشور به بار آورده و نوعی بلاتکلیفی و سردرگمی را در میان مردم به بار آروده است و مردم با خود می گویند، "دولت درمانده گروه های سیاسی درمانده طلب و مردم هم درمانده تر از هردو" ؛ پس چه باید کرد و کی ها باید به نجات این ملت بشتابند و چه راه هایی را برای استقرار صلح و ثبات در کشور در کجا و چگونه به جستجو بگیرند. مردم بدین باور اند که حکومت، سیاسمتداران، شخصیت ها، حلقه ها و گروه های سیاسی در کشور هر کدام دنبال منافع خود بوده و کمتر به منافع ملی می اندیشند. بی توجهی این ها به منافع ملی سبب شده که بیشتر به منافع خود و کمتر به منافع مردم بیاندیشند. از همین رو بوده که این ها به گونه های مختلف شکار اهداف استخباراتی کشور های منطقه و جهان گردیده اند و تحت چتر حمایت آنها در کشور دست به حادثه آفرینی های بی رویه زده و گاهی در مجلس نماینده گان و زمانی در دانشگاه و وقتی هم در نهاد ها و اداره های دیگر حادثه می آفرییند. در هر یک از این حادثه سازی ها بر دشواری های مردم افغانستان بیشتر افزوده و نگرانی های آنان را افزایش داده اند. مردم افغانستان چنان زیر ساطور سیاست های زمامداران کابل و گروه های سیاسی خسته و وامانده گردیده اند که این درمانده گی ها بر حوصله افزایی آنان در برابر حملات انتحاری و انفجاری طالبان افزوده است. بعید نیست که رویارویی مردم با مشتی از زمامداران فاسد، نماینده گان معامله گر و دلال، مافیای سیاسی و اقتصادی غارتگر حتا روز های تلخ زمین سوزی های همراه با ضرب و شلاق طالبان را، شیرین تر از امروز به تماشا بنشینند؛ زیرا در آن روزگار ساطور ستم طالبانی یکدست بر سر مردم افغانستان فرو می رفت و از شماری غارتگر و مافیا خبری نبود و همه فرار کرده بودند. با تاسف که با برگشت مافیای سیاسی و غارتگران تحت چتر حمایت بی 52 امریکا نه تنها موج غارت های بی رویه در بستر فاسد ترین حکومت گسترده نشد؛ بلکه فاصله میان فقرا و ثروتمندان بیشتر و به بهای فقر میلیون ها انسان این سرزمین شماری مردان مافیایی سمارق وار از میان خون و آتش سر بلند کردند. شگفت آور این است که امروز یکی از این جهان پهلوانان فساد با رسانه ها گفت: اگر بر من ظلم شود به کوه خواهم رفت؛ اما این آقا هرگز از خود نپرسیده که چگونه این ملت از چندین سال بدین سو ستم آنان را قبول کرده اند و زیر ساطور اسبتداد، غارت و فساد آنان ضجه می کشند. بخشی از شورشگرایی های امروز در واقع محصول سیاست های غارتگرانه و فساد گستردۀ اداری این آقایان است که ده ها نفر را خواسته و ناخواسته به صفوف طالبان کشانده اند. حالا می شود که جناب مارشال با اظهار حرف هایی به بهای توهین آقای رییس جمهور که گفت" یک سبزی فروشه یک قمچین پولیس میزنه، صد دفعه کرزی صاحبه دو میزنه یا نه" وی هرچند این سخنان را برای تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی می گفت و اما به بهای دشنام دادن به آقای کرزی تمام شد؛ اما این که در عقب این سخنانش رویای بازگشت به قدرت و بقای آن را پروریده است و شاید هم خواب"... کنجارۀ قدرت " چنان ذهنش را پر کرده است که نوید تداوم قدرت به آقای کرزی را فراتر از آن دانسته است که اندکی دشنامی خمی برابرویش بوجود آورد. جناب شان را رویای قدرت چنان سرمست کرده است که به فاش گویی های خود دلشاد و از رنج مردم بی خبر مانده است. ممکن هم بر خود فخر و مباهات نمود و با به وارونه گرفتن معنای عشق بگوید: "بندۀ عشقم و از هر دو جهان آزادم"جالب تر این که زمانی این مطلب را می نوشتم که در فیز بوک تصویر این آقای ستاره بلند به چشمم خورد که در زیر آن نوشته شده بود : هركسً كه نداند جاي خربستن خويشً /// هم گردنً خربندد هم گردنً خويشً با خواندن این شعر با خود گفتم. ای کاش جناب این شعر را بخواند، اندکی از خمار قدرتش کاسته شود و نشه های تازۀ ثروت را به آزمون بگیرد. به هر حال نمی خواهم بیش از این در پاتوغ خربستن ها اطراق نمایم و شاید "یک پای مردی فرار" در چنین حالات روا پنداشته شود.
این آقایان با سیاست های غلط نه تنها فاصله میان فقرا و شماری ثروتمندان انگشت شمار را افزایش دادند؛ بلکه از این هم بدتر انسجام اجتماعی کشور را بهم زدند و از هم گسیختگی های آجتماعی را بیشتر دامن زدند. با ایجاد و تقویت ساختار های مافیایی در عرصۀ اقتصادی و سیاسی قشر متوسط را از میان بردند و ساختار های بنیادی جامعۀ افغانستان را فروریختند. در حالیکه قشر متوسط در هر جامعه یگانه نیروی انرژی زا است که توازن اساسی در ساختار های اجتماعی را در زمان های مناسب بوجود می آورند. آشکار است که صدمه دیدن این قشر خیلی جبران ناپذیر است؛ زیرا بستر این قشر محل زایش و رویش روشنفکران و روشنگران مسؤول در هر جامعه یی بوده و رهبران و پیشوایان بزرگترین انقلاب در جهان بوده اند. این قشر در واقع گهوارۀ اصلی پیشقراولان دگراندیش، خردگرا و با شهامت است که چشم امید ملت ها به سوی آنان دوخته شده است. سرکوب این قشر معنای نابودی جریان های دگراندیش، خردگرا و با تک ستاره ها را دارد که به مثابۀ پیشاهنگان راستین در مراحل دشوار را دارد که با تاسف ده سال گذشته ضربۀ جبران ناپذیری به این قشر وارد کرده است. این آسیب رسانی شدید به این قشر بالنده نه تنها حکومت را در مانده و مردم را درمانده طلب نموده؛ بلکه کشور را به خطر رو به افزایش شورشگری غیر قابل مهار مبدل کرده است و همه را در ورطۀ مرگبار " چه باید کرد" های بدون پاسخ افگنده است.