مهرالدین مشید

   

فاجعۀ قوم گرایی پی آمد سیاست های  خصمانۀ امریکا در افغانستان

امریکا که خود را وارث دولت استعمار انگلیس در قرن نوزدهم می خواند و با افگندن جامۀ زیبای دموکراسی و دفاع از حقوق بشر خواست تا سیمای هژمونیستی و تجاوزگرانۀ خود را به گونۀ دیگری بیاراید . حادثۀ یازدهم سپتمبر بهانۀ خوبی را برای عملی شدن اهداف تجاوز گرانه و سیاست های تفرقه افگنانۀ آن در سایر کشور های جهان فراهم گردانید . امریکا بعد از این رویداد تاریخی زیر نام "مبارزه با تروریزم" به لشکر کشی محدود به سوی  افغانستان آغاز کرد که اکنون شمار نیرو هایش در افغانستان به یکصد هزار تن میرسد . در حالیکه در آغاز ده هزار نیروی امریکایی زیر نام سرکوب القاعده وارد افغانستان گریده بود .

مبارزۀ با تروریزم ابزاری قابل توجیه برای تحقق بخشیدن رویا های تهاجمی زمامداران کاخ سفید به منطقه گردید که بدین وسله توانست ، شبکۀ استخاراتی خود را در سطح منطقه بصورت سرسام آوری توسعه داده و به شمار کارمندان سیاسی و نظامی خود نیز بیفزاید . ازده سال گذشته بدین شو به شمار کارمندان سیاسی و استخباراتی امریکا در حال افزایش بوده ، به توسعۀ دفاتر و مراکز سیاسی خود افزایش به عمل آورده و صد ها مراکز استخباراتی و پایگاه های نظامی را در کشور های منطقه بویژه پاکستان ، عراق و افغانستان بوجود آورده است . به گزارش خبر گزاری های بین المللی اکنون بیش از 67 مرکز استخباراتی از کشور های مختلف در افغانستان فعال هستند که در این میان شبکه هایی بیشتر فعال اند که نیرو های نظامی در افغانستان دارند و این شبکه ها در عزل و نصب مقامات ارشد و جابجایی مهرههای خود نقش تعیین کننده دارند .

در میان این شبکه های حهنمی استخباراتی ، استخبارات امریکا در تبانی با سایر شبکه های شیطانی در منطقه دست بالا تر داشته و سایر شبکه ها را با تر دستی تمام به محور فعالیت های ساسی ، استخباراتی و نظامی خود میکشاند . هدف اصلی این شبکه ها تفرقه افگنی و دنبال کردن سیاست های سابق  "تفرقه بینداز و حکومت کن" انگلیس است که به مو به مو در افغانستان عملی میشود . 

امریکا در اولین گام با آماج قرار دادن طالبان توانست دیواری ضخیمی را میان اقوام پشتون و غیر پشتون در افغانستان ایجاد نماید و برای تسریع این روند تبلیغات خصمانه و ضد ملی را مبنی بر نسبت دادن جنبش شورشگری به قوم پشتون ، هر چه بیشتر روحیۀ ناسیونالیستی را در باشنده گان پشتون افغانستان تقویه نمود . چنانکه هالبروگ نمایندۀ خاص امریکا در امور افغانستان و پاکستان میگفت که در خانۀ هر پشتون یک طالب است . این بدان معنا بود که گویا پشتون ها همه طالب اند و پشتون و طالب لازم و ملزوم یکدیگراند . هالبروگ با این سخن خود خواست ، به نحوی پشتون ها را از بدنۀ سایر ملیت های افغان جدا کرده و بدین وسیلۀ دامنۀ نفاق میان اقوام افغانستان را بیشتر دامن بزند . این در حالی است که در صفوف طالبان نه تنها پشتون ها ؛ بلکه باشنده گان مختلف افغانستان اعم از پشتونها ، تاجک ها ، ازبک ها ، ترکمن ها و... موجود هستند . امریکایی ها با تلاشی های خانه به خانه ، تاراج دارایی مردم ، اختطاف و هتک حرمت های بی شمار باشنده گان جنوب کشور که بیشتر اقوام مختلف پشتون هستند ، پشتون ها را هر چه بیشتر به دامن شورشگری متمایل گردانیدند . امریکایی ها با آتش افزوزی ها و کشتار های بیرحمانه در جنوب همراه با یورانیم پاشی های کشنده و وحشتناک جفا های نابخشودنی را در حق پشتون ها بجا آوردند که امروز به مثابۀ خشمی بر ضد امریکایی ها مبدل شده است . تشدید حملات انتحاری و حملات بی هراس گروپهای انتحاری به مراکز مهم نظامی دولت ریشه درآن دارد .

 امریکایی ها که در عقب این برنامه قرار داشته واز آن به خوبی نظارت میکردند . اهداف خاصی را دنبال میکردند که یکی از اهداف آنان از این توطیه تجزیۀ افغانستان به شمال و جنوب و جدا سازی یک بدنۀ این کشور به نام باشنده گان پشتون و بدنۀ دیگر آن باشنده گان غیر پشتون است . چنانکه هالبروگ و رابرت بلیک سفیر سابق امریکا در هند بصورت آشکار سخن از تجزیۀ افغانستان رانده و میگفتند که یگانه راۀ حل این کشور تجزیۀ آن است . امریکایی ها نتوانسته اند که این نیات خود را مخفی نگاهدارند . چنانکه در اولین ملاقات غیر مسیقیم خود با طالبان بصورت واضح در بدل  تاسیس پایگاههای نظامی شان در افغانستان حاضر به واگذاری ولایت های جنوب کشور برای طالبان شده اند ؛ اما طالبان به شدت این پیشنهاد امریکایی ها را رد کرده اند . آنچه مسلم است ، اینکه امریکایی ها برای ایجاد نفاق میان پشتون و سایر اقوام افغانستان فایق آمده اند و با دامن زدن نفاق قومی توانستند ، شماری از پشتون ها را بصورت ناآگاهانه به محور سیاست های اهریمنی خود بکشانند . امریکایی ها با توجه به ساختار های قومی افغانستان و شناخت عمیقی که از آنها دارند ، رگ مهمی را بر دست گرفته اند و هرطوری که خواسته باشند ، آنرا تاب میدهند .

ساست های خصمانه و تفرقه اقگنانۀ امریکا در افغانستان بر روحیۀ جوانان پشتون تبار تاثیر ناگواری افگنده است .  این ها پشتون ها را در برابر استبداد امریکایی ها مظلوم احساس میکنند و دفاع از این مظلومیت را حقی برای هر پشتون تلقی میکنند ؛ گرچه این عصیان را نمی توان ، نوعی حمایت از اندیشۀ طالبانی تلقی کرد ، فاصلۀ فکری  زیادی میان این دو وجود دارد و اما روند حوادث طوری به پیش میرود که در آخرین تحلیل به نفع طالبان است

امریکایی ها با تر دستی تمام توانستند که زمامداران ارشد ارگ کابل را به زیر چرخ سیاست های تفرقه  افگنانۀ خود خورد و خمیر نمایند . زمامداران کابل از مدت زیادی بدین سو قربانی سیاست های امریکایی ها بوده و مهره های شناخته شده یی را در ارگ کابل از قبل برای آن جاسازی کرده اند . بر همگان آشکار است که مشتی قوم گرای مفسد و مزدور بیگانه ها زیر پوشش شعار دموکراسی سکان قیبله را در ارگ کابل به پیش میرانند . این ها که در داخل ارگ پاتک ها را ایجاد کرده اند و در بدل نصب شماری ها در مقامات بلند دولتی گویا به گونۀ "سرقفلی" از آنان پول میگیرند . این ها با اخاذی های پشت پرده ، دست رییس جمهور را برای افتادن او هر چه عمیق تر در چالۀ قومیت می فشرند و بر وی هیهات می گویند تا باشد که ایشان هر چه بیشتر توسن قوم گرایی را در افغانستان دردمند بیشتر مهمیز نماید . قوم گرایی های کذایی و منحط در ارگ چنان مشهود است که شخص معززی که نزدیک به رییس جمهور است ، روزی گفت : برای « یکی از این قبیله گرا های کذایی » ( ه – م ) گفتم که فلان کس گرچه پشتو سخن نمی گوید واما از نزدیکان من است . امید وارم تا در حصۀ مقرری او توجه کنی . در حالی که این ارجمندی ارگ سخن از قبیله میزند و اما شب ها با علم بردار ضد قبیله گرایی پاتوغ شراب نوشی را بر پا میدارد .

این بدان معنا نیست که بدنۀ  نظام از وجود سیاستگذاران و مقامات ارشد تاجک تبار خالی است ؛ بلکه هر دو به مثابۀ موریانه در بدنۀ نظام چسپیده اند و روح بیمار و زخم خوردۀ جامعۀ افغانستان را می مکند ؛ اما با تفاوت این که هر دو  بدن مجروح مردم افغانستان را مانوری برای برای پر کردن جیب های خود قرار داده و برای هر چه تاراج کردن آنان به نوعی شستشوی ذهنی مردم پرداخته اند تا با زرق اندیشه های منحط قومیت مسموم شان نماید ؛ البته با تفاوت اینکه گروهی ارگ را سکوی اهداف قومی قرار داده و گروهی هم بیرونتر از  آن را ؛ اما در این میان آنچه مسلم  است ، بیگانگی مردم از هر دو گروۀ سکتاریست است که کاذبانه هواخواۀ  پشتون یا تاجک بوده و خیلی ظالمانه سنگ ناحق قوم گرایی را بر سینه های پر  کینۀ خود می کوبند .

"ختم الله" یی های دو قلویی یعنی پشتون و غیر پشتون در داخل نظام و مدعیان بیرون شده از آن هر دو برای تباهی افغانستان کمر بسته و با ترجیح دادن به منافع شخصی و  قومی خود مصالح ملی کشور را بیرحمانه به قربانی گرفته اند . در آخرین تحلیل این چیزی است که امریکا و سایر دشمنان مردم افغانستان آنرا می خواهند و برای عملی شدن همچو برنامه های خصمانه ملیون ها دالر میدهند . این ختم الله یی ها اند که با استفاده از این پول های باد آورده آب را بر آسیاب دشمن سرازیر کرده و تیشه را به قلب ملت مظلوم افغانستان وارد میکنند ؛ در حالیکه قوم گراهای پشتون تبار و تاجک تبار بدنۀ بیرونی و بریده شده از بدنۀ اصل مردم اند و حتا بریده چه که به کلی بیگانه از مردم هستند . این ها که نه تنها پیوندی ارگانیک با مردم ندارند ، حتا مردم  از سیاست های آنان نفرت هم دارند . جز آن که ملت مظلوم افغانستان زخم های ناسور نفاق افگنانۀ آنان را با گوشت و پوست خود لمس کنند و درد سوزندۀ آنرا با جان و دل تحمل نمایند ، از این بیش بهره یی از آنان نخواهند برد .

این ها پروای زبان و قوم خود را نیز نداشته ، تنها قومیت و زبان را سکویی برای پرش اهداف مغرضانۀ شخصی و سیاسی پلید خود عنوان کرده اند و  این مدعیان کاذب قوم پرستی از اولین کسانی اند که ارزش های قومی و زبانی خود را قربانی اهداف شخصی و سیاسی خود مینمایند ؛ البته به گونه ییکه  پاسداری واقعی از ارزش های قومی و زبانی نه تنها رسالت بزرگ فرهنگی و تاریخی هر شخص است ؛ بلکه تنها در روشنایی شناخت واقعی ارزش های قومی و زبانی می توان به ارزش های فرهنگی ، تاریخی و ملی نایل آمد . ارزش های قومی و زبانی سکو های واقعی برای رسیدن به ارزش های بزرگ تاریخی وملی است که هر گونه انکار از آن کفر تاریخی ،  فرهنگی و ملی به شمار میرود . 

این فاجعه چنان بزرگ است که شماری از عزیز ترین روشنفکران را که دیروز لاف دین داری و وطن دوستی میزدند ، بصورت بیرحمانه به دامن افکار منحط قوم گرایی سقوط داده است و به گونۀ غیر مستقیم شکار اهداف امریکایی ها در ارگ کابل و دور تر از آن شده اند . این عزیزان نمیدانند که اتکاه به قوم خاص یا زبان خاص هر گز درد بزرگ این ملت بیچاره را نه تنها مداوا نمیکند که بر حجم آن بیشتر هم می افزاید . آنانیکه با نفاق فگنی ها زیر نام قبیله شب و روز شیطنت میکنند . در هزاران رگ آنان حتا یک رگ هم برای درد یک پشتون نمی تپد ؛ بلکه این نفاق افگنی را دامی برای تاراج و اخاذی های خود قرار داده اند و بس .

از آن اشخاص ملیت گرا و قوم زده گله نیست که قومیت را سرمشق رهایی خود و جامعۀ خود قلمداد کرده و بدین باور اند که با حاکمیت قومی کشتی توفانزدۀ این کشور را می توان به ساحل نجات برد . برای این ادعای کاذب خود از نابودی قوم دیگر و حتا زمین سوزی آن دریغ نمیکنند که زمین سوزی های دشمنان افغانستان را برنامه ریزی کرده و توجیه میکنند . تاسف به حال آنانی است که دیروز به نظام کمتر از صد در صد اسلامی راضی نبودند و از بام تا شام شعار ایده ئولوژیک سر داده و دین را فراتر از زاویۀ  ایده ئولوژیک نگاه نمیکردند . چنان عاشقانه حرف از اسلام سیاسی میزدند که اسلام سیاسی را حرکت پیروزمند و شکست ناپذیر تا رسیدن به "حکومت جهانی اسلام" عنوان میکردند ؛  اما امروز با به باد فراموشی نهادن این همه ، هیزم نفاق را زیر دیگدان قوم گرایی می افگنند . شاید در این آتش خود این ها دیر یا زود بسوزند  و اما این آتش ویرانگر پیشتر از این آتش افروزان نفاق ، بدنۀ بیمار مردم افغانستان را می سوزاند . در حالیکه این گونه گرایش های شرک  آلود اعتقادی ظلم عظیم خوانده شده و گزاف نخواهد بود ، اگر دامن زننده گان این گونه اندیشۀ قوم گرایی در افغانستان را ستمگاران تاریخ خواند

این عزیزان باید بدانند که امریکا در هر فصلی از رویداد های افغانستان به گونۀ خاصی عمل کرده است . دیروز با طرح "بنیاد گرایی به مثابۀ کمربند سبز خطرناکتراز کمونیزم" بساط جنبش های اسلامی افغانستان را برچید ، با خشک گردانیدن جوش و خروش ایمانی و عقیدتی  تیغ از دمار شان برآورد و بالاخره با خشکانیدن مایه های دینی و ملی ، در لاک های منحط قومیت فرو رفتند  و امریکا چنان وانمود که گویا رهبر هر تنظیم نماینده گی از قوم مشخصی میکند . با این طرح شیطانی سال های زیادی این ملت را در جنگ های تنظیمی به خاک و خون کشانید ؛ اما امروز که فصل دیگری است و همه چیز در آب مبارزه با تروریزم محک میخورد . ترفند های امریکایی ها هم از این محک بیرون نیست . باید توجه کرد ، کسانیکه هر چه آتش نفاق قومی در افغانستان را بیشتر دامن میزنند ، آتش آن هر چه بیشتر اول خود آنان را خواهد سوختاند . نه تنها که میسوزاند ؛ بلکه چنان رسوا و بی عزت  میسازد که سر افگنده گی آن بهای غیر قابل جبرانی را نیز در قبال خواهد داشت . قبل از همه مردم افغانستان به یک افغانستان یک پارچه و متحد نیاز دارند که در آن اقوام گوناگون اعم از پشتون ، تاجک ، هزاره ،  ازبک ، ترکمن ، ایماق ، قزل ، مغل ، پشه یی ، پامیری و ... بحیث یک شهروند زنده گی کرده و در سایۀ یک نظام ملی از امتیازات عادلانه ومساویانۀ شهروندی برخوردار باشند . هیچگاهی زبان و قوم  و به تعبیری دیگر پشتو و پشتون ، فارسی و تاجک ، ازبکی و ازبک و ... در طول تاریخ نتوانسته اند ضامن سعادت مردم افغانستان گردند ؛ بلکه بنا بر سیاست های مستبدانۀ زمامداران بر درد های مردم هم افزوده اند .

گزاف نخواهد بود ، اگر گفته شود که پشتون بودن ، تاجک بودن و... موخر بر انسان پودن و مسلمان بودن است . اول موجود به نام انسان پا به عرصۀ وجود نهاد و بعد از آن به شیوۀ کسبی نه فطری به دینی پیوند پیدا کرد گرچه پیوند قومی او تا حدودی از بافت های جنتیکی او منشا گرفته است و اما این بدان معنا نیست که بر ارزش های برتر انسانی او حکمروایی کنند ؛ زیرا ارزش های قومی در برابر ارزش های انسان و دینی او ارزش های ثانوی اند . بعید نیست که قومیت از لحاظ جامعه شناسی به مثابۀ نهاد های اجتماعی قابل دقت اند و دارای ارزش هایی اند که نمی توان از آن انکار کرد . از همین رو قرآنکریم از آن به نام شعبه های قابل شناخت  یاد آور شده است ؛ یعنی هدف از آفرینش ملیت ها و ملت های مختلف ایجاد تسهیلات  در شناخت آنها است و از آن به عنوان نشانه های تعارف و شناخت یاد نموده است ؛  اما زمانیکه تمایل در پرتو شناخت ازمرز شناخت احسن میگذرد و به شرک دينی  سقوط میکند . در آن صورت به شرک اجتماعی و اقتصادی و سیاسی می انجامد که خیلی زیانبار وخطر ساز است . مخالفت دین با شرک از همین جا ریشه گرفته است که پی آمد آن ناهنجاری ها ، بن بست ها و رکود های فرهنگی و اقتصادی است .

بعید نیست که شماری سیاستگذاران قوم گرا تلاش های خود را با عنوان نوعی همدردی با طالبان بررییس دولت تحمیل کرده باشند ؛ اما این مسآله از نظر افگنده شده که این حرکت فاجعه بار شماری تاجک های از سکوی قدرت افتاده و دیوانۀ قدرت را سخت متاثر گردانیده و ناگزیر شده اند تا با راندن سیاست چوب و چماق بر درباریان پشتون تبار کابل بتازند . هر آنچه در توان دارند ، چوب و چماق خود را تیز تر از تیغ بر بدن نظام حاکم فرو برند .

عزیزان قوم گرای تاجک و قبیله گرای پشتون باید بدانند که غوغای زبانی و قومی ولو هر چند که با  زرق و برق در جامعۀ افغانستان مطرح گردد ، شاید برای شماری استفاده جویان و دلالان داخلی و خارجی قوم گرایی داشته باشد و اما هرگر متاع قابل پذیرش و مطلوبی برای مردم افغانستان ارایه نخواهند کرد و خشم و نفرت روز افزون خویش را بر آن عده ماجرا جو های قوم گرا نیز ابراز کرده اند ؛ زیرا در طول تاریخ اقوام گوناگون در این سر زمین در کنار هم زنده گی کرده و از هر نوع گرایش های انحصاری قوم گرایانه بیزار بوده اند .

اهرم قوم گرایی در افغانستان در هر زمانی چه از راس  از کاخ های استبدادی و مزدور و چه از قاعده بوسیلۀ قوم گرا های تجزیه طلب و هژمونیست مطرح گردیده است ، چندان کارایی نداشته و هیچگاهی ته تنها از پشتوانۀ مردمی که حتا از حمایت اقوام مربوط هم برخوردار نبوده است . این واکنش را می توان به مثابۀ مشت کوبنده بر دهن کجی های قوم گرا های منحط و قشرگرا تلقی کرد .

این در حالی است که کشور غرقه در فاجعه قومی ما نیاز به صلح و ثبات و آرامش داشته و چنان در آتش جنگ خانمانسوز می سوزد که بصورت قطع از سیاست های چوب و چماق گریزان است . برای رسیدن به چنین مامولی به مراتب بیشتر از گذشته به شکستن فضای کنونی نیاز دارد . برای شکستن این فضا  کار های زیادی در کار است  و تلاش جدی شود تا فضای مختنق و متشنج کنونی اندکی صاف و روشن شود ؛ اما به عکس شماری قوم گرا ها در ارگ نه تنها برای شفافیت فضا تلاش وطن دوستانه نمیکنند . از این هم بد تر برای دامن زدن آن گام ها را پیشتر میگذارند تا با داغ کردن فاجعه پای سکتاریست های تاجک ، هزاره ، ازک و ترکمن را نیز به میدان آورند که در این میان ضعف جانکاه و سکوت مرگبار گردانندۀ ارابۀ ارگ را نمی توان نادیده گرفت .

گفته های بالا گواه بر این است که نابسامانی های سیاسی ، نظامی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی های کنونی در افغانستان به نحوی از  انحا نتیجۀ سیاست های مغرضانه و خصمانۀ امریکا است که برای برآورده شدن اهداف استراتیژیک خود در منطقه از مدت ها بدین سو به بهانه های مختلف استفاده کرده است .  این رویکرد های غرض آلود امریکا در افغانستان سابقۀ طولانی داشته و در زمان تهاجم شوروی سابق به افغانستان سریعتر گردید که فعالیت های خصمانۀ امریکا در آنزمان زیر پوشش رویداد تهاجم شوروی رفته بود و برای همگان محسوس نبود ؛ اما بعد از سال 2001با تهاجم آن کشور به افغانستان زیر نام مبارزه با تروریزم پرده از اهداف سیاسی مرموز گذشتۀ امریکا پیرامون افغانستان فرو افتاد و آشکار تر گردید . امریکا از ده سال بدین سو در افغانستان شدید ترین فعالیت های ضد دینی و ضد ملی را زیر پوشش فعالیت های نظامی به گونه های مختلفی به پیش می برد . بی اعتنایی امریکا به بازسازی زیر ساخت های اقتصادی افغانستان ، دامن زدن به تشنج قومی و علم کردن یک قوم به نام تروریزم ، حمایت های سازمان یافته از شبکه های شیطانی داخلی وخارجی برای نفاق افگنی های قومی و تضاد های ملی ، چرخاندن آسیاب فقر و بیکاری بر مردم  افغانستان ، حمایت از فاسد ترین نظام ، حمایت از فاسد ترین مراکز مالی و اقتصادی و شرکت های امنیتی ، ، حمایت از گروههای مافیایی ، پشتیبانی از فاسد ترین اشخاص و حفظ آنان بر اریکۀ قدرت و ... همه نشاندهندۀ اهداف غرض آلود امریکا در افغانستان است که این ها را به مثابۀ پیشقراول و زمینه ساز رسیدن به اهداف استراتیژیک خود در افغانستان بصورت سازمان یافته به کار گرفت که همانا تاسیس پایگاههای نظامی بخش عمدۀ آن است . در این میان آنچه به گونۀ آفتاب روشن  است ، حمایت امریکا از فاسد ترین نظام تحت زعامت فاسد ترین افراد است که عامل اصلی تمامی نابسامانی های اجتماعی ، قومی و ملی در افغانستان بوده و تا باشد که با حفظ و حمایت همچو نظام فاسد ، اهداف خصمانۀ خود را در افغانستان توجیه نماید  .

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت