لعل زاد
نویسنده: ویلیام دارلیمپل نویسنده کتاب "بازگشت یک شاه: جنگ افغانستان، 1839 – 42"، نیویارک تایمز، سندی ریفیو، 13 اپریل 2013
برگردان: دکتور لعل زاد، لندن، 16 اپریل 2013
ارواح گذشتگان افغانستان
حامد کرزی در روز دهم مارچ با اعلام این مطلب که حملات اخیر ثابت ساخت، "طالبان در خدمت امریکا قرار دارند"، رهبران غربی را لرزاند و هراسان سخت. استنباط آن آشکار بود: تروریست ها در تبانی با ایالات متحده قرار دارند تا قبل از برنامه خروج امریکا در 2014 هرج و مرج بوجود آورند. رهبران امریکا و اروپا با درنظرداشت خون و پولی که در دفاع حکومت کرزی مصرف کردند، گیج گریده و مورد توهین قرار گرفتند.
اما برای دانشجویان تاریخ افغان، انگیزه کرزی برای لگد زدن به نیروهای خارجی کاملا آشکار بود. یک خبرنامه طالبان در 18 مارچ که مورد توجه اندکی در مطبوعات غربی داشت، اعلان کرد: "همگان میدانند که کرزی چطور به کابل آورده شده و چطور بر تخت بیدفاع شاه شجاع نشانده شده است"، اشاره به حاکم افغان تبعیدی است که توسط برتانوی ها در 1839 اعاده ای تخت گردید. "لذا حیرت انگیز نیست که سربازان امریکائی او را مسخره ساخته و بر رویش سیلی میزنند، چون این فلسفه مهاجمین است که آنها دلقک های خود را در آخر به استهزا میگیرند... و به اینترتیب او را بخاطر بردگی اش مجازات میکنند"!
طالبان بصورت غیرعمدی انگشت خویش را در بالای یک عامل کلیدی در شناخت روحیات کرزی گذاشتند. آخر، کرزی بحیث یک خان قبیله پوپلزی، اولاده مستقیم شاه شجاع الملک یا حاکم دست نشانده برتانوی ها در جریان اولین تلاش غربی ها در تغیر رژیم درافغانستان در نیمه سدۀ نزدهم میباشد.
با وجودیکه از این موضوع تعداد کمی در غرب آگاهی دارند، اما ازآنجائیکه ایالات متحده آماده خروج از افغانستان است، تاریخ تکرار میشود. ما شاید جزئیات تاریخ استعماری را فراموش کرده باشیم چون تلاش زیادی صورت گرفت تا نفرت افغانها بمقابل حاکمان خارجی پوشانیده شود، اما افغانها فراموش نکرده اند.
امروز شاه شجاع بصورت گسترده بحیث یک دست نشانده غرب در افغانستان مورد فحش و ناسزا قرار دارد. اما شخصی که برتانوی ها را در 1842 شکست داد، وزیراکبر خان و پدرش دوست محمد بطور وسیعی بحیث قهرمانان ملی محسوب میشوند. آقای کرزی تمام زندگی خود را با این دانش سپری کرده و خود را یک متحد مشکل ساخته است – یعنی همیشه مشتاق این بوده تا اختلافات خویش با پشتیبانانش را بزرگ نشان داده و طوری وانمود سازد که بطور مداوم دست های را گاز میگیرد که او را تغذیه میکند.
در 2001 مقامات طالبان از جنگجویان جوان خود پرسیدند، "آیا میخواهید بحیث پسران شاه شجاع به خاطر سپرده شوید و یا پسران دوست محمد"؟ وقتی او به قدرت رسانیده شد، رهبر طالبان، ملا عمر بصورت قصدی خود را دوست محمد قالب نموده، لباس مقدس پیامبر را در کندهار بیرون نموده، خود را در آن پیچانیده و اعلان جهاد کرد؛ یک بازسازی عمدی تاریخی که پیچش صدای آنرا تمام افغانها فورا درک کردند.
مشابهت بین جنگ کنونی و جنگ سالهای 1840 قابل توجه و زننده است. عین خصومت های قومی وجود داشته و عین جنگها در عین محلات در زیر پرچم های جدید، مفکوره های جدید و دست نشانندگان سیاسی جدید به پیش برده میشود. در عین شهرها سربازان خارجی ای مستقر اند که با عین زبان صحبت کرده و آنها از عین کوهها و کوتل ها مورد حمله قرار میگیرند.
نه تنها شاه شجاع از عین قبیله پوپلزی است، بلکه کرزی و مخالفان عمده ای او نیز غلزی هاست که امروز بخش بزرگ سربازان پیاده طالبان را تشکیل میدهد. ملا عمر یک غلزی است، طوریکه محمد شاه خان جنگندۀ مقاومتی که کشتار ارتش برتانوی در 1841 را نظارت و سرپرستی میکرد، یک غلزی بود.
عین مسایل اخلاقی که امروز در ستونهای سرمقاله های امروزی جریان دارند، در مراسلات مقامات برتانوی در جریان جنگ اول افغان مورد بحث و مناقشه بودند. ایا باید سربازان خارجی تلاش کنند تا "منافع انسانی را تشویق و ترویج نموده" و از اصلاحات اجتماعی با منع رسوماتی مانند سنگسار زنان زانی دفاع کنند؟ آیا آنها کوشش کنند تا قوانین توهین به مقدسات را اصلاح نموده و اندیشه های سیاسی غربی را معرفی کنند؟ یا آنها فقط باید بالای فرمانروائی کشور تمرکز کنند، بدون اینکه قایق را تکان دهند.
طوریکه رئیس دستگاه جاسوسی برتانیه، سُر کلود وید در شامگاه تهاجم 1839 هشدار داده بود، "من فکر میکنم در آنجا هیچ چیزی وجود ندارد که از آن ترسید یا خود را محافظت کرد در مقایسه با اعتماد مغرورانه در باره برتری نهاد های که ما بدان عادت کرده ایم و نگرانی اینکه میخواهیم آنها را در سرزمین های جدید و نا آزمایش شده معرفی نموده و به نمایش بگذاریم". او در این نقد قدیمی از ترویج دموکراسی، نتیجه میگیرد، "چنین مداخلات اگر به یک واکنش خشن نه انجامد، همیشه میتواند باعث مناقشات تند و سوزان گردد".
فقط همانطور که عدم توانائی برتانویها در برابر قیام 1841-2 از ناکامی رهبری و شکست رابطه بین نماینده برتانیه و شاه شجاع ساقه گرفت، مناسبات متشنج و مشکل رهبران ناتو با آقای کرزی نیز یک عامل قطعی در شکست های امریکا در رابطه به سوئ تفاهمات یا این نواهای آخری است.
افغانستان آنقدر فقیر است که اشغال آن را نمیتوان از طریق منابع طبیعی ثروت یا مالیه آن تقویه و تکافو کرد. امروز سالانه بیش از $100 بلیون دالر در افغانستان مصرف میشود: قیمت نگهداری گردان های بحری در دو ناحیه هلمند نسبت به امریکا بیش از تهیه و تدارک تمام ملت مصر در کمک های نظامی و انکشافی است. و بعدا طوریکه حالا معلوم میشود، تصمیم خروج نیروها مناسبت چندانی با اوضاع افغانستان و بخصوص وضع نابسامان اقتصادی اشغال گران و تخیلات سیاسی آنها ندارد.
تاریخ هرگز با عین ترتیب تکرار نشده و یکتعداد تفاوت های مهمی در بین آنچه امروز در افغانستان بوقوع می پیوندد و آنچه درجریان سالهای 1840 رخ داد، وجود دارد. هیچ شخصیت محوری در مرکز مقاومت وجود ندارد که توسط تمام افغانها بحیث سمبول مشروعیت و عدالت شناخته شود: ملا عمر، دوست محمد یا وزیراکبر خان نیست و قبایل هم در پشت یک رهبر، متحد نشده اند، طوریکه در سالهای 1840 شده بودند.
افرون برآن، اهداف محافظه کاران یا قیام مدافعوی قبیلوی که حاکمان استعماری را به زانو درآورد از اهداف طالبان امروزی بسیار متفاوت است که میخواهند یک مفکورۀ وهابی وارداتی را در بالای فرهنگ های متنوع مذهبی افغانستان دوباره تحمیل کنند. چیزیکه بسیار مهم است، آقای کرزی کوشش کرد تا یک حکومت دموکراتیک و با قاعدۀ وسیع ایجاد کند که باوجود تمام کاستی ها و فساد سرسام آور بازهم نسبت به رژیم شاه شجاع نمایندگی بیشتر دارد و محبوب تر است.
آقای کرزی تمایل زیاد دارد تا از شکست های اجداد خود درس عبرت گیرد. وقتی کتاب من در هند در ماه جنوری چاپ و نشر شد، یک نقل آنرا بدست آورده و مطالعه کرد. او برایم گفت، "متحدان نامنهاد ما با ما همانطور معامله میکنند که برتانویها با شاه شجاع کردند. آنها فرصتی را ضایع کردند که توسط مردم افغان برای آنها داده شده بود".
آقای کرزی باور دارد که شاه شجاع به اندازۀ کافی در باره استقلال خود فشار نیاورد و او واضح ساخت که او در سال آخرش در کرسی قدرت میخواهد طوری عمل کند که گویا هرگز دست نشانده یا دلقک کسی نبوده است.