دکتراندس م. نبی هیکل

 

افغانستان: دوستان / متحدان  و راه حل سیاسی

۲

تأمین صلح و آینده صلح آمیز برای افغانستان و مردم آن دو مساله ی عمده‌ای  اند که در برابر افغانان و  آنانی که با آفغانان از نظر سیاسی و نظامی و افتصادی رابطه دارند قراردارد. اما بسیاری از این محافل فکر میکنند که صلح در افغانستان به صلح با طالبان و پاکستان  بستگی دارد.در هفته‌ای که گذشت ریسس جمهور باردیگر گفت که کلید صلح در افغانستان در دست پاکستان است.

  بسیاری از  شخصیتهای سیاسی و متنفذ فکر میکنند که افغانستان به پاکستان نیاز دارد. دلایل این نحوه فکر را  نزد متحدان حکومت کابل مورد بحث قراردادیم.سؤال اساس این بود که چرا دوستان و متحدان حکومت کابل فکر میکنند که بدون مذاکره با طالبان و بدون در نظر داشت نقش  پاکستان صلح به افغانستان بر نمیگردد؟

 حقیقت این است که انسان در هرجایی که باشد نمیتواند ادعا کند که زندگی در صلح را نمیخواهد.ا ز سوی دیگر صلح نیاز اساسی برای پیشرفت و دموکراسی میباشد. حکومت کابل  در  سالهای حکمروایی خود  ثابت کرد که به قیمت  نا‌آرامی و ریختن خون  در جامعه داخلی  با طالبان  و با پاکستان صلح میخواهد.در حالیکه این خواست همگان است، شیوه ایکه  حکومت میخواهد  به آن دست یابد و شرایطی که بر اساس آن صلح را باید بپذیریم با این خواست مطابقت ندارند. نه تنها عمل کرد  حکومت برای تأمین صلح ،بلکه   واکنش آن در برابر  طرف متقابل (طالبان و پاکستان) مورد حمایت مردم قرارندارد.  مساعی حکومت و متحدان آن طی سالهایی که گذشت حتی نرمشی را نیز در موضعگیری  طرف مقابل موجب نگردیده  است. نتیجه این همه قربانی ها این است که مردم افغانستان  باید  به امتیاز دهی یکطرفه ادامه دهند.درنظر گرفتن نقش پاکستان در تأمین صلح در افغانستان یک چیز است و تأمین صلح در افغانستان با در نظرداشت نقش پاکستان چیز دیگر. در روابط  باید هم دوستان و هم دشمنان را در نطرداشت. از نظر  ریالیزم کلاسیک هر دولتی بصورت بالقوه  رقیب دولت دیگر است و باید در این رقابت آمادگی داشته باشد.

         سؤالی که اکنون مورد بحث قرارداده می‌شود این است که آیا افغانستان واقعآ مجبور است نقش پاکستان را در تأمین صلح در افغانستان در نظر گیرد؟ چرا افغانستان برای  شناسایی این نقش مجبور پنداشته میشود؟

حتی آنانی که این نحوه فکری را  بی‌اساس میدانند نیز گاهی فکر میکنند که صلح بدون طالبان ممکن نیست، زیرا:

·                        حکومت افغانستان بیشتر از طالبان و پاکستان حمایت مینماید تا از مردم افغانستان و افغانستان. تعقیب مشی طالبی در مواردیکه ممکن است، دفاع در ریتوریک سیاسی از طالبان، رهایی  مبارزان طالب که در خونریزی و  برهم زدن نظم عامه دست داشته اند، نفوذ، طالبان در اداره حکومت،  و در نیروهای امنیتی، تلاش برای  کشیدن نام آن‌ها از فهرست سیاه سازمان ملل متحد، مثالهایی اند که نه تنها مورال دفاعی را تضعیف کرده‌اند، بلکه شکی را در حمایت حکومت از طالبان باقی نمانده اند.

·                        حکومت افغانستان در برابر تمام اعمال خصومت آمیز  طالبان و پاکستان در برابر  افغانستان، مردم و منافع ملی افغانستان (مانند تخطی تمامیت ارضی، مداخلات مسلحانه مانند  سازماندهی ، تربیت ،تجهیز و صدور طالبان برای  انجام اعمال تخریبی و پرتاب راکتها به محلات مسکونی در افغانستان؛ وضع  مشکلات اقتصادی و  ترانیزیتی برای افغانستان  در قوی‌ترین شکل آن) تا این اواخر از سیاست کرنش  استفاده است. اظهارات اخیر ضد پاکستانی رئیس جمهور تنها یک نقشی میباشد که از سوی  دایرکتران سناریو به و ی سپرده شده است. رئیس جمهور در واکنش به  تخطی سرحدی در چندین کیلومتری خاک افغانستان فراتر از خط دیورند به جای واکنش  در برابر  آن تجاوز از خط عدم شناسایی خط دیورند سخن گفت تا باردیگر عوامفریبانه توجه را از مساله تجاوز بالفعل به یک موضوع تاریخی برگرداند و به خود برچسپ ملی و ضد پاکستان بزند. در حالیکه موضوع تجواز پاکستان و برخورد وطنپرستانه سربازان افغان در برابر آن تجاوز مطرح بود.

·                        متحدان بین‌المللی حکومت که در یازده سال گذشته از اعمال ضد مردمی حکومت دست نشانده خود حمایت کرده‌اند راه بیرون رفت خود را از بحران افغانستان در صلح با  طالبان و پاکستان می بینند. آن‌ها از جامعه داخلی افغانستان امید بیشتری ندارند، زیرا این جامعه داخلی نتوانسته در  یازده سال گذشته  اکتویزم سیاسی فعال و ملی را بوجود آورد، در حالیکه نیروهای سیاسی مطرح بحیث دستپروردگان جامعه بین‌المللی با برنامه‌های آنان موافقت دارند.آنان فکر میکنند که  طالبان  ازحمایت اکثریت برخوردار اند و به همین علت در همه جا نفوذ دارند.آن‌ها راه شناسایی سیاسی طالبان و خروج از جنگ فرساینده کنونی  را عاقالانه ترین گزینش میدانند.

·                        پاکستان و تحریک طالبان مواضع شان را  نه تنها در دوران  جنگ علیه اتحاد شوروی ، بلکه در جریان جنگ   علیه تروریزم  تا آن حد  تقویت نمودند که  به عوامل انکار ناپذیر مبدل شده اند.

در حالیکه همه ی این استدلال‌ها حقیقت را بازتاب میدهند، این حقیقت نیز حقیقت دارد که افغانستان بصورت بالقوه دارای منابعی میباشد که اگر بسیج و مدیریت گردند میتوانند این وابستگی را از  بیخ و بن براندازند.مثال تعادل  ناش(Nash equillibrium) در مورد درک  عمومی نادرست این موضوع را  تصریح میکند. تاریخ ما نیز در مورد شاه  امام الله غازی از یک اجماع نا درست حکایت میکند. فکر ناگزیری صلح بدون صلح با طالبان و پاکستان اکنون جز یک اجماع  نادرست سیاسی  چیزی بیش نیست که از سوی غرب برای  بیرون رفت آبرومندانه از افغانستان  استفاده میشود و از سوی پاکستان و عمال آن برای  تأمین سلطه آن بوجود آورده شده است.

         بر بنیاد همین دلایل فکر می‌شود که افغانستان به طالبان و پاکستان نیاز دارد تا در صلح زندگی نماید. از  این نکته نظر که پاکستان میتواند بحیث همسایه زندگی صلح آمیز را در افغانستان  اخلال نماید شکی نیست. آما این نمیتواند و نباید به  آن نتیجه‌گیری ما را برساند که ما جز آن‌ها  چاره ای نداریم. به دو کوریا، به هند و پاکستان، به اسراییل و همسایگان آن  و به ده‌ها مثال  دیگر نگاه کنید.

 استدلال نیازما به پاکستان  نادیده میگیرد که:

·                        در انارشی بین‌المللی  قانون نیز وجود داردکه افغانستان در آن بحیث  دولت مستقل دارای حاکمیت حق برابر با  هرکشور دیگر از زمره پاکستان دارد.افغانستان تنها به پیگری یک سیاست مستقل  ملی  داخلی و خارجی ، و مدیریت ابزار سیاست خارجی و منابع داخلی نیازخواهد داشت تا بتواند از خود به دفاع مشروع بپردازد. همین امروز میتواند هر موافقتنامه با آمریکا به تجهیز اردوی کشور با تجهیزات دفاعی و تهاجمی مربوط ساخته شود. در حالیکه رئیس جمهور به لفاظی های  عوامفریبانه متوسل میگردد. پایگاه نطامی آمریکا و تضمین آن‌ها برای دفاع از استقلال و تمامیت ارضی بوسیله ی پاکستان یک خواست کودکانه و غیر قابل اطمنان است، زیرا ما نمیتوانیم آنطوریکه  سالهای گذشته نشان دادند ، آمریکا را به رعایت چیزی واداریم و ووطیفه ای را که از ماموریت دولت افغانستان (حکومت بحیث نماینده دولت)افغانستان شناخته می‌شود از  آمریکا یا کشور دیگر تقاضا نماییم. مسوولیت اساسی تأمین امنیت  در برابر تهدید داخلی و خارجی بر دوش دولت افغانستان میباشد.

·                        افغانستان بحیث دولت مستقل  میتواند از هیچ کشوری فرمان نگیرد و با آن مخالفت نماید ، و مسوولیتهای خود را بحیث دولت برای تأمین بقا، امنیت و رفاه ملی انجام دهد. حکومت کنونی هم بقا ی افغانستان را در معرض خط قرارداده است و هم نتوانسته با وجود  سربازان و متخصصان نظامی همه ی دنیا با تکنالوژی و  دانش پیشرفته آن‌ها امنیت داخلی را تأمین نماید و نه هم  توانسته  اساسات رفاه ملی را با وصف  موجودیت سرمایه و مساعی برای باز سازی افغانستان، بنیاد گذارد.

·                         مصونیت و امنیت  جامعه داخلی را در برابر نفوذ عمال خارجی و  عمل‌کرد آنان تأمین نماید. رئیس جمهور خود آشکارا به دریافت  پول از برخی از سازمانهای استخباراتی!؟ اعتراف میکند. در دستگاه  اداره و رهبری عمال  خارجی با قوت  وجود دارند وسایر صفوف ساختارهای دولتی  نیز عاری از عمال خارجی نیستند. این  عمال مورد حمایت حکومت نیز قرار دارند.

         واضح است که صلح  تنها به دو گونه میتواند تأمین گردد: یا خود آن را  از راه  ایجاد تدابیر  مدافعوی تأمین مینمایید و یاطرف بر هم زننده را به رعایت آن وامیدارید. صلحی که از راه کرنش و تضرع بدست آید صلح نه، بلکه  بردگیست.در معامله کنونی مساعی صلح حکومت افغانستان، صلح با  طالبان بیان  دپلماتیک صلح با پاکستان است، و مذاکره  در مورد صلح به معنای مذاکره با پاکستان است که بدون پذیرش شرایط آن‌ها موفقانه نخواهد بود.چرا طالبان برای ویران کردن  افغانستان از دیگران دستور و برنامه میگیرند؟ چرا آن‌ها به  مساعی حکومت و شورای صلح تاکنون  با حسن نیت برخورد نکرده اند؟ پاکستان در ظاهر امر دو خواست ساده و انسانی دارد: صلح افغانی و همکاری با افغانستان. با این دو خواست هر افغان موافق است، اما این دو خواست به جعبه‌ای زیبای همانند اند که در آنها تحفه های زهرناک و کشنده جابجا شده اند.

حمایت ازصلح افغانی یعنی صلحی که افغانان میان خود به آن دست میابند. این صلح همانا صلح با طالبان است. پاکستان میخواهد بگوید که شما طالبان را راضی کنید، زیرا  مشکل شما با طالبان است و  آن‌ها شرایطی برای صلح دارند.در حالیکه پاکستان بحیث سیناریست و دایرکتر در آنسوی ستیژ قراردارند. در جعبه دومی  برنامه‌های همکاری  نظامی  و اقتصادی قراردارند. با توافق بر صلح نفوذ   پاکستان رسمی و مشروعیت میابد , به سایر عرصه ها گسترش داده میشود، و این کار در حقیقت امر  با  توافق صلح  بوسیله عمال و ی انجام میگردد.

اما افغانستان با این معامله به صلح دست نخواهد یافت، بلکه:

        ·            زمینه‌های برگشت به  دهه های رویا رویی ایدیولوژیک فراهم خواهد شد، زیرا هم طالبان و هم حزب اسلامی حکمتیار به جمع  سایرجنگسالاران   و افراطیون در جامعه داخلی خواهند پیوست.

        ·             سیاست و مذهب از یک مرکز اداره خواهد شد.

        ·            وابستگی سیاسی و اقتصادی  به پاکستان تکمیل خواهد شد.

        ·            زمینه‌های تشکیل اتحادیه کشورهای اسلامی در منطقه فراهم خواهد شد.

 به گزارش بی .بی .سی از قول سخنگوی رئیس جمهور کشور توجه نماییم که به تداوم سیاست موجود و خلل ناپذیری آن اشاره میکند.در این اظهارات  نشان داده می‌شود که حکومت هوای  تشکیل یک اتحادیه را نیز در سر دارد.

ما افغانها از جانب خویش، به پاکستان اطمینان می‌دهیم که عزم ما راسخ است تا با شما در فضای دوستی زندگی کنیم و همبستگی ما خلل ناپذیر خواهد بود.افغانستان همچنان متعهد است تا از تمامی امکانات موجود برای تامین ارتباطات و تدابیر اعتماد سازی استفاده کرده و به آن ادامه دهد.

در مورد روابط دوکشور ابراز گردیده که:

برای تقویت روابط میان مردمان افغانستان و پاکستان، نیاز است تا هردو کشور مسیر تازه‌ای را انتخاب نمایند. وابستگی متقابل امروزی حقیقت انکار ناپذیریست که سرنوشت مشترک ما را تعیین می کند.

در عین حال، آینده این دو کشور بدون تردید تاثیر سرنوشت سازی را بر آینده تمامی منطقه خواهد داشت. بنابرین، خیلی مهم است تا رهبران دو کشور از محور منافع سطحی و کوتاه مدت بر آمده و با دیدگاه واضح و وسیع حرکت کنند.

پس برماست تا به این منطقه غنا، قوت و ثبات ببخشیم و در یک فضای صلح آمیز زندگی کنیم. سایر ملت‌ها در جهان توانسته اند چنین دیدگاهی را عملی کنند، اتحادیه اروپا می‌تواند الگوئی باشد برای مناطقی که پس از دوره‌های جنگ و مشکلات همکاری و انتگراسیون/ انضمام منطقوی را بوجود آورده، راه پیشرفت و توسعه را در پیش گیرد. هیچ دلیلی نمی تواند منطقه ما را از رسیدن به همچو هدفی بازدارد.

جالب است که سنخگوی از یک  رسالت مهم  در حالی سخن میگوید که حکومت نتوانسته نظم لازم را در  محل زیست خود تأمین نماید. در حالیکه حکومت و حلقات معیینی در افغانستان به جای منافع افغانستان  به منافع آندیگری میاندیشند، از نواز شریف  نباید انتظارداشت تا منافع  پاکستان را در  معامله صلح با افغانستان نادیده گیرد.

 

 

         پایان

 

+++++++++++++++++++++

 

 افغانستان به  آن شکار  زخمی همانند است که در محاصره  شکاریان تیر انداز قراردارد. برای افغانستان  دوستی با دوستان و اتحاد با متحدان ، راه حل سیاسی  برای  دستیابی به صلح یا را ه حل نظامی تنها این محاصره را میتواند تداوم بخشد. در اساس در برابر افغاسنتان برای انتخاب سه راه قراردارد. راه رشد مستقلانه  که دشوار و پر افتخار است، مگر نه آن‌چنان دشوار که بتوان  آن را بحیث یک گزینش نفی کرد. راه وابستگی متقابل سیاسی و اقتصادی و راه تابعیت سیاسی.  انتخاب هریکی از این راه‌ها لازمه ها و شرایطی دارند که ماهیت پالیسی معیین را تعیین مینمایند.

 شیوه ی تفکر حاکم در این رابطه بازتاب دهنده دو تمایل است:

 موضعگیری دوستان و متحدان دور و نزدیک حکومت کابل در رابطه با راه حل سیاسی و صلح در افغانستان در ریتوریک سیاسی با موضعگیری حکومت کابل همسان است. دسته مقابل از موضعگیری طالبی فاصله دارد.  اولیها فکر میکنند که  صلح در افغانستان بدون طالبان نمیتواند اعاده گردد و کلید آن در دست پاکستان قرار دارد، زیرا معتقد اند که برای تامین این صلح نقش پاکستان را نه باید نادیده گرفت.مساعی برای کشانیدن طالبان به میز مذاکره و اظهارات اخیر سفیر بریتانیا  این بیان را تأیید میدارند.چرا این دو ستان و متحدان چنین فکر میکنند؟

                  آیا افغانستان واقعآ مجبور است نقش پاکستان را در تأمین صلح در افغانستان در نظر گیرد؟ چرا افغانستان برای  شناسایی این نقش مجبور پنداشته میشود؟ در حالیکه این دو سؤال  اساسی اند، پرسش دیگری نیز وجود دارد که کمتر از آن‌ها اهمیت ندارد: آیا واقعآ این طالبان / (و ) پاکستان اند که آرامش و صلح را در افغانستان برهم میزنند. سؤال جانبی  یا مکمل و مرتبط این است که تاچه حد جوانب دیگر ( به غیر از طالبان و پاکستان) در  ایجاد نا آرامیها نقش دا رند؟

 اجازه دهید بر هریکی از این پرسشها مکث نماییم و پاسخهای احتمالی و ممکن را دریابیم.

 

 طرح دوستان و متحدان بین‌المللی

سؤال اساس این است که چرا دوستان و متحدان حکومت کابل فکر میکنند که بدون مذاکره با طالبان و بدون در نظر داشت نقش  پاکستان صلح به افغانستان بر نمیگردد؟

ایلات متحده آمریکا و بریتانیا  مقدم برهمه ، دوستان و متحدان بین‌المللی حکومت کابل جنگ علیه تروریزم را اعلام کردند، امارت طالبان را برانداختند و حکومت دستنشانده را در افغانستان بوجود آوردند. آن‌ها  که با ادعای دولت سازی وارد کشور شدند، فساد و جنگ را بنیادنهادند و رشد دادند. زیرا حکومت فاسد را بنیاد نهادند و  دانه‌های جنگ و نا‌آرامی را کشتند تا اینکه پس از  چند سال بعد خصومت مسلحانه طالبانه تقویت گردید. احصاییه  ی زیرین نشام میدهد که اندازه تلفات  از سال ۲۰۰۵ افزایش میابد و تا ۲۰۱۳ ادامه میابد.

 احیای  جنگاوران طالبی و متحدان آنها، تنها پیامد پنجسال کار کرد حکومت کابل و متحدان بین الملی آن نیست.

 تحریک طالبان احیا گردید و حضور  نظامی و جنگی آن در سایر نقاط افغانستان مشهور و ملموس گردید. این انکشافات را نمیتوان بحیث  محصولات یا عوارض جانبی پنداشت، زیرا  پالیسی حاکم به این محصولات بحیث نتایج عمده و اساسی پالیسی برخوردکرده اند  نه به بحیث  عوارض جانبی پالیسی های سیاسی و به  رشد و تقویت آن‌ها مدد  رسانده اند.

سال

امریکا

بریتانیا

 سایر کشورها

مجموع

۲۰۰۱

۱۲

۰

۰

۱۲

۲۰۰۲

۴۹

۳

۱۸

۷۰

۲۰۰۳

۴۸

۰

۱۰

۵۸

۲۰۰۴

۵۲

۱

۷

۶۰

۲۰۰۵

۹۹

۱

۳۱

۱۳۱

۲۰۰۶

۹۸

۳۹

۵۴

۱۹۱

۲۰۰۷

۱۱۷

۴۲

۷۳

۲۳۲

۲۰۰۸

۱۵۵

۵۱

۸۹

۲۹۵

۲۰۰۹

۳۱۷

۱۰۸

۹۶

۵۲۱

۲۰۱۰

۴۹۹

۱۰۳

۱۰۹

۷۱۱

۲۰۱۱

۴۱۸

۴۶

۱۰۲

۵۶۶

۲۰۱۲

۳۱۰

۴۴

۴۸

۴۰۲

۲۰۱۳

۴۶

۶

۴

۵۶

                   مجموع       ۲۲۰                      ۴۴۴                          ۶۴۱                        ۳۳۰۵

منبع:http://icasualties.org/oef/

این ارقام   الی ماه می  را احتوا مینماید.

 ایلیتهای سیاسی در امریکای شمالی و اروپا  در نتیجه ی  بحران اقتصادی و تأثیرات بشری ناشی از جنگ علیه تروریزم  تحت فشار قرار گرفتند.مصارف گزاف نظامی و باز سازی در شرایط بحران اقتصادی از یکسو، فشار  جنگ و حکومت فاسد از سوی دیگر حلقات سیاسی و مدنی راواداشت تا به نیاز جنگ و  تغییر پالیسی بیاندیشند.میرسهایمر (Mearsheimer) یکی از ریالیستان معتبر در یک مصاحبه‌ای در سال ۲۰۰۲ اظهارداشت:

       آنچه ایالات متحده آمریکا میخواهد انجام دهد این است که نه باید بیشتر بر نیروی نظامی اتکا گردد- زیرا  با این هدف نمیتوان با  حمله نظامی برخورد کرد، بلکه مهمتر از آن اینکه،   استفاده از نیروی نظامی در جهان عرب و جهانی اسلامی احساسات مخالف را بر ضد ما تحریک مینماید و برای مردم دلیل حمایت از این  دهشت افگنان را فراهم میسازد. بنابرآن، من دپلماسی را  بیشتر بر نیروی نظامی در این جنگ ترجیح میدهم، و فکر میکنم که برای  اداره بوش عاقلانه خواهد بود تا  بیشتر بسوی دپلماسی و کمتر بسوی زور حرکت کند.( مصاحبه میرسهایمر:

http://globetrotter.berkeley.edu/people2/Mearsheimer)

تحقیقات انجام شده در رابطه با اقتصاد جنگ در افغانستان به ما میگوید: در داخل افغانستان بازیگران عمده اقتصادی عبارت بودند از قوماندانان، گروپی که  عمدتآ به ایلیت جدید وابستگی داشتند، ایلیتی که از پالیسی های امریکایی، پاکستانی و سعودی  که به جای حمایت از حاکمان ناسیونالیست از احزاب اسلامی حمایت مینمودند، سود میبردند (Roy, 1986; Rubin, 1995a [1] ).

 رشد و تقویت این روند که در آنزمان آغاز گردید، در نتیجه پالیسی های کوتاه اندیشانه یا بصورت عمدی نادیده گرفته شد. امروز  این جنگ به منبع بزرگ عایداتی  برای  مجتمع عای نظامی و قاچاقبران اسلحه و مواد مخدر و ارگانهای انسانی مبدل شده است.

موضعگیریها  و انکشافات داخلی در جامعه داخلی نیز غرب را به این حقیقت متوجه گردانید که باید  با » مصون ساختن دموکراسی. .. « اکتفا نمایند. غرب فکر میکندکه طالبان از حمایت اکثریت  برخوردار اند و این شیوه تفکری میباشد که  به گمان اغلب پاکستان ایجاد کرده است.

هانس هیرمن هوپ ادیتور (Hans Hermann Hoppe) استدلال میکند که  حکومت آمریکا نه تنها ناکام گردیده از فاجعه یازدهم سپتامبر جلوگیری نماید، بلکه در حقیقت  امکان وقوع آن را ممکن ساخته است. با  پیروی از یک سیاست خارجی مداخله گرانه ( به شکل تعزیرات اقتصادی، تمرکز قوا در بیش از یک‌صد کشور، بمبارد، حمایت از رژیمهای  دکتاتور، جانبداری از منازعات  حل ناپذیر ارضی و  اتنیکی، و یا تلاش برای مدیریت سیاسی و نظامی همه ی ساحه ی جهان) حکومت انگیزه اصلی را برای  دهشت افگنان فراهم گردانید و ایالات متحده آمریکا را به هدف اصلی آنها مبدل ساخت[2].

 بدینترتیب فکتور های  بحران اقتصادی و فشار داخلی افکار عامه از یکسو،  موضعگیری ها و انکشافات داخلی داخلی که  ثابت کردند که  دولت افغانستان  برای سالهای مدید بحیث یک دولت ناکام (failed state) باقی خواهد ماند و مخالفان مسلح به نیروی حمایت مردم به نیرویی مبدل گردیده که  جز شناسایی آن راه دیگری باقی نمانده است. گزینش دیگری جز قبول صلحی که هم  جنگ را پایان بخشد هم پاکستان و  ایلیت حاکم را خشنود  سازد و هم ملت مسلمان را باقی نم ماند.

اما این طرزتفکر  اساس مستحکم ندارد، زیرا جنگ جاری یا فقدان نظم و آٰرامش در جامعه داخلی افغانستان  تنها نتیجه عمل‌کرد طالبان و پاکستان نمیباشد. به عبارت دیگر چنان یک رابطه علی محکم میان این دو  وجود ندارد که نشان دهد طالبان و پاکستان  متغییر های مستقل نا امنی و فقدان آرامش در افغانستان آند و بابرطرف کردن علل معلول نیز از میان خواهد رفت. پاکستان تازمانی که در نقشه جغرافیای منطقه وجود دارد به مداخلات خود و یا به تلاشهای خویش جهت  استقرار یک حکومت  دوست در افغانستان ادامه خواهد داد. بنابرآن  این دو تنها عوامل برهم زننده صلح نیستند.

 عوامل دیگری نیز وجود دارند که امنیت داخلی اتباع و ملکیت آن‌ها را  تهدید مینمایند.مهمترین عامل  را فقدان اراده سیاسی و نیت ایلیت حاکم برای  تأمین امنیت  اتباع و دارایی  آن‌ها و  بیت المال در برابر تهدید داخلی و خارجی  تشکیل میدهد.

 هرگاه این پرسش را مطرح نماییم که چرا انسان‌ها و گروپ ها با هم میجنگند، به عامل دیگری راه خواهیم یافت. در شرایط کنونی مردم افغانستان با خروج نظامی ایتلاف بین‌المللی از درگیری جنگ داخلی به شدت نگران اند. چرا مردم فکر میکنند آنانی که  جنگهای کابل را گردانندگی میکردند باردیگر به تصفیه  ی حساب  آغاز خواهند کرد؟

 پس از جنگ جهانی اول چنین فکر میشد که دموکراسیها با هم نمی جنگند و باید جهان را برای دموکراسی مصون ساخت. ودرو ویلسون در بیانیه خود به کانگرس آمریکا برای اعلام جنگ در ۱۹۱۷ اظهارداشت:

ما خرسندیم که حقایق را بدون پرده دروغین برروی آنها می نگریم تا برای  مبارزه برای  صلح نهایی جهان و برای آزادی مردم آن به شمول مردم آلمان، برای حق ملتها ی بزرگ و کوچک و  برای حق انسان برای انتخاب شیوه زندگی  و  فرمانبری در هر جایی که هست  بجنگیم. جهان باید برای دموکراسی مصون ساخته شود. ما هدف خودخواهانه ای نداریم، خواهان فتح و سلطه نیستیم .ما در پی ضمانتی برای خویش، غرامت مادی برای قربانیهایی که  آزادانه آنجام خواهیم داد نمیباشیم. ما فقط یکی از قهرمانان حق بشریت هستیم. ما  وقتی راضی خواهیم بود که آن حقوق  بوسیله ی  باور و آزادی ملتهابصورت ممکن بتواند مصوون ساخته شوند[3].(به نقل از Jackson R. And G.Sorensen 2007:33)

آیا فرهنگ دموکراتیک نقشی در تأمین صلح دارد؟

 بر سوالهای بعدی در قسمتهای بعدی مکث خواهیم کرد.

 

پایان


 

[1]                    .www.elsevier.com/locate/worlddev/the (political Economy of war and Peace in Afghnaistan, Barnett R.Rubin. 2000. p.1791 ).

[2]    The Myth of National Defense: Essays on the Theory and History of Security Production (). edited by Hans Hermann Hoppe.P.2. 2003. Alabama :Ludwig von Mises Institute.

[3]    Woordow Wilson, from " Address to Congress Asking for Declaration of War", 1917, quoted in Vasquez ( 196:35-40).

 

 


بالا
 
بازگشت