خوشه چين

 

دنده کلک

عیاران گاندی دوم ونلسن ماندیلا ی دوم می آفرينند.

 

قسمت دوم:منظورازدرس نمونه درینجا((عیاران))یکی ازبدیل جنبش چپ است. چراکه درجنبش چپ صداقت ووجدان کمتربه ملاحظه میرسد.اما جوهرعیاری، درجوان مردی،شجاعت،آزادی،خودمختاری،درپرتوارزشهای ملی وانسانی،دفاع از زحمت کشان ودست گیری ازضعیفان،بیان حقیقت،راست کاری ودروغ نگفتن، اجتناب ازهرگونه بداخلاقی،اجتماعی وسیاسی،درهنگام قدرت وحالت اپوزیسیون ،اگرازتحلیل هاوانتقادهای اعتقادی که بگذریم«خوشه چین»ازآسیاب آمده است کس نگو ید که دهل خالی است((تاکه نباشد چیزکی کس نگویدگپکی)) ناموس داری،پاس آب ونمک است.

استادرهنما«تاریخ»:به تدریس آموزمیگوید.کنون ازراه مدخل ورودی((مقاله ازجناب داکترصاحب نظرمرادی.حد بخشی امیرعبدالرحمان یاعقـد معاهـدات تجزیۀ خراسـان 19 جدی(دی)1390درمیدان مسابقۀ دنده کلک رسیدی.وقت آن رسیده است که به شاگردان سیاسی،بازی دنده کلک را تو ضح وتشریح نمائی، چنان تشریح نمایی که اختلافات فردی،هنگام درس نمونه کاملاً مراعات گردد، یعنی که همه شاگردان به معنی دنده کلک پی ببرند ومطالب را خوب هضم نمایند. 

  دنده کلک:دنده کلک انواع واقسام دارد.درینجا صرف به یک نوع بازی دنده کلک روشنی انداخته میشود.دنده به گونۀ کلتک چوب دبل ومقاوم میباشد. وکلک،به اندازۀ توپ پنگ پانگ،ازجنس چوب،وبازیگران صحنه تقسیم بردوبه حیث حریفان سیاسی((ابرقدرتها)) با اهداف اقتصادی وسیاسی درازمدت حاضر درصحنه.

 طرفین((ابرقدرتهای متخاصم)) بعد ازانجام مراسم((شیروخط))یکی برنده می گردد،دیگری بازنده میشود.  طرف برنده کلک را که به اندازۀ توپ پنگ پانگ است،درچقری((کابل))دفن میکند.خاک رابرسرش انداخته،اطرافش خط دائروی یاحلقه احاطه می گردد. طرف برنده یا ابرقدرت بعد ازانکه کلک را در(کابل)درخاک گورکرد.ازآن طرف دائرۀ بزرگ،خط «دیورند»یا ((آمودریا&پنجده ومرو،خم آب))به همراهی چوب دنده برای کشیدن کلک ازچقری(کابل)ازیک طرف چوب دنده گرفته طوریکه نوک طرف دیگرچوب دنده درچقری اثابت نماید.شخصی که چوب دنده را به دست دارد صرف سه مرتبه حق دارد که وارنماید.به همین ترتیب سائرین ادامه میدهند تا که یک نفرموفق به کشیدن کلک اززیرخاک میشود،زمانیکه کلک ازدائرۀ اول،چقری(کابل)بیرون کشیده میشود،کوشش صورت می گیرد که کلک ازدائرۀ بزرگ((خطوط نام نهاد)) کشیده شود ودراخیاریکی ازطرفین منازعه قرارگرفته به سوی اهداف بزرگ رهنمون میگردد.گویاچوب هاکی دردست دارد، میدان وسیع وطولانی است،تا آنجا کلک را به همراه دنده میراندکه فیرش خطا نرود.زمانی که فیرش خطارفت گفته میشودکه فیرفس شد.یعنی که سوختی. ازادامه بازداشته میشود.برای اینکه دنده ازدست نرود،وکلک دراختیار حریف قرار نگیرد. ازمحلی که سوخته است باید که به اشتباه خود صحه بگذارد.کلک را دردست گرفته گربلو گفته به سوی مرکزفرماندهی بازی میدود،چنان میدوند که هنگام دویدن بعضیها به زمین می خورند،دهن ودندان میده میشود.قرارداد بسته براین است که هنگام گربلو گفتن نفس کوتاهی نکند.هرگاه که نفس کوتاهی کرد گویا که میدان را باختی.تیم کاری، طرف بازنده مجبورمکلف است که حریفهای جانب مقابل یا برنده را تابه مرکزبازی جای که کلک درزیرخاک دفن میگردد سواری بدهند.اگرزمان اوضاع را بروفق مراد،خوشه چین درمسیر بازیهای انسانی ،به جای بازیهای شیطانی قضایای جاری افغانستان رادر گردش آورد.بازیهای دنده کلک وبازیهای فولکلوریک اصیل افغانی را که معرف نوع بازیهای سیاسی است.حضوردرصحنه می آورندبنا برتوجه اکادمی علوم وریاست تربیت بدنی به همت فوتوگرافان وسینمای گران شریف هموطنان به شکل زنده فلم برداری نموده به نمایش گذاشته میشود.تمامی مغلیت ها وپیچیده گیهای طبعی،سیاسی واجتماعی، اقتصادی،راه حلش ازین قواعد صورت می پزیرد وحل معضلۀ تاریخی افغانستان نمیتواند ازین امرمستثنی باشد. علاوه برآن یادگیری این قواعد اساسی وابتدائی الجبری را برای همه کس خصوصاً نسل جوان پیش نهادمیگردد.وهم چنان آن عده کسانی که یاد دارند. این ایدیه را تبلیغ وترویج نمایند که آموختن این قواعد الجبری، راه رابرای یادگیری ریاضات عالی ساده تر می گرداند.

 (1) a a = (a)2

(2) a a a = a3

(3) a b = ab

(4) a2 b2 = (ab)2

(5) a2 a3 = a2 + 3 = a5

(6) a4 / a3 = a(4 - 3) = a

(7) a0 = 1

(8) (a + b)2 = a2 + 2 ab + b2

(9) (a - b)2 = a2 - 2ab + b2

(10) (a + b)3 = a3 + 3a2b + 3ab2 + b3

(11) (a - b)3 = a3 - 3a2b + 3 ab2 - b3

(12) a2 - b2 = (a - b) (a + b)

(13) a3 - b3 = (a - b)3 + 3 a b (a - b)

(14) a3 + b3 = (a + b)3 - 3 a b (a + b)

(15) a b = ((a + b) / 2)2 - ((a - b) / 2)2

(16) a3 / b3 = (a / b)3

(17)1 / a3 = (1 / a)3 = a-3

(18) (a2)3 = a2 3 = (a3)2 = a6

(19) a3 + b3 = (a + b) (a2 - a b + b2)

(20) a3 - b3 = (a - b) (a2 + a b + b2)

(21) (a + b)3 = a3 + 3 a2 b + 3 a b2 + b3

(22) (a - b)3 = a3 - 3 a2 b + 3 a b2 - b3

(23) a1/2 a1/2 = a

(24) a1/3 a1/3 a1/3 = a

(25) (a1/3)3 = a

(26) (a2)1/3 = (a1/3)2 = a2∕3

(27) (a1/3)1/4 = a1/3 1/4 = (a1/4)1/3

(28) (a b)1/3 = a1/3 b1/3

(29) (a / b)1/3 = a1/3 / b1/3

(30) (1 / a)1/3 = 1 / a1/3 = a-1/3

خطکشیها استعماری

(بریتانیا + تزار)3

(امریکا شوروی+)3

اگردیروز شوروی گربلوگفت صحنه را به ناچارترک گفت،وابستگان خودرا درمیدان تنها گذاشت.درداخل

همه خوانند این بیت را

های های

آب تا به گلو بچه زیر پای

های های

آب تا به گلو بچه زیر پای

های های

دل دارم که ازغم میزند جوش

لب پرخنده را کردیم فراموش

های های

آب تا به گلو بچه زیر پای

های های

آب تا به گلو بچه زیر پای

های های

کسی که آب شیرین خورده باشد

که آب گند ه را  کی می کند نوش

های های

آب تا به گلو بچه زیر پای

های های

آب تا به گلو بچه زیر پای

های های

فعلاً

(امریکا روسیه،چین،هند+)3

عناصر داخل قوس کل به طاقت سه پیرامون معضلات خطوط نام نهاد کثیرالجوانب دخیل میباشند.

(a + b)3 = a3 + 3a2b + 3ab2 + b3

امریکا درمقابل آن جنگ آوران مقدس به گفتۀ ریگان وتاچر،درحال فرار وگربلو گفتن است. اگرامروزحل وفصل قضایای افغانستان ازعینک عدم شناسائی خط دیورند مطرح است،ره را می برد به ترکستان.واگرخطوط مرزی شناسائی وعدم شناسائی اشارۀ درمیان نباشد.به این معنی است اشارۀ ازجانب یکی از ابرقدرتها درمیان است،کاریکه همیشه درد سرخلق کرده است.یعنی که فورمول فوق تبدیل میشود به.

a b = ab

همیش سیاستها ی صادراتی ازشمال به جنوب ویا ازسمت جنوب به سوی شمال حلقات سیاسی مارا به انفلانزای سیاسی مصاب گردانیده است.

بیائید که عطف توجه نمائیم به همان درس دری صنف سوم مکتب ابتدائی که عنوانش بود گرگ لاغروسگ فربه.سرانجام بعد ازگفت وشنید گرگ نظری انداخت به خط گردن سگ گفت که مرا ازین اثارت ننگین((سرخ وسبز)) شرمم می آید.

عیاران یکی ازبدیل جنبش چپ وطن پرستان

عیاران درشرایط موجود خودرا درگیراین فضای عملاً ایجاد شده وخلق شده نکرده، بلکه مراجعه براصل ارزشهای اخلاقی وانسانی که درطول هزارها سال ازخودفرهنگ بلند بالای رابه جا مانده اند ودرگسترش آن ازطریق تربیت سالم سعی صورت می گیرد.ایجاد وتوضح محبت به انسان،مبدای حرکت به سوی آفرینش جامعۀ انسان سالاری را سرمشق کاروباریومیۀ خویش قرار داده.تا راه های تخریب شده به سوی وحدت ملی دوباره مرمت گردد.درفرجام عبورازاین مراحل میتوانیم، فعالان سیاسی بهترینها را درمیدان بکشیم،ازجمع بهترین شخصیتها بهترین وکلا را ازمیان مردم درپارلمان به منظورنظم وترتیب قانون گذاری بالا بکشیم،بهترین وزیران را،دراموراجرایوی انتخاب نماییم،بهترین قاضیان وسارنوالان را برای حراست ازقوانین پیشنهاد داده میتوانیم،سرانجام بهترین وبا کفایت ترین رئیس جمهور،دررأس اداره رهبری کشوری توظیف وانتخاب مینمائیم.

AS_khoshachin@hotmail.com

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت اول:

بازی دنده کلک درمیدان سیاستهای ملی ومنطقوی وجهانی خود برای خودش شخصیت تعین مینماید.

درینجا دنده کلک عنوان درس نمونه است برای توضح وتفسیرخط دیورند،پنجده ومروومعضلۀ سرحدی بین افغانستان وایران کنونی. بافهمیدن عمق بازیهای طرفین،اشارۀ انگشت میدهد به سوی بازیهای بزرگ سیاسی پیرامون کشورمان افغانستان.منطقه وجهان.

استادرهنما حقایق تاریخی است

تدریس آموزعبد الشکور«خوشه چین»

اوضاع منطقه وجهان افغانستان به حیث صنف درمکتب،یک صدو بیست حزب سیاسی راجسترشده،واحزاب غیررسمی.شاگردان داخل صنف میباشند.

سایت آریائی تخته وموشک کمپیوتر درنقش تباشیر عمل مینماید.

ساعت درسی چهل وپنج دقیقه

تدریس آموزمجبورمکلف است که اختلافات فردی((استعداد))شاگردان را مدنظر بگیرد،طوریکه درحق شاگربا استعداد،ظلم نشود،وشاگردان غبی ودنباله روان سیاست،ازحق آموزش اخلاقی وانسانی بی بهره نمانند.شروع درس باتوضح مثالهای متداول ومروج مردم وجامعه ،آثارومنابع قابل اعتبار،آغاز میگردد.

سرمایه شمال دارد،شمال دامن را بالا می کند

عیبهای پنهانی را بیرون ازمیان کا لا می کند

یک برادردرحال گریز برای نجات خودش گربلــومیگوید

برادردیگر،هنگام گریز،ازطغیان خلق لـلولـــلو میگویـــد

دشمن دانــــــا بلندت می کند

برزمینت میزند نادان دوست

تپی را بالای تپیدن ماندن خاک درچشم ملت ریختن است

آسمان حامله گفت: میزایم به شما فرزند دوقلومیگویـــد

دنده کلک نوع ازبازی های فولکلوریک ومفید به صحت بوده.امید که اکادمی علوم جمهوری اسلامی افغانستان وریاست تربیت بدنی درجمع آوری بازیهای فولکلوریک وگسترش آنها به حیث یک بازی کم مصرف،سرگرم کننده ومفید به صحت همگانی سعی به خرچ دهند.گربلوگفتن،ازمحل به سوی هدف به سرعت سرسام آور،آن هم به یک نفس،خیلی طاقت فرسامیباشد چراکه مسئلۀ بردوباخت درمیان است.دونده میداند که گربلوگفتن ازمحل به مقصد رسیدن به هدف چقدر سخت است.ببینیم دنده کلک باوجودیکه بازی سرگرم کننده است.اما میشودکه خط کشیهای،دیورند،واگذاری پنج ده ومروبه امپراتوری تزار،واگذاری سیستان به دولت ایران اینها واگذاریها،خط کشیهای استعماری است که ازجانب دو امپراتور((تزارروس)) وامپراتوری((بریتانیای کبیر))به امضارسیده است. شاهان وامیران افغانستان هرکدام معاش مستمری داشتند.سیاست خارجی افغانستان همیش،ازجانب انگلستان تعقیب میگردید. درسیاست داخلی پالیسی چنان بود که مخالفین دولت ودولت انگلیس سرکوب ونیست ونابود میگردید. تفصیل وتفسیرسیاستها درقبال خطوط مرزی را ازمقالۀ ذیل میتوانیم خوب تر بدانیم.خواندن مقاله،دروازۀ ورودی است برای تماشای مسابقات دنده کلک درعرصۀ سیاستهای ملی وبین المللی ومفهوم گربلو درین میدان خودش معرفی کنندۀ خود میگردد.  

مقاله ازجناب داکترصاحب نظرمرادی

حد بخشی امیرعبدالرحمان یا عقـد معاهـدات تجزیۀ خراسـان

١٩ جدی (دی) ١٣٩٠

مسئله سرحدات افغانستان، تا زمان سلطنت امير عبدالرحمان خان با وجود تماس ها و مذاکرات امیر شیر علی خان با مقامات روسی وانگلیسی، بطور رسمی ومشخص حل نشده بود. تا این وقت بين افغانستان و همسايه گان با استفاده از عوارض جغرافيايی مثل کوه و دريا سرحدات بصورت شفاهی تفاهم شده بودند. با بروز ناهنجاری های سیاسی بین همسایه گان بخصوص روسیه تزاری درشمال وهند برتانوی درجنوب وهمچنان نا آرامی هاو شورش ها دراطراف واکناف کشور، امير در قسمت مشخص نمودن مرزها با کشورهای همسايه دچاردست پاچگی های سیاسی گردید وبا موضع گیری های ضعیف وبزدلانه در قبال چنین مساله مهم توجه و دقت لازم نشان نداد و درد و داغ های ناشی ازخصومت های سرحدی رابرافغانستان تحمیل کرد. گویند زمانیکه والی هرات به امیر گزارش دادکه سربازان روس پنجده رااشغال نموده اند، به والی توصیه کرد که "روی مسایل جزیی اندیشه نکند".

دردهه های پایانی قرن نوزدهم انگلیس ها از شرق وروس ها ازشمال پس ازتلاش های دامنه داری به حدودی رسیدند که اینک سرحدات کشوری رابنام افغانستان رقم زده اند. درطول قرن نوزدهم کشور فارس گاه از شمال وگاه ازغرب با روس ها وزمانی از جنوب با انگلیس ها وگاهی هم از غرب با ترکان عثمانی ودرشرق با شهزاده گان غلجایی افغان درگیر جنگ بوده اند. محدوده ایکه درمیان سه محور بحران باقی مانده بود، ازقسمت های شمال غرب دارای مرزهای نسبتاً ثابت ومشخص، ولی ازجانب شرق وجنوب گسترده ومتحول بود. ضعف وبی مدیریتی درساختارقدرت دولتی ونالایقی شهزاده گان این خانواده که آخرین آنها شاه شجاع بود، اسباب نفرت مردم رابه وجود آورد، واعتماد مردم رابه خانواده بارکزایی ها مبذول نمود. حجم گسترده مداخلات خارجی درپیرامون قدرت سیاسی آنها درمنطقه به گونه انباشته بود که ازآن ها خواسته شد حتی "باخود هم حق اتحاد راندارید، چه رسد بادیگران، چون هراتحادی علیه ما خواهد بود." ([1])

درسال1884 امیر عبدالرحمان خان به خاطراستخلاص قلمروهای ازدست رفته "وانا" راتسخیر کرد، امابراثر تهدیدانگلیس ازآنجا بیرون شد. مردم کورم، بلوچ، باجور، تیرا، وزیری، مسعودی وغیره بارها به امیر مراجعه کردند، اما پیشنهادات ایشان راردکرد وقبایل سرحد رامایوس گردانید، وبدامان انگلیس راند. زمانی که انگلیس ها به مرزهای موعود دست یافتند، خانواده محمد زایی به فکرمتحد نمودن قبایل افتادند وسلطه قومی درافغانستان راشعارخود مطرح کردند. این دوره نه تنها پیکربزرگ فرهنگی حوزه تمدن آریایی رامثله نمود، بلکه مبارزه وستیزه با فرهنگ وزبان فارسی- که زبان متداول میان اکثریت مردم این سرزمین بود- با سیاست دوروی یعنی درظاهر انقیاد ازفیصله دیورند، ودرخفا تحریک اقوام دوطرف خط درجهت مخالفت با آن آغاز گردید، بطور خلاصه، بیش ازیک قرن خانواده سلطنتی توانست با ممانعت ازبه وجود آمدن تعادل اجتماعی درافغانستان، به شمول مردمان دوطرف خط دیورند- زنده نگه دارند.([2])

مهم ترين سرحدات باکشورهای مستملکه آن وقته روسیه درآسیای مرکزی(تاجیکستان، ازبکستان وترکمنستان) طبعاً سرحد شمالی کشور بود، که از پامير تا بلخ و از آنجا به صوب هرات ادامه می یافت. پيشروی روس ها درامتداد مناطق شمالی این سرحد طولانی عوامل وانگیزه های لشکر کشی انگليس ها را در امتداد مرزهای جنوبی افغانستان با هند بریتانوی فراهم می کرد. در دوره امير شيرعلی خان روس و انگليس پس از يک سلسله اختلافات بلاخره راجع به اين سرحد به يک موافقه عمومی امضاءناشده رسيده بودند، که به موجب آن رودخانه پنج و آمو از واخان تا خمياب به عنوان سرحد افغانستان وامارت بخارا قبول، و طرفين مکلف شدند تا قوای شان را از ماوارای آن خارج کنند، اما قسمت ديگر سرحد از خمياب تا رودخانه تجن يا هريرود که حد فاصلی چون رود آمو نداشت، به دقت تعيین نشده و مايه نزاع گرديد.([3])

مصلحت های مقطعی قدرت های منطقوی و تحت الحمایه قدرت های بزرگ جهانی گاهی این سرزمین را بحیث جغرافیای حایل در مناسبات آنها در آورده است، تا اگر این قدرت ها علیه یک دیگر بجنگند، بایست ازین جغرافیا بمثابه صحنه درگیری یا عقبگاه جبهه نظامی خود استفاده نمایند. چنین پالسی های منطقوی در مورد کشور ما در سده هجدهم تا اوایل سده بیستم وجود داشته است، و سرانجام تا زمان تبارز امپراتوری روسیه تزاری در شمال و هند برتانوی در جنوب و تعیین مرزها و ساحات قلمرو سیاسی آنان بر مرزهای افغانستان کنونی ادامه یافته است. آنها زمانی هم تصمیم داشتند تا از دیوار بزرگ هندوکش همچو سپهری در برابر یک دیگر استفاده نمایند. یعنی مناطق تخارستان (بدخشان وبلخ) در شمال هندوکش در قیمومیت روسیه وجنوب آن در اختیار انگلیس ها وهند بریتانوی باقی بماند.

تنها نزاع سرحدی بين افغانستان و همسايه گان در عدم موجوديت حد فاصل يا شاخص های شاذ جغرافيايی نمي باشد، بلکه بررسی اين موضوع که بحران داغی را بين افغانستان با همسايه گان به وجود آورده است، بيشتر اهميت تاريخی، فرهنگی داشته و از ديدگاه قطع روابط خونی وخانواده گی وهمچنان انقطاع ايتنيکی وفرهنگی بين اقوام کشور و اقوام و طوايف مماثل آنها در کشورهای همسايه درپاکستان، تاجیکستان، ازبکستان وترکمنستان با تقسیم شدن اقوام پشتون، تاجیک، ازبک وترکمن گرديده است،که عوارض زیان باروپر هزینه آن را مردم افغانستان تا امروز بدوش می کشند.

دولت های افغانستان پس از عبدالرحمان خان تا هنوز اسناد مربوط به معاهده سرحدات را در چهار سوی افغانستان در کدام کتاب يا نشريه دولتی به چاپ نرسانيده و از محتوا و مندرجات آن مردم کشور و پژوهش گران امورسیاست وتاریخ را از دسترسی به منبع اصلی اين توافقات محروم نگه داشته اند، اما طی این مدت بازارتبلیغات درجو منازعه سرحدی در حد ادعا گرم وجوشان باقیمانده ومردم جزاین تبلیغات تبرئه کننده واقعیت اصلی سرحدات راکمترمی دانند.

افواهات سیاسی حاکی از آنند که امضای اين قرار داد سرحدی طی مدت زمانی حدود یک صد سال(1893-1993 ) در مرزهای جنوبی با پاکستان اعتبار داشته و در پایان این مدت در زمینه بایست تجدید نظربعمل آید، اما سندی که بتواند مصداق اين ادعا باشد در هيچ اوضاع و احوالی ارائه نشده ودسترس نگردیده است. حکام افغانستان ومدعیان تجدید سرحد فقط این معضله رادر مرزهای جنوب غیرواقعی می بینند، به عقیده آنان این مشکل در مورد سرحدات شمال می تواند قانونی توجیه شود. زیرا مردم وسرزمین مثله شده در شمال درحکم انگشت ششم درانگشتر حاکمیت افغانستان تلقی می شوند. ورنه امضاء کننده گان خط دیورند درجنوب ومعاهده سالسبری درشمال هیچ کدام فعلاً زنده نیستند ومعاهدات سرحدی آنها تابع استراتیژی های توافق شده بین دوابرقدرت بوده، وبرهمه مناطق واقوام افغانستان تاوان های سیاسی وفرهنگی یک سانی راتحمیل نموده است.

توافقات درجنوب(خط دیورند)

انگلیس ها درسال1892 برای ترسانیدن امیر عبدالرحمن خان سپاه بزرگی به استقامت سرحد درجنوب کشور سوق نموده وهم یادداشتی به امیرعبدالرحمان خان فرستادند، تایک فرقه انگلیسی را تحت قیادت جنرال رابرتس در جلال آباد بپذیرد. امیرخود لشکری درحدود یک صد هزار عسکررادرحالت آماده باش قرار داد واین سربازان داوطلبانه حاضر به جهاد در برابر انگلیس شدند. انگلیس ها که ضرب شصت این مردم رابارهاودرجنگ اول(1838)وجنگ دوم(1879) خورده بودند، نمی توانستند درصحنه مقابله های فزیکی ایستاده شوند، بناءً طرح دسایس سیاسی یگانه راه پیشروی ارزیابی می شد، که دست به اجرای مانورهای ذیل زدند:

1- اسلحه خریداری نموده افغانستان از اروپارادر بنادرهند متوقف می سازند.

2- با اجرای نمایشات نظامی درامتداد سرحدات، تهدیدنامه های هم به کابل فرستادند.

3- در میان قبایل سرحدی چند دستگی بوجود آوردند، وبا حمایت از قبایل آنسوی سرحد به تطمیع سران قبایل پرداختند.

4- تاییداتی از سران قبایل ومردم در آن طرف دیورند تهیه کرده وبه روسای قبایل رشوه های دوچند راوعده نمودند.

درهمین اوضاع هیئت انگلیسی تحت ریاست سرمارتیمردیورند با ترکیب 15 نفرازراه دره خیبر وبگرامی وارد کابل شده ودر قصر چهلستون جابجا گردیدند، وبه مدت چهل روز در کابل باقی ماندند. پیشنهاد آنها چنین بود: "یا عهد نامه مرتبه انگلیس ونقشه مدونه آنرا امضاء یا مناسبات طرفین قطع، یعنی جنگ آغاز می شود، راه سومی وجود ندارد." امیرباینکه درسرکوب رعیت خود مثل هزاره ها، نورستانی ها وبدخشانی ها مرد قوی وآهنین جلوه میکرد، اما دربرابر فشارانگلیس ها به نوعی کرنش تن درداد ومعاهده ونقشه ای راکه در لندن ترتیب شده ودرهندوستان بصورت تحت اللفظی ترجمه گردیده بود، امضاء ومسئولیت بزرگ تاریخی را که تا امروزمردم افغانستان در آتش آن می سوزند، به عهده گرفت.

بعد از امضای معاهده مجلسی ازاراکین دولت تشکیل ومردم راگویا درجریان رویدادها قرار داد، وبنام تایید مردم بیانیه ای رابا آب وتاب در مجلس قرائت نمودند. باین، دامی راکه انگلیس ها برای امیر تنیده بودند، امیرهم همان دام تزویررا درمسیرزنده گی مردم افغانستان گسترد، وبرای حفظ تاج وتخت خود وخاندان محمدزایی مناطق ماورای دیورندراباذلت تمام فروخت. چون میدانست ظلم وبیدادی که درحق مردم افغانستان نموده بود، علاوه بر جهاد درمقابل انگلیس، اورانیز سرنگون خواهند نمود.([4])

موافقتنامه ديورند در12نوامبر سال 1893م بين هنری مارتيمر ديورند وزير خارجه دولت بريتانيا برای هندوستان و امير عبدالرحمان خان بنام سرحد شرقی و جنوبی از واخان و پامير در شمال شرق تا کوه خواجه عمران در جنوب تا سرحد ايران بنام سرحدرسمی میان هندبریتانوی و افغانستان به امضاء رسيد. به موجب اين موافقت نامه امير از ادعای افغانستان بر مناطقی مثل سوات، باجور، چترال، وزيرستان و چمن صرف نظر کرد، و در مقابل تصديق انگلستان در مورد اينکه دره کنر تا اسمار و علاقه برمل جزوی خاک افغانستان باشد بدست آورد، و طرفين موافقت نمودند تا حد بخشی در خود محل توسط هيئت های مختلط صورت بگيرد.([5]) بقول برخی از منابع مارتيمر ديورند حتی در تثبيت سرحدات شمال با روسيه هم اشتراک نموده است.

مير محمد صديق فرهنگ در حاليکه باور دارد که خط ديورند به زور و جبر و تهديد به مقاطعه و جنگ بالای امير تطبيق گرديد، اما می افزايد که افغانستان در اين معاهده قطعات وسيعی را به بريتانيه واگذار کرد، معذالک نمي توان گفت که اين اراضی در واقع از پيکر دولت افغانستان جدا شده باشند. زيرا اکثر مناطق مذکور بنام قبایل آزاد، در آن تاريخ و حتی قبل از آن در زير اداره حکومت افغانستان نبوده و باشنده گان آن نه تنها به دولت افغانستان ماليه و محصول نمي پرداختند، بلکه مصارف اداره و امنيت شان بايست از جانب ساير مردم کشور فراهم مي شد.([6])

غباردرین مورد ابرازعقیده نموده است که: "امیرعبدالرحمان خان با آن همه قوتی که داشت خط دیورندراامضاءکرد، معاهده ایکه می توان آن را دربین معاهدات دول "معاهده ملا نصرالدین نام نهاد." انگليس ها با بکار گيری زور و رشوت خواستند تا در ين منطقه به اصطلاح بی صاحب هرچه عميق تر نفوذ کنند. درحالي که دولت های افغانستان با چالش های سياسی ناشی از معضلات سرحدی با پاکستان در بدترين برهه های بحرانی برخوردند، اما برای صحت ادعای خود از موجوديت سندی که بتواند مرزهای بين المللی افغانستان و پاکستان را پس از گذشت یک صد سال بحيث حجت تاريخی نشان دهد، ارائه نشده است. معلوم مي شود که چنين سندی اصلاً وجود نداشته است ومقامات حکومتی افغانستان با عنوان نمودن چنین قضیه ای به اشاره حلقات سیاسی در منطقه، اهداف غیر ازین را دنبال ودرقبال سرنوشت مردم افغانستان دفع الوقت کرده اند، تا فرصت مطرح نمودن "هدف اصلی" راکه غیرازین می باشد، مساعد سازند. بناءً باور و اعتقاد تحليل گران در خصوص موجوديت همچو سندی تحت تاثير تبليغات گسترده دولت های افغانستان مبتنی بر ترويج نوعی پاترياتيسم قومی برای حفظ روابط قبایل سرحدی پشتون دراطراف خط دیورند، آن را معضله ملی جلوه داده وبرای برانگیختن مخالفت همه گانی دربرابرپاکستان این کشوررابه لانه جاسوسی ودستگاه مخالف سازی برضدافغانستان مبدل کرده اند. ادامه اين مسايل را در موضع گیری سياسی زمام داران افغانستان چه گونه مي توان دريافت؟

امضای توافق نامه دیورند آخرین ضربه را به احساسات مردم قبایل سرحدی وارد نمود. درسال1893 به تعدادسه صدهزارعسکرانگلیسی آماده حمله به افغانستان گردیدند، امابا توجه به روحیه مردم ماعلیه خودشان داخل خاک افغانستان نشدند، اما این مانورتهدیدآمیز امیرراازهرنوع چون وچرای بعدی پیرامون قضیه منصرف گردانید، وتن به ذلت داد. درماده سوم معاهده اول دیورند چنین آمده است: "پس دولت بهیه بریتانیا متعهد می شود که جناب امیرصاحب اسمار ووادی بالای آن را تاجنگ درقبضه خود بدارند وطرف دیگر جناب امیرصاحب متعهد می شوند که هیچ وقت درسوات وباجور وچترال معه وادی ارنوی یا بشکل مداخلت دست اندازی نخواهد کرد. دولت بهیه بریتانیا نیز متعهدمی شود که ملک برمل راچنانکه درنقشه مفصل که به جناب امیر صاحب ازقبل داده شده، نوشته شده، به جناب امیر واگذارشود وجناب امیرصاحب دست بردار از ادعای خود به باقی ملت وزیری وداور می باشند ونیز دست بردار ازادعای خود به چاکی می باشند..."([7])

درماده پنجم حدودبلوچستان راجدا می سازد، تمام مناطق ذکر شده درمعاهده درغرب سرحد اداری- درمنطقه آزادقرار دارند. عبدالرحمان درجواب نامه مردم وزیری نوشته بود: "به مردم وزیری بگویید که غیر ازدوموضع مرغه وبرمل دیگر مواضع مسکونه اقوام وزیر ودورمش ومسعود(تمام وزیرستان) متعلق به دولت انگلیس اند. زیرا که مردم وطوایف مذکور از14 سال است که حضرت والا رارنجیده خاطر ساخته، هرچند به ایشان اظهار خوبی وهم دینی کرد، گوش به گفتار سعادت آثارش نداده وهرقدر اندرز ونصیحت نمود نشنیدند، ناچار ملک ایشان رابه دولت انگلیس واگذار شد، وحضرت والا بدون از مردم برمل ومرغه وغیره که این طرف خط فاصل واقع اند؛ دراموردیگر مردم که آن سوی خط باشند، مداخلت نمی کند.([8])

همین طورامیر محمد یعقوب خان که باهدایایی ازطرف دولت انگلیس فریفته شده بود، معاهده گندمک راامضاء وکورم، لندی کوتل رابه انگلیس ها سپرد. دردوره شاه محمود ابدالی درسال 1803 ولایت خراسان راحکومت قاجار تسلیم گردید. قلعه اتک، پنجاب، ملتان وکشمیر نیز در دوره حکومت محمد زایی هابه دولت پنجاب اهداءشد. براثر همین اختلافات وبخشش های سرداران اجنبی پرست بود که دیره غازی خان، اسماعیل خان، پشاوروخراسان ازحدوداربعه کشورماجدا گردیدند وکشوری که خراسان نام داشت ودرقلمروآن خورشید غروب نمی کرد، اغتشاشات وبغاوت های خانواده های غلجایی، ابدالی، سدوزایی، بارکزایی، محمد زایی وخود فروشی های آنان به خاطرقدرت باعث شد تا بیک کشور کوچک وپرچالش بنام "افغانستان" تبدیل گرددواز اهل وتبار فرهنگی خود پسمان وبامسخره گی تمام جریان دولت سازی های متقلب راشاهد باشد.دولت انگلیس پس ازامضای موافقت نامه دیورند باتعبیه سازی این تخم بحران پرور قانع نشده واز امیر خواست که موضوع راطی اعلامیه رسمی باطلاع عموم برساند، وامیر قبول نموده وطی اعلامیه ای مفادخط دیورند راباردیگر تسجیل نمود. باین مردم قبایل به مبارزه خودادامه دادند وملا نجم الدین درطول خط دیورند مردم راعلیه انگلیس به شورش دعوت نمود.

موافقنامه سالسبری درشمال وشمال شرق

قبل ازموافقت نامه سالسبری، در فهرست مجموعه اهداف استراتيژيک و سياسی روسيه در آسيای مرکزی تسخير خاک ثروتمند بدخشان نيز نهفته بود، که درسال 1895م به تحقق پيوست. درین سال میجر هربور رئیس حکم انگلیسی، رئیس هیئت روسی وحکمران بدخشان تعیین گردید. درپامیر نیز هیئت انگلیسی قسمتی از خاک افغانستان را به روسیه تزاری واگذار شده فقط با گذاشتن یک باریکه(بسوی چین) قلمرو استعماری انگلیس را(درآسیای میانه وهند) از قلمرو روسیه تزاری جدا کرد. درین ساحه تاکنون گروهی یا محفلی ورژیمی ادعای ارضی نداشته است.([9]) در بخش دوم معاهده دیورند که مربوط سرحدات بدخشان(حوزه شمال شرق) است آمده است: "در مورد عهد نامه1873 یا سرحد شمال شرقی افغانستان بین روس وانگلیس که از "لیگ ویکتوریا" سرکول تا ملحق گاه رود کوکچه واکسوس(آمودریا) بوده است، به اصرار دولت روس تمام علاقه جاتی که طرف شمال رود اکسوس در قبضه امیر افغانستان است، به جهت دوستیش با دولت بریتانیا تعهد میکند که تخلیه نماید. تمام علاقه جات جنوب رود اکسوس به امیر تسلیم کرده شوند." یعنی امیرشغنان، روشان(قسمت شمالی آن) درشمال دریای پنج را به اختیار روس ها گذاشت. باینکه مناطق شغنان، روشان، درواز، واخان، واشکاشم ودر مجموع بدخشان، بر اثراین تقسیمات ظالمانه به دوبخش جدا شدند، اماتا امروز کسی بالای این مناطق دعوی ارضی نکرده وآن را بحیث سرحد شناخته شده افغانستان وتاجیکستان(قبلاً سرحد بااتحاد شوروی) تغیر نا پذیز دانسته اند.

گفتگوهای سرحدی درین بخش هاچنان که پیش ازین دیدیم، اساساً از سال 1868م بين روس و انگليس وبیشتر درغیاب نماینده گان رسمی دولت های افغانستان، درهند بریتانوی، لندن، پطرزبورگ آغاز شده بود، تا به موافقه کلارندن و کورچاکوف منجر شد. در سال 1869 کورچاکوف به کلارندن اعلان نمود که افغانستان خارج منطقه نفوذ روسيه است، يعنی بايد افغانستان منطقه بي طرف (حايل) بين انگليس و روس باشد، ولی لاردهای انگليسی گفتند، که سرحد نفوذ بريتانيا و روسيه فقط در دريای آمو تلاقی مي نمايد، اما دولت روس اين ادعای انگليس ها را رد کرد. اين است که "فورسوت" به سنگت پطرزبورگ رفت و به موافقه رسيد که انگليس و روس هردو نفوذ خود را در آسيای مرکزی به کار برند. يعنی از منطقه بي طرف صرف نظر شد و هم سرحدات افغانستان مناطق تحت حکومت امير شير علي خان شناخته شد. منتها انگليس سرحدات امير شيرعلی خان را موافق به سرحدات زمان امير دوست محمد خان مي شمرد، و روسيه سرحدات موجوده امير شيرعلي خان را مي شناخت.

جنرال کاوفمن حاکم ترکستان روسی برای تعيین خط سرحدی امير شيرعلی خان به سرحد افغانستان آمد و اعلام کرد که امير شيرعلي خان در بدخشان نفوذ ندارد.([10]) و نفوذ او در بلاد آقچه ، سرپل، ميمنه، شبرغان و اندخوی مشکوک است. امير شيرعلی خان اين تحريک کاوفمن را رد کرد. وزارت خارجه انگليس توسط يادداشت 17 اکتوبر 1872م. عنوان سفير لندن لارد لوفتس سرحدات و خاک افغانستان را برای دولت روس اين طور تعريف نمود:

1- بدخشان با واخان از سرقول (زرقول) تا محل اتصال رود کوکچه با دريای آمو (آی خانم).

2- سرحد شمالی از مناطق قندز، خلم و بلخ از نقطه اتصال کوکچه تا بندر خواجه صالح (خواجه سالار).

3- مناطق آقچه، سرپل، شبرغان، ميمنه و اندخوی که اين آخرين انتهای سرحد شمالی افغاني است و ماورای آن به قبايل آزاد ترکان تعلق دارد.

4- سرحد غرب افغانستان بين مناطق هرات و منطقه خراسان واضح بوده و حاجت تذکار ندارد.

چون در اين تعريف و موافقه (1872- 3)م روس و انگليس جمله مناطق هرات مندرج در ماده چهارم توضيح نشده بود، که در مناطق هرات شامل کدام جاهاست. لذا حادثه پنجده در سال 1885م واقع شد. در سال 1882 که مذاکره روس و انگليس راجع به سرحدات شمالی افغانستان دوام مي کرد، روسيه پيشنهاد کرد که حاضر است سرحدات افغانستان و روسيه را از نقطه خواجه صالح (خواجه سالار) تا سرَخس تعيین نمايد. به شرطي که نفوذ روسيه در شمال افغانستان و ايران شناخته شود، اما البته انگليس (گرانويل) اين پيشنهادها را رد کرد و مذاکرات در آن وقت قطع شد.([11])

در آغاز سال 1884م. قوای روس به مرو داخل شد، و حکومت آن کشور اعلان کرد که اين کار را به خواهش ترکمن ها انجام داده است.([12]) با اين که مرو کليد هرات و هرات کليد هندوستان دانسته مي شد. با اين تحول، طرفداران سياست پيش قدمی در انگليس که به بيهوده گی حرکت قوای نظامی خود به افغانستان از قبل درس های آموخته بودند به روس ها مجدداً پيشنهاد کردند تا متفقاً سرحدات شمالی افغانستان را تعيین نمايند. بعد از اشغال خيوه و عشق آباد خطر روس در آسيای ميانه جدی تر گرديد.

دولت افغانستان در 1883م. علاقه های واخان، شغنان و روشان را در پامير غربی وارد تشکیلات سیاسی خود نمود و در 1884م. قوای محافظ خود را در پنجده متمرکز ساخت. کميسيون مشترک (انگلوروس) برای تعيین و تثبيت سرحدات شمال و شمال غربی کشور بوجودآمد و نزاع سرحدی پس از همین سال بين افغانستان و روسيه تجديد گرديد. به اين معنی که در جون 1884م. قشون افغانی در پنجده متمرکز شد و روس ها در مقابل پل خاتون و قزل تپه را اشغال کردند و در کشک تا پل خشتی رسيدند.

طرفين بعد از انجام يک سلسله مذاکرات در سال 1884 توافق نمودند که اين خط از دريای آمو تا دريای تجن توسط هيئت مختلط هر دو کشور در خود محل تعيین و علامت گذاری شود. امير افغانستان هم قبلاً در سال 1882 از وايسرا تقاضا کرده بود تا به تعيین خط سرحدی بين افغانستان و روسيه اقدام کند. عامل ديگریکه سرعت عمل را در تعيین خط سرحدی ايجاد ميکرد ادعای ايراني ها بر منطقه ترکمن نشين مرو و اطراف آن بود که آن را جزوی خاک خود مي شمردند.([13])

در سال 1884 درحالي که هيئت های دو دولت برای تعيین سرحد در حرکت بودند، امیرعبدالرحمان يک دسته سپاه را در بدخشان از آب آمو عبور داده يک قسمت ازروشان و شغنان واقع در ساحل راست رودخانه مذکوررا متصرف شد. چون اين اقدام به موافقه قبلی روس و انگليس راجع به سرحد در آن سمت که امير شيرعلي خان به آن موافقت کرده بود منافات داشت، لارد وايسرای هند در موضوع مداخله نموده توسط نامه ای به امير توصیه کرد تا از آن منصرف شود.([14])

به هرحال، در ماه می سال 1884م. هيئت های دو دولت برای تعيین سرحد مقرر گرديدند. هيئت انگليسی را سرپيترز لمسدن با 35 نفر صاحب منصب، 1300 نفر محافظ، 400 قاطر و 1200 شتر بار همراهی مي کردند، اما امير برای هيئتی به اين شان و شکوه اجازه عبور از خاک افغانستان را نداد، بناء هيئت از راه ايران به تاريخ 17 نوامبر به هرات رسيد.از جانب روس ها ابتداء جنرال علي خان اف قفقازی که در تسخير منطقه ترکمن نشين دست داشت اشتراک نمود، اما بر اثر اعتراض انگليس ها جنرال زيلينوی روسی معرفی گرديد. موصوف ابتدا نيروی نظامی روسيه تحت فرماندهی کوماروف را در مجاورت هرات جابه جا نمود و تا آمدن هيئت انگليسی بر پنجده تعرض نمود و با نيروهای افغانی درگير شد. پنجده عبارت از اتحاد پنج روستا و سرزمين حاصلخيزي است که در کنار رود کشک قبل از يکجا شدن با رودخانه مرغاب موقعيت دارد.

به تاريخ 30 ماه مارچ 1885 کلنل کوماروف روسی که با چهارهزار نفر در برابر پنجده موضع گرفته بود به جنرال غوث الدين خان قوماندان سرحدی افغانستان که در حدود يک هزار نفر در اختيار داشت، اخطار داد که نيرويش را در ظرف 24 ساعت از پنجده بيرون بکشد و ساحل غربی رودخانه کشک را تخليه نمايد. افسران انگليسی که در ترکيب هيئت جنرال لمسدن اشتراک داشتند به جنرال غوث الدين اطمينان دادند که روس ها اقدام به حمله نخواهند کرد، و جنرال غوث الدین را از عقب نشينی منصرف نمودند. در پايان زمان تعيین شده روس ها به حملات خودبالای قوای سرحدی افغانستان آغاز کردند، و پس از يک برخورد خونين که به تلفات سربازان افغانی و قتل جنرال شاه مرادخان انجاميد، روس ها پنجده را تصرف کردند و صاحب منصبان انگليسی که در اصل خود عامل اين درگيری بودند، پس از آغاز حملات روس ها به هرات فرار کردند.([15])

با اين حال، صدراعظم انگليس گليدستن روس ها را به جنگ تهديد نمود و از پارلمان آن کشور اعتبارات جنگی تقاضا کرد، اما بعدها موضوع را جدی نگرفت. مقامات سياسی روس و انگليس به مذاکره نشسته با بی اعتنايی تمام به حقوق مردم افغانستان فيصله کردند که پنجده درد ست قوای روسی بماند و برای حفظ ظاهر در عوض نيروی دولت مذکور در دهانه دره ذولفقار از موضع خود اندکی عقب برود. در ضمن جنرال ليمسدن رئيس هيئت انگليس در کار تعيین سرحد از وظيفه اش استعفا داده و به جای او کلنل رجوی به اين کار گماشته شد.([16]) معلوم بود که انگليس ها مي خواستند در فشار عليه فرانسه بر سر حاکميت مصر روس هاراراضی نموده واز حمايت سیاسی آنها برخوردار باشند.

درحاليکه مشکل سرحدی پنجده در هاله ای از ابهام باقی مانده بود، در دهم دسمبر همان سال(1885) پروتوکول مربوط بين لارد سالسبری وزير خارجه انگليس و سفير روسيه در لندن به امضا رسيد، که خط سرحدی را بين افغانستان و متصرفات روسيه به استثنای خمياب (خماب) در نزديکی دريای آمو تعيین مي کرد. عامل اختلاف در خمياب اين بود که قرار فيصله قبلی خط سرحدی در اين سمت بايد از نقطه ای بنام "خواجه سالار" در کنار آمو که محل (لنگرگيری) کشتی ها بود آغاز مي شد. که پنجاه سال قبل در خاطرات برنس ذکر گرديده بود، اما براثر آب خيزي های سالانه و تغير مجرای آب دريا اين محل نيز تغير نموده بود، که باعث بروز دشواري های تازه گرديد. به هرحال، اين قسمت پروتوکول در سال 1877م. به اثر مداخله قيصر که از روی نزديکی با انگليس داشت امضا شده و دشوارترين مسئله سرحدی افغانستان از رود آمو تا آب تجن علامت گذاری گرديد.

روس ها در سال 1891م. يک دسته عساکر قزاق را به رهبری کلنل يونوف به پامير فرستادند، وی از پامير به بزي گنبد در واخان آمد ،که به موجب موافقت نامه سال 1873 جزوی خاک بدخشان شمرده مي شد، و يک نفر افسر انگليسی را بنام ينگهن که برای سياحت يا جاسوسی به آنجا رفته بود، دستگير نمودند. يک سال بعد وی در شمال منطقه مذکور معروف به "سومه تاش" يا سنگ نوشته، لفتننت ديودس انگليسی را هم گرفتار کرد و يک دسته سپاه چينی را که در آنجا ساخلو بود، اخراج نمود. چندی پس از آن قوای هرسه دولت روس، افغان و چين باز در سومه تاش برخورد نمودند و قوای افغانی که از مرکز خود دور مانده بود توسط روس ها از بين برده شد.([17])

وقوع اين حادثه بهانه ای به دست انگليس ها داد، تا مذاکرات سرحدی را با امير عبدالرحمان که دچار بن بست گرديده بود از سر گيرند، و برای اجرای اين کارسرتیمر ديورند را به کابل فرستاد. ديورند پيش از همه از امير عبدالرحمان تعهد گرفت تا قوايش را از مناطق بدخشان در شمال دريای آمو عقب بکشد و در مقابل وعده داد تا روس ها امير بخارا را از تعرض بر مناطق واقع در جنوب رودخانه آمو ممانعت کنند. بناءً تعيین خط مرزی از اطراف جهيل زرکول (زرقول) که واخان ناميده مي شود، هنوز نا اجرا مانده بود. برای رفع اين خلاء هيئت مختلط ديگری به رهبری ميجر جنرال جرارد انگليسی و جنرال چايکوفسکی روسی به اتفاق دو نفر نماينده از طرف افغانستان تعيین شد. اين هيئت اراضی بام دنيا (پامير) را معاينه و سروی نموده خط سرحد را در غرب درياچه زرقول در امتداد رودخانه پامير در شرق آن تا سرحد چين تعيین کرد.

بدین ترتیب، در يازدهم ماه مارچ سال1895م. برابربا (1313) هـ ق. خامه قضا برای تجزيه خاک بدخشان باستانی به حرکت درآمد، و يادداشتی ميان انگليس ها و روس ها (بر اساس تفاهم و موافقه قبلی دردهم دسامبر سال1885 بین سالسبری وزیر خارجه انگلیس وسفیر روسیه در بریتانیا) در لندن، در باره سرحدات پامير(بدخشان) ميان افغانستان و قلمرو حکومت بخارا که اداره آن در دست روس ها بود، رد و بدل شد. بدين وسيله بدخشان به دو قسمت شمالی و جنوبی دردوسمت دريای آمو تقسيم گرديد.

بدخشان شمالی درآنوقت جزوی امارت بخارا که از مستملکات روسیه تزاری بودو بعدهادرنظام سوسیالیستی بنام "ایالت خودمختاربدخشان کوهی"(پامیر) شامل تشکیلات دولتی جمهوری سوسیالیستی تاجیکستان شوروی قرارگرفت، و بدخشان جنوبی مربوط به دولت پادشاهی افغانستان به زعامت اميرعبدالرحمان خان باقی ماند.

اين تقسيمات دشواري های را نيز در پی داشت: در نتيجه اين تقسيمات قسمتی از خاک بخارا که در ساحل چپ دريای پنج (آمو) يعنی درواز موقعيت داشت به دولت افغانستان تعلق مي گرفت. اين موضوع را امير بخارا به دولت روسيه عارض شد. بنابرين در سال 1896 از جانب پادشاه روس عنوانی جنرال گورنر ترکستان چيرنوف دستورالعملی مواصلت ورزيد که مطابق آن نواحی و ولسوالي های روشان و شغنان و قسمتی از ولسوالی واخان (تا روستای ورنگ) به عوض خاک درواز به امير بخارا داده شود. بر اساس روحيه معاهده لندن و فرمان جديد پادشاه روس در ماه جون – جولای 1896 با اشتراک نماينده گان دولت های بريتانيا، روسيه و افغانستان بازهم تقسيمات جديد سرحدی عملی گرديد. قسمت چپ دريای پنج و يک قسمت پامير شرقی به دولت افغانستان، يک قسمت پامير شرقی از زرقول تا قشلاق ورنگ واخان (ساحل راست دريای پنج) ديهه "ارشود" با خط دريای برتنگ، کوهای يزغلام، دوزخ دره، قاق بای، مس (مش) يک شاخه دريای پامير (دريای مرغاب) به دولت روس. شغنان، روشان، اشکاشم و قسمت زياد واخان به امارت بخارا داده شد. ولی پادشاه روس به منظور نظارت بر سرحدات جديد اجرای شرط نامه از طرف امير بخارا و ملحوظات ديگر ارتش خود را از پامير جنوبی که به امير بخارا داده شده بود، بيرون نکشيدند.([18])

ولادیمیر بارتولد می نویسد: "بعد از آنکه در سال1895 انگلوروسیه به طریق غیر طبیعی دریای پنج را سرحد بین مستملکه های شان قرار دادند، منافع ولایات هردو طرف دریا به سبب بستن سرحدات بسیار سخت ضرر دیدند."([19]) زیرا اینکه تجزیه وسرحد بندی ناجایزوغیر طبیعی از طرف ابر قدرت های آن زمان رشته های پیوند عمیق مردم دوسوی رود جیحون رابه عنوان برادران هم دین، هم زبان وهم ریشه قطع نمود. تا آن وقت دریای آمو در طول هزار ساله ها هیچ گاه برای مردم تاجیک در دوسوی خود همچون علایم فارقه وسرحد جداکننده زبان وفرهنگ مردم نبوده است. از همین سبب هم تا سال های چهلم عصر بیستم میلادی با وجود وضع قیودات وموانع شدید کنترولی وامنیتی از سوی سرحد بانان شوروی، مردم بدخشان وتخارستان وماوراالنهر باهم رفت وآمد می کردند. از مصلحت های دوابر قدرت استعمارگر که بگذریم، این جدا سازی غیرطبیعی وعمدی نه فقط منافع مردم ختلان وبدخشان، بلکه منافع حقوقی، تاریخی وفرهنگی مردمان افغانستان وامارت بخارارا غارت نمود. بااین جدا سازی، مردم هردو طرف دریا در ولایاتی بنام های بدخشان، تخارستان وختلان که درطول تاریخ باهم و یکجا می زیستند وزبان، عنعنات وفرهنگ ومدنیت مشترک داشتند.([20]) حالا بحیث همسایه گان شناخته می شدند.

در میانه دهه دوم قرن بیستم (1303 هـ ق.) پايگاه پامير در مرغاب تاسيس شد، و در سال 1309 پس از محاصره نظامی "ايشيکول" روس ها سراسر پامير شرقی را تصرف کردند. آنگاه پامير شرقی بنام "ناحيه پامير" خوانده شد و جزء خاک ولايت فرغانه درچارچوب جمهوری ترکستان کبیر گرديد، که بوسيله دسته نظامی روس ها اداره مي شد. پس از معاهده سال 1895قسمت های چترال، گلگت، گنجوت و کشميرکه جزوی ازبدخشان بوده اند، به هندبریتانوی (پاکستان) تعلق گرفته وپروسه تجزیه بدخشان تکمیل گردیده است.

حال که دولت های استعماری انگليس (هند بريتانوی) و روسيه تزاری سرنوشت سياسی و مرزهای جغرافيايی کشور ما را به صورت ظالمانه و غير طبيعی رقم زده اند، هيچ کدام وجود ندارند، و توجيهات زمامداران افغانستان در زمينه جلوگيری از روابط خونی اقوام بر لغو حرمت قانونی سرحدات پذیرفته شده نه به خط دیورند، بلکه در تما م ابعاد آن درشمال، شمال غرب وغرب تعبیرمیگردد. آیا می توان باتوجه به موقعیت کنونی یابعدی افغانستان چنان آتشی رابروی خط سرحدات برافروخت که دیگرتوان مهارنمودن آنرانداشت؟ زيرا بر اثر معاهدات سرحدی نه تنها در مورد مرز ديورند، بلکه از پنجده و دره ذولفقار گرفته تا واخان و پامير شيرازه حيات خانواده ها، اقوام، زبان، فرهنگ و تاريخ مشترک آنها مثل پشتون ها درجنوب بي رحمانه قطع شده است. در اين مرز بندی عوامانه مناطقی بنام های پامير، واخان، اشکاشم، شغنان، درواز، فرخار و بدخشان وهمین طورازتخارتاجوزجان در دو ساحل رود آمو از هم جدا شده اند، که از لحاظ صورت بندی اجتماعی، رسم و رواج ها، فولکلور، لهجه های گويشی و مذهبی هيچ گونه مشخصه جدا گانه ای آنها راازهم دیگر متمایز نمی سازد. اين مرزبندی ها اقوام تاجيک، پاميری، اوزبيک و ترکمن ها را بشکل فاجعه باری از هم جدا نموده است. بناءً مشکل سرحدات افغانستان تنها با پاکستان و خطوط مرزی ديورند نبوده و همه اين خط کشي های غیرطبیعی استعماری معاهدات گذشته را با روسيه تزاری نيز تحت سوال و مجادله قرار ميدهد. هرگاه چنین دیدگاهی در هر واحد ملی وقومی افغانستان که از هم تباران خوددرمناطق پیرامون سرحدات هم جدا شده اند، قوت گیرد وطرح یک جا سازی مجدد رابه میان آورند، با آنکه شاید خواسته مشروع ودرخور طبعیت انسانی رامطرح نمایند، اما مشکل به همین ساده گی حل نخواهدشد.

درشرایط امروزی با توجه به شکل گیری منافع مادی ومعنوی اقوام مختلف درداخل کشورهای همسایه آسیای مرکزی، تغیر در سیمای جغرافیایی کشورهاوسرحدات قبول شده بین المللی نامحتمل ومستحیل به نظر می رسد. یک حرکت کوچک از سوی عراق برای الحاق گوشه ای از سرزمین از دست رفته آن بنام کویت، طی مدت دودهه وضعیت سیاسی منطقه شرق میانه را دچار آشفتگی های دلخراشی نموده وقربانی های سنگین مالی وجانی رابر مردم عراق تحمیل نموده است. در همین حال اگر پشتون های پاکستان وافغانستان، بلوچ های ایران- افغانستان وپاکستان، تاجیک هایافارسیوان های افغانستان- تاجیکستان وایران، ازبک ها وترکمن های افغانستان وآسیای میانه یکجا شده وساختار های سیاسی رامبتنی بر ایجاد دولت بر پایه مشترکات زبانی، دینی وفرهنگی خود بوجود بیاورند، دیده می شود که درین صورت با تجزیه چندین کشور، چندین کشور جدید دیگر شکل می گیرند که صلح وثبات منطقه وجهان رابرهم زده، و بازهم باتردستی های سیاسی ای که وجوددارد، منافع چند قرنه اخیر اقوام نامبرده در ساختار های جدید به صورت عادلانه با ایشان واگذار نخواهد شد، ومشکل بخارا که طی هزار ساله ها مرکز عمده تاجیک های ماورالنهر بود، در چارچوب ازبکستان شوروی باقی ماند، تکرار خواهد گردید. چه بسا دشواری های دیگری که که درقبال این انقلاب مرزی برچهره برخی از کشورهای خورد وکوچک در منطقه وجهان بطلان همچو واقعیت ها راارتسام خواهد بخشید.

در مورد مرزهای کشور مانه تنها خط دیورند، بلکه سایر مرزها، به خصوص مرز پامیر- خمیاب رانیز تحمیلی می باشد. زیرا این مرزها بر اساس منافع آن زمانی دوابر قدرت منطقوی به وجود آمد، که زبان، قوم وتاریخ وفرهنگ مشترک بنیاد کرده آبا واجداد مردمان مختلف در هنگام تقسیم سرحدات در نظر گرفته نشده است. یک نگاه شتابنده نشان می دهد که در ابعاد کلی منطقه آسیای مرکزی مردمان زیادی با داشتن موارث معنوی ومشترکات ارضی وتاریخی از هم جدا شده اند.

در سال1903 مصادف به دوره پادشاهی شاه محمود سدوزایی ولایت خراسان در غرب افغانستان در نتیجه تحولات ناپایدار بدست دولت قاجاری ایران افتاد وباقی ماند. قلعه اتک در سال1812، ولایت ملتان درسال1818، ولایت کشمیر درسال1819 ودیره غازی خان و دیره اسماعیل خان درسال1921، ولایت پشاور درسال1821، ایالت پنجاب درسال1843 بدست دولت سیکهه ها واستعمار انگلیس افتاد. ولایات بلوچستان بین سال های1854-1876 به تصرف انگلیس ها وولایت مرو وخان نیشن های آسیای میانه به اشغال روس های تزاری درآمدند.([21]) براساس معاهده دیورند مناطق چترال، باجور، سوات، ارنوی، وزیری، داورچاکی، چمن ومناطق کوچک دیگر به انگلیس ها داده شد. این مناطق برای اولین باراز یک پیکر جغرافیایی جدا نشده اند، بلکه طی مدت 90 سال پیش از مربندی دیورند 11 بار از قلمرو خراسان جدا وباز یک جا شده اند. پشاور در نتیجه خیانت تاریخی سردار سلطان محمد خان طلایی برادر امیر دوست محمد خان وجد محمد نادرخان از پیکر افغانستان جداگردید. بر اثر همین تبه کاری سردار بود که امیر دوست محمد خان گفته بود: "موجودیت سلطان محمد خان درپشاور از حکومت سیکهه برمن مضرتر است."

حال بایست به خوبی بدانیم که مردم اطراف خط دیورند بنام قبایل آزاد، افغانی نبوده وروابط روزمره آنان طی یکی دوقرن گذشته باهندبریتانوی که وارث سیاسی آن پاکستان میباشد، عمیقاً گره خورده وآنها راشهروند پاکستانی نموده است. اینکه آن ها درزمان هند بریتانوی می گفتند که از پادشاه اسلام درکابل اطاعت می کنند، اما هرگز تابع مقررات مالیه دهی وفرامین دولت های مسلمان کابل نبوده اند. امروز آنها درکشور پاکستان که ساحه تجزیه شده هند بنام مسلمانان است، زنده گی می کنند، آنها مثل سایر اقوام پاکستان، مردم هم دین، هم زبان وهم فرهنگ ما هستند، مگر افغانی ساختن آن ها درشرایط امروزی که هر انسانی باید درچارچوب جغرافیای معین وکشور مشخصی باید شهروند دانسته شود ودارای وجایب ومکلفیت های دربرابر قانون باشد دیگر گفته "په کابل اوپیشاورکی افغان یو دی"مصداق خود رااز دست داده است. آنسان که خوشحال خان ختک گفته است:

دافغان په ننگ می وتلله توره ننگیالی دزمانه خوشحال ختک یم

باتحولاتی که طی زمانه های پسین درساحه کشورسازی ها وهویت تراشی های به عمل آمد، این مرزهاهویت هارامغشوش ودرهم ریخت. ازین روسعی برای افغان نشان دادن پشتون های دوطرف خط دیورندبدور از منطق وتعقل سیاسی وغیرعملی میباشد، ودرمثال عملی چنان است که آب در هاون کوبیدن. برگردیم به نوشته آقای ع. عزیزپورکه "از لحاظ قانون بین الملل، این ادعای افغانستان، نه درچوکات قانون وعرف بین المللی، نه درمحدوده دکترین ورویه قضا وحقوق بین الدول می گنجد، افغانستان درین سیاست(پس گرفتن مناطق ماورای دیو رند)تنها مانده، هیچ کشوری موضع افغانستان را تایید نمی کند. درچنین وضعیتی عکس آن می تواند قابل اجرا باشد، یعنی ادغام پاکستان در افغانستان، که باین اساس دیگر دولتی بنام افغانستان وجود نخواهد داشت. کاربرد اصطلاح "کنفدراسیون افغانستان وپاکستان" که گاهی از طرف بعضی محافل پاکستانی ویاران افغانی شان(گلبدین حکمتیار) نیز مطرح شده است، چیزیست که پاکستانی ها آن را می خواهند([22]) اما در آن سوی مرز معده بزرگی تصور می شود که می تواند افغانستان را به زودی وبه خوبی قرت وهضم نماید. بالاخره این بار گران بدون حصول توافق ملی، منطقوی وجهانی که تغیر وارد کردن در مرزهای بین المللی منطقه می باشد، برای حاملان آن استخوان شکن خواهدبود.

AS_khoshachin@hotmail.com

باقی دارد.

 

 

 


بالا
 
بازگشت