دکتراندس م. نبی هیکل

 

مـــــــــــامــــــــــــــوریــــــــــــــت ملــــــــــــــــــی

راه صلح و جنگ از نفسهای افغانان میگذرد نه از میان افغانان، زیرا تغییر حالت جنگ و تشنج بدون تغییر نفس ممکن نیست. این ماموریتی است که در برابر همه افغانان بخصوص روشنفکران و رهبران جامعه افغانی قراردارد.تلاش افغانستان برای صلح بر بنیادهایی استوار گردیده که به صلح منتج نمیگردند.

استدلال مقاله کنونی این است که ما افغانها نه باید دیگران را  عامل و مقصر  عقب‌ماندگی و ناتوانی خویش  بدانیم و خویشتن را بدان و سیله تبریه و از ملامتی فارغ گردانیم. زیرا این ما هستیم که دیگران میتوانند متفرق سازند و برای  تحقق اهداف خویش به کاربرند، و این ما هستیم که از تاریخ درس لازم را  نمیاموزیم.

عوامل/  خصایصی تاریخی در آنسوی عقب‌ماندگی و بدبختی ملت افغان و افغانستان قراردارند که زمینه‌های مداخله و نفوذ  عوامل خارجی را فراهم کرده و درجهی آسیب‌پذیری ما را تقویت کرده اند.این عوامل واقعیت‌های سرسخت تاریخی اند که با در نظر داشت آنها  میتوان راه حل اساسی را برای تأمین صلح، ایجاد حکومت  ملی ، پاسخگو وعادل، و  رفاه اجتماعی دریافت . این حقایق عبارت اند از:

        ·            دلایل عدم پیشرفت و بدبختی ملت افغان در   تعصب فکری، تفکر گروپی، گروپگرایی، ارجحیت انترناسیونالیزم بر ناسیونالیزم، عدم تخصصگرایی ریشه دارد. تحلیل تاریخی تاریخ سیاسی  گویای این حقیقت است.

افغانستان خانه واحد و مشترک است و هیچ ملیت و قوم سند ملکیت آن را در دست ندارد. بنابرآن  صلح، ترقی و  رفاه تنها از راه مشارکت  وسیع مردم  در اداره و رهبری کشور  و در آبادی آن ممکن است.حقیقت این است که اقلیتها همواره حکومت میکنند، اما این اقلیتها نباید به معنای مادی آن یعنی حاکمیت گروپی باشد، بلکه اقلیت معنوی مورد تأیید اکثریت که حد افراط و تفریط را در تعصبفکری و تفکر گروپی بتواند رعایت نماید.ما باید عملآ از یکه تازی فاصله گیریم و  مشارکت گسترده سیاسی را ممکن گردانیم.

        ·            تأمین رضایت یا خشنودی اکثریت مطلق بدون  گذشت و تحمل  در برابر منافع عمومی ممکن نیست. ما تنها میتوانیم به تمامیت خواست اکثریت و اقلیت دستیابیم، اما میتوانیم با حفظ اختلافات  اصولی باهم همکاری نماییم، زیرا این اختلافات در دایره  عام ملی و کشوری زیست و فعالیت دارند. بنابرآن موارد مشخص مورد توافق ملی از پیش وجود دارند که باید آن‌ها را همواره در تصمیمگیری ها در مورد صلح و جنگ در نظرداشت. به بیان کوتاه  ملت نیز میتواند همانند فرد با تضاد و تفاوت با خود و محیط خود  زندگی  و فعالیت نماید.ملی اندیشی را از راه  اتنو سنتریزم نمیتوان تحقق بخشید.

دشواری اساسی کار ما این است که  در  درازای تاریخ به  غیر از موارد معیین ملی مانند قیامهای ملی همواره به موارد ملی کمتر و به موارد گروپی و فردی بیشتر اولویت داده ایم. راه حل را نیز باید در همینجا جستجو نماییم.

تعداد آنانی که فکر میکنند کشور ، بیت المال ، زمین و صلاحیت های آن تنها به آن‌ها تعلق دارند زیرا آن را از دستبرد مهاجمان شوروی نجات داده اند، اشتباه میکنند، زیرا افغانستان غنیمت نبود که آن‌ها آن را بدست آورده‌ باشند و باید میان هم تقسیم کنند. تمام ملت افغان راستی ها و چپی ها، افراد غیر متعهد از نظر سازمانی، مهاجران و آنانی که مهاجرت نکرده اند در این مبارزه سهیم اند. همانند نقش افراد در  میدان مبارزه، نقش آنان نیز  مؤثر و لی از هم متفاوت بود.

امروز که مردم و کشور در  آستانه یک چرخش و یک نقطه عطف تاریخی قرار دارد،  به ملی اندیشی و جمعگرایی اشد نیاز است. زیرا:

        ·            افغانستان که از یک جنگ طولانی ( نخست با اتحاد شوروی، سپس جنگ داخلی)  بدر آمده،و اکنون  در جنگ با تروریزم درگیر است، به صلح و رفاه ملی دست نیافته است. زیرا مساعی برای آبادی کشور  از یکسو بیشتر به هدف آبادی گروپی و فردی نشانه گیری شده، و از سوی دیگر ویرانی  در نتیجه جنگ ادامه دارد.

        ·            افغانستان فاقد نهادهای ملی میباشد. نه حکومت افغانستان ملی میباشد نه  نیروهای امننیتی آن، نه سازمان های  سیاسی  و روشنفکری ملی  در آن وجود دارد.تعصب فکری، تفکر گروپی و گروپگرایی بر همه ی این نهادها حاکمیت دارند. جامعه مدنی در افغانستان که بحیث گروپ فشار عمل میکند،  اغلب وارداتی و روبوتهای در دست منابع خارجی اند. همه ی ملتها و دوحکومتهای آن بر اساس منافع ملی عمل میکنند، در حالیکه نیروهای مطرح در افغانستان گروپی عمل میکنند.

        ·            ملت و کشور  در حالیکه با عدم اطمنان و با نگرانی به آینده مینگرند، در بحران اعتماد سیاسی و اقتصادی بسر میبرند.سوال اساسی این است که در چنین شرایط کدام نیرو از منافع ملی و عمومی دفاع خواهد کرد؟ افغانستان بیشتر به آن بزی  شباهت دارد که در مسابقه ی بزکشی بین‌المللی در دست تیم های خارجی قراردارد.

        ·            غرب در راس ایالات متحده آمریکا تنها یک ماموریت دارد تا امنیت دستجمعی جامعه لیبرال و منافع اقتصادی آن‌ها را تأمین نماید. این ماموریت میتواند از راه‌های متفاوت انجام گردد. افغانستان باید نیز ماموریت اساسی خود را فرمولبندی نماید. این ماموریت را تنها در صورتی میتوانیم فرمولبندی نماییم که به شیوه ی جدید اندیشه و عمل گذار نماییم. این شیوه جدید عبارت آن شیوه ای است که در آن:

        ·            تنها ملی و براساس  ناسیونالیزم(ملیگرایی) دگماتیک فکر و عمل نماییم.

        ·            در مسایل ملی ملی بیاندیشیم و عمل نماییم، نه با تعصب فکری و باگروپگرایی.

        ·             از تأکید بر اکثریت مادی به  تأکید بر اکثریت معنوی بگذریم و به منافع و حقوق اقلیتها ی مادی و معنوی نیز توجه نماییم.

ناسیونالیزم دگماتیک

 ناسیونالیزم یا ملیگرایی دو معنا دارد: از یک‌سو به معنای عظمت طلبی ملی است و از سوی دیگر به معنای ارجحیت منافع ملی. منظور ما از معنای دومی آن است.ملیگرایی آنچه را  احتوا مینماید که جوامع پیشرفته صنعتی به نام منافع ملی و منافع حیاتی یاد میکنند و برای تأمین آن‌ها و حتی جلوگیری از خطر احتمالی به آن‌ها به هزاران فرسنگ  دورتر  از سرحدات خود توجه میکنندو  زمین را با خون هزاران انسان رنگین میسازند.

افغانستان برای  بیرون آمدن از حالت کنونی( از میدان بزکشی) به دگمایی نیاز دارد که در آن تنها بقا، امنیت و رفاه ملت و کشور مطرح اند. این‌ها سه پایه اساسی منافع حیاتی ملی را میسازند.

امروز  باید هم برای بقا و هم امنیت و هم رفاه باید متحد شد.، و چنان متحد شد که  اندیشه در مورد گروپ را نبایددر آین رابطه مجاز پنداشت. چگونه میتوان به اتحاد ملی برای تأمین بقا، امنیت و رفاه دست یافت؟ دو راه کوتاه و دشوار برای آن وجود دارد.

 

دشــــــــواریـــــــهـــــــای کــــــــــار

دو راه کوتاه و دشوار دستیابی به ملی گرایی دگماتیک عبارت اند از:

·        ملی اندیشی از راه اتحاد سوژه ای بر کلیدی‌ترین مسایل ملی.

·        ایجاد مرجع واحد فتوای سیاسی-ملی

هردو هدف را زمانی میتوان تحقق بخشید که  بر  تأمین پایه‌های مادی منافع ملی بصورت دگماتیک فکر نماییم. تفکر دگماتیک به  شک و تردید در باورمندی اجازه نمیدهد. ممکن است ورود یک فرد بصورت قاچاقی در حقیقت امر یک تخطی از حاکمیت شمرده نشود، اما مجاز دانسته نمیشود و برای جلوگیری از آن سرحدات به وسایل متنوع مورد حفاظت قرار داده میشوند.

اجماع ملی بر بقای افغانستان بحیث یک کشور مستقل، ملت افغانان بحیث سازمان ملی سیاسی؛ اجماع ملی بر امنیت اتباع در برابر تهدید های داخلی و خارجی و اجماع ملی  بر  رفاه ملی ملت افغان از پیش وجود دارند.

بقای افغانستان مستلزم داشتن قلمرو و حق حاکمیت بر آن  قلمرو و با شندگان آن و وحدت ملی ملت افغان است. وحدت ملی به معنای حمایت ملی از حکومت حاکم بر کشور است. بنابران سیستم سیاسی و انتخابات ریاست جمهوری با تأمین حاکمیت ملی و  رفاه رابطه محکم دارد. تعیین نامزدملی برای انتخابات رئیس جمهور  یکی از سوژه های مهم‌اند که در آستانه ی انتخابات باید برای تأمین منافع ملی بر آن اجماع صورت گیرد. ملی گرایی دگماتیک از حمایت بی چون و چرا  ازیک نامزد ملی آغاز میابد. در این شکی وجود ندارد که نیروهای خارجی و حکومت کابل عوامل اساسی تداوم بدبختی و نا‌آرامی در کشوراند، و تنها عمل دستجمعی و مشترک ملی میتواند ملت و کشور  را از این گروگانگیران نجات دهد.

مسیر این راه از تعصب و گروپگرایی و از بیگانه پرستی و خصومت با تخصصگرایی نمیگذرد. به این معنا که با این خصیصه ها نمیتوان به  تعیین چنین یک نامزد و حمایت از آن دست یافت. صداقت در این اراده که یک فرد  غیر وابسته و ملی را با یک برنامه واضح  عملی  مورد حمایت قرارداد به بازنگری و ملی گرایی نیاز دارد.این نمونه برخورد سوژه ای به مسایل ملی میباشد.

در حالت دومی یک شورای تفاهم و اجماع ملی از مجموع احزاب سیاسی موجود بحیث یک ارگان فعال تهیه ی پالیسی ملی  ایجاد میگردد که تنها ماموریت تعیین خطوط اساسی پالیسی ها را بر اساس اجماع ملی بر عهده دارد.این مرجع میتواند  برنامه‌ها و پیشنهادها را از مراجع مختلف از نظر علمی و سیاسی به بحث گذارد و مورد ارزیابی و  گزینش قراردهد.

ملیگرایی از توافق ملی بر  نامزد  ریاست جمهوری برای انتخابات ریاست جمهوری آینده و حمایت بیدریغ از وی  و برنامه ملی وی آغاز میگردد. مردم میتوانند  تأمین حاکمیت خود را از همین مورد آغاز نمایند و سازمانهای سیاسی و اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی میتوانند ملی بودن شان را از راه  سهمگیری صادقانه در این راه به اثبات برسانند.

به همین دلیل است که راه صلح  نه از میان افراد، بلکه از قلبها میگذرد و آنها را پیوند میدهد.راهی که  از میان افغانان میگذرد،راهی است که افغانان را با باز کردن راه میان آن‌ها از هم تفکیک و مجزا میسازد.  تأمین صلح و حاکمیت مردم  بدون تغییر در  نفسها  ممکن نیست.  روحیه ی مشترک  افرادکالبدها مادی  و مجزا از هم  آن‌ها را بهم پیوند میدهد. یکبار دیگر این فرصت میسر گردیده تا با تغییر در نفسها، شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی زیست و زندگی را در جامعه داخلی  تغییر دهیم. بیایید  این فرصت را از دست ندهیم.

بیایید به دور مفکوره های ملی و منافع ملی متحد گردیم.

پایان

 

 


بالا
 
بازگشت