دکتراندس م. نبی هیکل

 

 

ســــــــــــــخــــــــــــــن روز

 

درحالیکه رویدادهای فراوانی روزانه رخ میدهند که زندگی افراد و سازمانها و کشور را متأثر میسازد، تشکیل حکومت موقت در افغانستان و اعاده صلح موعود از مهمترین مسایل کلیدی ملی  شمرده میشوند. بر هردو مساله لحظه‌ای مکث مینماییم.

 

صـــــــــــلــــح مــــــــــوعــــــــــود

صلح موعود عبارت از آن صلحی است که مثلث  افغانستان-امریکا-پاکستان وعده داده اند.در این مثلث افغانستان و پاکستان در قاعده مثلث و امریکا و سایر متحدان در راس مثلث قرار دارند.بدون درک اهداف این سه طرف  و طرف طالبان نمیتوان در مورد تأمین صلح یا پیروزی مساعی برای صلح بصورت درست و عملی ابراز نظر کرد. از آمریکا میاغازیم.

 ایالات متحده و متحدان  آن برای تأمین امنیت دستجمعی از راه مصون ساختن جهان برای دموکراسی لیبرال،  در افغانستان و منطقه حضور دارند. زیرا اعتقاد بر این است که دموکراسی لیبرال صلح و همکاری میاورد و این دموکراسی ها بهم نمیجنگند.

 مشی جدید لیبرال دموکراسی در رابطه با تروریزم این است که با تروریزم نمیشود جنگید،بلکه آن را باید از درون و از راه همکاری و سیاست تفرقه انداز و حکومت کن باید مهارکرد. به همین دلیل  دپلماسی بر راه حل نظامی ترجیح داده میشود. هدف اساسی همزیستی رژیمهای سیاسی با رعایت منافع ملی غرب، در محراق سیاست غرب قراردارد.غرب از  دستیابی به حد اعظمی نفع (maximization) به قول هیربرت سایمن به قناعت(satisficing) قناعت میکند.

         نشانه‌های عملی و تجربی این سیاست روشن و آشکار اند: غرب در  یازده سال گذشته قالبهای جامعه دموکراتیک را ایجاد وآنها را در  اختیار ارواح خبیثه قرارداد و سپس ناکامی را به فرهنگ و عقبماندگی پیوند زد. ناقضان حقوق بشر را مورد حمایت قرارداد، قدرت آن‌ها را در سطوح مختلف محلی ، ملی و  رسمی تقویت کرد  و مشروعیت بخشید، و آنان را به رهبران عرصه های سیاست و اقتصاد مبدل گردانید. برای این کار دو دلیل داشتند: این نیروها متحدان آنان در برابر دشمن جهانی آنان یعنی کمونیزم بودند و دوم آن‌ها  یگانه سرمایداران در جامعه فقیر و ورشکسته افغانی بودن و سه  ابزار نیرومند و موثر: ثروت، سلاح و سازمان را در اختیارداشتند.

این تنها کاری نبود که بوسیله ی غرب انجام شد.با توجه به عمق  مساله در میابیم که غرب لیبرال از یک‌سو مفکوره های لیبرال را ترویج میکند و در  ریتوریک سیاسی از آن‌ها حمایت مینماید و از سوی دیگر با  مخالفان و ناقضان اصول دموکراتیک برای تحیکم سلطه آنان کار میکند.

نتیجه‌گیری این است که کشورهای غربی در پی تأمین دو دسته از منافع اند: منافع ملی کشورهای ایتلاف بین‌المللی و منافع امنیت دستجمعی این کشورها بحیث یک جامعه فکری و امنیتی.

 

جمهوری اسلامی پاکستان

پاکستان دولتی است  ضعیف که از چند مرکز  ( مرکز نظامی، روحانی و ملکی) اداره میگردد.این دولت بر اساس تیوری دوملت (هندو و مسلمان) ایجاد گردید و این تعهد اساسی همبستگی نظامیان و مرکز روحانی یا مذهبی و اساس همکاری آن‌ها را تشکیل میدهد.پاکستان بحیث خانه مسلمانان جنوب آسیا اساس سیاست این کشور را میسازد.حمایت از برادران مسلمان و مجاهد، عظمت طلبی منطقوی بحیث یگانه کشور مسلمان دارای سلاح ذروی و تأمین یک خانه مصوون برای مسلمانان بخصوص فارغ از نفوذ  هند هدف اساسی را میسازد. بدین ترتیب افغانستان  از نظر پاکستان شامل ساحه منافع حیاتی آنکشور میگردد.

پاکستان میخواهد از راه تأمین یک حکومت دست نشانده یا دوست این منافع را مصوون نگهدارد. گذشته از آن پاکستان به قاب شکسته ای همانند است که با تهدید های تجزیه طلبانه  نیز روبرو میباشد.پاکستان همچنان خود را  با تهدید های خارجی روبرو می بیند.

بنابرآن زمانی که پاکستان   ادعا میکند از صلح  بین الافغانی حمایت میکند، منظور آن صلح با طالبان یعنی حافظان منافع پاکستان میباشد. تفاوت در سیاست پاکستان در برابر طالبان بیانگر این حقیقت است.

پاکستان نیز برای بقای خود (مدافعه در برابر نفوذ هند و سایر کشورها و جلوگیری از تجزیه پاکستان) امنیت و رفاه خود فکر میکند و تلاش مینماید.

پاکستان ممکن است تحت فشارهای موجود به تشکیل حکومتی متشکل از طالبان و  نیروهای جهاد و مقاومت تن دردهد، زیرا این مشی با مفکوره جدایی  هندو و مسلمان ا زهمدیگر سازگاری دارد و میتواند از راه اخوت اسلامی و همکاری اسلامی راه را برای اتحادیه کشورهای اسلامی جنوب آسیا باز سازد.

 

حکومت افغانستان

میتوان ادعا کرد که قضیه در این رابطه کاملآ متفاوت است، زیرا اساس سیاست سایر بازیگران را منافع ملی میسازد، درحالکیه اساس سیاست حکومت افغانستان را منافع ملی تشکیل نمیدهد.ایلیت حاکم برای خود ، برای بقای گروپ خویش، و برای  منافع بازیگران فرامرزی خدمت میکنند. برخی ها ممکن است چند مثال محدود را بحیث مثالی ازموضعگیری ملی ایلیت حاکم  بحیث استدلال بیاورند مانند موضع ضد امریکایی، موضعگیری در برابر دفتر قطر، سروصدا ها در مورد جلوگیری از تلفات ملکی، انتقال مسوولیتهای امنیتی و مخالفت با عملیات شبانه بوسیله ی  نظامیان خارجی. این‌ها مواردی اند که منافع ایلیت  از روی تصادف با منافع ملی سرخورده اند، نه  نتیجه ی سیاست ملی ایلیت حاکم، زیرا ادعاملی بودن  ایلیت حاکم را نمیتوان از نظر تجربی مورد حمایت قرارداد.

         در کار عوامفریبی، ایلیت حاکم  در کابل و حکومت پاکستان سیاست همگون را دنبال میکنند. موضعگیری ایلیت حاکم با موضعگیری پاکستان در رابطه با  سرزمین مسلمانان جنوب آسیا قرابت زیاد دارد.

عشق بی پایان ایلیت حاکم برای تقویت مواضع سیاسی و اقتصادی، گذشت و دوست در برابر فساد و خیانت برادران مجاهد، طالبان کرام، رعایت نان و نمک دوران مهاجرت، عشق و علاقه سرشار از مَحبت و بردباری در برابر پاکستان و ایران ناشی از آن تفکر میباشد.

امید ایلیت حاکم برای تأمین صلح از راه مذاکره با طالبان یا پاکستان بر کدام پایه ی منطقی و علمی استدار نمیباشد.

صلح را یا باید از راه واداشتن ظرف مقابل بدست آورد و یا نفوذ پاکستان را در حکومت افغانستان پذیرفت. داکتر سپنتا نیز برای این اعتراف وقت زیاد کار داشت. ایستادیگی طالبان  بر  شرایط صلح و بر اهداف سیاسی بیانگر حقیقتی است که ما همه باید آن را بپذیریم. این تنها عوامفریبی و خود فریبی ای بیش نمیتواند باشد که از نواز شریف توقع داشت حامیان خود را ناراض سازد و بر ضد افراطیت در آنکشور مبارزه نماید تا صلح در افغانستان تأمین گردد. اما نواز شریف نقل ایمل فیضی سخنگوی رئیس جمهور را به دلایلی در ظاهر امر جدی نگرفته است. نواز از کرزی خواسته تا خود به پاکستان سفر کند. ایمل فیضی پلان ایلیت حاکم را برای  تشکیل ساختاری مانند اتحادیه اروپا در منطقه افشا کرد، و نواز شریف را تشویق کرد که میتوانند از این راه صلح را در منطقه تأمین نمایند.

تضاد اساسی را اکنون میتوان با صراحت بیشتر  دید.هرگاه راه حل منطقوی در پیش گرفته شود ساحه ی بارور  پهناورتر در اختیار افراطیت قرار داده خواهد شد که کنترول آن هم برای  لیبرالیزم  غرب و هم برای حکومتهای اسلامی دشوار خواهد بود.

تشکیل یک حکومت موقت راه حلی را برای  جامعه بین‌المللی و برای ترقی افغانستان فراهم خواهد کرد.راه های حل دیگری   مانند تغییرات جغرافیایی نیز قابل تصور اند.

 

حــــــــــکـــومــــت مـــــــوقــــــــت

تداوم حاکمیت ایلیت کنونی تنها به سود ایلیت و وابستگان آن و به زیان سایرین است. اکثریت ملت افغان برخلاف تداوم سلطه ایلیت متذکره میباشد. واضح است که ایلیت تلاش دارد به نحوی از انحا سلطه خویش را تداوم بخشد، بنابرآن  انتخابات آینده از دو  جهت ( سبوتاژ یا  دستکاری ) تهدید میشود.

از سوی دیگر  غرب برای اطمنان خاطر به تغییر در شرایط موجود نیاز میبیند، تا امکان تبدیل منطقه به میدان و سیع بازیهای افراطی را محدود گرداند.

نتایج تداوم سلطه ایلیت  چه خواهدبود؟

        ·            ادامه وضعیت کنونی و تأمین ایتلاف افراطیت

        ·            تشکیل اتحادیه کشورهای اسلامی جنوبشرق آسیا

تشکیل حکومت موقت میتواند در تحت شرایط معیین:

        ·            تشکیل یک حکومت مسلکی بوسیله ی شخصیتهای تحصیلکرده ملی

        ·            فرمولبندی برنامه ملی عملی کوتاه مدت تا زمان انتخابات عمومی

        ·            تحدید نیروهای مربوط به ایلیت حاکم به حوزه فعالیتهای مدنی

        ·            تصفییه و خورد سازی کمی دستگاه دولتی

        ·            تأمین  قدرت و سلطه حکومت مرکزی از راه اعمال  یکسان قانون

        ·             تجهیز وتقویت نیروهای امنیتی

از تداوم  ستاتیسکو جلوگیری نموده  و این امکان را میسر  سازد تا آینده سیاست کشور بر اساس منافع ملی اساس گذاری گردد.حکومت موقت باید  ایجاد احزاب  سیاسی و  سایر نهادهای ملی را تشویق نماید.

افغانستان به یک بیمار همانند است که نجات و ی جهت محو علل و وایروسها به عملیات و معالجه نیاز دارد.

لازمه اساسی این است تا جامعه داخلی شرایط خود را برای چنین یک تغییر با صراحت فرمولبندی و اعلام دارد و تدابیر لازم حمایوی از آن خواستها را اتخاذ نماید.

 

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت