خوشه چين

 

عیاران

قسمت ششم:

گفته بودیم که عیارسیاست می کند.

تاریخ به اثبات رسانیده است که وارثان حقیقی دفاع ازناموس وطن ودفاع ازمنافع محرومان وزحمت کشان وطن عیاران اند.

صلح:حرف بی نهایت با ارزش انسانی است که ازذهن خردمندان وآگاهان توسط قلم تحریریافته وبا زبان توضح وتفسیر گردیده است.درکدام زمان؟ زمانی که جنگهای فرمایشی،صادراتی وفرسایشی،سایۀ نگبت بارخودرا،برمزا رع،ارتقا ازطریق اندیشه به علم،عشق به خرد.ومحبت به انسان، درکشورها، گسرش داده است.درمقابل اندیشه های خردمندانه برضرورت برقراری نظم ودسپلین وتأمین امنیت تحت عنوان صلح قدبرافراشته وچهره کشیده است ومعنی خودرا بیان نموده که صلح یعنی چه؟  

 سیاست مصالحۀ ملی((حزب وطن)) بهترین سندی بود.برای اثبات مقام بلند بالای انسان،برای پایان بخشیدن جنگهای صادرشده درکشورووحدت ملی و میهنی.  عیاران را برآن است که بیان بدارند.درین بخش مارا درباب حاکمیتهای بعد ازسقوت نظام حاکمیت حزب وطن((ح،د،خ،ا))راست افراطی،بعدش مخلوط مرکب ازراست وسلطنت طلبان،غرضی نیست.چرا؟زیرا آن پیش بینی های که ازمنابع رسمی حاکمیت((حزب وطن))درزمانش بیان گردیده بود.ازپشت پرده به رخ پرده بیرون گردیده به نمایش گذاشته شد وبه آرشیف تاریخ افغا نستان ثبت گردیده.چیزی ثبت گردیده است که نسلهای آینده را ازهرنوع،اقدام فوری وعجولانه پرهیز میدارد.وتکیه بربیگانگان را گناه نابخشودنی میشمارد. بیان حرفهای ما درینجا صرف به آدرس،خانوادۀ جنبش چپ سیاسی است. بعضاً خانوادۀ جنبش چپ سیاسی،قبل ازرسیدن به قدرت سیاسی،ظاهراً سواردرجادۀ مارکسیزم((علم زنده است)) دراصل((برمحورسویتیزم)) پیوسته درحال انتقاد ازخود((کمبودیها ونواقص)) وبربهبود،اصول رهبریت جمعی را معتبر میدا نستند، مسیرحرکت هارا دائماً درحال تغیر وتحول بربنیاد،پیشرفت های نوین علمی وتخنیکی، دنبال کرده واثرگذاری این تحولات را،درشرایط اقتصادی،سیاسی ونظامی جهانی مدنظر میگرفتندونیزرخدادهای تحولات کشورهارا،براصول مبارزات طبقاتی فوتو کاپی ونمونه برداری کرده،وشرایط تطبیقی تحولات کشورهارا کوشش می کردند که بفهمند وسعی برآن بود که به درک ناخود آگاه اعضا ی فعال مبارزمبدل گردانیده شود.تا که نیروی آگاه انقلابی درشرایط بعدی ایجاد گردد.    هنوزبستری برای پرورش نیروی آگاه انقلابی ایجاد نگردیده بود.

حکم فلسفی:

اجتناب نا پذیری براجتناب پذیری سبقت جست،ایدیۀ((سویتیزم ))اتحاد شوروی،درمقابل حملۀ،اسلام بنیاد گرا((امپیریالیزم))کلخ درآب گذاشت راه برگشت برخود نگذاشت.وبرسقوت وشکست خود نقطۀ پایان گذاشت.

گل عشق پیچان درتن درخت چه خوب منظرۀ زیبا است

آب ازریشۀ درخت بخواهی نه خواهی منظره اش فریبااست

حوادث وواقعییات درافغانستان دربیشترازسه دهه خود جوش وطبعی، نبودند، فرمایشی وصادراتی بودند. فرمایشات صادراتی دست خودرادرازمیداردبرای معرفت خودبه سوی فلسفه. اگرقرارباشد که تحولات سه دهۀ گذشتۀ افغانستان رابه معنی واقعی((اجتناب نا پذیری بیان کنیم)) ودرمقابله باجبرگرائی((ارج گذاشتن به قانون،علیت وضرورت عینی،حرکت دراشیا وپدیده ها))با دوکلمه ضرورت وتصادف روبه رومیشویم.  

  ضرورت:ضرورت ازسرشت وماهیت پدیدۀ تکامل یابنده برمی خیزد وبرحتمی بودن ودائمی بودن خود درحرکت،تغیروتحول،رشد وانکشاف صحه میگذارد. تصادف:تصادف ازسرشت وماهیت شی معین برنمی خیزدوپدیدۀ تکاملی ندارد. مؤقتی بوده وجود خارجی دارد.امادربعضی حالات میشود تصادف به یک ضرورت مبرم مبدل گردد. 

 افتیدن سیب ازدرخت بنا برماهیت وسرشت سیرتکاملی سیب((تغیرات کمی به کیفی))یک ضرورت حتمی بودکه سقوت کند.تصادفاً درسرنیوتن برخوردکرد.این تصادف بودوبعد مبدل به ضرورت شد بربنیاد همین ضرورت اسحق نیوتن بعد ازتحقیقات قادربه کشف قانون جازبه گشت.درمجموع ،قوانین نیوتن، بربنیاد، تصادف درمسیر ضرورت،برحتمی بودن خود صحه گذاشت ودائمی شد.تغیرات نظام های سیاسی درکشورما((26سرطان 1352وبعدش هفت ثور1357 وشش جدی1358 الی اکنون)) سرشت وماهیت وپدیدۀ تکاملی،تضاد اجتماعی را در خود نداشتند وندارد.بناً همۀ این تغیرات نه تصادفی ونه ضروری بلکه عمدی قصدی،خائنانه،حیوان صفتانه،برکشورما تحمیل گردیده است.مؤقتی است وگذرا است ماهیت بیگانه داشت ودارد.ایکاش نیوتن های دررأس وظایف تحمیلی قرارمی داشتند.تا ازین تصادف،به سوی ضرورت رهگشایی میکردند قوانین جازبۀ انسانی راجذب((درمرکز))به جای فرار((ازمرکز))به حیث یک ضرورت عینی مبرم، حیاتی وقابل قبول بشریت کرۀ زمین می پنداشتند.می پنداشتند که وطن خانۀ مشترک همه کسانی است درآنجا تولد یافته اند،وطن پرستی حق چند نفرمحدود،دریک حزب ویا یک حلقه نیست که سنگ وطن پرستی درسینه میکوبند.درعوض افراد معلوم الحال هم ازجناح چپ وهم ازجناح راست بلکه درجریان سالهای سپری شده به اثبات رساندند که  که ادعای عدۀ وطن پرستانۀ شان کاملاً دروغین بوده به عوض سنگ وطن فروشی برسینه می کوبیدند.

   بد بختانه که بعضیها هنوزهمان راه وروش کهنه را به حیث مذهب پذیرفته به یاد مرده های بیجان وبی نفس زیارت میروند.

کبوتـــربا کبوتــــر زاغ با زاغ

کند هم جنس با هم جنس پرواز

کشف بزرگ مارکس و انگلس
(حادثه، قانــــــــون، ضرورت)

درینجا صرف یاد آوری عنوان کفایت می کند.اگربخت با ملت شریف ونجیب کشوریاری کرد،دارای وطن مستقل شد،وصاحب حاکمیت انسان سالاری گردید. عنوان فوق،جایگاه خودرا درمحیط اکادمیک جهت فهماندن برای نسل نوین وتطبیق خودش درجامعه یافته میتواند.

 گویند که شتربه یک دانگ،دانگ که نباشد،شتررا کی اداره کند.عیاران این شتر چرانهای تاریخ همیشه با یک سوته ویک چوته،شترتاریخ را که آهسته قدم می گذاشت وجاهای دوررا نظاره میکرد،وازقبول بارمسؤلیت پذیری،شانه خالی نمی کرد.مانند نظام های سیاسی(( پوقانۀ)) برسر قدرت رسیده هنگام تقسیم دست به ماجرا جوئی نمی زدند.

بلی!عیاران وطن ازدست رفته را دوباره آزاد کرده اند،زبان ازیاد رفته وبرباد رفته راازکام عرب به دست آوردند. دوباره احیا کردند.                                 اجتناب ناپذیری حضورعیاران درتعین سرنوشت کشور. شرایط عینی،وذهنی موجود کشور،سیات گذاران را نظربه اشتباهات که درعمل ازخود بجا مانده اند.درمیدان مبارزات سیاسی ومیهنی،کنارزده وخلع سلاح نموده است.قرعۀ فال به نام عیاران ثبت گردیده است.بلی!درخت کهن عیاران درسرزمین ما سابقۀ قبل ازاسلام دارد.بعد ازان دردارلاسلام،منحیث یک فرهنگ بلند بالای انسانی به اوج خود رسید:

آئین عیاران آئین جوانمردی است

نفرت عیاران ازشیوۀ نامردی است

میدهم به شما

از شاخۀ درخــــت عیاران کهن

تحفه است نثارمشعل داران وطن

 ازین شاخه نشانند تا نهـال گردد

درزمین سوختۀ خلق بی گورکفن

سبزدرخاک سیــــاه درخــت امید

بلبلان آیند با دیــدن آن به سخن

گویند به بهاران عیارخوش آمدید

به روز جوانان عیار خوش آمــدید

بها رعیاران بهارعـــرب نیست

بهارعیاران دروغ،کــــذب نیست

دربهارعیار،گل می روید،گل امید می روید

درخاک سیاه،گلهای،سرخ وسفید می روید

گل سرخ ،آزادی فــــدای هر قـــدمت

درجمع مردان باوجدان خوش آمدید

دیرۀ ما کوچک وتنـگ نیست

 درمیان هیروئین وبنگ نیست

اگردرشمالی هستی بگو

صفا آوردید به نوشیدن آب انگور

خوردن توت وتلخوان خوش آمدید

اگردرشمال هستی بگو

صفا آوردید به نوشیدن،آب نبات

وخوردن لوبلا ئی،قندک ده ویران خوش آمدید

اگردرجنوب هستی بگو

ده شه جوانان په شهرکی هرکله راشی

برای نوشیدن آب انارصد چندان خوش آمدید

اگردرغرب هستی بگو

صفا آوردید،به خوردن انگورلعل،ودشلمۀ وفور

به شهر،هر،آت، باستان خوش آمدید

اگردرشرق هستی بگو

صفا آوردی،به نوشیدن آب نیشکر

که خان یی په یاران یی درمحفل یاران خوش آمدید

اجتناب ناپذیری حضور عیاران بدان معنی نیست گفته شود که از صفر آغازکرد، خوبیهای گذشته سنگبنای حرکت های بعدی ما رامی سازد،میگوئیم که همۀ ما به مانند کشتی رانهای عصرنوین،عصر کا مپیوتر،درخشکه درحرکت دربحر وفضای بیکران شناوریم،ما باید که ازامکانات دست داشته درنوسازی کشتی ویران شدۀ تشکیلات های سیاسی که به منظور اعمار جامعۀ مرفع وانسانی اعمار گردیده بود،بالآخره به این نتیجه برسیم که بد اخلاقان سیاسی ،این کشتی را غرق درآب کردند،برای نجات خود شان،خودرا درلای گرد وغبار،زبان ومذ هب پنهان کردند وما باید ازین فضای تیره وتاریک نفرت انگیزعبورنمائیم درقدم نخست بگوئیم که،آزادی نعمت خدا وندی است برای ما هدیه کرده است،جایی که درآنجا خلق شده ایم،خودرا به حیث آدم وانسان شناخته ایم،بناً  وطن حق طبعی است که باید صاحب آن شویم،کشورمان کشورعیارپرور است متعلق،به این وآن نیست همه درین حق شریک اند.وبایدبرای تثبیت هویت مان هویت مشترک مان،مبارزۀ  مشترک بی امان نمائیم.

AS_khoshachin@hotmail.com

 

 

-----------------------------------------------

 

قسمت پنجم:

گفته بودم که عیارسیاست می کند.

حزب دیگرتکیه گاه مطمئن برای مردم ئیست،هریک به نوبۀ خود،چپ وراست ومیانه رجوع کردند به بیگانه،ازبیگانه سلاح ودالرگرفتند بی پیمانه،به رخ ملت فیرکردند مرمی را دانه دانه،ازعمل کرد خود به جاماندند تاریخ وافسانه.

به جنبش عیاران دل بسته اند.بشنو،میشنوی،که میگویند،وجدان، شرافت، خردو ظرافت،پاس آب ونمک،وفاداری صداقت.عیاران گفته اند که پرنده های مهاجر،ناآگاهانه به آوازهمنوع خود،درزمین بخاطر،چیدن دانۀ نشسته اند،هرآن پرندۀ که برای دانۀ بیشتر تپیده است اسیردام گشته است.متباقی ازدام فرارکرده وپریده اند.

حاکمیتی مطمع نظرعیاران است،که درداخل وخارج ازکشور،ازتبعۀ خود دفاع کرده بتواند.

سیاست بازان شهری،محکوم شده اند،به انسانهای دهری،بخاطر یکه از،رسم ورواج ،حال واحوال توده ها،کرده اند، بی خبری.

باغ رفت وناموس رفت قرضم به هزاراست

قرضم به هزاراست کـــــل ازدست قمــاراست

ازهرگوشه شنوید آوازرا،گــریــۀ وزاراست

 گویند عزیزان مارایعقوب لیث ثانی درکاراست

درمسلک عیاری،انتقاد درمقابل حریف،بیان رمزوکنایه((دپلوماسی))جایگاه ندارد.وباید مسایل انتقادی راعریان عاری ازملاحظات بامثالهای مروج عامیانه بیان کرد.

خلق بیچارۀ ازوضع نا به سامان بیزاراست

همه گویند دلیلش را که

جامعۀ سیاسی شدۀ ما سخــت بیمــاراست

برای نجات ازین وضع

یعقوب لیث صفار دیگــردرکــــــــــــاراست

بلی!مگردروجودچه کسی؟

بعد معلوم می گردد:

 که شخصیت ازکدام شهروبازاراست

عیاران زبان خودی وفهما دارند.

گویند که حاکمیت ها درکشورما بازبان بیگان ازعقل بیگانه شدند،انسانیت فدای سیاست شد.سیاست بازیچه گشت وسیله وجرنگانه شد.بدین وسیله مردم ما چون پرندۀ مهاجر بی آشیانه شد.

مردم بیچاره دیگردرانتظارآن روزنیستند که حاکمیت مجاهد را با حاکمیت غیر مجاهد،به مقایسه بگیرند.وبگویند که همان نظام دوران چپیها خیلی نسبت برای شما ازهرجهت برتری داشت.باهمه اشتباهات شان،رشوت نمی خوردند. دراداره فساد وجود نداشت.بر بیروکراسی نقطۀ پایان گذاشته شده بود.زن به حیث نیمی از پیکرجامعه جایگاه خودرا،درامراداره،اقتصاد وسیاست،یافته بود.فهمیدن وفهماندن خوب وبد گذشت روزگاررا میشود بحیث مضمون تاریخ برای نسلهای آینده گذاشت.بیایید که بازبان عیاران آشنایی پیداکنیم.

زبان عیاران، زبان تــــوده وملت است

فهمیدن زبان آزموده شده فضیلت است

هفتۀ قبل،اصطلاح گوسالۀ کاپرک درمقاله آمده بود.یک روزبعدش ایملی گرفتم که به معنی گوسالۀ کاپرک،پی نبرده ام میشود که توضیحات بدهید؟.

 بلی! نه اینکه درین قسمت گوسالۀ کاپرک به معرفی گرفته میشود.بلکه کالبد،وپرنده های قفسی شده هم به معرفی گرفته میشوند.  

گوسالۀ کاپرک&کادوگی:به گوسالۀ گفته میشود که((ازمادروطن)) دراثر القای مصنوعی،اسپرم نرگاو بیگانه تولدیافته باشد،بنا به علت زایمان قبل از وقت ونارسائیهاوکم توجوهی میمیرد.ولی گاودارچون زحمت کشیده به گاوعلف رسانده است،ناگذیرگشته تا شیری ازان بدوشد.گوساله را پوست میدارند.جسد مرده اش را که قابل خوردن نیست به گوشۀ پرتاب میدارند.بعداًجلد جدا شده ازجسد مرده را ازکاه میده پرمینمایند ازگوسالۀ کاپرک به گونۀ مجسمۀ ساخته میشود،صبح هنگام ویاعصرهنگام،گاورا کشان کشان می آورند. تاشیری ازان بدوشند.این گوسالۀ کاپرک،نه نفسی دارد ونه حرکتی،آنرا دربغل به گونۀ که گاو به مشاهدۀ چوچۀ کاپرک خود،بنا برغریزۀ که دارد،درسروروی گوساله لیس میزند.وبرایش چوچه شیرمی آفریند.شیرتوسط شیردوش،درمیان((کنری))یا شیردان،جمع می گردد.زمانیکه دورۀ شیردهی گاو به سر می رسد.گوسالۀ کاپرک ارزش خودرا ازدست داده.دیده شده است که گوسالۀ کاپرک را اطفال قدو نیم قدریسمان درگردنش انداخته اند بالایش اسپک سواری مینمایند.تاآن زمان،نه کاهی درمیان ماند ونه جلدی به سلامت.

کالبُد بی جان :کالبد بی جان،به پرندۀ گفته میشود که بعد ازشکار،پرنده های جسیم چون،کلنگ وعقار، پوستش را ازتنش جدا((واسکت بریده))درمیان این جلد واسکت بریده شده،کاه وکبل پرمینمایند.درمناطق،شرقی ومناطق غربی، در یای پنجشیر وغوربندویا بین دوآب((سیدخیل موجود))و جبل السراج موجود ((پروان قبلی))عمدتاً وادی شمالی،که گذرگاه پرنده های مهاجربه سمت مناطق معتدله وبارده ویا برعکس به سمت مناطق حاره واستوائی میباشند. ذریعۀ تفنگ شکارگردیده،بعداً این کالبُد میان آب استاده((نـاور)) بالای پایه گذاشته میشوند ،گویا که این کالبدان به منظورخوردن ماهی ویاطعمۀ دیگر درین جا ازآسمان پائین آمده اند.پرنده های مهاجر،بادیدن منظره اسیرفریب دام گشته. یکی ودوی آنهاهدف تیرشکارچی قرارمیگیرند.متباقی ازدام فرارمینمایند.یعنی که دردام فریب همه گیر می آیند ودیگران به مانند دام زده اسیر دام نمی شوند مارگزیده ها ازریسمان دراز می ترسند.وانسان های تنبل ازآوازخرازمیترسند.

پرنده های قفسی &قزلاق: پرنده ها قفسی وقزلاقها که بالای خاده به مانند آوازخان های معروف نعره میسرایند.چررررررس میکنند وبعد فچ فچ،فچ. چو، چو،چو.آوازخطرناک است ازبیشۀ وگوشۀ میدان دامهای گسترده شده درزمین. ویابودنه ها که صبح گاهان،درمیان دارۀ بودنه،صدا میزنند درمیدان قمارسیاست جفت است طاق،جفت است طاق جفت است طاق وصداهای دیگر.

  بلی دارۀ بودنه محلی است دورترازمحل زنده گی((تپۀ تاج بیک& کنفرانس بن))وده ها جمع وجورهای دیگربین المللی خیابان ساخته شدۀ مصنوعی ازبید وانواع درخت خاردار،بوته وبویاره ،گویا که ارگ،ارگ شاهی است؟این همه پرنده گان یا مرغان قفسی،به شکلی ازاشکال نمونه از اسیر شده گان اند دربند توسط شکار چیان،چون سیاست گزاران((دردست کشورهای متعرض))واین سیاست گزاران اسیرشده واجیرشده،با اخذ پول ازبیگانه،تفنگ بیگانه برسرشانه،درجنگ بین الافغانی،کمرهمت بسته اند برای کشتار وخون ریزی تا که میتانه.

سرانجام درکشور،معنویت انسان،درگرداب عدم تعامل،احزاب زیر سوالیه قرار گرفته است.حل این همه معماها همیش درگذرگاه تاریخ آدرس عیاران گرفته اند.

ملت ازین وضع بیـــــــــــزاراست

برای بیرون رفت ازوضع:

یعقوب لیث صفاردیگردرکار است

عیاران با این اوصاف قسمت سوم مقالۀ جناب داکترغلام حید ریقین را مطالعه فرمائید.

AS_khoshachin@hotmail.com

 

 

´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´´

قسمت چهارم:

گفته بودم که عیارسیاست می کند.

درقسمت سوم مقاله:

درخواجه حافظ چاپ پشاوربازار قصه خوانی آمده است که

کجا دانند حال ما سبکساران ساحلهــــــــــــــــا

ولی درخواجه حافظ شیرازی به تصحیح،شاملو چنین آمده است

کجا دانند حال ما سبکباران ساحلهــــــــــــــــا

علت را سخت بشگافیم،طرح نودرانــدازیم

کنون وقت آن رسیده است که خرمن خوشه هارا،خرمن خوشه های سیاست را درزیرلنگر،فراست عقلانیت وخرد انسانی  قرار داد یعنی که  چپرش کرد،بعداً کاه راجدا دانه را جداهنگام وزیدن باد ازجانب شمال کرد.بعد خوشه های میده ناشده را،درمیدان،صف مقدس شرافت همه را باتشعشات محبت،حلقه به حلقه گردن به گردن طوریکه تجربه کار،کارکشته بدون لکۀ حوادث درمرکز،حلقات، دیگران در ردیف دوم وسوم الی جوانک ها ونیم جوانکهای بی اعتنا  به دورمحورپیرپخته کارروزگار،جوش یافته وکارکشته،درمرکز،آرام،آرام.متحدانه جُغلش کرد.

فضای کشورما آبی است،ازآسمان به زمین مهرخدا می تابد،کوه هایش بلند است.مردمش باهمت،این خلق بی دفاع رابدیدم کمربسته به خدمت.مارواژدهاررا میزنند با بیل وتبر،آنها زخم برمیدارند،ازتبر،به هجوم مورچه ها،مواجه میشوند به خطر،میگویند که نسبت به توکس دیگری قوی است که میگوییم الله اکبر. 

 عیاران امروز:آهن سرداند،زنگ به آنها اثرندارد،ازکوره بیرون گشته بُرنده میگردند،قطع می کنند،پاها ودستان اجنبی راازدرازی وازبر،بی نظمی هارا چون موی سر،شاخ بری نهالها وتاک های انگوررا،منظم می سازند،وسیله میشوند برای ساختمانها،سیم گادر،حرکت تغیر، پیشرفت تحول،ارتقا،پلت فورم میگردند برای انتقال،بارها ازمحلی به محل دیگری،وسیله میگردند برای شوار ندن وپاره کردن زمین،وسیله میشوند برای شناخت ذره وکائنات وکهکشا نها. 

 عیاران امروز:ازگوساله های کاپرک خوششان نمی آید.بلی!گوسالۀ کاپرک ((وابستگی))چاپلوسی وکاسه لیسی رابد ترین وخبیث ترین صفت درمراودات ((انسانی))میان اشخاص،گروها ،نظامها ودولتها می پندارند.

چاپلوس وما پلوس

چاپلوس: به کسی اطلاق میگردد.که به هرنوع پستی ورضالت تن دردهد دتا به مقامی برسد.

ما پلوس: به کسی اطلاق میگردد.ازدیدن دهن کجیهای چاپلوسان لذت می برند خودرای،خود خواه،ازخود راضی بوده به دیگران ارزشی قایل نبوده گویا همه به دنبال اوروان باشند.هرگونه مداحی را شامل حال خود می پذیرد وازان لذت می برند.درچند دهۀ اخیرتجربه به اثبات رسانده است که چاپلوسها وچاپلوس پذیران نظام های سیاسی را به مانند موریانه ازدرون خورده اند.

ازظاهرشاه شروع تابه کرزی شاه

ظاهرشاه را سردارولی خورد.داودشاه راحیدررسولی ودار ودسته اش خورد.

حفیظ  الله امین برای تره کی سالگره ترتیب داد،میان زانگو دردهنش چوشک داد به جهان معرفی اش کرد.سرانجام چنان کشتش که خونش نریخت.

به گفتۀ مرحوم ((عبد الرزاق اوریا خیل))اسد الله امین درنقش سردارولی،باعث بربادی حفیظ الله امین گشت.اگرخودآگاهی ملی را محترم بشماریم وبه آن ارزش قایل شویم.نباید  ببرک کارمل وشرکا،درپیشا پیش ارتش سرخ به سرتخت شانده میشد.بعدازان این حواریون مهره های دوروپیش کارمل بودند که اورا ازصحنه کنارزدند.زمانیکه پدریک فامیل به حساب نوبت معیادزنده گی اش به سرمیرسد. داعیۀ اجل را لبیک می گوید.اولین کسیکه برای دفن کردنش تلاش می ورزد. فرزند خودش است بعداً اقارب دوروپیش به حساب غم شریکی تسلیت گویان اورا تاه به دم قبررهنمایی مینمایند.بخاطریکه وجود مرده هرچه زود ترکثیف گشته همسایه های دوردوپیش محل،ازتنفس بوی بدنا راحت میگردند.درین جای شکی وجود نداردکه حلقات سیاسی به حیث ارگانهای فعال،توانمندی رشد وفعا لیت خودرا،با((الهام ازاندیشه های سلک عیاری)) دروجود شخصیتها وحلقات مؤثردریک زمان معین دارند.ولی زمانیکه معیارهای پذیرفته درامورسازماندهی وتشکیلاتی ،به بیراهه کشانیده میشود.آنگاه است که ارگان زنده وفعال سیاسی، درتصادم غیرقابل پیش بینی شده مواجه گشته راه سقوت درپیش می گیرد.پس حزب سقوت یافته باید که فاتحه اش خوانده شود.زمان دیگر،دروجود فرزندان دیگر،بادرنظرداشت خطاها واشتباهات گذشته خودش درجوایجاد شده ازجنبش عیاران،شکل گرفته ومضمون خودرا دریافت مینماید. 

عیاران را عقیده برآن است که علل تمامی جنگها،عمدتاً  جنگهای خانمان سوز، جنگهای، مذهبی،فرقۀ،لسانی،نژادی،وسمتی بوده،وبرسیاست خارجی،دول گره میخورد.

اما برای بیرون رفت ازبحران،وبروحدت ملی تحت شعارارزشها وباورها ومنش های انسانی ((اشاره)) میدهند.

می افزایند که جنگ عملیۀ تخریبی تمامی مناسبات انسانی بوده است وفضای سردخشک استخوان سوز می آفریند.تاریخ می آفریند.مدنیت هارا ازبین می برد.یگانه راهی که میتواند به حیث یک عملیه فعال نقش با ارزش ایفا نماید وازان به حیث سنگ پر،برای عبورازین دریای پر طلاطم عبورکرد. سنگ پرهای که میتوان ازان استفاده کرد.فهمیدن علایم وصفات تاریخی ذیل مهم است.با آن که قبلاً تذکاریافته است سلک عیاری تکیه به فتوت داشته وریشه درفرهنگ آریانای کهن وخراسان پهناوردارد.عیاران درطول تاریخ نظربه تعریف وضع زنده گی اجتماعی ونیاززمان،خصوصاً بعد ازقرن چهارم هجری وشمسی، آداب وروش خودرا تغیرمیدهند،بربنیاد،آئین ها وروشهای مذهبی،برای خویش تکیه دگاه دینی میساختند.اما بعدها دیده شد.چون حزب دموکراتیک خلق افغانستان درزمان حاکمیت سیاسی.وبعدش مجاهدین الی اکنون گروه ازنا جوان مردان وعیار نما ها درلباس عیاران دست به دزدی،آدم کشی،گرو گان گیری،زده ازهیچ گونه روشهای غیر اخلاقی وضد انسانی درمقابل همنوع خود دریغ نکردند.

قرن پنجم هجری وشمسی را میتوان ازجمله دوران،تشنج بین عیاران ونا جوان مردان قلم داد کرد.درقرن ششم هجری وشمسی،عیاران توانستند مشی سیاسی و چهرۀ حقیقی جوان مردان را روشن معرفی نمایند.مبارزه وفعالیت سیاسی را به موقف برسانند که درامورسیاسی واقتصادی،نقش به سزای ایفا نمایند.ازهمین روست که درتاریخ خراسان عیاران جایگاه بلند بالای معرفت انسانی را به خود کمایی کرده اند.تکیه برافغانستان درمسیر تاریخ:عیاران دربرابراستیلای عرب اموی وعباسی((امیر ابومسلم خراسانی ویعقوب لیث صفار))همچنان دربرابر هجوم چنگیزمغل،مبارزات قهرمانۀ انجام داده اند.

یکی شوید برادرخواهران؟

ازمعلم گرفته،آب فروش،شاگرد نان وا،فرزندان کارگرودهقان کسبه کار تابه رئیس عمومی،کادرهای علمی،تخصصی،درسنگرهای دفاع.مصروف حراست ازناموس وطن،ولی فرزندان لم داده برکرسی،عیش ونوش،جایگاه خاصی به حساب خانواده گی،درشهرهای وجمهوریت پانزده گانه وکشور های برادربه حیث منشی،ومحصل،بازکرده بودند ومصروف عیش ونوش ومیگساری،نتشه بازی بودند.ترانه سرائیده شد.ولی یکی نشدند.

ولی نشد که  بعضاً ازسیاست بازان، وطن پرست شوند.

مگر راه عیاران از سیاست بازان جدا است.((آئین عیاری وجوان مردی)) جناب محترم داکترغلام حیدریقین در27 قسمت به گونۀ کتاب مکمل، درباب عیاران نوشته های داده است.میشود که به حیث مؤخذ قابل اعتبارازان استفادۀ اعظمی نمایید. بخوانید درصفحۀ اول سایت آریائی.بوضوح گفته میتوانیم که جناب داکتر غلام حیدریقین ،تحقیقاتش را درباب عیاران  دلسوزانه انجام داده،وتاریخ روشن به جا گذاشته است خواندن مقالات  بیست وهفت گانه را،به نسل جوان توصیه مینمایم.چنان پیشنهاد مینمایم که اهل سیاست گذاران فردای وطن ما همه با وجدان وباشرف به معیارهای اخلاق عیاری تربیت شوند.

داکترغلام حيدر" يقين "

جوانمرد آن بود که بت بشکند و بت هرکس نفس اوست،هرکه هوای خويشتن را مخالفت کند،اوجوانمرد به حقيقت بود.

( فتوت نامهً واعظ کاشفی )

آئــيــن عــــيـــاری و جــــوانــــمــــردی

پيشگفتار

به روايت تاريخ ، کشورما ، افغانستان امروزی که در ايام پيشين به نام " آريانا " موسوم بود ، از روزگار قديم مهد تمدن های گوناگون بود که در سير تمدن بين کشورهای ديگر ، درخشندگی های خاصی داشته است؛ چنانکه در حدود يک هزارسال پيش از تولد مسيح ، تمدن اوستايی توسط زردشت ، پيامبر آريايی ها ، پايه گذاری شد و در اندک زمانی سرتاسر کشورهای منطقه را نيز فرا گرفت و به گفتهً دقيقی شاعر پرمايهً بلخ ، چنان درخت گشن بيخ بسيار شاخدار را کشت نمود ، تا جهان باشد ، اصل پندار نيک ، رفتار نيک و کردار نيک ، دارای ارزش های والای انسانی است.

دقيقی درموردچگونگی ظهور زردشت چه خوش گفته است :

چو يک چند گاهی برآمد برين درخــتـــی پديد آمــد انــــدر زمين

از ايوان گشـتاسپ تا پيش کاخ درخـــــتی گشـــن بيخ بسيار شاخ

همه برگ او پند و بارش خرد کســــی کوچنان برخورد کی مرد

خجسته پی و نام او زردهـشت که آخر من بد کنـــش را به کشت

به شـاه جــهــان گفت پيغمبرم تر سوی يزدان همی رهبرم (1 )

از روزگاران قديم ، تا امروز ، در تمام عرصه های زندگی فردی و گروهی مردم ما ، بحيث ميراث گرانبها و پرارزش حفظ شده است.

بدون شک ، تمام افتخارات گذشتهً ما ، مديون سعی و تلاش ، عالمان ، دانشمندان ، اديبان ، تاريخ نويسان و بويژه قهرمانان ملی و مردمی بوده و می شود که بنام نامی مبارزان راه آزادی و ايجادگران پرتوان عرصه های علمی و فرهنگی کشور خويش مباهات کرد.

درسرزمين مرد آفرين ما ، مبارزه عليه ظلم و ستم به گونه های مختلفی صورت گرفته است که از آن جمله ميتوان از نهضت و جنبش عياران و جوانمردان نام برد. اين گروه بخاطر برآورده شدن خواسته ها و آرمانهای اکثريت مردم ، مبارزات طولانی انجام داده اند. هميشه از تهيدستان پشتيبانی نموده ، بمقابل زورگويان و ستمگران ، قدعلم کرده اند ، و دارای چنان نظامی بودند که ستمگران با همه قدرت و توانايی که داشتند ، سر تسليم به مقابل اين جوانمردان ، خم کردند.

به روايت نويسندهً " نفائس الفنون " « آنها با مساکين و ضعفا و مومنان ، از طريق مسکنت و مذلت و نرمی و مرحمت سپردند و با اقويا و گردنکشان ، غلظت و درشتی و شدت و قوت نمايند و در سلوک راه حق از ملالت نترسند و به قول ديگران برنگردند» ( 2 )

اگر به اوراق تاريخ ، فرهنگ و ادبيات رزمی و حماسی ما ، نظراندازی شود ، ديده ميشود که در گذشته ، برخی از دولت های نامردمی ، اين روش را پيش گرفته بودند که مشتی راهزن ، دزد و اوباش را زر ميدادند ، تا آنها داخل صنف عياران و جوانمردان حقيقی شده و دست به اعمال شوم و خراب کارانهً بزنند ، تا باشد که مردم ستمديده و مظلوم از جوانمردان روی گردان شده و از انديشه های پاک و تابناک آنها حمايت نکنند و به گفتهً عبدالرزاق کاشی ، ميتوان اين گروه ، نامرد و نامرد مدار را " مدعی " ناميد ، که ظاهر و باطن شان يکی نيست :

" و اما مدعی ، شخصی بود ، خود را به زی جوانمردان بياراسته و به حليبت فتيان متعلی گشته ، نه سيرت ايشان گرفته و نه در طريق ايشان قدمی رفته ، گاه اموال بسيار بذل کند ، نه از روی سخاوت ؛ و گاه مرتکب اخطار واحوال شود ، نه از سرشجاعت ، بل جهت تقديم براخوان و تطاول و براقران ، با اخلاقی نا متناسب و افعالی متفاوت. در آشکارا برخلاف نهان رود و ظاهرش منافی باطن بود احوالش در جبن و تهور و مختلف و عاداتش ميان بخل و اسراف متردد.

گاه در عياران و رندان بر هولی عظيم و خطر جسيم اقدام نمايد و بر جمعی به انبوه حمله برد و با لشکری گران مقابله کند ، جهت اظهار جلادت و شوکت و طلب شنا و مدحت تا ايشان را محکوم و مسخر گرداند و هيبت و شکوه در دل ايشان بنشاند و به رياست و تقدم ايشان ظفر يابد ، و گاه از صد يک آن احجام نمايد و از کمترين واقعهً هراسان گردد و از اندک دشمنی گريزان شود ،چون توقع آن اغراض ندارد ووقعی دينوی يا لذتی طبيعی در آن متصور نکنند ، هر چه فوايد آخروی و منافع عقلی ؛ چون حمايت و حرمت و کيش و محافظت و حميبت عرض و قوم خويش در آن باشد و در وقت ريا و استجلات نظر خلق ، يا معارضهً مدعی ديگر ، اموال بسيار بذل کند و نفس او بدان سماحت نمايد ... چون قدرت يابد ظلم کند و از مذمت خلق و عقوبت خالق نترسد و بدان باک ندارد و هرچند مظلوم و ضعيف و مسکين بود ، براو رحم نياورد و گاه از عجز نفس يابرای اظهار تحمل و بردباری ، با عفت و پرهيزگاری به مظلومی بسازد و ظلم برخود گيرد. ليکن اين مردم از فتوت دور باشند و از رتبت اهل صفا و مروت مهجور. و طالب فتوت را از ايشان احتراز واجب و از صحبت و اختلاط ايشان ، اجتناب لازم ؛ چه مجالست ايشان از سم قاتل ، زيان کار تر و مخالطت با ايشان از گرگ درنده در رمهً بی شبان تباه کار تر. » (3 )

و به همين دليل است که شيخ شهاب الدين سهروردی در فتوت نامهً خويش ازين گروه که باد در بروت دارند و کبر و تمنا در سر، به زشتی نام می برد و آنها را در پيامد عملکرد شان هوشدار داده و فتيان و جوانمردان واقعی را از زيان های اين نامردمان و ناجوانمردان واقف می سازد.

آنچه که بايد گفته شود ، اينست که متاسفانه برخی ازفرهنگ نگاران ، شاعران و تاريخ نويسان ما ، بدون در نظر داشت مطالب ياد شده ، واژهً عيار را دزد ، راهزن و طراز معنی کرده اند و به گفتهً دانشمند وطنم سيستانی چون بنای کار عياران بر چالاکی و چستی و شبروی و شبگردی و طرفداری از مظلومان و دستگيری از تنگدستان بود ، لذا به بدرقهً قوافل می پرداختند و فواصل بين شهرها و دهات را از راه های غير معمول و ناشناخته از دل بيابان ها و کوه ها و دره های صعب العبور ، با شتاب و بدون بيم ، طی ميکردند و ماموريت خود را انجام می دادند ؛ و هرگاه کاروانی ، باج خود را به ايشان نمی پرداخت و مزد کار آنها را نمی داد ، ضربت شست آنها را به گونهً ديگری می خورد و به همين چهت است که بعضی ايشان را " رهزن " گفته اند، و حافظ آن رند خرابات که معنی و مفهوم واژهً عيار را نيک يافته است ، در همين مورد ، چه خوش گفته است :

کدام آهن دلش آموخت اين آيين عياری کزاول چون برون آمد رهً شب زنده داران زد

باری برای رفع مغالطهً مفاهيم واژه های عياران و عيارنمايان و جوانمردان و ناجوانمردان ، بر آن شديم که برگی چند در بارهً صفات و خصوصيات عياران جوانمرد تحرير نمايم و معتقدم که دراين نامه آنچه اهميت عمده و اساسی دارد ، شناخت عياران از نگاه زبان و ادب پارسی دری بوده ، چراکه از نگاه تاريخی نيزمی توان به اين گروه مردمدار نظر اندازی کرد ، که در آنصورت بايد کتابهای تاريخی را بيشتر جستجو نمود و موقف اجتماعی ، سياسی و آيديالوژی آنها را از ديد تاريخ نگاری روشن و مشخص کرد.

ازمطالعهً داستانها ، حکايتها و اثرهای بديعی و ادبی فارسی دری که در بارهً عياران نوشته شده است ، چنين برمی آيد که عياران و جوانمردان به کسانی اطلاق ميشود که هم ازنگاه داشتن انديشه های پاک و روشن و هم ازنگاه کار کرد و عمل خود به سرحد کمال رسيده باشند و هميشه به خاطر نفع اجتماعی و مردمی شان ، به تمام خواسته ها و آرزو های شخصی رازير پا گذاشته و به طرفداری از مردم تهی دست و مظلوم با ستيزه گران بستيزد و با بدکاران سازش نکنند.

آغاز آموزش و مطالعهً اين جريان اجتماعی را می توان در آثار و نوشته های دانشمندان و ادبيات شناسان کشورهای چون افغانستات ، ايران ، آسيای ميانه ، پاکستان و ممالک عربی به روشنی مطالعه کرد ، چه دراين کشورها بيشتر از همه در اطراف اين مساله مقالات و رساله های پژوهشی و ادبی به چاپ رسيده و از نگاه های مختلف تاريخی و ادبی به بررسی گرفته شده است.

مروری بر مطبوعات يکصدو اند سالهً کشورما ، نشان ميدهد که آيين عياری و جوانمردی و بازتاب درون مايهً نهاد و جهت های آدمی گری و انسان دوستی آن از دير زمان مورد توجه اديبان ، شاعران ، فلکلورشناسان ، پژوهشگران زبان و ادب دری بوده و در روزنامه ها و مجله های کشورما ، در اينجا و آنجا در زمينه مقالات پژوهشی به نگارش در آمده است که اين مقالات هرچند کمبودی هايی دارند ، مگر می توانند از اهميت بزرگ پژوهشی برخوردار باشند.

نخستين دانشمندی که بار نخست دراين راه گام برداشته به اين آيين نظر خود را بيان داشته است ، مرحوم استاد عبدالحی حبيبی مورخ ، اديب و دانشمند شناخته شدهً کشور ماست ، او در مقاله زيرعنوان " عياران يا اخييان " که در سال 1336 هجری در مجلهً آريآنا به چاپ رسانده است ، آيين عياری را مورد مطالعه و بررسی قرار داده و اين جريان را همچون روند اجتماعی ، معين و مشخص کرده است. ( 4 )

دانشمند ديگری که ميتوان از آن نام برد ، شادروان استاد فکری سلجوقی است، وی در حاشيهً رسالهً مزارات هرات که در سال 1346 هجری در مطبعهً دولتی به چاپ رسيده ، از نخستين زن عيار پيشهً خراسان بنام بی بی ستی و شوهرش نصير عيار ، در هرات نام می برد که در آنزمان دارای مقام و منزلتی خاص بودند و به روايتی ابومسلم خراسانی در دامن همين زن عيار پيشه پرورش يافته است. به اساس نوشتهً استاد فکری سلجوقی ، قبر بی بی دستی عيار هم اکنون در دوازهً مسگری ، نزديک چهار سوق هرات است که زنان در شب های جمعه جهت برآورده شدن حاجات شان در آنجای شمع روشن می کنند و نگارنده اين قبر را از نزديک ديده ام و اکنون در اطراف اين قبر دکان های جديد مسگری ساخته شده است. ( 5 )

شادروان ميرغلام محمد غبار تاريخ نويس نامدار کشورما در کتاب " افغانستان در مسير تاريخ " آنجا که از مبارزات طولانی مردم افغانستان در مقابل استعمارگران سخن ميراند دربارهً عياران قديم اشاره هايی دارد و کاکه های کابل را دنبالهً همان عياران قديم می داند. به نظر غبار ، عياران مردمی بودند آزاده و سرشار که به درد محتاجان و دردمندان رسيدگی کرده و ازميان توده های عظيم مردم برخاسته اند ، و به همين دليل است که از حمايه و پشتيبانی تهی دستان بهره مند بوده و مورد احترام مردم قرار گرفتند. غبار دراين اثر پرمحتوای خويش تاثير کاکه های کابل را در جنگ اول و دوم افغان و انگليس روشن ساخته و آنها را مورد تائيد و تصديق خويش قرار ميدهد. ( 6 )

استاد يوسف آيينه که خود از جملهً بازماندگان عياران قديم و از رندان و خراباتيان روزگار ماست و يکی ازجملهً فلکلور شناسان و شاعران چند دههً اخير افغانستان بشمار می آيد ، يک سلسله مقالات پپيرامون زندگی نامه و کارروايی های کاکه های کابل در شماره های مختلف مجلهً لمر به چاپ رسانيده و چند تن از جوانمردان و کاکه های کابل و ديگر شهر های افغانستان را معرفی نموده است. و چون اين مقالات بازتاب دهندهً برخی از چهره های کاکه های کابل است ، لذا جالب و خواندنيست و من در سال 1359 هجری در خانهً شخصی استا ايينه که در کارته پروان شهرکابل موقعيت داشت ، موصوف را با همان سرووضع کاکه گی و جوانمردی از نزديک ديده ام و از زبان وی در بارهً کاکه های کابل ، ياداشت هايی رونويس کردم که در بخش معرفی کاکه های کابل ازاين ياداشت ها استفادهً فراوانی شده است. ( 7 )

غلام جيلانی جلالی دانشمند و محقق ديگريست که پس از يوسف آيينه چند تن از کاکه های کابل را به گونهً مختصری معرفی نموده است ، اگرچه کوشش موصوف قابل قدر است ، مگر نمی توان بدان نوشته ها نام تحليل و بررسی را گذاشت. ( 8 )

ازمطالب ياد شده که بگذريم درجريان سالهای 1350 تا 1383 هجری يک عده از محققان و دانشمندان کشور ما از روی ذوق و آگاهی ها و دانستنی های خويش به معرفی کاکه های کابل و ديگر ولايات افغانستان پرداخته اند و اندرين باب مقاله های مستقلی را در مجله های کشور به چاپ رسانيده اند که از آن جمله می توان از مقالات و نوشته های رفيق يحيايی زيرعنوان " توره مرد افسانه آفرين قرنها " و عنايت الله شهرانی " غنی نصواری " و شمی الدين ظريف صديقی زيرعنوان " نخستين زن عيار تاريخ " و عبدالغفور برشنا زيرعنوان " کاکه اورنگ و کاکه بدرو" و نوشتهً پژوهشی پويا فاريابی زيرعنوان " عياری يا سنت جليل جوانمردی خراسان زمين " و " عياری از خراسان " نوشتهً استاد خليل الله خليلی و " ياداشت ها و برداشتهای ازکابل قديم " از محمد آصف آهنگ و پژوهش هايی از کانديد اکادميسين محمد اعظم سيستانی و داستانهای از يار عياران و جانمردان جناب داکتر اکرم عثمان و مقاله های تحقيقی " جوانمردی و رندی " نوشتهً سيد طبيب جواد. .. نام برد. کار های دانشمندان ياد شده ، اگرچه از ديد مردم شناسی و تاريخ به نگارش در آمده است ، مگر به دليل اينکه گام های آغازين است در جهت بازشناسی کاکه های کابل ، لذا ميتواند درجای خود از اهميت فراوان و پژوهشی برخوردار باشد. ( 9 )

چنانکه ياد کردم در افغانستان معاصر از چهار دههً اخير بدينسو ، تعدادی از پژوهشگران و محققان در زمينهً آيين عياری و جوانمردی و به ويژه در مورد کاکه های کابل مقالات مختلفی به رشتهً تحرير درآوردند ، مگر تا آنجا آگاهی دارم و جستجو نمودم درين مورد کدام رسالهً مستقلی که بازتاب دهندهً تمام صفات ، آداب ، مراتب و درجه های عياران باشد ، نگارش نيافته است به همين دليل بود که نگارنده در سال 1359 تحت نظر پروفيسور استاد دوکتور روان فرهادی ، ادبيات شناس شناخته شدهً کشور دست به نوشتن رسالهً پيرامون اين موضوع زدم و مدت شش سال دراين کار پرمايه صرف نمودم و محصول گرد آوری مطالعاتم که از چهل و اند منبع و ماخذ ادبی ، داستانی منظوم و منثور فارسی دری و ادبيات عربی استفاده به عمل آمده است ، آن شد که در سال 1365 نخستين مجموعه پژوهشی ادبی وتاريخی زيرعنوان " عياران و کاکه های خراسان در گسترهً تاريخ " در اين مورد تدوين يافت و از چاپ برآمد و اين اثر در سال 1367 در رشتهً ادبی از طريق وزارت اطلاعات و کلتور افغانستان حايز جايزهً ادبی افغانستان شناخته شد.

درسال 1371 هجری بعد از انتشار جلد نخست ، حاصل مجموع پژوهش ها و مطالعات بعدی ام ، آن شد که رسالهً ديگری زيرعنوان " باتاب آيين عياری و جوانمردی در ادبيات دری " تدوين گردد که اين رساله در انستيتيوت خاور شناسی اکادمی علوم تاجيکستان در شهر دوشنبه به حيث رسالهً تيزس دوکتورای نگارنده پذيرفته شد و قبل از دفاعيه ، خلاصهً متن آن به زبان روسی ترجمه گرديد و در شهر دوشنبه از چاپ برآمد (10 ) و سه سال بعد ، متن کامل آن بزبان فارسی دری به سرمايه شرکت کيهان در کشور ايران تايپ و آمادهً چاپ شد و در سال 1374 هجری در پروگرس مسکو چاپ و انتشار يافت. (11 )اينک مدت 20 سال از انتشار جلد نخست و مدت ده سال از انتشار و چاپ جلد دوم ميگذرد، نگارنده برآن شدم تا قسمتی از حکايات منثور که ارتباط کارکرد و خصوصيات اخلاقی و اجتماعی ، عياران ، جوانمردان و و فتييان در آثار کلاسيک و معاصر ادب دری ، بازتاب يافته است ، جمع آوری کنم و متن کامل جلد دوم را نيز در آن با تجديد نظر و افزودی های ، علاوه نمايم و اميدوارم که مورد توجه ادب دوستان و هواخواهان آيين عياری و جوانمردی قرار بگيرد. درکشور همسايهً ما جمهوری اسلامی ايران نيز تا کنون درين زمينه کدام اثر مستقلی چاپ نشده است ؛ مگر عدهً ادبيات شناسان آنجا که در زمينه های مختلف ادبی و بخصوص تصوقی ، کارهای پژوهشی کرده اند ، راجع به آيين جوانمردی نظر اندازی کرده اند.اولين دانشمند شناخته شدهً ايران که دربارهً عياران و فتييان اشاره های نموده ، مرحوم ملک الشعرا بهار است. او آنجا که فتوت نامهً واعظ کاشفی را معرفی ميکند در اين مورد ، چنين مينويسد : " و اخيرا کتابی به دست آمده است موسوم به فتوت نامهً سلطانی در طريق ادب فتوت که از کتب بسيار مفيدی است ، که اگر بدست نمی آمد ، قسمتی از تاريخ اجتماعی قرون وسطايی ايران که متشکل جميعت فتييان يا جوانمردان و عياران به آن وابسته است ، از ميان رفته بود. ...(12 )بنابر عقيدهً بهار کلمهً عيار اصلا ريشهً عربی نداشته ، بلکه از زبان پهلوی آمده است و معنی آن جوانمرد است ، بعدها عين انديشهً او را دانشمندانی چون پرويز ناتل خانلری و محمد جعفر محجوب زيرعنوان " آيين عياری " تاييد و تصديق نمودند. ( 13 )

چاپ و انتشار کتاب سنک عيار و شهر سمک که به همت استاد خانلری صورت گرفته ، ازکارهای بسيار سودمندی است که دراين زمينه به عمل آمده و بعدها مورد استفاده محققان قرار گرفته است.

ازنگاه عبدالحسين زرين کوب ايين جوانمردی و عياری يکی از شاخه های تصوف است و به همين دليل است که دانشمند ياد شده در اثر پر محتوای خويش بنام " ارزش ميراث صوفيه " ازيک عده دانشمندانی نام می برد که قبل از آنکه به تصوف گرويده باشند ، جوانمرد بوده اند ، به عقيدهً زرين کوب ، داش ها و لوطی های امروز ايران نيز دنبالهً همان عياران و جوانمردان قديم اند. ( 14 )

يکی از محققان ديگری که ميتوان از آن نام برد ، مرتضی صراف است ، اين دانشمند در يک سلسله مقالاتی که به نشر سپرده ، پيرامون عياران و جوانمردان مطالبی را از روی مأخذ و منابع معتبر ادبی و تاريخی به نگارش آورده است که جالب ، مفيد و خواندنيست. ( 15 )

قابل ياد کرد است که دانشمندان و مستشرقين خارجی نيز در زمينهً آيين عياری و فتوت، کارهای پژوهشی انجام داده اند ، چنانچه ميتوان از کارهای پژوهشی خاور شناسانی ، چون : فون هامير ، کارترنير ، هرمن تارنينگ ، گارتمان ، ريتر و فرانتس تشنبر و مانند اين ها نام برد. اين دانشمندان به استثنای تشنر ، جريان آيين عياری و جوانمردی را با توصف يکی دانسته و اين آيين را بيرون از مناسبات و معاملات اجتماعی و تحت مطالعهً خويش قرار داده و به آن پايگاه دينی و تصوفی داده اند ؛ مگرفرانتس تيشنر به اين عقيده است که جوانمردی و عياری کاملا ريشهً اجتماعی داشته نه تصوفی و دينی. دانشمندان ياد شده مقالهً زير عنوان " گروه فتوت کشورهای اسلامی " که در مجلهً دانشکدهً ادبيات ، شمارهً دوم سال 1335 در تهران به نشر رسانده ، درين مورد نوشته است : " جوانمردان و عياران هميشه مخالف سرسخت حکومت های استبدادی بوده و ميکوشيدند تا ظلم و بی عدالتی را از ميان بردارند ، ازاينرو با ستمگران و جباران دشمنی داشته و گاهی نيز آنها را به قتل می رسانيدند و تمام ثروت و دارايی آنها را در ميان بيچارگان و درماندگان تقسيم ميکردند و حتی از اقليت های غير مسلمان نيز دفاع می نمودند. (16 )

بايد ياد آوری کرد که در کشورهای اتحادشوروی سابق نيز در بارهً آيين فتوت و عياری مطالب پژوهشی چاپ شده است که از آن جمله می توان از نوشته های دانشمندانی چون بارتولد ، گارد ليوسکی ، بريتس ، بارا اوکاف ، صدرالدين عينی ، يوسف سليموف ، محمد جان شکوروف ، غمچين چله يوف ، قربان واسع و ديگران نام گرفت که کارهای پژوهشی شان در خورتوجه است.

در سال 1370 هجری مطابق 1992 ميلادی که نگارنده در انستيتيوت خاور شناسی اکادمی علوم تاجيکستان در شهر دوشنبه در ديپارتمنت زبان و ادبيات دری کار ميکردم ، دانشمندانی چون پروفيسور محمدجان شکوروف ، پروفيسورمازيانوف ، پروفيسور دوکتور هادی زاده ، پروفيسور داکتر حق نظر نظروف ، پروفيسور داکتر تلبک نظروف ، دوکتور کمال عينی ، دوکتور تورسون زاده ، دوکتور غمچين چله يوف ، دوکتور قربان واسع و دکتور ظاهر احراری را از نزديک ديده ام و در چندين جلسهً ادبی و علمی آنها شرکت داشته و از محضر علمی شان استفاده کرده ام و جای دارد که از همکاری های علمی و صميمانه هر يک شان ابراز تشکر نمايم و بخصوص از دانشمند محترم دکتور ظاهر احراری فردوسی شناس ، شناخته شدهً تاجيک و محترم دوکتورغمچين چله يوف که در ترجمه و چاپ تيرس دوکتورای بنده در تاجيکستان از هيچگونه کمک و همکاری دريغ نفرمودند، ايزد دانا و توانا عمر شانرا دراز گرداند.

ازمطالب ياد شده و تحقيقات دانشمندانی که از آنان نام گرفتم ، می توان به اين پيامد و نتيجه رسيد که در بارهً ايين عياری و فتوت و جوانمردی ، تمام دانشمندان دو راه روشن زير را بر گزيده اند :

اول : آنانی که اين جريان را ازديد دينی و تصوفی مطالعه کرده اند ، چون اسماعيل حاکمی ، مرتضی صراف ، ريتر ، فن هامر ، هرمن تارنينگ ، گارتمان و امثال آن.

دوم : آن عده از دانشمندان و ادبيات شناسان که پيرو اين عقيده اند که آيين فتوت و عياری ، اصلا پايگاه اجتماعی داشته ، مگر با تصوف اسلامی درآميخته است که ازين انديشه ، محققان و دانشمندانی ، چون جعفر محجوب ، پرويز ناتل خانلری ، بهار ، زرين کوب ، تشنر ، حبيبی ، فکری سلجوقی ، غبار ، آيينه ، يحيايی ، شادان ، شهرانی ، جلالی ، عينی ، سيستانی ، اکرم عثمان ، آصف آهنگ ، پويای فاريابی ، سليموف ، شکوروف پيروی نموده و از آن طرفداری کرده اند و نگارندهً اين سطور نيز اين جريان اجتماعی را همچون طبقهً از اصناف شهری ، تحت مطالعه قرار داده و بازتاب اين آيين مردمی را در لابلای آثار کلاسيک و معاصر ادب فارسی جستجو نموده است. اگرچه ، آنگونه که ياد کرده آمد ، در کشور ما درين زمينه ، مقالات متعددی به نگارش در آمده و گام هايی یرداشته شده است ، اما چون به گونهً کتاب و رساله مستقلی که همه بعدها و پهلو های ادبيات جوانمردی و خصوصيات آيين عياران و فتييان و جوانمردان را شامل باشد ، به نگارش نيامد و چهره و سيمای اين صنف اجتماعی ، هنوزهم مغشوش بوده و در هاله از شندارها مانده است ، و به همين دليل است که نگارنده برآن شدم ، تادرين زمينه تحقيقات بيشتری انجام دهم و هدف اساسی از نوشتن اين نامه ، همانا روشن ساختن نوع ديگر ادبيات ما که عبارت از ادبيات جوانمردی است می باشد. چه برای علاقمندان اين آيين مردمی هميشه اين پرسش ها و سوال ها پيش می آيد که آيا عياران بنا به شرح برخی از فرهنگ نامه ها ، عبارت از دزدان و راهزنان هستند و يا اينکه اين گروه مردمی بودند،پاک سرشت ونيکوکارومردم دوست وبخصوص درهنگام شرح وتوضيح واژهً عيارازنگاه ريشه واصل آن،ماهيت وچگونگی پيدايش آنها ازآغازتاامروز وفرق آنها ازديگرفرقه ها،مانند تصوف،صفات وعادات عياران،زبان گفتار، کردارورفتاروديگرسجايای نيک انسانی آنها وبازتاب انديشه های جوانمردی در داستانهای عاميانه و داستانهای بديعی و همچنان مورد به کاربرد اين کلنه در شعرشاعران فارسی زبان ومانند اينها ،همه وهمه ازجملهً مطالب ومسايلی است که بحيث سوالها وپرسش های عمده واساسی دراين نامه طرح شده ودرحد امکان به آنها پاسخ های ارايه گرديده است واميدوارم که اين کارم بتواند سرآغازی باشد،برای پژوهشگران اين عرصهً ادبيات که بخواهند دراين زمينه گام های پرثمرومفيد ترووسيع تری رابردارند.برای رسيدن به اهداف ياد شده ، لازم بود تا موادومنابع تحقيقی ،ادبی وتاريخی دردسترس قرارداشته باشد. تا براساس ان بتوان به نتايجی که هدف ماست، دست يافت. روی اين منظوردو منبع عمدهً ادبی و تاريخی برای کارتشخيص گرديد و از آنها استفاده بعمل آمد ، که يکی منابع چاپ شدهً ادبی است ؛ وديگرمنابع شفاهی.آثارچاپ شدهً ادبی و تاريخی را که پيرامون اين موضوع تا کنون به نگارش آمده ، ميتوان به دو دسته بخشبندی نمود :نخست آن آثاری که مستقيما به موضوع مورد بحث ما ارتباط داشته و از نگاه محتوا کاملا در بردارندهً بخش هايی دربارهً آيين فتوت و عياری و جوانمردی است ، مانند داستان سمک عيار ، امير ارسلان رومی ، چهاردرويش،ابومسلم نامه ،اسکندرنامه ،صاحبقران نامه ،رسالهً ملا متيان وصوفيان وجوانمردان،فتوت نامهً منظوم عطار،فتوت نامهً ناصرسيواسی ،فتوت نامهً سلطانی واعظ کاشفی، قابوسنامه ،تحفته الاخوان فی خصائص الفتيان عبدالرزاق کاشی فتوت نامهً مستخرج از انفائص الفنون شمس الدين محمد بن محمد بن محمود آملی ،فتوت نامهً شهاب الدين عمرسهروردی، فتوت نامهً نجم الدين زرکوب، باب فتوت نامه ازکتاب زبدت الطريق الی الله از درويش علی بن يوسف کرکهری ويک سلسله مقالات تحقيقی وپژوهشی نويسندگان معاصر ادب فارسی چه در داخل افغانستان و چه درايران،تاجيکستان وکشورها عرب زبان. دو ديگر اثرچاپ شده ادبی تاريخی که اثر ها و نشانه های عياری و جوانمردی در آنها بازتاب يافته و مورد استفاده وبهره برداری قرارگرفته است مانند : تاريخ سيستان،سياست نامه،زين الاخبارگرديزی،شاهنامهً فردوسی،برزونامه ، شهريارنامه،بيژن نامه،جواهرالاسماريا طوطی نامه،داستانهی نجمای شيرازی و نجمای خاکی ،لطايف الطوايف،بديع الوقايع،گلستان سعدی،ديوان حافظ ،خاوران نامه،حملهً حيدری،گل ونوروز خواجوی کرمانی ،هفت اورنگ جامی ، منطق الطيرعطار ، قصه ها و افسانه ها ، فضايل بلخ ، رسالهٌ مزارات هرات،مثنوی معنوی مولانای بلخ و فرهنگ ها و لغت نامه ها چون : فرهنگ دهخدا ، معين ، غياث اللغات،آموزگار،خيام،برهان قانع ،آنندراج و فرهنگ نفيسی ويک تعداد مقاله های ادبی و تاريخی که پيرامون کاکه های افغانستان ، آلوفته های سمر قند و بخارا و لوطی ها و داش های ايران ، برشتهً تحرير در آمده و در مجله های معتبر اين سه کشور فارسی زبان ، به چاپ رسيده است که اين منابع و ماخذ ادبی تاريخی ياد شدهً چاپی ، هر يک در جای خودش در پاورقی صفحات اين کتاب با ذکر مولف ، عنوان کتاب ، محل نشر ، ناشر و سال طبع و صفحات آن معرفی گرديده است و ما دراين جای به گونهً نمونه داستان سمک عيار که مستقيما با موضوع مورد بحث ما در ارتباط است و همچنين بازتاب آيين عياری و جوانمردی در شاهنامهً فردوسی که آن نشانه ها و رگه های اين آيين ديده ميشود به جهت روشن شدن مطلب ، معرفی می کنيم و می بينيم که چگونه درين دو اثر که يکی منثور و ديگری منظوم است ، مسايل آيين عياری و جوانمردی بازتاب يافته است.

ســـــــــمـــــــــــــک عــــــــيــــــــــار

داستان سمک عيار مربوط است به سرگذشت خورشيد شاه فرزند مرزبانشاه ، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه ، شاه چين بود.

خورشيد شاه به جهت پيدا کردن معشوقه اش که مه پری نام دارد به سرزمين ماچين ميرود و در آنجا درگير جنگی بزرگ و دامنه دار با پادشاه ماچين ميگردد ، اما در همه جا ياری و کمک عيار پيشهً بنام سمک است که او را از بدبختی ها و بندی و اسيری ها نجات می دهد و پيروزمندانه برميگرداند.

درحقيقت می توان گفت که اين داستان دربارهً کار روايی های ، سمک عيار و جوانمردان و عياران ديگر ، مانند : شغال پيل زور ، روزافزون ، گلمبوی گلرخ ، هرمزکيل ، شاهک ، سرخرود ، آتشک ، سرخ کافر ، فرخ روز و صدها زن و مرد عيار پيشه و جوانمرد است که توسط فرامرز بن خدا داد بن عبدالله الکاتب الارجانی با نثری ساده ، روان و زيبای ادبی نوشته شده و توسط استاد پرويز ناتل خانلری در چند جلد در ايران منتشر گرديده است.

دراين داستان ، قهرمان اصلی ، سمک است که در آغاز کار يکی از جمله چاکران و شاگردان سرهنگ جوانمرد يعنی شغال پير زور ، بشمار ميرود. در آغاز داستان می خوانيم که گروهی از جوانمردان و عياران در اطراف رئيس و سرهنگ خويش جمع آمده اند و دروازهً خانهً خويش را بروی تمام مسافران و درماندگان و پناهندگان باز داشته اند و از هيچگونه کمک و ياری به محتاجان و مصيبت رسيدگان دريغ نمی کنند و اين ياری و مددگاری شان برای شاه و گدا يکسان است.

دراين داستان می بينيم که سمک عيار مرديست ميانه قد و لاغر اندام که از نگاه ظاهری خود با مردم عادی فرقی ندارد ، مگر تمام سجايا و منش های نيک انسانی همچون شجاعت ، مروت ، مهمان نوازی ، مردم دوستی ، زينهار داری ، شکسته نفسی و فروتنی در وجود او جمع شده و تمام مشکلات را به نيروی تدبير ، عقل و خرد خويش ، حل ميکند. سمک که خود از ميان توده های مردم برخاسته است ، مرديست مردمدار که آنچه بگويد ، انجام ميدهد و با ياران خويش صادق الوعده ، راستکار ووفادار بوده و از چاپلوسی و مردم فريبی و دروغ گويی بيزار است.

از نگاه سمک عيار : " مرد عيار پيشه بايد که عياری داند و جوانمرد باشد و به شبروی دست داشت و عيار بايد در جنگ استاد بود و بسيار چاره باشد و نکته گوی باشد و حاضر جواب . سخن نرم گويد و پاسخ هرکس تواند داد و در نماند و ديده ناديده نکند و عيب کسان نگويد و زبان نگاه دارد و کم گويد ، با اين همه درميدان داری عاجز نبود و اگر وقت کاری افتد ، در نماند. ( 17 ) " و به همين دليل است که بعد ها همه سران ،جوانمرد و عيار پيشه ، حتی استادش شغال پيل زور ، او را به سرهنگی می پذيرد و تمامی عياران از جملهً شادی خوردگان و شاگردان او بشمار ميآيند.

بدين گونه ديده ميشود که سيمای سمک عيار به تمام قواعد اخلاقی و کار کرد و عمل عياران قديم جواب ميدهد و درين داستان ميتوان نمونهً کامل ادبيات جوانمردی را بدون کم و کاست دريافت و درين مورد محقق و پژوهشگر شناخته شدهً تاجيک ، دوکتور قربان واسع ، درست و برحق گفته است که : " جهت و دلپذيری اثر مذکور که بدون شک نمونهً عالی ادبيات جوانمرديست ، در نطق و لطف بيان سمبول جوانمردان صورت پذيرفته است ، مولف و مرتب کنندهً اثر در بين حادثات وواقعات و جان بازی ها و جانفشانی های جوانمردان چنان با ذوق و شوق خاصه بحث بميان می آورد که خواننده را از آغاز تا انجام شيفته خود گرداند. پس سوالی به ميان می آيد که سبب شيفته گرديدن خواننده از مطالعهً اين اثر درچه است؟ بی شبه سبب نخستين و عمدهً دلپذير اين اثر به طرز زندگی جوانمردان و رويهً مردانه آنان و همچون دستور مکمل آيين جوانمردی بودن سمک عيار است. " ( 18 )

بدون شک راز پيروزی و محبوبيت سمک عيار را بايد در جوانمردیها و فضايل اخلاقی او جستجو کرد و به همين دليل است که سمک در تمام شهرها به جوانمردی و پاکبازی و شجاعت و مروت و مردم دوستی و نيک انديشی مشهور و معروف است و کار هايی که انجام ميدهد به خاطرنام است نه بخاطر نان ، و از آنجا که ميخواهد خودش را معرفی کند ، بدينگونه ياد کردی دارد : " مردی ناداشت و عيار پيشه ام ، اگر نانی يابم بخورم و اگر نه ميگردم و خدمت عياران و جوانمردان ميکنم و کاری اگر ميکنم ، آن برای نام ميکنم ، نه از برای نان ، و اين کار که ميکنم از برای آن می کنم که مرا نامی باشد. ( 19 )

در داستان سمک عيار تمام عياران و جوانمردان چه زنان باشد و چه مردان ، به همه اصل های اخلاقی و انسانی و اجتماعی و مردمی معتقد و پايبند اند. آنها راز دوستان را حفظ ميکنند ، راستگوی و راست کردار و راست پندار اند و به گفتهً داکتر جعفر محبوب سمک : " حتی يک نمونهً دروغ گويی و سست عهدی و پيمان شکنی ، جبن و آزمندی و زر پرستی و بی ناموسی و ناسپاسی و نمک خوردن و نمکدان شکستن ، حتی در ميان عياران گروه مخالف ، ديده نمی شود و مرتکبان اين اعمال در نخستين وهله از جمله عياران و جوانمردان طرد می شوند و در برابر ناسپاسی و بدکرداری خويش مجازات هولناک و عبرت انگيز، تحمل می کنند." (20) و بهچنين دليل است که خواننده و شنوندهً داستان سمک و ديگر عياران و جوانمردان باشد دراين مورد داکتر غلام حسين يوسفی چه خوب و زيبا نوشته است ، که : " بهترين فايده ای که در زمينه مطالعات اجتماعی ازاين کتاب حاصل می شود ، پی بردن به سازمان های عياری ، اصول تربيت ، اخلاق و رفتار ، آداب و رسوم و مقررات ، سلسله مراتب عياران ، اسباب و ابزار کار ، چاره گيری ها و تدبير ها ، مقام اجتماعی و پيوستگی آنها با يکديگر در شهرها و کشورهای مختلف است. (21 )

باتوجه به داستان سمک عيار ، ميتوان اين صفات را از جملهً برازنده ترين ويژه گی های عياران و جوانمردان ، دانست ، بدينگونه :

ـ بی اجازت درآمدن در خانه جوانمردان ، ناجوانمرديست. ( سمک عيار ج اول ص 26 )

ـ مردی آنست که سخن راست گويند و سخنی گويند که بتوانند. ( سمک عيار ج اول ص 27 )

ـ جوانمردان دروغ نگويند ، اگر سرايشان در آن کار برود. ( سمک عيار ج اول ص 48 )

ـ عياری به بد دلی نتوان کرد. ( سمک عيار ج اول ص 66 )

ـ مردی آنست که چون درکاری خواهد رفتن ، بيرون آمدن را طلب کند. ( سمک عيارج اول ص 130 )

ـ دروغ گفتن شرط جوانمردان نيست. ( سمک عيار ج اول ص 209 )

ـ همه جوانمردی مراد مردم به حاصل آوردن است. ( سمک عيار ج اول ص 351 )

ـ مردان سخن بسيار نگويند. ( سمک عيار ج دوم ص 205 )

ـ سر جوانمردی امانت نگهداشتن است. ( سمک عيار ج دوم ص 214 )

ـ درطريق جوانمردان طعام مقدم بر کلام است. ( سمک عيار ج سوم ص 223 )

ـ سستی در کار نمودن نه از جوانمردی است. ( سمک عيار ج سوم ص 269 )

ـ دعوای مردی کسی بايد بکند که به جای آرد. ( سمک عيار ج چهارم ص 121 )

ـ نام مردان در سر تيغ مردان باشد. ( سمک عيار ج چهارم ص 202 )

ـ اصل مردی حريف شناختن است . ( سمک عيار ج چهارم ص 229 )

ـ سر جوانمردی ها نان دادن است. ( سمک عيار ج چهارم ص 243 )

اما آنچه که من اميدوارم ، بيش از هر چيز ديگر درخوانندهً داستان سمک عيار اثربنهد جاذبه مردانگی و انسانيت و دليری و بزرگواری و مردم دوستی ( سمک ) است که در سراسر کتاب انسان را بسوی متعالی شدن می کشاند ، چه حاصلی ارجمندتر و بهتر از آن ، که کسی را با خواندن داستانی ، اين همه جوانمردی را به پسندد و بستايد و شايد هم که اين آيين انسانی و مردمی را پيشه کند و به گفتهً فردوسی پاکزاد :

به نام نيکو اگر بميرم رواست مرا نام بايد که تن مرگ راست

شاهنامهً فردوسی

دربارهً فردوسی که آن دهقان زادهً خراسانی سخنان بسيار گفته اند و کتابهای زياد نوشته اند. بحث در بارهً اينکه که بود و از کجا بود و چگونه زيست ، هدف ما نيست. فردوسی شاعری بود در خور تحسين و افرين که دنيای شعر و هنر هميشه به نامش افتخار می ورزد. فردوسی در شاهنامه اش به گيتی نشان داد چسان مردان و زنان جوانمرد در سرزمين او زندگی کرده اند ، چه راهی رفته اند و با چه نيروی در کارزار زندگی ، دشواری های خود و ديگران را يکسو افگنده اند و سرانجام دارای چه ويژه گی هايی انسان منشانه و جوانمردانهً بوده اند.

جوانمردان ، قهرمانان و شخصيت های مردمی فردوسی تمامی زنده اند و هريک نمونهً هستند از خوی و روش خاص جوانمردی که برای هردو روزگاری سرمشق زنده گی بوده و محبوب هستند و دوست داشتنی.

رستم را می بينيم که نمونهً قدرت است و دلاوری و بزرگی و گودرز گشوادگان در خردمندی و بردباری مثل است. گيودرپاک نهادی و اسفنديار در بزرگ منشی و بهرام در دليری و مهرجويی. هر کدام در داشتن خواص و عادات جوانمردی شهره اند که اينها و صدها تن ديگر با صفاتی خاص در دنيای شاهنامه آمده اند و رفته اند که انديشهً فردوسی آنان را آفريده و به آنها هستی جاويدانگی بخشيده است.

درشاهنامهً فردوسی ازهر ديد که بنگريم ، چه از ديد مسايل و مناسبات اجتماعی وچه از بعد اخلاقيات و چه از پهلوی دينی و يزدان پرسی و چه از نگاه آيين جوانمردی و مردم دوستی و رزمی و بزمی ، مطالب سودمند و ارزندهً را ميتوان دريافت و از همين ديدها ، اگر شاهنامه را مطالعه کنيم ، درمی يابيم که فردوسی به اين مطالب توجه خاصی مبذول کرده است ، چون پاکی ، صداقت ، راسی و راستکاری ، نکوهش سخن چينی و دروغگويی ، قيام برضد ستمکار ، پيمان داری ووفا به عهد ، تواضع و فروتنی ، زينهار داری ، نگهداری نام و ننگ ، مبارزه با دشمن خانگی ، داشتن غرور ملی ، اعتماد برخويشتن ، عزت نفس ، بزرگی و گذشت ، دور انديشی ، مهمان نوازی ، بی آزاری و دستگيری از مستمندان و بينوايان ، سعی و عمل و کوشش در کار ، داد و دهش ، آيين دوست يابی ، آيين کشور داری و کشور گشايی ، عدالت و مراقبت از اجرای عدالت ، نيکی و خوبی ، شجاعت و دليری ، جوانمردی و مروت که اين مطالب و مانند اينها که گروه جوانمردان و عياران سخت بدان معتقد بوده اند ، در شاهنامه بازتاب يافته و فردوسی نظر و انديشهً مشخص خويش را در لابلای حوادث ووقايع با صراحتی تمام و صادقانه ، بيان کرده است.

درشاهنامهً فردوسی ما به داستانهای زيادی برمی خوريم که در آنها نشانه های عياری و جوانمردی ديده ميشود و از آن جمله است :

ـ داستان رفتن زال نزد رودابه ، شاخدخت کابلی و بالا شدنش در حصار به گونهً عياران و ملاقات او با رودابه.

ـ رفتن رستم به لباس قاصد و جامهً عياری به دربار شاه هاماوران

ـ رفتن رستم به صفت تاجر برای فتح کوه پسند.

رفتن رستم به دربار کاوس و طعنه زدن طوس به آن و بيرون شدن رستم از درگاه کاووس به خشم.

ـ گشتی گرفتن گرد آفريد با لباس مردانه همراه سهراب.

ـ رفتن رستم به اردوگاه سهراب در لبای عياری و آگاه شدنش از تمام رازهای سرپردهً سهراب.

ـ موقف پيران در برابر افراسياب برای نجات فرنگليس ازکشته شدنش.

ـ رفتن گيو فرزند گودرز به سرزمين توران برای کيخسرو.

ـ داستان بيژن و منيژه و رفتن رستم به جامهً بازرگان به سرزمين توران برای رهايی بيژن فرزند گيو از چاه ظلمانی افراسياب تورانی.

ـ داستان رفتن گشتاسپ به روم و نتيجهً ازدواج آن با کتايون دختر قيصر رومی.

ـ داستان بندی شدن خواهران اسفنديار به دست ارجاسپ تورانی در رونين دژ و رفتن اسفنديار به جامهً بازرگان به آن سرزمين و نجات دادن خواهرانش را .

ـ داستان رفتن اردشير بابکان به دژی که کرم هفتخواد بود و از بين بردن اردشير آن کرم را ( 23 )

اما در مورد منابع و سرچشمه هايی که بگونهً شفاهی در نوشتن اين نامه و بخصوص در بخش کاکه های کابل از آنها استفاده بعمل آمده است ، بايد گفت که اين منابع ، مسلما اشخاص و افرادی هستند که نگارنده مستقيما با آنها داخل مفاهمه شده ، يا بشکل پرسش نامه يا به گونهً مصاحبه ، نظر و انديشهً آنها را به ثبت و نگارش درآوردم ، که نام هر يک از اشخاص و افراد ، در پاورقی صفحات اين کتاب درج گرديده است ، بنابرين با چنين روش و ميتود کار و جمع بندی معلومات بود که کتاب حاضر بدست آمد ، و شايد بخش عمدهً مطالب آن در عالم ادبيات شناسی دلچسپ ، جالب و خواندی باشد.

محتوای اين کتاب در مجموع در برگيرندهً شش بخش مستقل است.

بخش اول دارای دو فصل است. در فصل نخست ، ريشه و معنای واژهً عيار وفتی تشريح شده توضيح گرديده است. در فصل دوم در بارهً علل پيدايش عياران و فتييان از زمان ساسانيان و پيش از اسلام تا امروز و چگونگی رشد انحطاط عياران با درنظر داشت رابطه و پيوند عياران و اهل فتوت با ديگر اقشار اجتماعی از نگاه فتوت نامه های منظوم و منثور و بازتاب آن در ادب فارسی ، به تفصيل بحث بعمل آمده و قيد شده است که ريشهً اتصال عياران را بايد پيش از اسلام و به ويژه در درون فلسفه و جهان بينی زردشت و دين مزدک جستجو نمود که بعدها بعد از اسلام با آيين فتوت در آميخته و تاثير پذيری های را از دين مبين اسلام نيز باخود گرفت.

دربخش دوم کوشش شده است تا تمام اوصاف وويژه گی های که بريک عيار و جوانمرد لازم و ضروری است ، بررسی گردد و به ارتباط هر يک از اوصاف عياران يک يا دومثال ادبی و تاريخی آورده شود.

بخش سوم اختصاص داده شده است ، به زبان ، لباس پوشی ، راه رفتن ، عادت ، رفتار و آداب نان خوردن، تمرين ها ، وورزش ها ووسايل عياران و جوانمردان که از کتابهای چون سمک عيار،اميراسلان رومی ، داستان اميرحمزهً صاحبقران ، شاهنامهً فردوسی و ديوان شاعران استفاده به عمل آمده و توجه شده است تا نقش عياران در گسترش فرهنگ و معنويت مردم عوام ، معين و مشخص گردد.

بخش چهارم دارای سه فصل است ، فصل نخست در بارهً آلوفته های سمرقند و بخارا ، فصل دوم در بارهً داش ها و لوطی های ايران و فصل سوم در مورد کارها و جوانان افغانستان معاصر است. در سه فصل ياد شده نشان داده شده است که داش ها ، الوفته ها و کاکه ها نيز ، دنبالهً همان عياران و جوانمردان سابق هستند که در سه کشور فارسی زبان تاجيکستان ، ايران و افغانستان ، نشو نما يافته اند و اين خصوصيات واوصاف جوانمردان با کمی تفاوت تا روزگارما رسيده است.بخش پنجم متشکل است ازحکايات گوناگون درمورد آداب ،عادات گذشت و بخشيدگی ، مردی و مرمداری عياران و جوانمردان و فتييان که از آثار مختلف منثور و منظوم کلاسيک و معاصر ادب فارسی جمع آوری شده و شامل چندين حکايت تاريخی و ادبی است.ما دراين حکايات تمام اوصاف ومنش های نيک انسانی اين گروه مردمداررا مشاهده می کنيم و به اين نتيجه می رسيم که عياران وجوانمردان هميشه حامی مظلومان وضعيفان بوده وبرضد ستمگران وظالمان عمل میکردند وبه همين دليل است که نام هريک ازجوانمردان وعياران درتاريخ فرهنگ ما تثبيت شده وماندگار مانده است. 

 بخش ششم شامل ديدگاهها و نظريات گوناگون دانشمندان ،عالمان ، ومحققين کلاسيک ومعاصر ادب فارسی است درمورد آيين عياری، فتوت وجوانمردی و دراخيرکتاب نيز واژه نامه ،فهرست نام ها ،منابع و ماخذ آورده شده است و اميد است که علاقمندان و هواخواهان آيين عياری و جوانمردی را به کار آيد. باری تا چاپ شدن رسالهً " آيين عياری وجوانمردی " که در حال حاضر ، امکانات چاپ آن برايم ميسر نيست زمان بيشتری را بايد منتظر بود و به همين دليل خواستم تا خلاصه و فشرده اين کتاب 520 صفحه يی را ازطريق سايت آريايی به دستر س دوستان و هواخواهان اين آيين انسانی و مردمی ، قرار بدهم و به اين وسيله از محترم عزيز جرأت مسئول و صاحب امتياز سايت آريايی ممنون وسپاسگزارم 

بيوگرافی مختصر جناب داکتريقين

بخش های ديگراين اثر
3
4
5
6
7
8
9
10
11
12
13
14
15
16
17
18
19
20
21
22
23
24
25
26
27

 AS_khoshachin@hotmail.com

 

+++++++++++++++++++++++

 

قسمت سوم:

گفته بودم که عیارسیاست می کند:

علت را سخت میشکافیم،طرح نومی انــدازیم

هموطنان عزیز وشریف:کشورت دودسته چون دخترزیبا آراسته به عروسی تحفۀ رود نیل گشته است.زمانی به آدرس شما باعزت وباشرف خطاب مینمایند که این((مام وطن))را ازکام شیربرهانی.  

گندم را مورخورد

اگرخانوادۀ جنبش سیاسی را درزمین مستعد به تکامل جامعه به گندم تشبه کنیم.وموررا به مثابۀ دشمن مردم،مردمی که ازگندم برای امرارحیات تغذیه میشوند.آن دهقان کشت کارازقضای روزگار،دراثرخون ریزی دماغ مرد،سبز گندم را مورخورد.

فضای سیاسی موجود معرفی منظرۀ فوق است که نوشته ام.

ساج وملخ

ملخ دشمن جنگل سبزوخرم است،وساج محافظ جنگل،هرگاه که ملخ به مزرعۀ سبزحمله ورمیشود.ساج درپی قلع وقم آن برمی خزد.کاریکه سیاست مدار در آینده ازتوانش بالا است.مگر«عیار»درطول تاریخ درنقش ساج عمل نموده ومینماید.

آن اصطلاح سیاسی را که گفته میشد.انقلابیون درمبارزه درصف اول مبارزه ودرگرفتن امتیازدرآخرصف قرارداشته میباشند.به آن میماند که بیت ازخواجه حافظ رامیخوانیم.

الا ایهــــــــــاالساقی ادرکأساو ناولهــــــــا

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

به بوی نافه ای کاخر صبا زان طره بگشاید

زتاب جعد مشکینش چوخون افتاد دردلهـــا

مرادرمنزل جانان چه امن عیش چون هردم

جرس فریاد میدارد که بربندید محمـــل هــــا

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی خبر نبود زراه رسم ومنزلهـــــا

شب تاریک بیم موج گردابی چنین هایــــــــل

کجا دانند حال سبکساران ساحلهــــــــــــــــا

همه کارم زخود کامی به بدنامی کشید آخـــــر

نهان کی ماند آن رازی کزاوسازند محفلهــــا

حضوری گرهمی خواهی ازاوغایب مشوحافظ

متی ما تلق من تهوی دع الدنیا واهملهــــــا

جنس بی کیفیت دیگردربازارخریدارندارد.مردم میگویند،اپوزیسیونی که خلاف آرزوهای مردم بازور شمشیر،حاکمیت را صاحب شد.روی تقسیم قدرت رفقای خودرا دواند،تیرباران کرد وکشت،ورفقای فراری،غرض انتقام ونجات مابقی اعضا به سرکرده گی لشکر بیگانه بر اریکۀ قدرت تکیه زد.صف اول مبارزه فراموش شد.صف آخر امتیاز جانشین صف اول مبارزه گردید. ازساختارجبهه به منظورنجات وطن،ازاشغال بیگانه،زدودن فقروعقب مانی،چه بدی دیدی که باردوم گویا !حزب بزرگ را به دهن مزه مزه میکنی.تاریخ پیراهن خلق را به تن تره کی دوخته بود.وپیراهن پرچم را درتن کارمل،پیراهن مصالحۀ ملی درتن داکترنجیب میزیبید.این رهزنان خانۀ کعبه نه به خود آب رو خریدند ونه به ملت،ناموس وطن را دودسته به دشمن تسلیم دادند.حضورازجانب شکست خورده ها باردوم درعرصۀ سیاسی به منظورآن است.که گویند موی سفید را رنگ کردنش این بارزیربارامپریالیزم جهان خواربه منظورانجام دادن گناه دیگراست.

 استاد تبله گفت:ضرورنیست دیگرازهند طبله بیاوریم،بخاطریکه درافغانستان کله های خالی وبی مغزازسیاست بازان بازاری فراوان به جا مانده است،امتحان خوب داده است.ازین خاطراست که بیگانگان به میل خود،سازونوای مینوازند. بادم دهل بیگانه،نظام های خود ساخته وخود بافته،درغیاب مردم،به دورمحور مواد مخدروکثافت می چرخند ،می چرخند ومی چرخند.  

 تاریخ پیراهن نورا به سایز((جبۀ متحدنجات بخش ملی)) به تن «عیاران»قد اندام گرفته است.مردم است که آن را می برند.                          کدام«عیار»؟عیارانی که بارمسؤلیت برشانه گیرند ودرخدمت مردم شانه بشارانند.قبل برهمه ازین مکتب شهادت نامۀ بدست آورده باشند.

شعرازعبدالرحمن جامی:

ای که ازطبع فرومایـــــــــۀ خویش  

میزنـــی گام پی وایــــــــــۀ خویش  

خاطرازوایۀ خــــود خالـــــی کــــن 

زین هنر پایۀ خـــود عالــــی کـــن

بهرخود گرمی جـــزســـــردی نیست

سردی آئین جــــوانمــــــردی نیست

چند روزی زقـــوی دینــان بــــــاش

درپی حاجـــت مسکیـــنان بــــــاش

شمع شو،شمع که خـــــودرا سوزی

تابه آن بــــزم کسان افـــــــــروزی

با بــــــدو نیک نیکــــو کــاری ورز

شیوۀ یــــاری وغــم خــــواری ورز

ابرشو تا که چــــون باران ریـــزی

برگل وخس همه یک سان ریــــزی

چشم بر لغزش یــــــاران مفگـــــن

برملامــــت دل یـــاران مشکـــــن

درگــذرازگنــــــه واز دیگــــــــران

چون به بینی گنـــــه درگـــــذران

باش چون بحــر زآلایش پـــاک

ببــرآلایــــش از آلایـــش نـــــاک

هم چودیده به سوی خویش مبین

خویش را از دیگران بیش مبین

بس عمارت که بـود خانۀ رنـــج

که نگنجد به میان صد گنــــــــج

همچوآن بیخته خاک ازخس وخار

که زند آب برآن ابــــــــــــــــربهار

کــف پــارا نبـــــــــــود ازان دردی

پشت پارا نرســـــــــــد زان گردی

ورسـوی داوریت افتــــــــــــد رای

به که باخود کنی ازبهر خــــــدای

بت خودرا بشکن خوار وذلیـــــل

ناتمورشو به فتوت چو خلیـــــــل

بت تو نفس هـــــــــوا پرور تست

که به صد گونه خطات رهبر تست

بست کن برهمه کس خوان کــــــرم

بذل کن برهمه همیــــــــــــــان درم

گربراهیمی اگــــــــــــــــر زردشتی

روی درهم مکش ازهـــــــم پشتی

بــازکش پـــــــــــــــای زآزار همــه

دست بگشای به ایثــــــــــــار همه

هرچه بدهی به کسی بـــازمجـــوی

دل از اندیشۀ آن پاک بشــــــــــوی

آنچه بخشند چه بسیار وچــــه کــم

نیست برگشتی ازآن طــــــور کــرم

طفل چـــــــــو صاحب احسان گردد

زود ازداده پشیمان گـــــــــــــــــردد

هرچه خندان بدهـــــــــــــــــد نتواند

که دیگرگریـــــــــــــه کنان بستــــاند

تا توانی مگشا جیـــــــــــب کســــان

منگــــــــــــر درهنروعیـــــــب کسان

دل از انـــــــــــدیشــــــــــــــۀ داری دور

دیده از دیدن آن ســــــــــازی کــــــور

بوکه ازچون تو نکو کــــــــــــرداری

به دلی کس نرســـــــــــــــــــد آزاری

بلی!آئین جوان مردی وفتوت درقرنهای اول ودوم هجری شامل حال کسانی میگردید که متصف به صفات عیاری می بودند.بعدها درقرن سوم هجری به پختگی رسید.ازان به بعد جایگاه خودرا،دراشعار ونوشته های شاعران ونویسندکان یافت. چنانچه که حنضلۀ بادغیسی به روایت عروضی سمرقندی،صفات وبرازنده گی یک((مرد)) رادرمردی ومردانگی دانسته ومعتقد است که مهتری وبزرگی را ازکام شیرجوید وبه عزت ونعمت جاه دست یابد.

مهتری گربه کام شیردرا ست

شوخطرکن،زکام شیر بجــوی

یابزرگی عزونعمـــــــت وجاه

یا چو مردانت مرگ رویا روی

هموطنان عزیز وشریف:کشورت دودسته چون دخترزیبا آراسته به عروسی تحفۀ رود نیل گشته است.زمانی به آدرس شما باعزت وباشرف خطاب مینمایند که این((مام وطن))را ازکام شیربرهانی.

AS_khoshachin@hotmail.com

 

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

قسمت دوم:

گفته بودم که عیارسیاست می کند:

تاریخ کشورمان،اززمان سکندرمقدونی تا به امروز،ترجمان،تجاوزات امپرا توران،کشورگشایان((صدوروتطبیق اندیشه ها)) خشونت ها،دشمنیها ،خون ریزیها،فجایع، جنگ خانواده ها، جنگ برادربا برادر،جنگ اقوام،نسل کشیهای داخلی((خیزشها ومقاومتها ی عیاران ووطن پرستان&برادر،رفیق،یار،عیار، فتی))درمقابل تمامی انواع تجاوز،بوده وهست.فقط دریک زمان کوتاه((دهۀ دموکراسی))افغانستان توانسته به راحتی نفس بکشد. دهۀ دموکراسی خلا نبود بلکه بلا بود،اندیشه های ((سیاسی)) صادراتی((تضاد ایدیالیزم وما تریالیزم)) زیرعنوان برادرورفیق به مردم ما خصلت((خود کش بیگانه پروربخشید)).

شعارعیاران به روزهای حشر وکارجمعی((هرکه بندۀ خدا است یا چهار یار)) ازحلقوم توده ها با لا می گردید.خودآگاهی ملی،پاس آب ونمک وناموس داری،صداقت راستکاری:بیانگرارزشها ومعیارهای جامعۀ سنتی بود.

شعارسیاست گذاران صادرشده ازماسکاو به نفع چپ رادیکال((بنیاد گرا)) درروزها ی حشر((هورا،هورا،هورا))داس وچکش،را به نمایش می گذاشت.

خودآگاهی ملی،قربانی انترناسیو نالیزم پرولیتری گردیده بود.

شعارسیاست گذاران صادرشده((سید قطب ومحمد قطب)) به نفع بنیاد گراهای اسلامی((نعرۀ تکبیر))ازپشاورتحت نظراستخبارات پاکستان،ماهیت اصلی خودرا به نفع جهان سرمایه سرمایۀ بی رحم وانسان خورورق زد.

برآنیم که شعار((هرکه بندۀ خدا است یا چهاریار))بار دیگردرسرلوحۀ سلک ((عیاری)) این معنویت پرغنای سرزمین ما حک گردد.

آن که بت ساخت ازبت زیارت تیارکرده ملنگ است

،بلی!نوکر،خاین،دشمن به وطن گشتــه پلنگ است

اسیـــران افیتده به دام دشمن،راه نجات می طلبند

افتخاربه جنبش عیاران بکــن که رنـگ،رنـگ است

درفش آزادی،سرخ رویی میدهد به تو وشرافت همراه

چون لاله به دشت،روید،منظره اش خوش رنـگ است

عیارانه سراید،آبم نم باران است خودرویم خود بویم

سیاه وسفید رنگم،میشود با سـرخ جمع،سه رنگ است

عیـــاران راه آموزش دانــــش پیشــــه کـرده اند

خریداران،حقیقت،لیموومرچ تند،درتبنگ است

درک شان،ازترویج،فساد،همراه آب سرخ وسفید

نام کارگربد،به سلامتی رهبر،گیلاس به جنگ است

خدا یک است محمد برحق است،مذهــــب اختلاف

نتیجۀ جهاد،ازکشت مواد مخدرکوکناروبنـــگ است

تربیت واخلاق،ازخودآغاز،میخواهد،بعداً دیگران

ازمکتب عطارهرکه آموخت،گویندآب ورنگ است

عشق به انسان،عشق به خــــرد،وجـــدان پـــاک

فهم وبیان این کلمات همراه زبان یک آهنگ است

جنبش عیاران مکلف درپیاده سازی این مأمـــــول

دربیان ارزشهای،دفاع ازحق مظلوم پیش آهنگ است

آن که آموخت گویند،ازمکتب عطار،سرمایـۀ ملی گشت

مثال آورند،انسان باوزن، شخصــــیت بافرهنـگ اســـت

استفاده ازگوگل:

فتوت نامۀ عطار

الا ای هوشمند خوب کــــردار

بگویم با تورمزی چند زاسرار

چودانش داری وهستی خردمند

بیاموز ازفتوت نکتــۀ چنــــــــد

که درراه مـــردان راه دهنــــــدت

اگرخواهی شنیدن گوش کن باز

زمانی باش با ما محـــــرم راز

چنین گفتنـد پیران مقــــــــــدم

که ازمردی زدندی درمیـــان دم

که هفتادوشد شـــرط فتـــــــوت

یکی زان شرط ها باشد مروت

بگویم با تویک یک جملــۀ راز

که تا چشمت بدین معنا شود باز

نخستین راستی را پیشه کردن

چونیکان از بدی اندیشه کردن

همه کس رابه یاری داشتن دوست

نگفتن آن یکی مغزودیگرپوست

زبنـــــد نقش بد آزاد بــــــودن 

همیشه پــــاک باید چشم ودامن

اگراهـــل فتوت راوفــــــا نیست

همه کارش به جزروی وریا نیست

کسی کورا جوانمردیست درتن

ببخشاید دلش بردوست ودشمن

به هرکس خواستی می باید آنت

اگرخواهی به خود نبود زیانت

مکن بد با کسی کوبا توبد کرد

ونیکی کن اگرهستی جوانمرد

کسی کزمهرتوببرید پیوند

به مردی جان ودل درراه اوبند

زبان را دربدی گفتن میا موز

پشیمانی خوری توهم یکی روز

تورا،آنگه به آید مردی و زور

که بینی خویشتن را کمترازمور

مراد نامـــــردان را بـــــــــرآور

که تایابی مـراد خویش یک سر

مگوهرگز که خواهم کردن اینکار

اگردستـــت رسد میکن به کــردار

کسی کورا خشم اند رضا نیست

فتوت درجهــان اورا روا نیست

فتوت دار چــــون باشــد دل آزار

نباشد درجهان هیــــــچ کس یار

درین ره خویشتن بینی نگنجد

به بی باکی ومسکینی نگنجـــد

فتوت ای برادر برد باری است

نه گرمی وستیزه بلکه زاریست

بده نان تا برآیدنــامت ای دوست

چه خوشتردرجهان ازنام نیکوست

زبان ودل یکی کــن با همـــه کس

چنان کزپیش باشی باش ازپس

مکن چیزی که دیـــــدن را نشاید

اگرگویـــــــــــی شنیدن را نشاید

چو انــــــــــدر طبع بسیار نداری

مزن دم از طـــــــــــریق بردباری

طریق پارسایــــــــــی ورزمادام

که نیکو نیست فاسق را سرانجام

مکن با هیچ کس تـــزویرودستان

که حیلت نیست کارزیـــــــردستان

درون را پـــاک دارازکین مــــــردم

چـــوخوانندت برو،زینهار می پیچ

ورت هم بیــم جان باشد مگو هیچ

به جان گربازمانــی انــــدرین راه

نباشد ازفتوت جــــــــــــــانت آگاه

دماغ ازکبرخالــــــــــی دارپیوست

زشیطانی چه گیری عذربردست

تواضع کن تواغضع برخلایــق

تکبر جــــــز خدارا نیست لایق

تکبرخیرگی خــــــودرا مرنجان

که افزونی جسم است کاهش جان

سخن نرم ولطیف وتازه میـــگوی

نه بیرون ازحدو اندازه میـــــگوی

مگورازدلت با هـــــــــــرکسی باز

که دردنیا نیابـــــــــــــی محرم راز

حسد را برفتــــــــــــوت ره نباشد

حسود ازراه حق آگـــــــــاه نباشد

اخی را طمع باشد به فــــــــــــرزند

ببرزنهار ازوی مهــــــــــــرو پیوند

اگرگفتی زروی آن را بـــــــــــجا آر

اگرخود میرود ســــربه ســــــر دار

به خود هرگز مرو را ه فتـــــــــوت

به خود رفتن کجا باشد مـــــــروت

ریاضت کش که مــــــرد نفس پرور

بود ازگاو ازخــــــــــــــــــــــر کمتر

مرو ناخــــــــــــــــوانده تا خوار نبینی

چورفتی جـــز جگرخونــــــــــی نبینی

به چشم شهوت اندر دوست منگر

که دشمن کــــــــام گردی ای برادر

زکــــــــج بینان فتوت راست ناید

که کج بینی فتـــــــــوت را نشاید

به کام خویش منه زینها یک گام

که ایمن نیست دایم مرد خود کام

مروت کن تو با اهــــــــــل زمانه

که تانامت بمانــــــــــــــد جاودانه

هزارا ن تربیت گـــــرهست اخی را

ندارد دوست زایشان  کس سخی را

مزن لاف ای پسر با دوست ودشمن

که باشد مـــرد لافـــــــــی کمتر اززن

فتـــــوت چیست داد خلــــــــــق دادن

به پــــای دستگیـــــــــــــــر ایستادن

هرآنکس کـــــــــو بخود مغرورباشد

به فرهنگ ازمـــــــــــروت دوربــاشد

ادب را گــــوش دارد درهمــــــــه جای

مکن بــــــا بــی ادب هرگـــــز محابای

به خدمـــــت میتـــوان این راه بریدن

بدین چوگان توانـــــــــــی گویی ربود

به عــــزت باش تــــا خواری نبینــــی

چویــــــاری کردی اغیـــــار نبینـــــــی

مبر نام کسی جــــــــــز با نیکویــــــی

اگر انـــــدر فتـــــوت نام جــــویــــــــی

به عصیان درمیفگــــن خویشتــــــن را

مجوی آخـــــر بلای جـــــان وتــــــــن را

هـــــوای نفس خــــود بشکن خـــــــــدارا

مده ره پیش خــــود صاحـــــــــب هوارا

چنـــــان کــن تربیـــــت پیروجــــــوان را

که خجلــــت برنیافتـــــــد،ایـــــــن وآن را

نصیحت درنهــــــــــانــــی بهتـــــــــر آِید

گره ازجــــــــــــان وبنـــــد ازدل گشایــــــد

لباس خود مـــــــــــــــده هر نا ســـــــــزارا

به گــــــــوش وجان شنـــــــو این ماجرا را

میـــــــــان تـــــربیــــت زان روی می بنـــد

که باشد کنــــــــــــــــارت همچو فــــــرزند

فتوت جــــــــوی گــــــــــــــــــــردارد قناعت

همـــــــــه عالم برنـــــــــــــد ازوی بضاعت

به طـــــاعت کوش تـــــــا دینــــــــــدار گردی

که بــــی دین را نزیبـــــــــــد لاف مــــــــردی

پرستــــش کن خــــــــــــدای مهــــــــــربان را

مطیــــــع امــــرکن  تــــــن را وجــــــــــان را

قــــــدم انــــــدر طـــــــــریق نیستـــــــــــی زن

که هستی برنـــــمی آیــــــــــــــد ازین فـــــــن

کــــه پیشت آیـــــــــــد  کـــــــــــــــــــن صبوری

درآن حالـــــت مکـــــــــــــــن ازصبـــــــردوری

به نعمـــت درهمــی کــــن شکــــر یـــــــــــزدان

چومحنـــــت در رسد صبــــــراست درمـــــان

چو مهمــــان در رســــد شیـــــرین زبان شو

به صد التـــاف پیــــش مهمــــــان شـــــــــــو

تکلـــــــــــف ازمیـــــــان بــــرداروازپیـــــــش

بیــــاورآنچـــــــــــــه داری ازکــــم وبیـــــــــش

به احسان وکـــــــــــرم دلهـــا بــــــــــــدست آر

کزین بهتــــــــــر نبــــــاشــــــد درجهـــــــان کار

چـــــواحسان ازتوخـــــواهد مـــــــــــردهوشیـــار

چومـــردان راه خــــــود چــــــــالاک بسپـــــــــار

فتـــوت دار چـــــون شمــــــع اســـت درجمــــع

ازان ســــــــوزد میـــــان جمــــع چــــون شمـع

تــــــورا باعشق بایــــــد صبـــــــــــرهمـــــــراه

که تــــا گردی ازیـــــن احـــــــــــوال آگـــــــــــاه

به گفتـــــا راین سخـــــن هـــــــا راست نایـــــــد

تــــــــــورا گفتــــــاربـــــــا کــــرداربــــــــــایــــد

مکن زینهار ازیـــــــــن معنی فراموش

همی کن پند من چون حلقــــه درگوش

چنانکه یادکردم،جمع بندی آئین فتوت وجوانمردی،ازنظرعطار:عبارت ازراستی وراستکاری،صداقت،اندیشۀ سالم،یاری،کمک وهمدردی به دیگران است.

رهای یافتن،ازهوای نفس،پاک دامنی وفا به عهد،بخشنده گی بردوست ودشمن،آنچه که به خود می خواهی وبه دیگران باید خواست،نیکی به دیگران،بستن جان ودل،درراه کسی که با تو مهربانی دارد،زبان را ازگفتاربد بازداشتن،خویشتن را ازمور کمتر دانستن،مراد نامرادان را برآوردن،گفتررا با کردار برابر داشتن،خشم خودرا فروخوردن،بی آزار بودن،دوری از خویتن بینی،بردباری،نان دادن،دل را با زبان یکی داشتن،بستن چشم وگوش،ازچیزهای نادیدنی ونا شنیدنی،پارسائی داشتن،دوری کردن ازمکروتزویر،دوری از کینه جویی وخودخواهی،توضع داشتن،نرم گویی،رازدل به هرکس نگفتن،دوری از حسد ورشک ورزی،دوری ازطمع،کوشش وعمل درکار،ریاضت کشیدن،دوری از شهوت وکج بینی وکج اندیشی،خود کام نبودن،مردم داری ومروت داشتن،سخی بودن،مدارا کردن،دوری ازلاف واضافه گویی،دادخواهی کردن، مغرور نشدن، دوری ازگناه وعصیان،هواینفس را شکستن،قناعت داشتن،دینداری وخداجویی، صبروحوصله داشتن،شکریزدان را به جای آوردن،مهمان نوازی،احسان وکرم داشتن،درعشق صبرداشتن،ومانند اینها که همه آدمی رابه کارآید،ومیتوان آنهارا سرمشق زنده گی خویش قرارداد.بعداً درقسمت سوم می خوانیم که مولانا نورالدین عبد الرحمن جامی درکتاب هفت اورنگ،خصوصیات آیین فتیان را

درسی بیت شرح میدهد.

as_khoshachin@hotmail.com

 

 

 

++++++++++++++

قسمت اول:

گفته بودم که عیارسیاست می کند.

محتوای مقالۀ ذیل که چندین قسمت را دربرخواهد گرفت شمارا می برد به کنه سیاست های عیاران.

بالآخره:غرب به این نتیجه رسید که نه امیردوست محمد خان چیزی برای دادن داشت.نه امیرعبد الرحمن خان،نه شاه شجاع ونه نادرخان((سرانجام مردم افغانستان خود تصمیم می گیرند نه ابرقدرتها))اخیراً آقای کرزی شکایت ازبی تفاوتیها ی ناتو((امریکا))دربوجود آورندۀ وضع موجود دارد.گویا که اورادرطی 12 سال سیاست های بی برنامۀ چرخاندند وچرخاندند وچرخاندند.

ترس ازان روزاست که آقای کرزی به سرنوشت شهید داکترنجیب الله رئیس جمهوروقت گرفتارآید.

افغانستان کشورپادشاه دزدک وپادشاه کُشک است

درطول شصت وپنج سال تولد پاکستان،دزدان،چاقوکشان،قاتلان،آدم کشان درپاکستان پناه بردند وازان طرف به حیث رهبروزعیم برگشته اند.

سیاست بازان بی معرفت،توطئه گرودسیسه ساز،شما خوب بدانید که قدرت های بزرگ امکانات را برای تان میدهد،تا حریف تان را،حذف فزیکی نمایید،خودرا یکه تازمیدان بسازیدومردم تان را بکشید((تجربۀ سه صد سال اخیر))اما غافل ازانکه خود ازشما طلب منفعت مینماید اگرازتوانت بالا بود.

سرانجام عزت تان را می گیرد.

سیاستهای اختلاف بیانداز وحکومت کن که گردانندگان این چرخ، دشمنان داخلی وطن اند:خط کشیها،وجدایی ملیتها ازهمدیگر، کردها، بلوچها، پشتونها، تاجکها، ترکمنها،ازبکها،کشمیریها،پنجابیها،سندیهاواستفاده ازمذهب وصدوراندیشۀ اسلام سیاسی به حیث وسیلۀ فشار.بالآخره کاررا تا بدانجا کشانیده است که کشورها درحال جنگ تمام عیار،زبان جنگ((اتومی)) را،درچرخش آورند، زمانیکۀ چرخۀ اتومی درگردش آید،همسایه های اتومی دیگر ،چون، چین، روسیه،هند وپاکستان وحتی ایران ازین ماجرا بی تفاوت بوده نمیتوانند باشند.

بدین لحاظ گفته میتوانیم که چپ افراطی وراست افراطی،هردوآب ازمنبع بیرونی مینوشیدند.آنگاه که به حاکمیت رسیدند.علیه ملت خروشیدند.چپ افراطی به اندازۀ ناچیز،مگرراست افراطی شیره وعصارۀ ملت را بنوشیدند.

اما عیاران،برخلاف چپ افراطی وراست افراطی،با داشتن خصلت جوان مردی، ناموس پرستی ،وجدان صداقت ووفاداری خودرا ازبطن جامعه دانسته بیگانه گی وبی توجوهی را میان مردم به خود حرام میشمارند.

جنبش عیاران را میتوان گزینۀ بهتربرای نجات کشورازبحران کنونی به حساب آورد.

عیاران درپلان کاری خویش ازهمه اول تر،درپخته کاری تهداب کشورآزاد ومستقل مصروف هستند.تهداب عمیق،عریض وبردار،همراه باسیخ گول وسمنت وریگ وجغله،مقاوم درمقابل زلزله هرنوع زلزله وسیلاب،مانع نفوذ،آب دریا ورودخانه ها ومارمولکه ها وموش های صحرایی وخانه های همسایه ها.

طبعیت عیاراست که گفته میشود:

کاسۀ چینی که صدا می کند

خود صفت خویش ادا می کند

جوهرعیار،درصداقت،راستکاری وپرهیزازخیانت است.

کاسۀ گلی درنقش کار دستی شاگردان دورۀ ابتدایی.

صفت سیاست مداراست:

طفلکی رادیدم،دستان ولبهای آلوده ازگل،میگریست،ازش پرسیدم که چرا؟درجواب گفت به مراتب ازین گل خواستم کاسۀ بسازم وفردا به مکتب ببرم که کار دستی جور کرده ام،هرزمانیکه خشک میگردد،درکاسه کفیدگی ها بوجود می آید.

مقداری ازگل را گرفته دیدم که گل تنها خودش است،درمیان گل میدۀ کاه وگل لخ انداخته نشده است.بدین حساب درکاسه ترک بوجود می آید.گفتم که گُل لخ درگل مخلوط کن تا که کا سه دچارترکیده گی نشود.

رنگ زردی وخجالت ((سیاست باز)) درگفتن دورغ،خودخواهی،ارزش ندادن به دیگران،توطئه،دسیسه،معاملۀ خائنانه ضدمنافع علیای وطن با بیگانه است.

بعضاً سیاست گذاران امروزکه خودرا،مدافعان برحق،زحمت کشان،اعلان  کرده اند ومی کنند،برای رسیدن به هدف سیاست های ازدست رفته ((انقلاب بی گروبی لیتی))اصطلاح ((زحمت کشان)) را روپوش خود گردانیده اند.یک مراتبه تحت عنوان مدافع خلقها براریکۀ قدرت آورده شدند؟این پهلوانها ی بگیل دیگرتما شا بین ندارند.

به اصطلاح این نماینده گان زحمت کش،به خود ننگ میدانند، که هم صحبت انسان غریب وزحمت کش شوند.

احزاب راست وچپ کنونی درافغانستان زادۀ یک آب وهوامیباشند.

 درخصوص مطلب فوق،عیاران برای سیاست گذاران بازاری،جایگاه خاصی را مد نظردارد.

مگرسیاست گذاران شهری که دارای فرهنگ بلند بالای انسانی اند،فطرتاً برای خود،موقف ومقام بازکرده اندومی کنند.

عیاران درطول تاریخ ازبطن جامعه سربالا کرده اند برفرق ستم کاران کوبیده اند.آن داروندارکه ازملت ها به یغما برده اند دوباره توسط عیاران به صاحبان اصلی اش((زحمت کشان ومستضعفان))تقسیم گردیده است.

عیاران امروز،این فرزندان صدیق وراستین توده ها،کارگران پشت کورۀ آهنگ ،کسبه کاران وپیشه وران باهمت،دست فروشان،ودوکاندارن،تاجران ملی وطن پرست،دهاقین وباغبانان این زیبا گران وزیبا سازان، زمین ومزارع که ازحاصل دست رنج شان،شهرها وبازارها مملوازنعمات میگردد،دانشمندان،فرهیخته، نویسندگان چیره دست،هنرپیشه های بامعرفت، سپورت مینهای باوقار،موسیقی دانان بافرهنگ،هریک به نوبۀ خود به سیستم نوینش احیا گران فرهنگ اصیل جامعۀ خوداند.به این باوررسیده اند که رسیدن،به قلۀ شامخ وبلند بالای معرف انسانیت،که مُهرازانکشافات علوم وتکنالوژِی معاصررا با خود دارد.معتقند اند که بدون قدم گذاشتن،اززینۀ اول به سوی ارتقا امکان پذیرنیست.

عیاران را درماه زمستان یخ بندان همان چپن کهنه درکاراست تا فرا رسیدن موعد خریدن چپن نو.

ازرنسانس عیاران تا به کهکشان ها،فهمیدن آن جادۀ است مطلب ذیل:

عیاران درمسیرتاریخ:حضور،جوان مردان درتاریخ((خراسان)) وقبل ازآن یکی ازابعاد جذاب وپردرخشش تاریخ اجتماعی سرزمین آریانای کهن میباشد.

جنبش ها وخیزشها ی جوان مردان عیاران دردوران اسلام،برمیگردد،به زمان فعالیت دوران آئیبن میترایی.آیینی  که ازهستۀ آن مایعات عیاری ترشح کرده ومنش جوان مردی را درافراد وشخصیتها رشد،وبا گذشت روزگارو مقتضیات زمان،درتاروپود جامعه پیوند می یابد خصوصیات تغیروتحول را بازتاب میدهد. شواهدی که میتواند سلک عیاری را به مثابۀ چراغ همیشه فروزان زنده نگه دارد.تکیه به فتوت بوده وریشه درفرهنگ آریانای کهن وخراسان پهناوردارد. مفهوم فتوت درفتوت نامۀ عیاربیان می گردد.مگرفعلاً به تشریحات ملک الشعرای بهارتوجه مینماییم.

استفاده ازگوگل: 
ملک‌الشعرای بهارکاربرد کلمه‌ پهلوی‌ عیاررا درتاریخ آریانای کهن به معنی‌ ای یارویاریگرتأیید کرده است.

1-کلمه‌ای که بارمعنایی آن درآموزه‌های آیین میترا با مفاهیمی‌ چون یاری کردن ودوستی روشن است. اهمیت مقام سربازنیز دراین آیین با توجه به آن‌که سربازی یکی از شغل‌های اصلی عیاران بوده است،گواه آن است که این آیین درپدیداری،پرورش وپروبال دادن به عیاران تأثیرپررنگ و مهمی‌ داشته است واین نسبت قدمت بی‌سبب نیست.
2-علاوه بر این شباهت‌هایی با اعمال مذهبی زرتشتیان چون پوشیدن لباس سدره و بستن کمربند درزمان بلوغ با آیین پیوستن به جرگه جوانمردان یعنی بستن کمربند (شد) و پوشیدن سراویل سوی مشترک دیگری است که حیات این نهاد را به دوران قبل ازاسلام نزدیک می‌کند.
سوگندهای عیاران درداستان سمک عیار به یزدان دادار،نوروناروزند وپازند نیز ازجمله مستندات دیگری است که قدمت حضورعیاران را به دوران باستان پیوند می‌زند.
3- دردرازنای تاریخ خراسان عیاران یا فتیان به خصوصیات اخلاقی خاصی مشهوربوده‌اند. ازخصوصیات جوانمردان می‌توان به شجاعت و مردانگی، وفای به عهد،یاری بینوایان و بخشندگی، مهمان‌نوازی،راستگویی، صبر، شکیبایی و فروتنی وعفت اشاره کرد.
4-در قابوسنامه، عنصرالمعالی خطاب به پسرش، گیلانشاه می‌نویسد: «اصل جوانمردی سه چیز است: یکی آن‌که هر چه گویی بکنی و دیگر آن‌که خلاف راستی نگویی، سوم آن‌که شکیب را کار بندی»

 او درصفحات بعدی خصوصیات دیگری ازجوانمردی را برمی‌شمرد: «اگر طریق جوانمردی خواهی سپردن با حفاظ باش و سه چیز مدام بسته‌دار: چشم و دست وزبان، ازنادیدنی وناکردنی وناگفتنی و سه بردوست ودشمن گشاده‌داردر سرای وسرسفره وبند کیسه بدان قدرکه تورا طاقت بود.»
5-نهی ازدروغ وخیانت نیزازدیگرمواردی است که عنصرالمعالی توصیه می‌کند. عیاران یا جوانمردان در تشکیل سلسله‌ها مثل سلسله صفاریان که یعقوب لیث سرکرده آنها به منش واخلاق عیاری متصف است،اثرگذار بوده‌اند.
نهادفتوت یاجوانمردی طی حیات خود تغییرات و تحولاتی را پشت سر گذاشته است. درعصر قاجاریه جوانمردان به عنوان لوطی شناخته می‌شوند. واژه لوتی را به معنی لاطی (آن‌که عمل غیرطبیعی کند، دانسته‌اند. ابوسعید ابوالخیر جوانمردان را با ظاهری برهنه توصیف کرده است.
در یک قرن پیش به حقه‌بازان وچشم‌بندان و شعبده‌بازان که جزو طبقات پست جامعه محسوب می‌شدند وبرسرگذرها عابران را به سخره می‌گرفتند تا دیگران را بخندانند، لوطی اطلاق می‌شد.
ابزارهای آنهازنجیربی‌سوسه یزدی، جام برنجی، دستمال بزرگ ابریشمی‌ کاشانی وچاقوی اصفهانی، چپق چوب عناب یا آلبالو و گیوه تخت نازک و شال لام الف لا بوده است.
6-چهره تاریخی لوطیان، همواره تصویری از بخشندگی و فداکاری بوده، چرا که اغلب، حضور آنها درجامعه درجهت حفظ اخلاقیات بوده است. لوطیان درزمان قاجاریه به پیشه‌هایی چون طبق‌کشی، توت‌فروشی، چغاله‌فروشی، بادبادک و فرفره‌سازی، پالوده‌فروشی، دوغ‌فروشی و گردوفروشی اشتغال داشتند و شغل‌هایی مانند حلاجی ودلاکی، مقنی‌گری وکناسی وحمالی راپست وویژه نالوطیان (پنتیان) می‌دانستند.
زیارت امامزاده داوود درنزدیکی تهران نزد لوطیان مهم بود وآنها فصل تابستان رادرآنجا می‌گذراندند.
آنها درخندق‌های اطراف تهران نیزهمراه شترداران وکولی‌ها و فقرا دیده شده‌اند.
9- مشاهدات ژان اوبن در دوران قاجار بیانگر این است که در لوطی‌خانه ها چهار دسته ازلوطیان فعالیت داشتند. گروهی به رقاصی و نوازندگی مشغول بودند وتحت نظرلوطی‌باشی قرار داشتند و موظف بودند مبلغی از درآمد خود را به اوبپردازند.
دسته‌ای دیگر شامل کشتی‌گیران وپهلوانان وبندبازان بودند که درزورخانه و مکان‌های عمومی ‌به اجرای نمایش می‌پرداختند. گروهی دیگر مارگیران و خرس‌بازان بودند و عده‌ای دیگر به کار شعبده‌بازی و اجرای نمایش خیمه ‌شب‌بازی اشتغال داشتند و درمناسبت‌هایی درخانه اشراف واعیان نمایش بازي می‌کردند. این دسته درآمد بالایی نسبت به بقیه لوطیان داشتند.
10-لوطیان به محله، گروه وشهرخود وفاداروپایبند بودند. آبروی جامعه برایشان مهم بود و درحفظ آن می‌کوشیدند. این امکان وجود داشت که لوطیان یک شهریکدیگر را نشناسند، اما منش آنها روحی واحد را به فضای اجتماعی منتقل می‌کرد. آنها اکثرا با سایر گروه‌ها و طبقه‌های اجتماع در تماس و پیوند بودند. مثلا با شهریان وعلما. گاه آنها به خدمت این طبقات و گروه‌ها سر می‌گذاردند و منافع آنها را تأمین می‌کردند.
11-درجنبش‌های اجتماعی به همراه آنها شرکت می‌کردند و گاه خود شورشی را به راه می‌انداختند. ازجمله در زمان محمدشاه قاجاردراصفهان شاهد شورش لوطیان و پیوند آنها با علما می‌باشیم. این شورش ریشه‌هایی اقتصادی داشت و دزدیده شدن اموال ثروتمندان توسط لوطیان در جریان آن اتفاق افتاد. محمدشاه بنابر مشاهدات سفرنامه‌نویسان این شورش را با خشونت فرونشاند و آنها را مجازات کرد. با این حال این رویکرد خشونت‌آمیز منجر به حذف لوطیان از حیات اجتماعی نشد.
12-حضور لوطیان درحیات اجتماعی تا دوران معاصر مشاهده می‌شود؛ حضوری که درابعاد مختلف جلوه‌گر شده است. سال‌ها در تهران محله‌های بازاروسرچشمه و سنگلج و پامنار ازمحله‌های لوطی‌نشین به شمار می‌آمده است. در زمینه ضرب‌المثل‌های عامه نیز نمونه‌هایی به کار می‌رود که حاکی از ماندگاری این نهاد ولو در اذهان اجتماعی امروز است. نمونه‌هایی از این ضرب‌المثل‌ها لوطی است و یک دست لباس، وصله‏ لوطی را نالوطی نمی‏تواند دست بزند، فلان چیز لوطی‏خورشد، فلانی نالوطی است، لوطی‏گری زیاد فقر می‏آورد، لوطی‏گری هزار ریخت‌وپاش‏ دارد، غذای لوطی نان وپیاز است. پیش لوطی ومعلق‏بازی؟ آنچه پیش لوطی‏ها باب است، پیش ما نایاب است،ازلوطی‏گری فقط پاشنه‏کشش را دارد.

به امید آن روزی که همه به یک صدا بگویند بدون وطن زنده گی آبرومندانه مشکل است.

as_khoshachin@hotmail.com

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت