دکتراندس م. نبی هیکل

 

یـــــــــــک مــــــــیــــــــــتــــــافـــــــــــور

از آوان کودکی میدانیم که انسان حیوان ناطق است. اما تنها به ناطق بودن انسان اکتفا نباید کرد. انسان مقدم بر ناطق بودنش باید انسان باشد، زیرا نه تنها تعداد آنانی که سخن  زدن نمیتواننداندک نیست، بلکه تعدادی که درست و سنجیده سخن نمیگویند و ناطق واقعی نیز نیستند، نیز بسیار است.در حالیکه درجه ی انسانیت در این همه افراد میتواند متفاوت باشد. انسانیت جهت معنوی انسان بودن است و به همین دلیل تعریف انسانیت  دشوار تر از تعریف فیزیکی انسان است.

         حقیقت این است که انسان باید دارای انسانیت باشد، زیرا اگر استدلال نماییم که انسان وحشی نیست و یا  انسان حیوان اهلی میباشد، قرابتش با حیوان چنان نزدیک می‌شود که در جمع حیوانات اهلی قرار میگیرد.تفاوتی که میان انسان اهلی و انسان دارای انسانیت وجود دارد در ظاهر امر قابل دید نیست. انسان اهلی انسان فرمابر و مطیع است، در حالیکه انسان دارای انسانیت انسانی میباشد که دانسته با انسانیت عمل میکند.

در سلوک انسان‌ها از نظر انسانیت و برخورد انسانی با همنوع  و با حیوانات یک مشابهت وجود دارد. این سلوک انسان‌ها و حیوانات را به سه دسته تقسیم کرده است. نکته مورد نظر ما رفتار و سلوک است که انسان در برابر انسان از دیر زمان بحیث روش معمول اختیار کرده و به کارمیبرد. آیا متمدن شدن به معنای اهلی شدن است؟  در اینجا  توجه را به جنگل، باغ و حش و سرکس  انسانی بر میگردانم.

 

جامـــعــــــه داخـــــــلــــــی

جامعه داخلی ساختار افقی و عمودی دارد. در ساختار عمودی یک هیرارشی یا هایرارکی وجود داردکه در آن حاکم و محکوم،فقیر و غنی، دانشمند و فاقد دانش،متقی و مفسد، رهبر و پیرو ، ساده و منتقد، مادی پرست و معنا پرست بصورت کل وجود دارند. این انتقاد وارد است که این پدیده‌ها در اینجا تنها در سیاه و سفید آن در نظرگرفته شده اند، در حالیکه در برخی از موارد در زندگی واقعی اختلاط وجود دارد مانند ساده و منتقد، ماده پرست و معنا پرست کامل و  نسبی هم وجود دارند.اما این برخورد به وضاحت در دسته بندی کمک میکند.این سلسله مراتب در بافت جامعه از سر تا پا مشاهده میشود.در هریکی از این دسته ها بطور مثال رهبر و پیرو ساختار افقی و عمودی وجود دارد. رهبران و پیروان هم‌سطح در رابطه افقی و عمودی باهم قراردارند. هر ساختار گروپی و لو کوچک از نظر ساختاری به علامت جمع در ریاضی همانند است.این ساختار به عبارت دیگر بیانگر تفاوتهای فردی نیز میباشد، زیرا این تفاوتها نیزدر سلسله مراتب اجتماعی بازتاب میابند، بطور مشال امام عالم، دارای روابط اجتماعی، محرم راز ایلیت سیاسی، غنی یا فقیر . این تفاوتها از  لایه های شرایطی میگذرند و بازتناب میابند و این شرایط حاوی چند دسته از فکتورها اند. هر دسته از این فکتورها تأثیرات متضاد محدود کننده و سهل کننده دارند، زیرا از یک‌سو محدود میسازند و از سوی دیگر میتوانند تسهیل کنند. موجودیت، سختی و نرمی آن‌ها ساحه مانور انسان را تعیین مینماید.در آنسوی همه ی این فکتورها نورمها  قراردارند.

عوامل متذکره عبارت اند از:

۱.عوامل قانونی: قوانین  بیشتر  نظم سلوک و رفتار را در جامعه تعیین مینمایند.یعنی به تعیین مجاز و غیر مجاز میپردازد، بنابرآن به تحقق مواردی کمک میکند و آن را سهل میسازد که مجاز میداندو آنچه را غیر مجاز میداند محدود میسازد  یا دشوار.

۲:عوامل فرهنگی و اجتماعی: عوامل فرهنگی نیز بر اساس نورمهای اعتقادی و باورمندیها وجود مادی میابند. سختی و نرمی این نورمهابرخی از امکانات را ایجاد  و بر خ دیگر را سلب مینماید.  دیگر اندیشی و تعصب در برابر آن در یک جامعه مثال این مورد است.

اصول اجتماعی نیز تاثیرات محدود کننده و سهل کننده دارند.این اصول  ساحه عامه را در کنترول دارند.اخلاق اجتماعی بیانگر این اصول اند.

۳.عوامل محیطی:عوامل محیطی عبارت از آن عواملی اند که محیط طبیعی و ساختگی را شکل میدهند.  برخی ازاین عوامل نیز تحت تأثیر نورمها عمل میکنند.وضع جغرافیای و اقلیمی بر سلوک و آزادیها تأثیر دارند.موجودیت تسهیلات زندگی نیز شامل این دسته از عوامل اند. برای  اینکه یک جوان به سینمابرود از قریه به شهر می‌رود و یا جمعه بازار  و روزهای بازار کنونی در اروپا میتواند مثالی از این مورد باشد.

۴. عنصر زمان:همه ی این عوامل در مکان واحد و در زمان متفاوت میتوانند متفاوت باشند. کابل امروز تا کابل چهار دهه پیش  از نظر همه ی  فکتورهای یاد شده متفاوت است. تایزات همه ی عوامل یادشده در طی زمان متفاوت است.

۵.  نورمهای فردی: نورمهای فردی نیز تاثیرات محدود کننده و تسهیل کننده دارد و میتواند سخت و انعطاف پذیر باشد.در اروپا تعداد آنان که با استفاده از کمپیوتر مخالف اند اندک نیست. نورم فردی آن‌ها در جامعه صنعتی پیشرفته این امکان را آن‌ها سلب میکند،سقط جنین و ده‌ها مساله نورماتیف دیگر را نیز میتوان نام برد.

  ساحه ی اختیار انسان مختار، به باور نگارنده این سطور، بوسیله ی بازی این فکتورها در زمان معیین تعیین میگردد، و بهترین ساحه ی خود مختار فردی عبارت از ساحه ای میباشد که فرد میتواند در محدوده ی این امکانات به مانور بپردازد.

         اما جامعه داخلی ترکیب دیگری نیز دارد که از ساختار تارو  پودجامعه و نورمهای حاکم بر آن ناشی میگردد. در جامعه داخلی  ایلیتهای رهبری وجود دارند، دسته هایی از آنسان های راضی و فرمانبر و دسته هایی از ناراضیان و جنایتکاران.  رابیرت جکسن  و جورج سورینسن (۲۰۰۷:فصل سوم ) مطلبی را نقل میکنند (که بنده محتوای اصلی آن را میخواهم بیان کنم و متن دقیق آن را در دسترس ندارم) یکی از ریالیستان گفته است که انسان‌ها سه نوع اند: افراد ساده ، ریالیستان و جنایتکاران.  ریالیست کسی است که جنایتکاران را نابود میکنند و بر ساده لوحان حکومت مینمایند.ما میتوانیم جامعه داخلی را به سه دسته:(۱) فرمانروا، (۲) فرمانبر و (۳)  یاغیان تقسیم نماییم. به رابطه میتافور با این دسته بندی بر میگردم.

 

جــــــــامـــــــعـــــــــه بـــــــشــــــری

جامعه بشری به جوامع مختلف  جوامع ملی ، منطقوقی ، فرا ملی و فوق فراملی تقسیم شده اند. جوامع ملتهای دارای حاکمیت و فاقد حاکمیت ملی مانند دولتهای ملی و ملتهایی که برای حق خود ارادیت میرزمند، جوامع امنیتی مانند  ناتو،پیمان همکاری متقابل بین الامریکایی (Rio Pact)،پالیسی مشترک دفاعی و امنیتی اروپا، سازمان پیمان امنیت جمعی؛ اتحادیه اروپا،اتحادیه افریقا،  سازمان ملل متحد، و سازمانهای مماثل و سازمانها و کنفرانس های   دیگر مانند کنفرانس اسلامی، جنبش عدم انسلاک. این لست را میتوان همچنان ادامه داد.

         از نظر نگارنده میتوان گفت که جهان امروز بوسیله ی سه وسیله ی مهم اداره و رهبری میگردد:پالیسی، نهادها، و ابزار نظامی.

         در سال ۱۹۱۸ ویدرو ویلسن رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی خود به کانگرس آمریکا یک طرح ۱۴ ماده‌ای را اعلام داشت که دو نکته مهم را در رابطه با جهان بیشتر صلح آمیز احتوا میکرد(براون ۱۹۹۷:۲۴).نخستین نکته به تقویت دموکراسی و حق خود ارادیت ارتباط داشت و دومین نکته در طرح ویلسن به ایجاد یک سازمان بین‌المللی ارتباط داشت. این مفکوره لیبرال در آنسوی نکته اولی در طرح نامبرده  قرارداشت که  حکومتهای دموکراتیک با همدیگر وارد جنگ نمیشوند. بنابرآن ویلسن توقع داشت که رشد دموکراسی لیبرال در اروپا به قدرت رهبران اتوکرات و جنگ طلب پایان خواهد داد و آن‌ها را با حکومتهای دموکراتیک تعویض خواهدکرد(Jackson R. et al: ۲۰۱۰: ۳۲).بدین دلیل  توسعه ی دموکراسی لیبرال باید تشویق گردد.

         در رابطه با سازمان بین‌المللی فکر میشد که روابط دولتها را بتواند بر  پایه‌های مستحکم سازمانی /نهادی قراردهد. استدلال ایدیالیستان لیبرال این بود که بازی سنتی قدرت – به اصطلاح   رییل پالیتیک – میتوان گفت که یک »جنگل« است، جایی که حیوانات خطرناک میغرند و نیرومند و  زرنگ حاکمیت دارد، در حالیکه در تحت قیادت لیگ ملل/جامعه ملل، حیوانات در قفس ها جابجا می‌شوند وبوسیله ی محدودیتهای سازمان بین المللی وادار میگردند- یعنی  در یکنوع »باغ وحش« قرار داده میشوند(همانجا . ص ۳۳).

         تاریخ نشان داد که ایالات متحده آمریکا خود به آن جامعه نه پیوست و خوابهای ویلسن  هم در مورد آن جامعه تحقق نیافت.همه  ی مکتب‌های فکری در روابط بین‌المللی به استثنای  مکتب انگلیس به این باور اند که بر جامعه ی بین‌المللی یک انارشی حاکم است، زیرا کدام حکومت بین‌المللی وجود ندارد و  قواعد بین‌المللی هم زمانی رعایت میگردند که به نفع دولتهای مورد بحث باشند. این مثال ماهیت بحث ما را ر وشنتر میسازد. زیرا  ما در اینجا از سه میتافور جنگل، باغ وحش و سرکس  در جامعه بشری صحبت میکنیم.

 

انـــــــــــارشـــــــــی

مفهوم انارشی در جامعه بین‌المللی با دو پدیده شناسایی میشود: فقدان یک حکومت و رعایت قوانین بین‌المللی بر اساس نورم منافع ملی. اما انارشی بیانگر اصل قدرت در روابط بین‌المللی نیز میباشد.این اصل به گونه‌ای بوسیله ی منشور سازمان ملل متحد به شورای امنیت و به پنج عضودایمی آن  داده شده است.

         این تعریف از انارشی را میتوان موردسؤال قرارداد.هرچند کدام حکومت جهانی از نظر فیزیکی وجود خارجی ندارد، دستها و ابزار آن(پالیسی، نهادها و ابزار نظامی) فعالانه حضور دارند. زیرا هم در سازمان ملل و هم در بیرون از آن  ایلیت جهانی با یک ایدیولوژی مسلط بر سیستم دولتی جهانی حکومت مینماید که دارای قدرت سیاسی ، اقتصادی و نظامی میباشد. این ایلیت به انکشاف جغرافیایی حوزه دموکراسی لیبرال حتی به کمک توانایی نظامی کار میکند و برای توسعه ی  جهانی شدن و بازار آزاد اقتصادی زمینه‌ها را فراهم میسازند. سازمان ملل  در این انارشی اغلب بحیث آن حیوانی مورد استفاده قرار میگیرد که به جستجو و کشف و دستگیری مظنون کمک مینماید(مثال نقش سازمان ملل در مسایل عراق، افغانستان و کوسو و).  این حالت بیانگر یک تفاوت  تیوریتیکی و تجربی در رابطه با انارشی میباشد. دوقطبی بودن یا چند قطبی بودن جهان کنونی میتواند این جهان را به میدان بزکشی قدرتهای بزرگ مبدل سازد.

 اما قدرت مند جامعه بشری  عبارت از زورآور جامعه ملی است. ما نمونه‌های جنگل ،  سرکس و  باغ و حش را در این جوامع میتوانیم شناسایی نماییم.

جــــــــنـــــگـــــل، ســـــــرکـــــــس و بـــــــــاغ وحــــــــــش

در جنگل نیز قانون وجود دارد: رقابت، اصل خود-یاری ، خود نفعجویی، رعایت حد خود و دیگران، زرنگی و شبخون زنی،  برخورد بزن و بگریز یا چریکی از زمره  اصول عام زندگی در جنگل اند. این  شیوه های برخورد در جامعه بشری نیز معمول اند. اما جنگل جای سرکشی و مقاومت است، جایی که هر حیوان خود باید به فکر خوردنی و امنیت خود و فامیل باشد.هریکی دشمن دارد و باید در قابت میان گرسنگی و سیری و   رقابت در شکار با رقبا زندگی نماید. حیوانات جنگل دشمنان خارحی نیز دارند که از زمره به خاطر شاخ و پوست و دندان  و گوشت آن‌ها بر آن‌ها حمله میکنند.  بر حیوانات جنگل به نامهای مختلف حمله می‌شود تا آن‌ها را اسیر و در قفسه ها در باغ‌هایی نگهدارند که به نام باغ وحش یاد میشوند. آز آن‌ها در  سرکس ها نیز برای  اسباب تفریح استفاده میکنند.

حیوانات جنگل چه در جنگل یا در سر کس و یا در باغ وحش  تحت قیادت انسان قراردارند. این  سه ساختار  را در جامعه ی بشری به دو شکل ( شاید هم اصل و  نقل- دوباغ وحش) میتوان باز یافت.

 جـــــــنــــــگـــــــل

نه تنها در برخی از جوامع قانون جنگل حاکم است، بلکه آن بخش جامعه داخلی که  از قانون انسانیت و قانون حاکم مبتنی بر آن میگریزد و یا آن را نادیده میگیرد در جنگل انسانی زیست و فعالیت دارند.آنانی که برای دستیابی به اهداف خود از فریب و از زور استفاده میکند، درست  چنان میکنند که گویی در جنگل زیست دارند. این‌ها آنانی  اند که اختطاف میکنند، به دزدی و غصب  مال و دارایی دیگران میپردازند و میکشندو غارت میکنند تا  به هدف برسند.استفاده از زرنگی و  نیرنگ رابطه اساس و متداوم جهان حیوانات با جامعه انسانی را میسازد.

ســـــــــــرکـــــــــــس

ما همه با سرکش آشنایی داریم. حیوانات اهلی چنان تربیت میگردند که مایل اند اطاعت و فرمانبری کنند. شیر و ، پلنگ وفیل و اسپ  به گونه مثال با اشاره سر انگشت میرقصند. شادی بازی مثال مشهود آن در کشور ما است. حتی حیوانات درنده و سرکش چنان رام میگردند که راضی اندبرای آنچه بدست میاورند فرمانبری کنند. دست نشاندگان و دسپرودگان ایدیولوژیک و سیاسییون  دست نشانده که با دگما عمل میکنند  در سرکس انسانی مشغول کار اند. آن‌ها   پس از انجام هر حرکت به اشاره چوب دست مربی چیزی دریافت میدارند و این احتمال وجود دارد که بدون آن پاداش از انجام خدمت سر باز زنند. آنانی که به دلایل نعمات مادی، مقام و شوکت همه چیز را  با فرمانبرداری تعویض میکنند در سرکس انسانسی زندگی میکنند.ایلیتهای دست نشانده، پیروان دگماتیک ایدیولوژی و شخصیت پرستان همه در این سرکش فعال اند. روبوتهای خندان (cheerful robots) ستوارت میل نیز در این سرکس بزرگ زندگی دارند.

بـــــــــــاغ و حـــــــــش

در باغ وحش حیوانات در قفس ها جابجا شده اند.در میتافور انسانی قفسه های این باغ را نهادها و مشوقها تشکیل میدهند.در باغ وحش انسانی  دولتهای قدرتمند، دولتهای  سرکش را  و یا افراد سرکش و  عصیانگر را در بند نگهمیدارند.هدف اساسی این است تا آن‌ها را از انجام آنچه میخواهند از راه توافق، اعمال فشار، تطمیع و  فراهم آوری مشوقها مانند مقام و پول بازدارند.

         مفکوره لیبرالهای ایدیالیست  بخصوص ویدرو ویلسن برای تشکیل لیگ ملل نیز  این بود تا دولتهایی را که جنگ افروز و جنگ طلب اند با متعهد ساختن به  منشور و تعهدات  ناشی از عضویت در آن سازمان در قفسها قراردهند و  جهانی  راکه از نظر آنان به  جنگل همانند بود به باغ وحش تبدیل نمایند. آن‌ها میخواستند دموکراسی  لیبرال را به هدف دستیابی به  صلح پایدار توسعه دهند. زیرا به این باور بودند که دموکراسی های لیبرال با همدیگر وارد جنگ نمیشوند. تجارب  سالهایی که گذشت نشان دادند که باغ وحش  سیاسیون لیبرال عبارت در جاهای اند که لیبرال دموکراسی وجود ندارد و یا  در خطر استقراردارد . این جایی است که آن‌ها  به بهانه‌های مختلف  برای  انتشار دموکراسی و بازار آزاد حتی از عضلات نظامی نیز  استفاده مینمایند. برخی از دانشمندان روابط بین‌المللی بر اساس همین تجارب از لیبرالیزم تحمیل(Liberalism of imposition) و لیبرالیزم خود داری(Liberalism of restrain)سخن میگویند.

پایان

 

 

 


بالا
 
بازگشت