دكتراندس نبي هيكل

 

تــــــــــــــــــب ســــــــــــــیـــــــــاســـــــــــــــی

 سیاست نه تنها یک اعتیاد بلکه یک بیماری روشنفکرانه نیز هست، زیرا هر روشنفکری سیاستمدار و نظریه پرداز است. دلیل عمده آن ممکن است این باشد که سیاست عبارت از مداخله آگاهانه و هدفمند است و درنتیجه  سنت سیاسی بخصوص اکتویزم سیاسی حزبی به سایر عرصه های تخصصی سرایت کرده است.برای روشن‌فکر افغان سیاست و تحلیل سیاسی به تخصص  حتمی و متمم مبدل شده است.کمتر افراد روشن‌فکر را میتوان در استثنا قرارداد. این یک پدیده میتواند از راه ابراز نظر به غنامندی تفکر  و اندیشه معیین بیانجامد، هرگاه ابراز نظر  سازنده و سالم و مستدل ارایه گردد، در غیر آن تعریف عطار از مشک ضروری خواهد بود.

 بر اساس ایمیلی که از یک هموطن دریافت داشتم  ساعت  ۹ شب شنبه ۳۰/۳۱ مارچ به پای صحبت داکتر یونس نشستم تا از یافته ها و باورهای وی مستفید گردم. هرچند نتوانستم  در  آن شب شنبه  وی را تا پایان سخنش همراهی نمایم، میخواهم در بحث وی  سهیم گردم. داکتر یونس با اینکه سخنان مهمی را نیز مطرح کرد، سلامت استدلال و  قدرت فکری خویشتن را نیزمورد سؤال قرار داد. معرفی دموکراسی اسلامی برای نجات افغانستان نسخه‌ای میباشد که داکتر برای بیمار خود افغانستان تجویز مینماید.در این نسخه چند  قلم ادویه تجویز شده است: دوستی عا شقانه با ایران و پاکستان که  مشخصه آن دوستی دربرابر دشمنی میباشد.برابری و  جراحی مجدد  زخمها.

به عبارت دیگر  دموکراسی اسلامی پیشنهادی  وی شامل ایجاد مثلث منطقوی( افغانستان- پاکستان-ایران)، برابری حقوق افراد و جراحی مجدد زخمهای تاریخ میباشد. در  رابطه با ایران و پاکستان داکتر یونس از یکنوع عدالت توسیدیدس حمایت میکند زیرا استدلال مینماید که آن‌ها نیرومند اند و  به قول وی هزاران بار بهتر از افغانستان اند.مشوره توسی دیدیس این است که  قدرتمند آنچه که میتواند انجام میدهد و  ضعیف آنچه را میپذیرد که باید بپذیرد. دموکراسی اسلامی داکتر یونس برای اعضای جامعه داخلی حقوق برابر تأمین مینماید تا همه بدون  درنظرداشت وابستگیهای زبانی، قومی و مذهبی و . . . دارای حقوق مساوی باشند. این برابری حقوق بیانگرعنصر دموکراسی غربی میباشد. در دموکراسی اسلامی اتحاد ملی باید از راه ملغا قراردادن ا قداماتی تأمین گردد که در سیر تاریخ توسط افرادی مانند محمدگل مومند و  امثا ل آن در حق سایر اقوام و ملیتها انجام گردیده. در این مورد عدالت به معنای اعاده حقوق و عمل  بالمثل یا انتقام میباشد. وحدت ملی برخلاف  درک سیاسی متداول از آن بحیث همدستی و همیاری اقوام و ملیتها پنداشته میشود.

دوستی با پاکستان و ایران بر اساس تعالیم اسلامی باید بر گذشت و بردباری و پاسخ خصومت با مَحبت است. خط دیورند را باید فراموش کرد و یا باید در مورد درقد نیز  عمل همگون را انجام داد. معضله آب با ایران  راه حل ساده دارد: به استدلال داکتر یونس آب نعمت خداوندی است و نه از افغانستان است و نه هم از ایران.

در اینجا به دشواریهای پیشنهاد آقای داکتر یونس با یک نظر گذرا مینگریم. دشواریهای این پیشنهاد کدامها اند؟

 

 دشـــــــــــواریـــــــــهـــــــــای کـــــــــــار

پیشنهادها ی جناب داکتر یونس دشواریهای تیوریتیکی و عملی دارد. بر هریکی از این دشواریها لحظه‌ای مکث مینماییم.

 سطحینگری در قسمت اعظم پیشنهاد راه حل با  صراحت نمایان است. اسلامگرایی که در واقعیت  همه ی مسلمانان را شامل میگردد به مثلث افغانستان-ایران-پاکستان محدود میگردد. برابری افراد در دموکراسی اسلامی در نظرگرفته می‌شود در حالیکه از برابری دولتها در مثلت بصورت لاتینت انکار میشود.

این حقیقت نادیده گرفته می‌شود که دولتهای شامل مثلث با وصف تفاوت از نظر قدرت باهم برابر اند وبه رعایت قوانین بین الملل ملزم دانسته میشوند.  تفاوتهایی را که ما در میان این سه کشور می نگریم در میان سایر کشورهای جهان وجود دارند. به قول  کینیت والتز دولتها تنها از نظر قدرت از همدیگر  بسیارمتفاوت اند. اما این به معنای حاکمیت قانون جنگل نمیتواند باشد و به هیچصورت  نه باید به  اطاعت  رضایتمندانه افغانستان از همسایگانش  ایران و پاکستان فیصله گردد. آیا تبدیل افغانستان به سویس در جنوبشرق آسیا در همسایگی ایران و پاکستان و در موقعیت  جغرافیای سیاسی ای که دارد متضمن منافع ملی خواهد بود؟ آیا این یک آرمانگرایی نخواهد بود؟

داکتر یونس فراموش کرده که  اخلاق سیاست خارجی  از اخلاق خصوصی متفاوت است جایی که فرد میتواند به نمایندگی از خویشتن پس از یک سلی بر رخسار راست، رخسار چپ خود را برای  پذیرش سلی دومی داو طلبانه برگرداند. در اسلام نیز بخشایش حقوق دیگران امر غیر مجاز است. سیاست حکومت کنونی افغانستان در برابر ایران و پاکستان و  طالبان و واکنشهای مردم و حلقات سیاسی در تقبیح آن بر همه آشکار است.

دشواری اساسی دیگر تعیین زمامدار مسلمان از میان مسلمانان زمامدار است که  تاریخ معاصر گواه بر اعمال و نیات آن‌ها میباشد.

آیا نیازی برای ساختن یک دموکراسی اسلامی وجود دارد؟ این کار دشواریهایی دارد: دشواری اول به اسلامی ساختن آن مربوط میشود. به این معنا که دموکراسی غیر اسلامی را به اسلامی مبدل میسازیم.چگونه باید این کار را انجام دهیم.فرد از راه ادای کلمه شهادت و   باور قلبی مسلمان میگردد و باید شعایر اسلامی را به جا آورد: نماز اداکند، روزه گیرد و ...

 دموکراسی را چگونه میتوان اسلامی ساخت؟ پرهیزگارترین و شایسته ترین  همه میتواند بحیث زمامدار برگزیده شود، بانکهای اسلامی ایجاد گردد، ربح بانکی ممنوع گردد،تولید مواد مخدر و مشروبات الکهولی و استفاده از آنها ممنوع گردند و بسیاری از گزینشهایی که دموکراسی لیبرال فراهم میاورد ممنوع گردند.

در واقعیت امر دموکراسی لیبرال یک جاذبه  خیلی مهم دارد  و آن این است که به  تحقق تمایلات و خواستهای  پایان ناپذیر و ارضاء ناپذیر انسانی میدان میدهد.هرگاه این جاذبه آن از راه محدود و تنگ ساختن ساحه برای  مانورهای این تمایلات و خواستها سلب گردد، دموکراسی به تنهایی جاذبه کمتر از آن خواهد داشت که دارد. در واقعیت امر شاید ما به اسلامی ساختن دموکراسی آنچنان نیازی نداشته باشیم که به  اسلامی ساختن خویش نیاز داریم.هم اکنون قوانین در افغانستان بر اساسات شریعت اسلامی استوار اند، میکانیزمهای تصمیمگیری وجود دارند. آنچه وجود ندارد عبارت از برخورد اسلامی و فرهنگ دموکراتیک است.معلوم است که ماهم  در تشخیص بیمار و هم در تشخیص بیماری اشتباه کرده ایم.  آنانی که دموکراسی را تحق میبخشند و تمثیل مینمایند بیمارتر از دموکراسی اند.

دموکراسی لیبرال غرب نه به این دلیل بیمار پنداشته میشود که اسلامی نیست، بلکه به این دلیل که به  پدیده های ناخواسته از نظر نورمهای اسلامی و فرهنگی برخی از ملل امکان تبارز و رشد را فراهم میسازد. در  مدل دموکراسی اسلامی  داکتر یونس برابری حقوق و آنچه را  ایشان بحیث رعایت حقوق بین‌المللی در جامعه داخلی عنوان میکنند با رعایت برخی و  سلب برخ دیگر  بسنده نخواهدکرد.

وقتی امروز سیمای رسمی و غیر رسمی زندگی اجتماعی – سیاسی و فرهنگی جامعه افغانی را از نظر جامعه شناسی ارزیابی مینماییم در میابیم که  فاصله میان حرف و عمل از یک‌سو و  سیماهای رسمی(فورمال) و غیر رسمی(اینفورمال)  از سوی دیگر بزرگ‌تر و عمیقتر اند. شناسایی روسپیگیری به گونه مثال این وضعیت  را میتواند  تاحدی دگرگون گرداند.در هر حالت روسپیگیری در جوامع بشری وجود داشته و دارد چه آن را رسمی و قانونمند سازیم و یا این حق را از آن سلب نماییم. باید در برابر خطر تشویق پدیده های زیانبار برای فرد و جامعه محتاط و محافظه کار بود؟

عناصر لیبرال خود مختاری فردی و مسوولیت فردی پاسخگویی از اعمال بیش از اینکه لیبرال باشند در دین اسلام ریشه دارند.در برابر فرد دو راه خوب و بد قرارداده شده است و برای وی امکانات سنجش و گزینش و پیشرفت  در این دو راه فراهم گردیده است.به فرد هشدار داده شده که او میتواند یکی از این دو راه را برگزیند و باید بداند که او مسوولیت جوابدهی از اعمال خود را دارد. به او نیز نشان داده شده کدام یکی از این دو راه بهتر است و عواقب گزینش این راه ها در این دنیا و در آن دنیا چیست.

خواننده خود میتواند به سادگی در مورد ساده اندیشی و خطرات پیشنهادهای آقای داکتر یونس قضاوت نماید.

انتقام گیری تاریخی در پیشنهاد وی به کاربرد قصاص در تاریخ همانند است. ما باید برای  تبدیل خصومت  اقوام و ملیتهای ساکن به دوستی همه ی آنچه را که در نتیجه حاکمیت یک قبیله بر دیگری از آن‌ها گرفته شده به آن‌ها برگردانیم. دو نکته قابل توجه اند: تعمیم کاری یا جنرالایزیشن  و دو دیگر کدام خصومت میان اقوام و قبایل ساکن در کشور. اقدام‌ها ی ایلیت حاکم  را-که همواره یک اقلیت اندک را میسازد- نه باید چنان تعمیمکرد که به یک پدیده عام و همه گیر مبدل گردد. آنچه ایلیت کنون انجام میدهد از اقوام و ملیتهایی نمایندگی نمی نماید که اعضای ایلیت از نظر وابستگی زبانی، اتنیکی یا مذهبی به آن‌ها تعلق دارند، در حالیکه در ترکیب ایلیت عناصری از برخی از ساختارهای اتنیکی و مذهبی  عضویت دارند.مساله بر سر منافع مشترک میچرخد در غیر آن خون  همه دارای رنگ مشابه است.

نگارنده مدت شش سال را در افغانستان زیستم و دریافتم خصومتی که از آن سخن گفته می‌شود بیشتر میان روشنفکران وجود دارد  تا میان مردم، زیرا  آن‌ها باهم یک‌جا در درازای تاریخ از مظالم ایلیتها رنج کشیده‌اند و مشترکآ قربانی داده اند.آنان مانند روشنفکران خصیم در اتحادیه ها و ایتلافهای سیاسی و خصمانه عضویت ندارند و آگاهانه خصومت را دامن نمیزنند، باهم در زندگی اجتماعی و اقتصادی زیست دارند در شادی و مرگ همدیگر سهیم اند، با رشته‌های متعدد  همسایگی، مسلمانی، ستمکشی،  زبان مشترک، خویشاوندی، عضویت در کلب های ورزشی، انجمن‌های شعر  و ... پیوند دارند.آنها روزگاران دشوار جنگ و بحرانات را باهم سپری کرده‌اند و میدانند دشمنان واقعی آنان کیها اند.و  در نهایت این را نیز میدانند که بوسیله ی برخی ها بحیث ابزار از آن‌ها استفاده میشود. این  سیاستمداران اند که از این ستمدیدگان بحیث ابراز دست یابی به اهداف سیاسی استفاده می‌کنندو آن‌ها را در برابر هم قرار میدهند، درحالیکه خود در رفاه و عیش بسر میبرند. آیا آنانی که از این جمعیت داخلی بحیث ابراز سیاسی استفاده کرده‌اند  روشنفکران یا حامیان آن‌ها نیستند. میراث خواران این حلقات فعالانه در این راه‌کار میکنند تا بقای خود را در حاکمیت بر ستمدیدگان تأمین نمایند.در حقیقت این موضعگیری عبارت از سنگر  سیاسی و مدافعوی آن‌ها را میسازد.

 قصاص تاریخی داکتر یونس  بدون شک خواستار تکرار فجایع تاریخی به نحو دیگر است و  بصورت خودبخودی ماهیت خصمانه دارد.

تاریخ مثالهایی دارد که تب داکتری در آن‌ها با تب سیاسی توأم  شده است. تب داکتری در توامیت با تب سیاسی در آلام مردم افغانستان در سالیان اخیر نقش متبارز داشته است. داکتران متعددی بر تن بیمار افغانستان مصروف جراحی بدون انستیزی اند. دکترانی  را به یاد میاوریم که در فرمولبندی  پالیسیهای سیاسی و اقتصادی از زمان بن اول تا کنون فعالانه نقش داشته اندو امروز  یا  قادر نیستند مسوولیت برعهده گیرند و  دیگران را  مقصر ناکامی خویش میپندارند.این پیشنهاد میتواند ادامه نسخه های متعدد برای این بیمار باشد.

خوبترین بیان داکتر یونس نقل وی از  پروردگار عالمیان بودکه فرموده است:حالت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر اینکه خود نفس‌های خود را تغییر دهند.  پیش از اینکه دموکراسی اسلمی را به جامعه داخلی معرفی نماییم، باید اسلام را برای اعضای کلیدی این جامعه معرفی نماییم. بهتر بود  همه ی پیشنهادها را به این یکی خلاصه میکرد.

 

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت