گر مسلمانی از این است که حافظ دارد....

فقط کسانی میتوانند از دل طوفان خبر گیرند که از ساحل به داخل دریا آیند و گوشه ای از یخ ها را بشکننند  و تنها روشنفکران متعهد به تغییر سرنوشت جامعه اند که با هنر وظرافت فکری و اعتقادی  خویش مقتضیات هر زمان و هرنسل را شناسائی کرده باشند .

پیوسته به گذشته بخش چهارم و آخر  :

 

 محمد امین فروتن

در بخش سوم این نوشتارکوشیدیم تا  بر رویکرد ها  و نکات مشترک این دو قرئت و دو بینیش نسبت به تاریخ و انسان به مثابه مهمترین و درعین حال شگفت انگیزترین پارادُکس فلسفه تاریخ اشارات مختصری داشته باشیم  و اکنون که بنابر دلائیل گوناگونی با نوشتن  چهارمین و آخرین بخش این نوشتاراکتفأ میگردد بنأ  لزومأ و اصولأ کمی هم به عملکرد های جمعی و مواضع طبقاتی وسیاسی  تیوری پردازان و شبه دانشمندان  این جماعت باید مرور کوتاه وگذرای بیاندازیم . زیرا در این هنگامی که تمامی بشریت بویژه توده های میلیاردیی از  مسلمانان  که در سرتاسر گیتی و تمامی عالم پراگنده اند ودر جهان دهکده مانند کنونی  اسلام با داشتن ظرفیت های مؤثرفکری به عنوان قوی ترین عامل تحول و تغییر در جامعه بویژه در میان نسل جوان و روشنفکرمعاصر بشمار می آید ومخصوصأ  پس ازشکست و ناکامی اندیشه های مارکسیستی در مقابل نظام بورژوازیی و سرمایه داریی غارتگربین المللی   موج گسترده ای را  در تمامی عالم بر انگیخته است وتنها اندیشه ها و افکاری که  با درخت تنومند ایمان و عقلانیت جمعی یا « اجتهاد پویا » گِره زده شده و دربرابرنظام غارتگر سرمایه داریی بین المللی بحیث یک اندیشه و ایمان بی بدیل بر تمامی بشریت وجهان معاصر  سایه افگنده است  . چنانچه طی مباحث گذشته نیز متذکر شده ام پارادُکس اصلی که میان مسلمانان و اسلام بحیث یک  اندیشه قابل عمل درهمه عرصه ها ی سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی به مشاهده میرسد این است که در تحلیل ها و قضاوت های بسیاری از دانشمندان و علمای  مسلمان  موتور اصلی تکامل و پیشرفت جامعه که همانا « فرآیند عقلانیت جمعی » و مکانیزمی بنام اجتهاد است اندکترین جایگاهی ندارد روی همین ملحوظ است که حین اجرای رسالت « امر بالمعروف ونهی عن المنکر.»  یعنی فرا خوان گسترده بشری  بسوی اسلام را بدون درنظرداشت شرائط  سیاسی و فرهنگی حاکم بر جوامع انسانی در تاریخ  معاصر و یاهم هر دوره و هرجامعه  دیگر تاریخی و جغرافیاوی بصورت دگماتیک ومنجمد  با شا خصهای نخستین روزگار اسلام اندازه گیری مینما یند  . خلاصه اینکه وقتی اکثر علمأ و دانشمندان دینی برتربیون های مذهبی  مانند منبر های از  مساجد ، شبکه های رادیو تلویزیونی بیست و چهار ساعته و دیگر وسائل ارتباط جمعی حضورمیابند و یا هم با نوشتن و نگارش اندیشه های دینی از طریق انتشار جرائد و کتب علمی به پخش و نشر اندیشه های خویش می پردازند  به مسأ له حاکمیت در جامعه هیچگونه  توجهی ندارند و به حل مسأله اقلیت ها  درتاریخ  اسلام نیز از همان فورمولی را استفاده میکنند که در دوران حیات پیامبر گرامی اسلام و جانشینان اش آنرا بحیث ملاک مسلمانان روزگار پیامبر اسلام مورد استفاده قرار داده بودند که متأسفانه این نوع اسلوب در فراخوان انسان ها بسوی اسلام خود به مثابه معضله ء پارادُکسیکال Paradoxical   قرن حاضر مبدل شده است ،  بویژه اکنون که جهان بیش از هر زمان دیگری نسبت  به مسأ له دفاع از حقوق بشر و آزادی اقلیت ها ی مذهبی و مسلکی  حساسیت های گونا گونی را بجا میگذارد . بنابر این امروز اکثر فقها و دانشمندان مسلمانی که در آنسوی آبها یعنی کشور های صنعتی مانند امریکا – اروپا – کانادا  و استرالیا مجبور به استمرار زندگی شده اند  مسأله حقوق اقلیت ها در اسلام را به همان میزان و قرئتی  اندازه گیری مینمائند  که مروج  دوران حاکمیت نخستین خلفای اسلام بود ، این بدان معناست که در حاکمیت مسلمانان نوع برخورد به مسأ له حقوق اقلیت ها و ادیان دیگرمورد توجه جدیی فقها و مجتهدان صدر اسلام قرار داشت و بدون شک که نوعی از برخورد و تعامل حاکمیت های مسلمانان با اقلیت های دینی در آن زمان  از بستر شرائط خاص محیطی و جغرافیاوی جوامع اسلامی صدر اسلام منشأ میگرفت و هیچگاه نباید نوع مشروعیت و چگونگی حاکمیت آن مناسبات به مثابه نسخه ای ثابت و جامدی تصؤر کرد که در طول وعرض تاریخ بشرمیتوان  مورد تطبیق قرارداد  .

امروز که کتله ها ی از مهاجران اعم از مسلمان و نامسلمان به اثر شرائط خاص سیاسی ،اقتصادی بویژه فرهنگی در جوامع و کشور های شان به کشور های ثروتمند جهان سرمایه داری مجبور به مهاجرت گردیده اند  وبا گذشت زمان معین پیش بینی شده در قوانین اساسی کشور های میزبان بحیث شهروندان آنکشورها پذیرفته می شوند . وقتی درپیشگاه  مراجع حقوقی و مدنی کشورهای میزبان عمدتأ مسیحی و یاهم یهودی نشین امریکایی و یاهم اروپائی که فوقأ از آنها یاد آوری بعمل آمد به حیث یک شهروند دارای وظائف و امتیازات حلف وفاداری یاد  میکنند طبیعی است  که این وفاداری و تعهد شهروندی نسبت به منافع کشورمیزبان بر اکثریت  دیدگاه ها و اندوخته های  که نخبه گان و دانشمندان  کتله های از خارجی ها در زمینه های گوناگون  سیاسی و اجتماعی قبلأ و در جغرافیای دیگر کشور ها کسب کرده و فراگرفته اند تأثیر می گذارد و بدون شک که این  فرآیند شهروندی جدید  در گام اول دیدگاه ها و مواضع حقوقی قبلی  دانشمندان  عرصه فقه و حقوق مدنی را نشانه میگیرند و آنگاه که اندیشه های دینی و مذهبی شان  فاقد ظرفیت های لازم عقلانی و اجتهادی باشند از لحاظ رویکرد جامعه شناختی شکست سختی را متحمل میشوند . زیرا از یکسو با شدت تمام از آنچه که به عنوان گفتمان  جامد و غیر اجتهادی از سالهای سال با آن زندگی کرده اند و در هرگونه شرائط سیاسی و اجتماعی  وبا پرداختن هرگونه هزینه ای از آن پاسداری نموده اند نه تنها به دفاع میپردازند بلکه به عنوان یک گفتمان برتر و دارای ظرفیت های مدیریتی در جهان معاصر بدون آنکه ازدیگر  گفتمانهای نظام سرمایه داری مانند لیبرالیزم Liberalism، مرکانتیلیسم Mercantilisme و دیگران  کوچکترین و اندکترین  اطلاعی داشته باشند قرئت معیوب طالبانی و غیر اجتهادی مذهبی را در برابرآن  اندیشه ها عرضه میکنند .از سوی دیگر کسانی که نظام سرمایه داری و لبرالیزم  را ودیعهء الهی می پندارند !!  وزندگی در چنین سیستم به ظاهر آزاد را با ملمع کاری مذهبی مسیحییت مسخ شده توجیه میکنند بدون اینکه به محور های اصلی و نکات مشترک میا ن اسلام و مسیحیت و یاهم سائر ادیان توحیدی بپردازند در زمینه دفاع ازنظام سرمایه داری و لبرالیزم به استناد به  آیه « اليوم احل لكم الطيبات و طعام الذين اوتواالكتاب حل لكم و طعامكم حل لهم» استناد میکنند و با یک حرکت افراطی حتی ازدواج جوانان مسلمان با دوشیزه گانی از اهل کتاب را نه تنها نا جائز نه میشمارند بلکه وظیفه دینی و اخلاقی جوانان مسلمان میدانند تا  دخترانی از اهل کتاب را که به همسری انتخاب میکنند در حفظ و نگهداریی اساسات دینی همسران اش که تا هنوز به اسلام نه گرویده اند از هیچگونه تلاش دریغ نه ورزند . جالب است که برای اثبات و انطباق این امر آیه شماره پنجم سوره مأئده که حامل پیام دیگر و مأموریت دیگری است یعنی الْيَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّيِّباتُ وَ طَعامُ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْمُحْصَناتُ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ إِذا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنينَ غَيْرَ مُسافِحينَ وَ لا مُتَّخِذي أَخْدانٍ وَ مَنْ يَکْفُرْ بِالْإيمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرينَ استناد مینمایند. بطورخلاصه باید گفت که وظیفه همه روشنفکران و دانشمندان هردو دید گاه این است تا امروز که نظام سرمایه داری غاصب جهانی همه انسان ها را از پایگاه ذاتی وفرهنگی شان به بیرون در آورد ه و آنها را به برده های نیازمند و زبون و مقلد بی چون و چرای ازخود ساخته است راه حل های مبتنی برعقلانیت جمعی  و« اجتهاد دینی » جستجو کنند. این کار زمانی ممکن و میسر است که روشنفکر این روزگار و همه کاره های هیچکاره این زمان بدون هرگونه تعصب قومی ، نژادی و مذهبی ،  با جلوگیری از اشاعه ء ابتذال ، سهل انگاری های متحجرانه ، " سلیقه های کج اندیش  فکری"  و"  فتوی بازی های رسوای بازاری " در راه دیگر گون ساختن ذهن مردم به نفع  ایجاد  حرکت عظیم مدنی  و فرهنگی و همچنان  بیدار باش اجتماعی اقدام عملی نمایند . تا یکبار دیگر  شکوه و عظمت انسان به مثابه جانشین خدا در زمین از خرابه های تمدن باستانی مشرق زمین سر بلند کند .

 علاوه براین روشنفکر این روزگارباید  با قلم و منطق لبریز از ایمان اش بجای بیشه ها ریشه ها را نشاندهی کند و تمامی منفذ های وجود یک تمدن  را  از ویروس نفرت ها پاکسازی کند .

                                                                      یا هو!  یار زنده صحبت باقی

 

پایان

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

گِره را با گِره نه میتوان باز کرد!

همه ی بدبختی های ما ناشی از این است که نسل کهنه وقدیم ما به تحجر مبتلاست و نسل جدید ما به  تجدد معتاد  ! 

پیوسته به گذشته قسمت سوم

چنانچه در نخستین  و دومین قسمت این نوشتار در مبحث « طبقه بندیی  رؤس اختلاف میان این  دو نگاه به تاریخ وانسان ! » به برخی از تفا ؤت ها و درعین حال نکات مشترک  این دوجریان فکری در مورد مسأ له نوع مناسبات با شهروندان غیر مسلمان درکشورهای غربی وعمدتأ صنعتی جهان معاصر اشاراتی داشتیم و حاملان هردوقرئت ازدین مقدس اسلام را دنباله روِنافهمیده و نا خواسته  نظام سرمایه داری امپریالیستی حاکم برسرنوشت کشورهای غربی گردیده اند خواندیم به دلیل اینکه به وضاحت می بینیم واز فحوای بیانات وسخنرانی های داغ تلویزیونی اسلام شناسان امریکا نشین هردو جناح یعنی گروهی که خودرا« قرآنیون» می نامند وهمچنان کسانی که این گروهی از« قرآنیون » را منکران احادیث و دربسیاری زمینه ها دشمنان دین اسلام میخوانند و به عنوان مدافعان « سنت رسول الله» و مبلغان راستین اسلام توحیدی در برابر فرهنگ و تمدن غربی !! به مقابله می پردازند  نیز شنیده میــشوند بر معیوبیتِ بنیادی و تاریخی ی این دیالوگ صحه میگذارد . بدون شک این عیب مـــتضاد  و پارادُکسیال بنیادی را باید در پارامتر های فکری و بینیش معیوبی جستجوکرد که آثارورسوبات  کُشنده آن برتحلیل ها و  فتوی های فقهی هردو تیپ از تیوری پردازان و اسلام شناسان سایه افگنده است . به هر صورت آنچه در این ساختار فکری و جهان بینی این دو تفکر قابل تأمل و بررسی سیاسی و مطالعه اجتماعی میباشد این است که هردو گروه بدون اندکترین ارزشی که به فرآیند  « اجتـــهاد » و  اصل        « عقلانیت جمعی » باید  قائل باشند برای زندگی وحیات  بشر بصورت جامد  و غیر عقلانی برنامه ریزی میکنند .از همین جاست که هردو جناح در حوزه کشف ماهیت و جوهر انسان شناسی از  یک فورمول پیروی میکنند .بنابراین امروز نظام سرمایه داری حاکم بر قلمرو جوامع غربی با هردوطرز تفکر ی که بصورت مختصر از ان یاد آوری شد ازپایگاه ذاتی«ســـکولار وعلم برای علم!! » یکسان برخورد میکنند و شبه دانشمندان و کارشناسان این دو طیف را بصورت برده های نیازمند و ذلیل در خدمت خویش گرفته اند . شعاری که از طرف روشنفکران چند سال آخیر به عنوان آخرین تجربه فرهنگی و تاریخی در کشورهای غربی بویژه ایالات متحده امریکا مطرح شده « بازگشت به قرآن » است که بدون شک یک شعار بسیار جذاب و دلپذیر بشمار میرود ، اما من میخواهم بگویم که بازگشت به کدام قرآن و با چه تفسیرو برداشتی ؟ آیا قرآن تنها به مثابه پاره های از کاغذ که درنخستین روزگاراران اسلام وبه روایتی در زمان خلافت  حضرت عثمان سومین خلیفه ای از مسلمانان جمع آوری شده و بحیث شئ متبرکی در دست جهل و به عنوان پرچمی برسر نیزه های جنایت برآفراشته میشوند ؟ یا قرآن کتابی که برخلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان قیاس میکنند – بیشترین توجه اش به طبیعت ، زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال است و این کتاب را که آئینه کائنات ، جامعه و تاریخ است وبا مراجعه به فرآیند دینامیک و پویای  اصل « اجتهاد جمعی » نقشه راه همه نسل ها  و در تمامی عصرها گردد و  از آن روزی که به     « حیله دشمن » و به کمک دوستان نادان مغز اش را گذاشتند و تنها جلد اش مصرف پیدا کرد و از آن هنگام که این آئینه کائنات و تاریخِ انسان را که خواندنی و  کشف شدنی است  دیگر نخواندند و کشف نکردند ، به قول دانشمندی برای تقدیس و تٌبرُک و کوچ کشی و عروسی  واموات  بکار رفت و از آنگاهی که دیگر درمان درد های فکری و روحی و اجتماعی را دراو جستجو نکرد،تنها  وسیله شفای امراض جسمانی چون درد کمرو قُلنج گشت !! ودیگر ندای ملکوتی اش بر قلمرو تاریخ اجتهاد  و تمدن بشر ی  ساکت گشت و  خاموش شد و بالاخره میبینیم که با گذشت بیش از هزاروچهارصد سال تمام در خدمت اموات قرارش داده اند وعاشقانه نثار ارواح گذشته گانش میــکنند و ندایش از قبرستان ها ی هر قوم و هرقبیله ای از ما بگوش میرسد .حتی با صداهای خطرناکتری گفتند : اصلأ قرآن حقیقی دست امام زمان است و هرگاه ظهور فرمائند با خود خواهند آورد و قرآن فعلی ، نسخه اصلی قرآن نیست بلکه با برداشتن برخی آیات از آن  تحریف شده است ...!!!           که اینگونه شعارها ی زشت و دشمنانه کار رایکسره تمام میکند ؛ باید گفت که این پروژه و چنین اظهارات از سوی علمبرداران مذهب بویژه از تبار شبه روشنفکران دینی و مترقی که داعیه داران آشتی و گفتگوی مستقیم  میان ادیان بزرگ آسمانی اند مصرف برپائی چنین مناظره ها   فقط و فقط در راستای اشباع غرایزی ازشهرت طلبی این قبیله باید جستجوکرد .!!

گفتیم که اساسأ و اصولأ هردو گروهی که در زمین نظام سرمایه داری غرب با هم به مقابله پرداخته اند در حوزه علوم انسانی و فلسفه تاریخ بر منشأ واحد و معیوبی  متوصل گشته اند. و آن زیربنای محکم مگرمعیوب فلسفی منشأ نوع انسان بدون کشف رابطه علمی وی با هستی به عنوان« آدم » است زیرا از نوع نگاه هواداران هردو جریان و حاملان هر دو قرئت  به قصه خلقت آدم که زیربنای فلسفه تاریخ محسوب میشود این تشابه اندیشه و بینیش  آنها را میتوان در یافت . این نوع نگاه به تاریخ در مغائرت به جهان بینی توحیدی مبنی برتوحید جهانی یعنی اعتقاد به وجود  یک اراده ء آگاه نیرومند،  خلاق و منطقی که بر هستی حاکم است و ثنویت دیالکتیکی بشری یعنی اعتقاد بر اینکه انسان اراده ای است که با آگاهی و اراده و خلاقیت خویش همواره در حد «  شدن » است ودر این شدن که از منهای بی نهایت از لجن ته نشین شده تا متعالی ترین ذات ، به اضافه بی نهایت ، روح خدا در حرکت است ، قرار دارد. لهذا کاملأ طبیعی است که فرآورده های چنین نگاه معیوب وکشف نا شده به انسان و هستی ،  در حوزه حقوقی  و  سیاسی نیز  برعلاوه صحه گذا شتن بر سیستم طبقاتی اقتصاد بازار آزاد ، نوعی « اشرافیت سلطانی  » را توجیه شرعی کنند .

یکی از مهمترین و شگفت انگیز ترین  وجوهات مشترکی که به مثابه یک مغالطه پارادُکسیال تاریخی  میان حاملان این دو رویکرد و گفتمان  وجود دارد همانا انگیزه واحد  تاریخی و جغرافیاوی است که از سوی فعالان سیاسی و فکریی این گفتمانها با جدیت پیگیری میشود . بسیاری از عناوین و مقولاتی که حاملان و هواداران هردو جریان فکری برای نهادینه سازیی آنها در تلاش اند از لحاظ مؤقیعت تاریخی و جغرافیاوی با شرائط معاصر هیچگونه انطباقی ندارد ، مثلأ وقتی فقیهان و دانشمندان نخستین روزگار و یاهم زمانه های دیگری در تاریخ اسلام ، باتوجه به شرائط سیاسی دولت ها  و مؤقیعت های جغرافیاوی جوامع اسلامی احکام حقوقی و فقهیی  خاصی  را تدوین و تسوید نموده اند ، علمأ و دانشمندانی که در قرن بیست ویکم رسالت ووجیبه دینی و انسانی  خود میداند تا در راستای تحقق عملیه " امربا لمعروف ونهی عن المنکر" به مثابه داعیان راستین جامعه عرض اندام کنند همان مستندات فقهی و حقوقی ی را که قبلأ و در شرائط خاص تاریخی و چگونگی نوع حاکمیت در جوامع بشری برای زندگی شهروندان همان عصر تدوین یافته بود برای استمرارحیات سیاسی ، اجتماعی واقتصادی شهروندان و باشنده گان دهکده جهانی قرن بیست ویکم کنونی  نیز عرضه میکنند .

 البته باید اذعان کرد که بیشترین و شگفت انگیز ترین  نوعی ازاین  تضاد آنگاه به نمایش گذشته میشود که دانشمندان قرن بیست ویکم نه میتوانند بدون توجه به ابعاد  حقوقی نظام سیاسی گذشته   یعنی در نظر داشت این معادله که فقیه زمان گذشته در کدامین شرائط حاکمیت وبرویت چه مصالح سیاسی و جغرافیاوی چنین احکام فقهی را استخراج نموده اند کشف کنند  ؟ آیا حین صدور فتوی و وضع قوانین برای جامعه  ازسوی  فقهای دینی در آن روزگار  حاکمیت از آن مسلمین بود و دیگران بویژه پیروان آدیان دیگر " مسیحیت و یهودیت " در یک اقلیت قرار داشتند  ویا هم برخلاف ،  نظام سیاسی حاکم بر جامعه در دست اکثریت مسیحی و یاهم یهودی قرار داشت که فقها و علمای مسلمان آن روزگار برای ادامه زندگی اجتماعی مسلمانان  در زیر سلطه حاکمیت رژیم مذهبی  مسیحی یا هم یهودی که  شهروندان مسلمان یک " اقلیت "  کوچک آن  جامعه را تشکیل میداد با استخراج از اصول و مبانی  دین  اسلام قوانین اجتماعی و حقوقی تدوین مینمودند ؟

ادامه دارد

 

 

 

جججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججج

 

جدالهای زرگریی  "مذهب علیه مذهب۱" و استراتیژئی استعمارنو !

اجتهاد ،برجسته ترین شاخصه روح علمی و بینیش اعتقادی مذهب اسلام است وانسان موحد آنچه را که حق می پندارد بر هیچکسی تحمیل نه میکند بلکه خود را نمونه میسازد تا برای  دیگران سرمشق قرار گیرد 

 

                                         شیخ شلتوت(ع) دانشمند شهیر مصری   

پیوسته به گذشته قسمت دوم :

در نخستین قسمت این نوشتار کوشش کردیم تا رؤس اختلاف  دیدگاه های دوجناحی از اندیشمندان امریکا نشین را در زمینه جهان بینی فلسفی و تاریخی شان درحوزه زندگی د ینی انسان نشان دهی کنیم  چنانچه شما خواننده گان ارجمند واقف هستید مسأ له تعامل و معیار مناسبات با پیروان  دیگر ادیان آسمانی بویژه شهروندان ایالات متحده امریکا را به مثابه روح و روان چنین جدالها ، مختصرأ به بررسی گرفتیم . زیرا یکی ازبزرگترین توجهاتی که درس خوانده های ازمکتب «بازگشت به قرآن » یا حاملان گفتمانی که بنام « قرآنیون » نامیده میشود در اندیشه های خود دارند همانا نوع مناسبات مسلمانان با تک تکی از شهروندان سرزمین پهناور ایالات متحده  امریکا است که اکثریت شان ریشه های در مذاهب مسیحیت و یهودیت را دارا اند . کاملأ طبیعی است و نباید تعجب کرد که چگونه برخی از فعالان حوزه دیانت اسلامی که با انگیزه های گوناگونی از سرزمین های شرقی و اسلامی  بسوی امریکا ی قدرتمند مهاجر شده  و با سپری کردن  چندین دهه از عمر "مبارک !" شان که در زیر سایه و گاهی خدمت  نظام اقتصادی  بازار آزاد و دموکراسی لبرال غربی  سپری کرده اند تلاش  به خرج میدهند  که بجایی کشف و یافتن فورمول ها و معادلات اصلی ای مفاهمه و پذیرش تاریخی و تمدنی ، درمتن ادیان آسمانی  منجمله دین مقدس اسلام  ، بُمبی از شائعات و افترأت دشمنانه ای را که توسط کاردینال های مذهبی و طراحان تیوری های نفرت انگیز مسیحیت و یهودیت بسته بندی میگردد با یک شستشوی مختصرمغزی بدست نیروهای اکادمیک ملتهای شرقی درمیدان مسلمانان منفجرمیسازند که  دشمنان  ملبس به جامه  مذهب و قدرت  قرن بیست ویکم  از تمامی  داستان‌های کودکانه  و افسانه های سر تا پا دروغینی که با مهارت و نبوغ شیطانی  درباره زندگی خصوصی  محمد (ص) میسازند  وهمچون غول وحشتناکی  از زندگانی پیامبر به نمایش داده می‌شود،  مسأله زن‌های پیامبربویژه ازدواج با حضرت بی بی عائیشه (رض) است که در اروپای مسیحی به بدترین وجه و غیر واقعی ترین نحو تفسیرمیشود. این دروغ و این لولوی سر خرمن همواره در غرب ابزار دست کسانی بود ه که می‌خواستند و می خواهند  اسلام را و پیامبرش محمد (ص) را به نحو غیر اخلاقی و غیر مدنی خوار و ذ لیل سازند .!! چیزی که دراین  پروژه مسخ شخصیت پیامبر اسلام جلب توجه میکند و نسبت به دیگر برنامه های شکست خورده طراحان استعمار نو و بورژوازی جهانی  دارای ویژه گی خاصی میباشد همانا انگیزه آغازو براه انداختن  چنین مشاجرات و مناظره های است که نسخه سیاسی اش برستون پوسیده آن مبتنی است وبدون شک هرگونه  گفتمان و دیالوگی که با انگیزه خیرخواهانه وازبطن مصالح علیای جوامع انسانی بر نه خیزد واراده آزاد انسان متفکردرآن شامل نباشد  ، مسلمأ هرنتیجه ای که برآن مرتب گردد به نفع استعمار تمام میشود. زیرا وقتی مؤلفه کشف یک حقیقت درمغائرت با موازین گفتمان سالم و نقد سازنده  برخرابه ها و خاکستری  از             شائعات هدفمند انه و رسوای تاریخ ! راجع به زندگی خصوصی شخصیت های بزرگ و تاریخ ساز ملتها  بویژه انبیأ و  پیامبران موفق که سازنده گان بزرگترین تمدن ها و فرهنگ های بشری اند استوار باشد نه  تنها آثار و رسوبات آن به نفع جوامع انسانی نیست بلکه با براه انداختن چنین مناظره های بی مفهوم و« مناظره برای مناظره! » هر نتیجه ای که از این برج عاج بی بنیاد  پائین  آید  به نفع استعمار جهانی است. چنانچه درمسأله ازدواج پیامبر گرامی اسلام با دختر شش ساله و یاهم با هر سنی از بلوغ که در نتیجه یک مباحثه درون دینی میان اندیشمندان مسلمان به اثبات برسد طرح چنین  پرسش غرض آلود و بیمار گونه  ، خود مؤلد  ویروس درد ناک و کشنده ای از اهانت به کرامت انسان  است .

فقدان اجتهاد پویا و جمعی به مثابه  میکانیزم سیاسی :

مهمترین نکته ای که میخواهم به سلسله تبیین اهرم های مورد اختلاف هردو جناح و درعین حال وجه مشترک  آنها در عرصه فلسفه و حیات سیاسی و اجتماعی به عرض برسانم این است که دانش یافته گان هردو جناح به دلائل مختلفی که نزد شان موجود است یکسان در برابر" اصل اجتهاد جمعی " که از اصول فطری در تکامل جوامع بشری محسوب میشود موضع واحدی داشته اند . یعنی اینکه حاملان هردوقرئت  در عین حا لیکه نه میتوانند از ضرورت فرآیند اجتهاد و نقش آن در تکامل جوامع بشری چشم بپوشانند ، انطباق معادلات دینی  ومذهبی با فرآیند  اجتهاد جمعی را نادیده میگیرند که با چنین بی توجهی به اصل اجتهاد جمعی در حوزه شناخت و رسیده گی به  نیازمندی های حقوقی ،  و اقتصادی  جوامع بشر عملأ و طبیعتأ  از  مؤلفه های نظام سکولار متابعت میکنند  . یکی از چالش های اصلی که در نحوه بیان دوگفتمان مورد نظر وجود دارد همانا " تفسیر دین در قلمرو تاریخ عهد قدیم " است که مؤقف و موضع گیریی دین را به شیوه  منجمد انه و متحجرانه در حوادث تاریخی دیگر اقلیم ها و مقاطع دیگری از تاریخ جستجو میکنند . که جریان مکتب  قرآنیون و حاملان قرئت تمسک به قرآن و انتفای احادیث  ، مفهوم و مضمون حاکمیت دین در جوامع گذشته بالخصوص دوران پرآشوب صدر اسلام را تنها با ترمنولوژیی عصر جدید منتقل میسازد و بدون آنکه  راه کارهای جدید برای حیات عمومی  انسان کنونی را نشان دهی کند  به  بسیار آسانی از بخش بزرگی از تاریخ اسلام که بر ستون احادیث استوار است انکار میکنند . با چنین نِگرش و تفکر نباید جای تعجب کرد  که گروه و جریانی که درعصر حاضرلقب "قرآنیون " را گرفته است ازارائیه هرگونه برنامه مستقل  سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی که از  سینه دین به عنوان رهنمایی عقلانی انسان معاصر برخاسته باشد  عاجزاند و همین ناتوانی شان سبب شده تا در قلمرو حیات روزمره انسان و جامعه که در اقلیم ها ی گوناگون و با شرائط گونا گون تاریخی ، سیاسی و فرهنگـــی  زندگی اختیار کرده اند سیستم بورژوائی و اقتصاد بازار آزاد  را که بر شانه های دموکراسی  لبرال با قرئت غربی حمل میشود بهتر ین نسخه برای  پیشرفت و تعالی بشر تجویز کنند . زیرا دانشمندان و تیوری پردازان این مکتب  یا  تمامی کسانی که در نهایت با عبور از شیوه های گوناگون تشکیلاتی در ادوارمختلف  تاریخ بشرظهور نموده اند ،   تنها آخرین  کتاب آسمانی یعنی  قرآن را برای رهنمائی بشریت کافی میدانند .

 لهذا در چنین راه یافت است که دین  اسلام نیز به مانند سائر ادیان ابراهیمی چون مسیحیت و یهودیت  بصورت طبیعی متعلق به  حوزه خصوصی  و اخلاقی حیات  بشر  نزول میکند . لهذا کسانی بویژه حاملان قرئت « حسبنا کتاب الله » که در بافت فکری و تاریخی جوامع اسلامی می خواهند با توصل به مفهوم « سکولاریزم » بر آزادی ، دموکراسی ، و جدائی نهاد دولت از نهاد دین تکیه کنند ، خویشتن را دُچار اختلاط حوزه های معنایی متفاوت و پارادُکسیال میسازند که به سادگی نه میتوانند از یک مرحله به مرحله  دیگری انتقال یابند .

البته یکی دیگر از مسائل به ظاهر اختلافی ی که میان این دو دیدگاه موجود است همانا مسأله حکومت  در اسلام است که جناح مدافع احادیث یا همان گفتمانی که درمقابل قرئت « قرآنیون » قراردارد  و علی الرغم تعطیل وبستن  درب اجتهاد و عقلانیت  در اسلام ، متون شریعت  اسلام بویژه با قرئت بنیادگرایانه مذهبی  را برنامه زندگی تمامی بشریت در همه نسل ها و همه عصر ها می شمارند اما از ارائیه ساده ترین برنامه اقتصادی و سیاسی برای مدیریت جامعه و  جهان پیچیده ء امروزی عاجزند مگر محکومیت انسان بر پیشرفت و ترقی وجبر تاریخی در حیات بشر  سبب شده تادر زیر سایه قرئت متحجرانه  و بنیاد گرایانه مذهبی  به مثابه  نیروی جاده صاف کن نظام بورژوازی قرار گیرند و سلطه مافیای بازار آزاد بر جوامع عقب مانده را توجیه شرعی !!نمائــــند  .

 جای بسی تعجب است که حاملان این قرئت بنیاد گرای شریعت مدار با اتکای دگماتیک به منابع فقهی و مذهبی  عموم باشنده گان کره زمین را که قبل از ظهور دین اسلام در عصرهای دیگری و نسل های دیگری زیسته اند از باب اینکه برای حاملان این قرئت متحجرانه  ، معیارتوحید و شرک  پایبندی کامل بر عصر صدر اسلام بویژه حیات محمد رسول خدا دانیسته میشود لهذا باشنده گان عصر قدیم در تاریخ گذشته را مشرک  نامیده و به جز پیامبرانی که ذکر آن در قرآن پاک آمده است همه را یکسره مشرک و مباح الدم می نامند ...

ادامه دارد 

      

۱ : واژه  « مذهب علیه مذهب » نام کتاب مشهورمتفکر و دانشمند جهان اسلام زنده یاد دکتور شریعتی است که نویسنده این یادداشت از بابت تشابه  وضعیت موجود آنرا بکار برده است

 

 

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

نیم نگاهی به مناظره ها وجدلهای  مذهبی خارج نشینان معاصر

    هـزار نـکته باریک تـر ز مـو این جـاست !         

      

روشنفکر روزگار ما  وقتی گذشته تاریخ بشر را مورد نقد قرار میدهند  آنرا نه باید با فرضیه های کاپی شده ء معیوب  ، بصورت فردی و  بیمار مورد انتقاد قرار دهند بلکه لزومأ باید  فرآیند تاریخ را  با مشروعیت  برخاسته از خِرد متعهد جمعی و  شرائط خاص اقلیمی ، فرهنگی و سیاسی حاکم بر جوامع گذشته بشری تحلیل و ارزیابی کند  .

 

بخش اول :

در آسمان خونبار میهن ما افغانستان که  به عنوان زخم ناسور در جهان اسلام  بیش از هرزمان دیگری نیاز به التیام و مرحم گذاریی دارد ، رجال و شخصیت های حقیقی و حقوقی معلوم الحالی از دانشمندان واسلام شناسان افغانستان و جهان  با  دغدغه های گوناگون و قرئت های مختلف دینی در حوزه تفکردینی انسان  و تصفیه حساب های ازنسل های قدیم جهان اسلام ، با استفاده ازتکنولوژی معاصر وتربیون های تلویزیونی بیست وچهارساعته شاخ به شاخ شده وبصورت بی رحمانه باهم مقابله میکنند . من در طول حیات سیاسی و فرهنگی ام هرگز  قصد نداشته ام  و ندارم که وارد چنین معرکه های شوم که  قواعد و اصول بازیی  آن از سوی  استعمار معاصر و نظام بورژوازی بین المللی در صندوقچه منافع اهریمنی شان رنگ آمیزی و طراحی  شده باشد زیرا به باور من  استعمار کنونی لا اقل این را  یقین دارد که با براه اندازیی چنین منا ظره ها که آمیخته با  تهمت های ناروا و ساخته شده در کارخانه های تعصب و تحجر اند ،  جبهه فرعی را در کنار جبهه اصلی که همانا تقابل عالمانه اندیشه ها در جهان دهکده مانند کنونی است در ست میکنند . آنچه مسلم است براه اندازیی و مشارکت در چنین معرکه ها ، از سر ایمان و اخلاص و از درد دین و منطق و علم نیست .

 زیرا اولأ منطق علم معاصر و دینِ که تنها چرخ حرکت اش از بدو پیدائیش خلقت تا آخرالزمان با موتوری ازخِرد وعقلانیت بسوی کمال هستی درحرکت است این نیست و ثانیأ کسانی که در این نوع مجالس به عنوان شخصیت های حقوقی و حقیقی با حمل دو گفتمان جداگانه دینی شرکت می جویند به حکم تجربه تاریخی ای که محصول نتائج  برپائی چندین هزار مباحثه و مباهله ازصدر  اسلام تا اکنون وجود دارد از مشروعیت لازم برای برپائی چنین مناظره ها بی بهره اند  این نوع کمبودیی  مشروعیت نه به دلیل اینکه گویا چنین شخصیت های عزیزو ارجمندی فاقد توان مندیی های علمی و تخصصی در حوزه اسلام شناسی و تاریخ  اند ، نه و هرگز نه !  بلکه به دلیل تجارب و مطالعات فراوانی که از بوجود آوردن چنین نمایش نما های که با القاب بزرگی در گذشته ء تاریخ برپاشده موجود است و تاریخ جوامع بشری نیز  ما لامال از این نوع نمائیشنامه ها ست برپائی چنین تربیونها تنها  یک برنده داشته است که آنهم دشمنان پیدا وپنهان انسان و انسانیت اند که  با تحریک و شناسائی غرائز فطری ای آدمیان در عقب پرده های از چنین  نمائیشات  مصنوعی  قرار دارند .

 اما به اثر تقاضای بسیاری از دوستان که با  این حقیرتعلق معنوی و فکری  دارند وبنده را  دانشجویی  از این حوزه به شمار می آورند ناچار برخی از تذکرات دلسوزانه ام را خدمت دانشمندان ، و کارشناسان محترم هردوجناح و دو قرئت  مذهبی که چنانچه خود بر آن اعتراف میکنند و گروهی  از این حضرات  خود را  « قرآنیون » وگروه دیگری «مدافعان احادیث»  می خوانند به عرض برسانم ، چنانچه از واکنش های یکی ازاین جناح ها وگروه ها استنباط میشود،  به دلیل اینکه بنام احادیث بسیاری از تهمت های ناروا  بر پیامبر گرامی اسلام وارد آمده که وجود مبارک پیامبر اسلام از آن مبرأ بوده است به باور آنها تمامی احادیث را باید در ذباله دان انداخت وبرای زندگانی بشر استناد بر قرآن پاک  برای نه تنها بشر امروزی بلکه برای تمامی انسانهای که با هر عصر و هر نسلی تعلق دارند ،   کفایت میکند . و گروه مقابل آن نیز که احادیث پیامبر اسلام را به مثابه متون توضیح کننده و متمم قرآن پاک می نامند در مقابل این گروهی که بنام  بازگشت به قرآن به صحنه آمده اند، طرف دیگر  معرکه را تشکیل میدهند.

 

 روی همین انگیزه بود که وقتی روزی مرد ی با ریش سفید و محاسن بلند ش در حالیکه در  هرجمله ای از سخنانش بر آیاتی از قرآن پاک مگر با تِرمِنولوژی جدید و مدرن استناد میکرد   و در طراحی  شالوده های حیات یا همان گفتمان و جهان بینی ای  که نسبت به هستی و کائینات ارائیه میداشت قرآن را  به عنوان کتاب خدا و تنها برنامه ء عمل برای همه نسل ها و در تمامی عصر ها معرفی میکرد !  و بعد همچنانکه حکیمان و دانشمندان بزرگ می اندیشند و می فهمند  تفسیر نو از  دین ، انسان ،  قرآن  و تاریخ  را ارائیه میداشت و گاهی هم مباحث و تیوری های خود را با ادبیات عرفانی دینی آراسته میداشت با خود گفتم که شاید این روزنه ای برای نجات انسان و دین  به مثابه  راه فطرت  بشر وهمه تحقیر شده گانی باشد که در زیر یوغ اندیشه ها و راه حل های  به ظاهر علمی و اکادمیک اما در واقع آغشته با روح استبداد و استکبار شرک آلود معاصر به سر میبرند.

اما پس از نظاره و شنیدن چند برنامه ای تلویزیونی از این مرد بزرگوار دریافتم که این بار نیز نشان ما بخطا رفته است و خیطه ء اطلاعات و شناخت این مرد بزرگ نیز  از سرشت ، هویت و جوهر انسان به عنوان جانشین خدا در زمین بر پایه های لرزان و شکننده ای به ظاهر مذهبی  استوار است که در امتداد چندین هزار سال بویژه چهارده صد و اندی سالی که از رحلت پیامبر گرامی اسلام سپری میشود از سوی معاندان دین و صلح بشری در تاریخ جوامع اسلامی جا زده شده است . زیرا کاملأ بی معنا خواهد بود که قبل از اینکه سرشت وجوهر ذاتی و خواسته های فطری انسان شناخته شود و پهلوهای خوب و بد آنها در تلسکوب نقد و  گفتمان دلسوزانه و مشفقانه  معین گردد ، مکتبی راه و روش و ایدیولوژی و احکامی برای زندگی وی تعیین نموده و بطور " ثابت " احکامی صادر کرد .  البته با قاطعیت باید گفت که اسلام به مثابه یک مکتب آزادی بخش برای حیات  انسان باشنده ء همه اعصار تاریخ چنین نکرده است . بلکه فلسفه خلقت ، داستان آفرینش و بسیاری از مشخصات وی بصورت علمی و بر مبنای توحیدیی فلسفه آفرینیش تعریف و بازگوشده است ، نیاز های وی ، تغییر پذیری و تحؤل پذیریی او ، همه در زبان تاریخ و خلقت صریحأ و تلویحأ بیان شده است . درعین حال بحث انسان آن چنان با مباحث تاریخ ، فلسفه تاریخ و نبرد خلق الله بازشتی و ابلیس طینتی ، نبرد حق و باطل و جامعه شناسی و تحول و تطور و صدها مقولات دیگری آمیخته و در قلمرو اسلام شناسی بهم پیوسته و هم بسته است که منتزع نمودن آن -جز در مورد تقسیم بندی اعتباری مشروع ،جهت تشخیص و تبیین مسأله خاصی روانیست . و قرآن نیز بصورت کل این مؤلفه را در آیه ای شماره ۲۰۸ سوره بقره که  يا ايها الذين آمنوا ادخلوا فی السلم كافه مورد توجه قرار داده است ، البته در خلقت انسان بر مبنای اسلوب  توحید یی  فلسفه آفرینش " اصل آزادی " و " اصل انتخاب " به مثابه ستون فقرات هستی و جوهر فطرت در نظر گرفته شده اند . انسان جانشین خدا بروی زمین است و به عنوان خلیفه ء خدا ، آزاد و مختار آفریده شده و هیچ کس و هیچ نیروی قادر به سلب این آزادی نیست و نباید باشد . انسان جانشین خدا درزمین که در تمامی متون قرآن پاک مفهوم  زمین به " ارض" مسمی ساخته شده است و در جهان و در فلسفه سیاسی نیز دارای چنین جایگاهی است .

 البته  نباید فراموش کرد که بسته ای از این آزادیی انسان با جبر فطری وتاریخی حیات بشر در هستی و کائینات گِره خورده است و انسان  درحالیکه معرف پاسدار آزادی شناخته میشود  نه میتواند ازبرخی  قوانین جبری درتاریخ عدول نماید ، چنانچه این حقیقت در آئیه ای شماره ۵۷ سوره عنکبوت قرآن ( كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَيْنَا تُرْجَعُونَ ) به مثابه جبر تاریخی اما در مسیر قوانین حاکم بر هستی و طبیعت بیان گردیده است   همچنان تصویر وجودیی انسان ، تعریف فلسفی و هم چنین عینیت او در تاریخ و جامعه همه اموری اند که قبل از تعیین جهت ایدیو لوژیک و راه هدایت او باید تبیین شوند .

 

طبقه بندیی  رؤس اختلاف میان این  دو نگاه به تاریخ وانسان   !

 

یکی از شورانگیزترین  مسائل اختلافی ای  که روح و روان  اختلاف میان این دو گفتمان یا قرئت دینی  را تشکیل می دهد میزان و حدود  ارتباط و مناسبات با پیروان دیگر ادیان بویژه مردمان مؤمن برادیان بزرگی چون یهودیت و عیسویت است که با داشتن کتب نامدار آسمانی چون تورات و انجیل نزد عموم  مسلمانان از جایگاه خاص وبلندی برخورداراند . چنین جایگاه بلند و مسالمت آمیزی  که در اوائیل ظهور دین مقدس اسلام بویژه نزد پیامبر و یاران اش نسبت به ادیان قبل از اسلام بویژه  انانی که اهل کتاب نامیده میشوند وجود داشت سبب گردیده است تا برخی از شخصیت های حقیقی و حقوقی در حوزه اسلامی  که قرآن را راه حل تمامی مشکلات بشر می دانند وباوردارند که برای اثبات این حقیقت که دین مقدس اسلام و قرآن درتعامل با اکثریتی از پیروان ادیان دیگر بویژه «اهل کتاب » دارای ظرفیت های فروان و بینظیری  از مسامحه و انعطاف بشمار می آید بدون اندکترین توجه به  مسؤلیت بزرگی که از نخستین لحظات واگذاریی مقام جانشینی خدا یعنی  خلافت الهی در زمین بصورت مساویانه به زن این فرشته خدا در طبیعت  واگذار شده است فقط با نگاه جنسی و غریزی به مثابه مفتیان سرکاری فتوی صادر میکنند  که گویا ازدواج یک جوان مسلمان با دوشیزه ای که تاهنوز هم به دین اسلام رو نه آورده است از نگاه اسلام نه تنها ممنوع نبوده است بلکه جوانی که  دختر خانمی از اهل کتاب را به همسری گرفته است حق ندارد همسر ش را از رفتن به کلیسا و کنِشت منع نماید . !! هرچند صدور این چنین فتوی ها ی که از منبر مذهب با زرورق حقوق بشر صادر میگردد شاید و باید بصورت مقطعی و در حریم زندگی شخصی چنین مفتیان تأثیرگذار باشد مگر هیچگاه قلمرو ایدیولوژیک و تاریخی فرآیند ازدواج در اسلام و دیگر ادیان  را متأثر نخواهند ساخت زیرا معنای ازدواج در اسلام و یاهم ادیان دیگر ، مطابق با استراتیژیی حیات و قواعد معمول سلوک آنها به حیث یک قرار داد اجتماعی دائیمی توام با تعهدات دوجانبه و برخاسته از فطرت الهی دانیسته میشود و در قرآن نیز این فرآیند تعهد به کلیماتی چون« میثاقاغلیظا»یاد آوری گردیده است که این« میثاق غلیظ»به قراداد ی گفته شده است که در نتیجه انعقاد آن دو واحد بشری یعنی « زن و مرد » با تلقی یکسان از زندگی ، شناخت کائینات ، خدا و طبیعت برای تحقق سرنوشت خویش اعلام  آمادگی برای مشارکت می کنند . البته باید خاطر نشان ساخت که علی الرغم اصل مشترک حفظ و نگهداریی خانواده در ادیان ابراهیمی منجمله اسلام که برفطرت واحدی استواراست و این فطرت واحد دینی که بر جهان بینی  واحدی نسبت به ذات خداوند  و انسان استوار بود خود سبب گردید تا درمقطعی از تاریخ زندگی بشر بویژه حین اجرای رسالت بزرگ « امربالمعروف و نهی عن المنکر» درمناسبات اجتماعی ، فرهنگی ساکنان  شبه جزیره عرب و در مقطع خاصی از تاریخ آن سرزمین ازدواج با زنانی از اهل کتاب جواز داده شود  . زیرا جامعه ای که بر شالوده های آن اسلام به عنوان یک دین جهانی و سازنده تمدن بشری  ظهور کرد از لحاظ  بینیش فلسفی بر یگانگی ذات خداوند اتکأ داشت و هنوز هم آثارورسوباتی از دیانت توحیدی در رگهای قبائل پراگنده ساکن جزیرة العرب موج میزد .

 

مسلم است که چگونگی شناخت اصول و پارامتر های  زندگی انسان به تناسب شناخت جایگاه و هویت اصلی انسان در هستی باید مورد مطالعه قرار داد یعنی مقام ، هویت ، منزلت و ذات او،  همچنان  فطرت ، غرائز ، احساسات وی مقوله های بزرگی اند که باید درباره آن به کاوش و تفکر پرداخت .  زیرا اگر ما نتوانیم عوامل تکاملی ظهور نخستین جوانه های انسان در هستی در انطباق با  قوانین و فورمول های علمی حاکم بر طبیعت و هستی  کشف و دریابیم و مسیر تکاملی واحد های بشری  را تا آنگاه که همین واحد بشری با تکامل تمامی حجرات وجودی اش قدرت خلافت یا همان جانشینی خدا درزمین را دریابند ، هرگونه نسخه پیچی و تعیین برنامه زندگی برای وی  در تمامی اعصار تاریخ معیوب خواهد بود . البته پارادُکس اصلی که با گذشت زمان تشدید یافته و چگونگی برنامه برای حیات انسان این نمائنده خدا در زمین را آسیب رسانده است مسخ حقیقت ادیان قبل از اسلام اند که بر بینیش یکسان بودن دیدگاه توحیدی که لازمه ازدواج به عنوان یک قرار داد اجتماعی دائمی است تأثیر داشته است . البته باید گــفت که از نــگاه  فلــسفه توحــید اســلامــی یــکی از مفاهیم نـــهفـــته در  ازدواج یا " پایگاه و فلسفه ی اصلی زناشویی و تشکیل خانواده"  از نظر طبیعت، بقای نسل انسان است تشکیل خانواده و ازدواج گرچه یک پدیدة فطری است، اما با د خالت مذهب، فرهنگ، عرف و آداب اجتماعی، جوهر طبیعی خود را نشان می دهد و به همین علت است که هر انسانی با هر فرهنگ، بینش و فلسفه ای که  به مؤلفه  ازدواج مینگرد  جز در موارد استثنایی از انجام آن خودداری نمی کند.که  در دین مقدس اسلام  مفهوم ازدواج یا " پایگاه و فلسفه ی اصلی زناشویی " این جفت متشکل از مرد و زن را به صورت متعالی « هن لباس لكم وأنتم لباس لهن» اشاره گردیده و برسمیت شناخته شده است .

 یکی از نکات جالب و مهم در شکل و ماهیت زناشویی در اسلام آن است که رابطه ی بین دو همسر (زن و شوهر) یک رابطه ی دو طرفه ی عادی نیست؛ بلکه عنصر سومی هم وجود دارد و آن حضور خداوند متعال در صحنه ی زندگی است که این عنصر لازمی مُکَمِل حقیقت زناشوئی در اسلام  بیش از هر عنصر دیگر ی از اهمیت برخوردار است .

 مگر از همــه اول ناگــزیریم گفتمان عــقلانی « متعهدانه و مشروعی » را  درباره چگونگی خلقت بویژه کائنات که انسان در بستر آن به جانشینی و نمائنده گی خالق یکتا رسیده است بحیث ستون اصلی نظام هستی تا اثبات این حقیقت که « ذره ، ذره ای» از این جهان و کائینات  دارای نظم بوده و لاجرم این نظم دارای یک ناظم نیزباید باشد به مثابه یک حقیقت مطلق بصورت علمی و اکادمیک  پذیرفته باشیم . در غیر ان چگونه ممکن است آنگاه که ماهیت و جوهر ذات انسان را دررابطه با نظام هستی درنه یافته ایم ، از مسیرحیات تاریخی و تمدنی هزاران ساله انسان آگاهی یابیم و اطلاع حاصل کنیم . ؟ و برای حیات اش در قلمرو های گوناگون جغرافیاوی و تاریخی برنامه ریزی نمائیم و آنرا به حیث  تنها دکتورین زندگی انسان معاصر شناسائی کنیم !

بنأ کاملأ طبیعی است که در چنین بستر ی از مجهولات و ابهامات  در حوزه  فلسفه ء تاریخ و شناخت افسانه ای و دگماتیک از هبوط انسان بر زمین ، مغائر با اصول اولیه  و مفرادات  فلسفه توحید ، انسان باشنده ای این  قرن و این نسل در حوزه رفع نیازمندی های مادی و اجتماعی  خویش به اندیشه های مقطعی دُم بریده وشبه علمی "  دنیاگرایانه  " یا به عبارت دیگر" سکولاریزم "  متوصل شده است  بنأ  لزومأ محققان عرصه های دین و جامعه شناسی در دنیای کنونی باید مسؤلیت چنین گرائیش های طبیعی و « سکولار Secular  » انسان  باشنده این نسل را پذیرا شوند . زیرا " سکولاریزم "   امری بینشی نظری و اعتقادی است که در حوزه مباحثات تیوریکی ، فکری ، و هنجاری و تجویزی مورد بحث قرارباید داد ،  اما سکولاریزاسیون پدیده ای جامعه شناختی یا تاریخی است که همچون امر واقع شده در حیات بشر مورد بررسی قرار میگیرد و متفکران و اندیشمندان حوزه دین و جامعه باید  در هر عصر و هر اقلیمی  خطوط اساسی برنامه های پویا و دینامیک علمی  را با انطباق به شرائط عینی و تاریخی هر جامعه از سینه دین  استخراج کنند .....

 

ادامه دارد

 

 


بالا
 
بازگشت