هدایت حبیب

 

خشونت‌ با ابعاد گسترده

      

       تحميل جنگ خانمانسوز ابرقدرتهای جهان سرمايه ی بيدادگر درسرزمين ما، علی رغم اين که همه هستی مادی و زيربناهای اقتصادی و فرهنگی جامعۀ روبه تکامل مان را توأم با حدود سه مليون انسان مستعد به کار و زندگی انسانی، يکجا بکام خود بلعيد و حدود هفت مليون ديگر را که اکثريت آنان را روشنفکران تحول طلب و جوانان با سواد و چيز فهم تشکيل می دهد، به پنج قارۀ جهان آواره نمود؛ نهضت دموکراتيک تنورخواه، آزادی دوست و عدالت پسند کشور را نيز از هستی قدرت و صحنۀ مبارزه به عقب راند؛ درضمن افغانستان را دچار بحرانات سراسری  (سياسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی ـ اخلاقی) نمود که اکنون کشورما از نظراخلاقی به يک نماد وحشت و خشونت عليه انسان و آدميت تبديل شده است.

       در حال حاضر در بسیاری از بخش های کشور مردم از ابتدايی ترين حقوق شان محروم هستند و خشونت های گوناگونی برآنان صورت می گيرد؛ اما چه کسانی، چگونه، تحت چه عنوان و روی کدام برهان و با استفاده از چه ابزاری این کشور را به خشونت کشانده اند، در حالیکه در بسیاری از کار های خشونت آمیز جنبه های دینی داده می شود.

      منتقدین حکومت کرزی و آگاهان سیاسی می گویند: اگر وضع به همین منوال ادامه پیدا کند دراين رابطه پرسش های است که بايست پاسخ آن را ازمتن جامعه و عملکرد های عاملين و مسببين آن جست و جو و دريافت نمود. به گواهی و عینیت های موجود اختلافات زیادی برمناسبات زمامداران امریکا و کابل سایه گسترده، ودامنۀ این اختلافات بصورت مداهنه بیش از پیش پهن تر میگردد.

        از دید نگارنده هر گره راهی برای باز شدن دارد؛ وليک دراين جا واقعییت چیز دیگری است و تمثیل این اختلافات و جست هایی عوام فریبانه هم کاملاً با نقشه های امروز وفردای امریکا وانگلیس درمنطقه وجهان پيوند محکم داشته، و هدف آن سوغات دهی دوبارۀ کشور به گروه های متعصب طالب، ظاهراً براساس خواهش و میل طالبان نیکتایی پوش در دولت مزدور، بی کفایت مافیایی کرزی و تبدیلی کشور به دوران تاریک و سیاه طالبان و به یک مرکز تولید طالب و اعزام آن به دیگر کشور های اسلامی درجهان است، که زمامدار وتیم او، دراین نمایش مصروف تمثیل رول خود در اين ميان بوده اند؛ آنان ازیک طرف مليون ها دالر پول های سازمان های بزرگ استخباراتی را با هیچ تشویشی دریافت ومصرف مینمایند، واز جانب دیگر دهل وسرنای کر کنندهٔ مردم فریبانه حرکت های ضد امریکایی را تمثیل کرده می خواهند تا با اين ترفند گويا ناسازگاری خود را با سیاست های ضد انسانی امریکایی(!)، بصورت پیوسته آن هرروز بلند وبلند تر بصدا آورده(!)، مزه ی زدوخورد با پاکستان راهم با استفاده از نام خط دیورند به آن علاوه نمایند.

        بنابر آنچه گفته آمد و گذشته برآن هوا و فضای موجود کشورمان، ازجمله جريانهايی که در دستگاه حکومت و پارلمان افغانستان، بمشاهده می رسد، شهروندان ميهن مان را دچار تشويش و نگرانی جدی نموده است، که مبادا خلاف حکم قانونمند تاريخ و حرکت تکاملی جامعه، تاریخ تکرار شود و حالت سال ۱۳۷۱ در سال (۱۳۹۴) باز گردد!

       برداشت مردم اين است، که ایالت متحده می خواهد قدر و قیمت قوای نظامی خود را به مردم ما نشان بدهد که بدون ایشان نمی توان صلح و امنیت را در افغانستان تامین نمود. پس بايست مردم افغانستان موجوديت پايگاههای نظامی آن کشور را با تمام امر و نهی اش در مورد گزينش ارگانهای رهبری کنندۀ دولت بپذيرند؛ درغير این حالت، دو رویداد پیش روی مردم خواهد بود: یکی اینکه دولت کنونی قدرت را بطور مسالمت آمیز به طالبان تحویل خواهد داد؛ دو دیگر اینکه به مجرد خروج قوای خارجی، طالبان به وسیلۀ قوه قهریه حاکمیت را غصب خواهد نمود. چه همه می دانند که در طول تاریخ کشور اردوی افغانستان تا وقتی که زعيم کشور را ازخود و غمخوار مردم ندانند، در برابر حملاتی، از دولت حاکم دفاع نکرده اند. بگونۀ فرضيه، اگر اردوی مملکت مابه مقاومت هم بپردازد، جایی را نخواهد گرفت؛ زیرا اکنون که بیشتر از صد هزار قوای خارجی جمع قوت های پلیس و نظامی نمی توانند سپر مطمین برای دفاع کشور و شهروندان آن، در مقابل حملات طالبان باشند، واضح است که در حالت نبود قوای خارجی بیلانس کاملاً تغیير خواهد کرد.

       اما اين نگرانی جدی نيز وجود دارد که غصب قدرت از طرف طالبان سه پیامد نهایت ناگوار و دشوار ديگری را نيز درقبال خواهد داشت:

       یکی اینکه باتسلط طالبان، نظام اجتماعی و فرهنگی وحل مسأله زنان یا فمنیزم بار ديگر به دورهٔ سیاه دهه ی هشتاد ميلادی باز خواهد گشت؛ زیرا طالبان در رابطه های فوق جز اندیشه های قبلی شان پیام دیگری ندارند که به جامعه ارایه کنند؛ درحالی که زنان هم اکنون درحد توان و امکاناتی که در اختيار دارند؛ نه تنها درمبارزه به مقابل نارواییهای مردان زن ستیز و انسان ستیزایستاده اند؛ بل در همه عرصه های پیکار، همسان با مردان و کتف به کتف با آنها صدا و سیمای شان بارز بوده و حضور داشته اند.

      نیاکان مان در آن خطۀ کوهستانی، زیرنام: آریای کهن، خراسان دیروز وافغانستان امروز، انواعی از رفتار، کردار،  تفکر و اندیشۀ نیک رامتناسب با شرايط اقتصادی ـ اجتماعی زمان تا حدودی پی نهادند، تا انسان و از جمله، زن را " مادر " خطاب و به آن حرمت گذاشته،  رستگاری بخشند.

      به همان سلسله، در تاریخ معاصر وطن مان، مشروطه خواهان، (اول ـ دوم و سوم) و به تعقيب آنان حزب دموکراتيک خلق افغانستان، سازمان دموکراتيک زنان افغانستان،  راه و روش گذشتگان را با ابعاد گسترده تری رشد و تکامل بخشيدند و در راه آزادی انسان و از آن میان در راه نجات زن، مادر و همچنان مادر بزرگ، یعنی، "مادر وطن" از هیچ گونه ایثارو فداکاری دريغ نورزيده قربانی های زيادی دادند.

       اما، در این اواخر که خروج قوای بیگانه از کشور ما، بیشتر سر زبان های مطبوعات ملی و بین المللی است، لطف زمامدار دولت افغانستان بالای مخالفین مسلح آن نیز بیشتر شده می رود. چنانکه  از طریق رسانه ها می شنویم و در آنها می خوانیم که گاهی آنان برادر خطاب می شوند و گاهی هم طالب جان عزیز(!)؛ دو دیگر اینکه با حاکم شدن برادران کرزی یعنی طالب جان عزیز(!)، بی نیاز از استدلال است که پاکستان به کشورما کاملاً دست می یابد و این بار تاکه خواهد توانست به تاریخ کشی مانند (نابود ساختن تندیس های بامیان و دیگر آثار تاریخی و کلتوری کشور تا زراعت و مساقات) و نابود سازی شخصیت های ملی و مترقی و به زبون سازی کافۀ مردم افغانستان خواهند پرداخت؛ سه دیگر اینکه، اگر طالبان به قدرت هم برسند، صلح نصیب کشورما نمی گردد؛ زیرا به زود ترین فرصت مبارزۀ مسلحانه در مقابل آنان آغاز خواهد شد.

         بويژه از سه محور (جمعت اسلامی، حزب وحدت اسلامی و حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان)، نبرد خونين دوباره جريان خواهد يافت.

       ولی میدانیم که نه به حاکمیت طالبان صلح به کشور ما باز می گردد و نه به مقاومت جداگانۀ سه محور یاد شده.

       پس بايد چارۀ اساسی نجات وطن و مردم مان را درامر دفاع از استقلال و حاکميت ملی، تأمين امنيت و صلح پايه دار،  وحدت و اتحاد تمامی نيروهای صلحدوست، ترقيخواه و ترقی پسند جامعه جست و جو کرد.

       بايست از حوادث و رخدادهای گذشتۀ کشور مان به مثابۀ انسانهای واقعبين آموخت؛ گذشته را مانند برخی نوسندگان واقعيتنگر راست و چپ، که گذشتۀ خود و رهبران ديروز و امروز خويش را در رسانه های برون مرزی، بويژه در سايت های مدافع حقوق زحمتکشان کشور، بدون حب و بغض بازتاب می دهند، به نقد گرفت و برمبنای آن پلاتفرم واحد (برنامه عام واحد) را که از يک طرف دربرگيرنده ی عمده ترين، مبرم ترين و کلی ترين خواستهای ضروری مردم و جامعه باشد؛ و ازجانب ديگر مورد تاييد احزاب سياسی، سازمانهای اجتماعی و شخصيت های ملی ـ علمی و فرهنگی ترقيخواه و تحول طلب جامعه قرار گيرد، تنظيم و به دادگاه جامعه و داوری مردم قرارداد و بر بنياد آن جبهۀ متحد ملی را از اتحاد باهمی تمامی نيروهای ذکرشده تشکيل داد و بر وفق و اتکای آن وارد مبارزات انتخاباتی رياست جمهوری و پارلمانی گرديده، زمزمه های بقای اشغالگران بين المللی را نيز جواب محکم و دندان شکن داد. 

       سپس انتخابات شفاف ریاست جمهوری را به دیده بانی سازمان ملل مطالبه نمود و همه قوت های متذکره با ندای وجدان و حالت فاجعه بار مردم افغانستان در پروسۀ انتخابات و گزينش زعيم کشور شرکت نمود و از حکومت واقعن منتخب مردم اطاعت و با آن همکاری نمود.

      علی رغم اين که نیل به این معمول از دولتمداران کشور ما نيز صداقت و راستی می طلبد، وليک متاسفانه که اوصاف در وجود آنها سراغ نمی گردد. بنابر آن از ايشان بجز آنچه که در طول ۱۲ سال انجام دادند، چيز ديگری را نمی توان منتظر بود.

       بهر حال، به باور نگارنده، تاوقتی که درافغانستان يک جبهۀ متحد ملی و دموکراتيک از ترکيب سازمانها و شخصيتهای ذکر شده تشکيل نگردد و يک دولت وسيع البنياد، با رأی مستقيم مردم، بدون تقلب و تفتين وبا داشتن برنامۀ علمی و دربرگيرنده حلال مشکلات و نيازمندی های حياتی توده های مردم، بوجود نيايد؛ حاکميت قانون بصورت يکسان درسراسرکشور مستقر نگردد؛ به فرهنگ معافيت وامتياز دهی و باج گيری ها تحت عنوان جهاد و مجاهد و طالب... پايان داده نشود و قانون بلا استثناء بالای همگان تطبيق نگردد؛ هيچ گاه صلح و امنيت در جامعه تأمين نخواهد شد و جلو گيری از انجام همچو اعمال و جنايات صورت نخواهد گرفت.

 

۲ جون ۲۰۱۳

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت