دکتراندس م. نبی هیکل

 

"اندیشکده!؟" ها در افغانستان

اندیشه  ی اندیشه گاه ها و مراکز  پژوهشی و مشورتی پس از سقوط امارت طالبان  بحیث یک پدیده وارداتی وارد افغانستان گردید و  طی یازده سال  چنین  سازمانها یکی پی دیگری بوجود آمدند. در افغانستان تعداد زیاد این مراکز  اصطلاحات تحقیقات و  ستراتیژیک را بصورت حتمی باخود دارند، و  تعدادی هم با نام  تفکر و انجمن خود را معرفی میکنند. در میان این مراکز  میتوان فقیر و غنی و  سکه و اندر را از هم تشخیص کرد. آیا واقعآ این مراکز عبارت از مراکز اندیشه و تفکر یا مراکر  پژوهش و مشورتدهی اند؟

نگارنده بحیث یک روشنفکر  نشانه ای از این دو را شاهد نبوده‌ام و  تحلیل سیاسی ای را که محصول کار آن‌ها باشد نه خوانده ام. آن‌ها دشواریهایی دارند که بدون شک در آنسوی این حقیقت قرارداند:

       -            امکانات مادی انجام تحقیقات و مشوره دهی: منابع مادی برای انجام تحقیقات علمی منابع مالی،دسترسی به منابع و محلات و از این گونه   را شامل میگردد. تعدادی از این مراکز  فاقد این  امکانات اند، در حالیکه برخ دیگر به دلایل وابستگی مادی و معنوی به ماموریتهای ابزاری اشتغال دارند.

       -             ظرفیتهای معنوی انجام تحقیقات: مراکز متذکره  با نیاز  ارتقای ظرفیتهای مسلکی بحیث گام نخستی در کار تحقیق و مشوره دهی روبرو اند.

       -            مارکیت تحقیق و مشوره:مارکیت برای تحقیق و مشوره دهی در افغانستان بحیث یک کشور  عملآ وجود ندارد، زیرا نه حکومت، نه مردم و نه هم مرجع دیگری مانند سازمانهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به چنین مراکز  به تحقیقات آن‌ها و مشوره آن‌ها نیاز احساس میکنند.نیروهای خارجی برای تحقیق و مشوره دهی از منابع خود و از تنک تنک های خود استفاده میکنند.

       -            فقدان ابتکار: مراکز متذکره نتوانسته اند ابتکار  استخدام افراد مسلکی و تبارز مسلکی در جامعه روشنفکری را راه اندازند. گروپگرایی و تعصب فکری و یا   اصل  تقدم روابط بر ظوابط  در انجام چنین کار بر سر راه آن‌ها قرار دارد. تبارز در جامعه مدنی و در  رسانه‌ها که بر اساس آن  سه  اصل ( گروپگرایی و تعصب فکری و یا   اصل  تقدم روابط بر ظوابط ) فعالیت مینمایند اعمال نفوذ را در این جوامع دشوار میسازد.  سیمای این مراکز در مواردی که  این موانع یا وجود ندارند و یا باقوت کمتر موجود اند، نیز مشهود نیست.

دشواری اساسی تعداد زیادی از این مراکز در وابستگی،تعصبفکری و گروپگرایی قرار دارد.

اما معادل جدید تنک تنک نیز درخور توجه میباشد، و به همین دلیل با نداییه و سوالیه نشانی شده است.

نداییه و سوالیه در برابر اصطلاح »اندیشکده«  بیانگر یک حقیقت تلخ در عنعنه ی فکری حاکم در مجامع افغانی   است. ممکن برخی ها برخلاف عرف و عادت این سؤال را پرسیده باشند که اندیشکده یعنی چه و چه رابطه منطقی با اندیشه و با تینک تنک غربی دارد. اندیشکده  بدون شک همانند دانشکده و دهکده و امثال آن در گوش ما طنین میاندازد و مغز ما آن را میپذیرد، در حالیکه ترکیب دانش+کده، اندیش+کده از هم فرق دارند. یک استاد زبان میتواند بیشتر در این مورد استدلال نماید، اما اندیشه گا، مرکز پژوهش ومشوره میتواند هم مفهومی را انتقال دهد که تنک تنک افاده میکند و هم نقشی را که این مراکز ایفا مینمایند. اما اغلب به چنین مسایل نمی اندیشیم و  راهی را  که اشاتباه  است دنبال مینماییم.  این بحث و بحث‌های مشابه دیگر توجه ما را به دو  مساله برمیگرداند: ایزومورفیزم و نقش استادان زبان.  در رابطه با ایزومورفیزم افغانی این سؤال مطرح میگردد  که انگیزه‌های  ایزومورفیزم داوطلبانه و بر خورد انتفادی در کجا نهفته اند. در رابطه با نقش استادان زبان رسالت و  ابتکار آن‌ها مورد سؤال قرار میگیرد. سؤال اساسی که  بدون استثناء در برابر همه ی روشنفکران قرار دارد  این است که بپرسیم : آیا به گونه دیگر  ممکن  نیست؟ این سؤال تفکر ما را بر میانگیزد تا گونه  یا گونه های دیگر را جستجو نماییم.

 تنک تنکهای افغانی که با الهام گیری از  غرب  و بیشتر به کمک آن‌ها ایجاد گردیده اند ممکن است در آینده مارکیتی برای خود  بوجود آورند. در حال حاضر ما در مرحله انتقال دانش موجود به جامعه افغانی قرارداریم و از مرحله تولید فراورده های  تحقیقاتی به معنای تحقیقات ایمپیری فاصله داریم. انجام تحقیات تجربی پوزیتویستی مستلزم تفکر انتقادی میباشد که نیاز اساسی  را در مرحله انتقال دانش موجود و ایجاد دانش جدید  تشکیل میدهد.

برخی از این مراکز چنین ماموریت را دنبال میکنند.

نیاز به تفکر انتقادی

انتقال دانش موجود بدون تفکر انتقادی ،  ممکن است تنها به انتقال دانش منتهی گردد. فرار و نشیب دانش انتقال یافته از دید پنهان نگهداشته می‌شود و بصورت مسکوت چنان پندار ارایه میگرد که آنچه انتقال داده شده بی عیب و حقیقت است. نیاز تفکر انتقادی از این  ضرورت نیز ناشی میگردد که  در جهان امروزی حقیقت زندگی انسان سیماهای گوناگون دارد و دگماتیزم در آن جا ندارد. سؤال چرا چنین است؟ آیا به نحو دیگر ممکن نیست و چگونه باید باشد؟  از زمره سوالهایی اند که خواننده را باید به نحوی از آنحا با آن‌ها روبرو سازیم.

بر اساس اطلاعات تنها در ایالات متحده آمریکا  دو هزار تنک تنک و جود دارد. در افغانستان که این تنک تنک ها نه فراورده ای دارند و نه بازار  به بیش از ده میرسد. تحقیقات  و نتیجه‌گیری آن‌ها بدون شک نمیتوانند همسان باشند. تصمیمگیری در مورد اینکه کدام یک از نتیجه گیریها و مشورتهای علمی درست و کدام یک نادرست خواهند بود، کار آسان نخواهد بود. یک برخورد متداول  مدل  ذباله دانی (garbage can model)  میباشد که شما نیز گاهی از  اوراق  افگنده در آن برخی را  که لازم میدانید دوباره برمیگزینید. برخورد متداول دیگر  به نفوذ و شهرت تینک تنک ارتباط دارد مانند رند کارپوریشن(Rand corporation) در آمریکا که برای وزارت خارجه، دفاع و ...کار میکند.

حکومتها نیز از توصیه‌ها آنچه را برمیگزینند که میپسندند. نتیجه‌گیری از همه ی مشورتهای موجود و پراسس همه ی آن‌ها  مقدور و ممکن نمیباشد(برای استدلال بیشتر به  عقلانیت محدود  هربرت سایمن مراجعه شود).

ادعا  این نیست که این سازمانها نقشی ایفا نمیکنند، بلکه  این است که از ظرفیت  پایین، ابتکار غایب و وابستگی بیشتر برخوردار اند.

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت