سید مقصود برهان

 

هشت قرن روابط مستحکم فرهنگی

 بین افغانستان وترکیه

بمناسبت هشتادو دومین سال قرار داد دوستی میان ترکیه  وافغانستان.

افغانستان با داشتن تاریخ کهن وفرهنگ در خشان همیشه با کشور های منطقه  دادو ستد فرهنگی داشته که  این داد وستدها پی آمد هایی را به بار آورده  که جانبین از آن سود جسته اند. افغانستان از ده ها قرن بدینطرف در پهلوی اینکه با شبه قاره هند علایق و روابط فرهنگی داشته با دیگر کشور های حوزه نیز مانند فارس، تاجیکستان، ازبکستان که قبلاً بنام ماوراالنهر یاد میشد روابط و علایقی بر قرار کرده بود . گذشته از آن با کشور ترکیه، عربستان سعودی  دارالخلافه های اسلامی چون دارالخلافه اموی، عباسی و عثمانی  در تماس گسترده بوده روابط متعددی را ایجاد کرده بودند. مخصوصاً روابط فرهگی آن  برجسته تر  وملموس تر به نظر میرسید؛ منجمله روابط بین افغانستان و ترکیه اضافه از هشت قرن قبل بدست پر توان مولانای بزرگ که جهان با داشتن چنین فرزندی افتخار میکند، گذاشته شد و توسط شخصیت والامقام دیگری چون علامه سید جمال الدین افغان مستحکم تر گردید. بعداً نقش جناب محمود طرزی نیز ارزشمند است و هکذا در سال 1921 زمانیکه پایه های دولت شاه امان الله در افغانستان قوام یافت و در ترکیه کمال اتا ترک، ترکیه جوان را پایه گذاری کرد معاهده دوستی و مؤدت بین افغانستان وترکیه ا

1 – مولانا جلال الدین محمد بلخــــــــــــــی

 هر چند مولانا ضرورت به معرفی ندارد اما بهتر است تا بعنوان تکرار حسن مولانا را اندکی به معرفی گرفته،  انیکه چرا و چه وقت پدر مولانا چطور ترک دیار کرد و جلال الدین محمد چه وقت لقب مولانا ومولوی را کسب کردد کمی روشنی بیندازیم واینکه چه  ذخیره فرهنگی را به بشریت به ارمغان گذاشته است مولانا جلال الدین محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاالدین ولد سلطان العلما میباشد. او مرد عارف و شعریعتمدار متبحری بود که سلسله نسب اش به امام احمد غزالی میرسید. مناسبات سلطان العلما با سلطان محمد خوارزم شاه بر اثر تضادی که فخرالدین  رازی استاد خوارزم شاه با وی  ایجاد شده بود برهم خورد، بناً  تصمیم گرفت  تا از بلخ  مهاجرت کند  و اینزمان سال 610 هجری قمری بود که مصادف است به تهاجم چنگیز. بهأالدین ولد سلطان العلما سوگند یاد کرد تا آنگاه که سالطان محمد خوارزم بر تخت جلوس داشتخه باشد به زاد گاه خود برنگردد.  واما جلال الدین  محمد درسال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد که مهمترین مرکز علمی و فرهنگی منطقه بحساب میآمد. سلطان العلما بهأالدین ولد در بلخ مسند تدریس  و منصب فتوا و مقام وعظ و خطابه داشت و مدرسه او در جوار خانه اش  هنوز هم طور مخروبه  باقیست. گرچه بعضی از کشور ها قول ترمیم واعمار مجدد آنرا داده اند اما تاکنون اقدام عملی درزمینه صورت نگرفته است. مولانا در مدرسه پدر و از محضر پدر فیوضات زیادی کسب کرد. وقتیکه سلطان العلما از بلخ بیرون آمد  ابتدا روانه سمرقند  وپسر نوجوان اش هم همراه پدر به سفر رفت و سپس ایشان به سیرو سیاحت دست یازیدند. نخست آهنگ حجاز کرده و در راه توقفی در نیشاپور داشتند که بدانجا به دیدار عارف شوریده فریدالدین عطار رفتند. نامبرده پس ازدیدار مولانا به آینده درخشان وی به پدرش مطالبی بیان کرد وکتاب الهی نامه خود را به مولانا هدیه  داد بعداً سلاطان العلما همراه با پسرش بطرف حجاز رفتند و بدنبال آن به شام (سوریه) آمدند و بعد از سیرو سفر  در بعضی از کشور های شرقیمانه  به اناطولیه  رفتند  ومدتی هم در شهر لارنده ماندند و در همین شهر بود که مولانا مادرش را از دست داد. پس از مدتی بنا به سفارش پدرش  همسری بخود انتخاب کرد.  بعد از سپری شدن ایامی چند بنا بدعوت علاءالدین کیقباد سلطان سلجوقی روم به قونیه که پایتخت وی بود رفتند و در آنجا متوطن شدند. بعد از سپری شدن چندسال بهأالدین ولد در گذشت. در آنزمان جلال الدین محمد جوان بیست وچهار ساله بود وبه  اسرار مریدان وشاگردان پدرش به مسند تدریس، فتوا، وعظ وخطابه تکیه زد. بعد از مدتی یکی از مریدان مخلص سلطان العلما که از وفاتش  خبر نداشت به قونیه آمد وی سیدبرهان الدین ترمذی بود که بنا به  ارادتی که به سلطان العلما داشت سایه حمایت خود را بر سر جلال الدین گسترده و با معارف صوفیه آشنایش کرد. و به او اسرار طریقت آموخت در اندک زمان علاوه از مریدان پدر مخلصین زیادی به دور او جمع شدند  و درس فقه وعرفان را فرا میگرفتند. مولانا درسال 642 هجری قمری 34 ساله بود- ناگهان با شخصیت و جذابی که در لباس بازرگان به قونیه آمده بود برخورد  واین مهمترین تحول را در حیات روحی وسلوک عشق وعرفان مولانارقم زد نام این شخص شمس الدین محمد بن علی بن ملک داد بود که بعد هابه شمس تبریز معروف شد و مولانا د رحدود یکهزار غزل خود را بنام او نوشت و دیوان شمس نامید.

مولانا در قونیه با حرمت وحشمت میزیست پادشاهان سلجوقی روم بویژه عزالدین کیکاوس  ورکن الدین قلج ارسلان با ارادت و احترام با او رفتار میکردند . یکی  دیگر از رجال دولتی و ذی نفوذ آنزمان بنام معین الدین پروانه (وزیر علاءالدین کیقباد) دوستدار و هواخواه او بود ودر بر آوردن احتیاجات او صمیمانه میکوشید. مولانا سر انجام روز پنجم جمادی الاخر سال 672 هـ ق به اثر بیماری تب محرقه در گذشت و در جوار مقبره پدرش در جایی معروف به باغ سلطان یا ارم باغچه بخاک سپرده شد. که بعداً بنایی بنام قبت الخضرا بر آرامگاه او ساخته شد این آرامگاه، آرامگاه خانوداه گی او نیز هست  ونسخه کهن مثنوی معنوی که بنام نسخه قونیه یاد میشود از جوار همین آرامگاه بدست آمد. مولانا درست هشت صد سال قبل به مردم دنیا مخصوصاً به افغانها وترکها ندا زد که:

بشنو از نی چون حکایت میکند               از جدایــــی ها شکایت میکند

مثنوی معنوی به گفته شیخ السلام جامی قرآنی است که بزبان پهلوی که بزرگترین اثرفرهنگی جهان بحساب میآید مجموعه یی از آثار مولانا عظیم ترین زیر بنایی است که بروی آن بنای مستحکم روابط وعلایق گسست ناپذیر افغان- ترک گذاشته شده است که ما روح سلطان العمأ و مولانای بزرگ را شاد میخواهیم.

2 – علامه سید جمال االدین افغانی

قبل از آنکه فعالیتهای علامه سید جمال الدین افغانی را در ترکیه به بررسی گیریم بهتر است تا خطوط زندگی سید را از نظر بگذرانیم و سید را کمی به معرفی بنشینیم. سید در سال 1254 هـ ق مطابق 1837 میلادی در منطقه کنر پا به دنیا گذاشت . پدرش سید صفدر کنری که یکی از روحانیون متنفذ بو وسلسله نسب اش به سید علی ترمذی میرسد. بعد از تولد سید خانواده اش به کابل نقل مکان نموده و سید جمال الدین علوم متداوله را در مسجد گدری(سراجی) فراگرفت . کشمکش و بی اتفاقی پسران تیمورشاه رقابت های خانه برانگیز خانواده سدوزایی و محمدزایی همه بالای روحیه سید تاثیر بدی بجا گذاشته و همزمان حمله وهجوم عساکر انگلیس به افغانستان طبع حساس سید را روز تاروز متأثر ومنزجر میساخت، تا اینکه خانواده سید تصمیم گرفت تا به مهاجرت بپردازند. آنها در بسطام و همدان پارس متوطن شدند و علوم بیشتری از علمای همدان فرا گرفت. سید با روح ستیزه گر و کاوشگر به تدقیق، مطالعه و تتبع پرداخت و دربین سالهای1855 -1857 به هند، عراق، شام، حجاز سفر نموده واز علوم و فنون عصر مستفید شد. و به آگاهی بیشماری دست یافت. سید در دوره دوم امارت امیر دوست محمد خان بوطن عودت کرد و امیر  او را بصفت معلم پسرش سردار محمد اعظم خان مقرر کرد. و مدت 11 سال را به دربار سپری کرد. زمانیکه محمد اعظم خان بر اریکه قدرت تکیه زد، سید در سپتمبر 1866 طی دو نامه پیشنهادی به امیر تقدیم نموده و پروگرام های اصلاحی وپیشرفت را طرح کرد. اما قبل از آغاز اصلاحات توسط برادرش امیر شیر علیخان از قدرت برکنار شدو به فارس پناهنده گردید. سید افغان به همان سلسله دو نامه به امیر جدید فرستاد . امیر شیر علیخان هم توانایی آنرا داشت تا پروگرامهای اصلاحی سید را عملی کند وهم علاقه فراوانی به پیشرفت وطن؛ مگر مغرضین و خبر چینهای مفسد ذهنیت امیررا نسبت به سید مسموم ساخته،  گفتند او طرفدار امیرمحمد اعظم خان بوده و از جمله مدافعین و دوستان وی میباشد.  از جانبی علامه تمایل امیر را بخارج شدن از کشور درک کرده عازم سفر شد اما در روز وداع در ارگ بالاحصار تمام نظرات  و پروگرام های اصلاحی خود را مفصلاً نوشته به شاه تقدیم کرد که شاه  به بسیار خوشی پذیرفت و تطبیق آنرا به سید وعده داد . نظریات اصلاحی سید را میتوان اینطور خلاصه کرد:-

*  مبارزه با استبداد، حکومات مطلقه، ایجاد دموکراسی و مشروطیت.

*  مبارزه بخاطر آزادیخواهی، حریت و استقلال عام وتام سیاسی واقتصادی

*  ایجاد معارف جدید برای همه مردم و بلند بردن سطح آگاهی آنها

*  ایجاد و توسعه سریع مطبوعات  در معرفی معارف و فرهنگ

* ایجاد صنایع و تخنیک جدید و شهرسازی مدرن

 امیر شیرعلیخان با افتتاح مکاتب ملکی و حربی، نشر جریده شمس النهاردرسال 1873، تاسیس ماشینخانه یا اولین فابریکه تولیدات صنعتی،  آغاز و ایجاد شهر های چون شیرپور گامهای در این راه گذاشت ولی آغاز جنگ ها با انگلیس پایان امارت او بود که خلف نا خلف اش امیر عبدالرحمن به آن همه پروژه ها خط بطلان کشید.

اما علامه رسالت خود را تنها به زادگاه خود منحصر نمیدانست او خواستار بیداری کشور های اسلامی شد. آخرین باری که سید به فارس رفت  ناصر الدین شاه قاجار تحمل نظریات سید را نداشت و امر نمود تا در چله زمستان بدون لباس سوار بر اسپ از تهران تا زیارت شاه عبدالعظیم و خانقین او را زجر داده از فارس اخراج کنندو سید بدین مناسبت غزلی سرود که چند بیت اش را نقل میکنم.

سوخت جان وتنم از دیو و دو امیران              رخت بر بندم از ین ملک وبه توران ببرم

بروم خسته و رنجور فگار وغمــگین                داد با تختگه حضرت سلطــــــــان ببرم

گرنه سلطان بدهد داد دل غمگینــــــم                شکوه این دل صد پاره به یزدان بـــبرم

باهمه این زجرها و تظلمی که ناصر الدین شاه در حق سید روا داشت سید نظریات و طرح های پان اسلامیزم خود را طی سه نامه در سال 1887 به ناصر الدین شاه قاجار فرستاد ودر1891  نامه دیگری عنوانی علمای دینی به فارس گسیل کرد. دربار و نظام مطلقه فارس چنان هراسی از سید داشتند که ناصر الدین شاه بعد از دعوت سلطان عبدالحمید از سید درسال1893 طی تلگرامی به سلطان عثمانی نوشت:

ما ادعای دوستی ویک جهتی در عالم اسلام میکنیم سیدجمال الدین راکه با ما اینقدر دشمن است شما چرا محترمانه آورده ائید و نگهداری میکنید؟

شاه وصدر اعظم فارس شدیداً در صدد دستگیری سید افغان، و تسلیمی شانرا از ترکیه خواستار بودند؛ ولی سلطان عبدالحمید تن درنمیداد. سید سفر های متعددی به اروپا مصر وجهان عرب نمود ودر همه جا به بیداری جهان اسلام نشرات میکرد. خطابه ها میداد و کنفرانسها دائر میکرد. یکی از بر جسته ترین مبارزات سید را نو اندیشی اسلامی تشکیل میداد او به شدت از انحرافات فکری مسلمین تاریک اندیشی خرافات جهل عقب مانده گی  عقب گرایی  رکود فکری و دگماتیسم متأثر و متألم بود ودر تلاش اصلاح و پاک سازی آن برآمد. در مصر سید حزب وطن را بنیاد نهاد، درهند اخبار حبل المتین را منتشر ساخت ودر پاریس به کمک شاگردش محمدعبده جریده عروت الوثقی را نشر کرد. بعد از مبارزات و فعالیتهای زیادی در تمامی از کشور های مهم اروپایی بشمول روسیه رفت وبه اثر اصرار ودعوت پیهم سلطان عبدالحمید امپراتور عثمانی به ترکیه متوطن شد. سلطان از احترام و مهربانی چیزی در حق سید فرو گذاشت نکرد و حتی خواست برای او خانه، عیال و خانمان فراهم سازد؛ ولی سید نپذیرفت.

سید در ترکیه انجمن اتحاد اسلامی راکه سلطان حمید هم مشوق او بود تاسیس نمود که شفیتگان آزادی وعلم اعم از افغان،ترک،تازی، مصری،ایرانی و سوریایی به او رو آوردند سردار غلام محمد طرزی ومحمد اکرم هوتک هم در این جمع بودند. محمود طرزی قصیده ای را در سیتایش سید در دیوان پدرش خوانده بود که بعداً سر دار غلام  محمد طرزی پسرش محمود طرزی را با نامه عنوانی سید افغانی به استانبول فرستاد. انجمن اتحاد اسلامی رونق فزاینده داشت و به گفته یکی از اعضای آن قریب 400 نامه عنوانی علمای کشور های اسلامی فرستادند که دوصد نامه به جوابیه  در تائید هدف  ومرام آن رسید که بدین حساب سلطان عبدالحمید خود را کامیاب میدید  وبرای قدر دانی از سید او را در آغوش کشیده  و  بوسید و این بخاطری بود که حزب اتحاد اسلامی به پیشرفتهای نائل شده بود. اما دشمنان و مخالفان سید   به یک سلسله تبلیغات زهر آگین دست زدند ودر پی توطئه های وسیع که از ایران و از دربار شاه قاجار آب میخورد بر آمدند تا اینکه سر انجام سید جمال الدین افغانی این علامه دهر مورد سؤ ظن  سلطان عبدالحمید قرار گرفت  تا اینکه سلطان عبدالحمید  اجباراً به طبیب خود هدایت داد تا سید را با زهر مسموم سازد؛زیرا آخرین هدف سید بوجود آوردن یک نضهت قوی اسلام مترقی و مبرا از هر گونه مزخرفات وابسته به دین که عامل عقب مانی وعقب گرایی مسلمین میگردید، میباشد.

ناصر الدین شاه قاجار و سلطان عبدالحمید با  اعمال سیاه ننگین خود جزء تاریخ شدند؛ اما سید و افکار سید بنای عظیم فرهنگی را در روابط ترکیه- افغانستان وجهان اسلام پایه گذاری کرد که مایه افتخار افغانهاست.

3 – محمود طرزی

قبلاً اشاره شد که محمود طرزی از جمله پیروان و مریدان سید بود. پروفیسور دوپری  در رساله وطن دوست فراموش شده (  فارگتن نشنلست) این دیدار ها را تائید کرده است . قبل از آنکه از تاثیر افکار سید بر محمود طرزی چیزی بگوئیم و اینکه این تاثیر انگیزی چه پیامد های داشت تا محمود طرزی با استفاده از آن به چه کار های دست یازید. بهتر است شخص محمود طرزی را به معرفی گیریم.

محمود طرزی پسر سردار غلام محمد طرزی میباشد که در سال 1868 میلادی در غزنه متولد شد. پدرش از مخالفین اداره استبدادی امیرعبدالرحمن بود که در سال 1881 به هند تبعید گردید او در سال 1884 از بندر کراچی به بغداد رفت و سپس راهی استانبول شد وسر انجام به شام که جز امپراتوری عثمانی بود متوطن، وبلاخره در سال1900  در آن سرزمین چشم از جهان بست . اما پسرش محمود طرزی با دختر شیخ صالح (المسدیه) که اسمأ رسمیه نام داشت، ازدواج کرد وصاحب سه دختر بنامهای خیریه، حوریه، ثریا و یک پسر بنام عبدالوهاب طرزی شد . او با ذکاوت عالیی که داشت د رترکیه  مطالعات زیادی انجام داد وبا استعدادی که داشت روز تا روز به اندوخته های علمی اش افزوده میشد وحیطه دانش اش توسعه می یافت او جنبش های فکری و انقلابی جوانان ترک را بررسی نمود و هفت ماه در خدمت علامه سید جمال  الدین سپری کرد. واز محضرش کسب فیض نمود. چنانچه خود در مورد سید گفته است. " سید جمال الدین یک معدن عرفان بود این هفت ماهه مصاحبت من با او از ارزش خاصی بر خوردار است  چنانچه من توانستم از او بسیار چیز ها را بیآموزم ازجمله مباحث علمیه، حکمتیه، فلسفه، سیاست، اجتماعیه وغیره که هر روز د رحضور آن علامه  جریان میافت هر جمله و عبارت آن کتابها ورساله ها تحریر بکار دارد.

محمود طرزی در سال 1903 از تبعید به کابل برگشت و فعالیتهای سیاسی و مطبوعاتی خود را از طریق ترجمه  ونشر نظامنامه ها از ترکی به دری آغاز کرد وتلاش نمود تا یکتعداد متخصصین ترکی برای خدمت به افغانستان خواسته شود. پیشنهاد وی در زمینه مورد توجه امیر حبیب الله خان قرار گرفت طرزی چون نواسته سردار رحمدل بود با خاندان شاهی روابط قوی داشت  وبین دو خانوداده رفت وآمد موجود بود. محمود طرزی در یک شب ماه مبارک رمضان که فضا را در باغ ارگ مناسب دید اجازه نشر سراج الاخبار را در سال 1911 از حضور امیر حاصل نمود. چون طرزی به زبانهای دری، پشتو، اردو، انگلیسی وترکی آشنا بود  و جراید ترکی را مطالعه میکرد از جریانات سیاسی جهان بخصوص امپراتوری عثمانی ایران و اروپا بلدیت کامل پیدا کرده بود.

محمود طرزی با از دواج دو دخترش با پسران  امیر حبیب الله خان جای پای مستحکمی د ردربار پیدا کرد. او فهم وفراستی که داشت خود را به حیث یک روز نامه نگار ورزیده، نویسنده چیره دست، شاعر نو اندیش ومبتکر، مترجم خوب، جغرافیه نگار موفق، سیاست مدار با کیاست ومدیر مدبر به دربار و جامعه معرفی کرد. موصوف در پهلوی اینکه با نشر سراج الاخبار  حلقه روشنفکران و مشروطه خواهان را رهبری میکرد. در تربیه فکری شهزاده امان الله  هم اندکی غفلت نکردو از  یک شهزاده درباری و نواسه امیر عبدالرحمن خان مستبد و خونخوار که سفاکترین شاه سلاله درانی بود یک شاه وطنپرست، مردم دوست عاشق به استقلال وترقی افغانستان ساخت.

طرزی در سال 1919 وقتیکه اولین دولت مدرن تحت قیادت امان الله خان رویکار آمد عهده دار وزارت خارجه شد که از هیچگونه تپ وتلاش زیرکانه برای تأمین استقلال کامل افغانستان و تأمین روابط با دول مقتدر جهان دریغ نکرد. سر انجام طرزی بعد از سفر دور ودراز شاه که اصلاحات شتابزده را رویدست گرفته بود پریشان و در سال1924 در حالیکه سفیر مقتدر در فرانسه بود اغلب روابط افغانستان را با کشور های جهان تأمین میکرد بوطن برگشت اما شاه به مشوره های او وقعی نمیگذاشت. طرزی چون میدید  وطن بطرف گودال خطرناکی در حرکت است تلاشهایش مؤثر و سودمند واقع نمیشود تا اینکه امان الله خان از سلطنت خلع و به کندهار رفت اما حبیب الله کلکانی چون  میدانست طرزی شخصیت برازنده ملی است اورا اعدام نکرد و آزادش گذاشت. طرزی به کندهار رفت تا آخرین مشوره خیر اندیشانه خود را به امان الله خان برساند. آن اینکه به شاه گفت عوض کندهار، هرات را پایتخت مؤقت خود بسازد. زیرا اگر نیرو های حبیب الله بطرف کندهار بیآیند شاه میتواند به مزار شریف رفته و کابل را تحت تهدید قرار دهد. اگر حبیب الله به مزار نزدیک شود اومیتواند با گرفتن کندهار کابل را تحت فشار قرار دهد. طوریکه امیر شیرعلیخان هم چنین تجربه را کرده بود. شاه مشوره مادر خود  را بخاطر قومیت باپشتونها قبول کرد. و از کندهار جای دیگر نرفت . تااینکه بفرار مجبور شد. طرزی هم با رد آخرین پیشنهادش وطن را با قلب شکسته و جسم علیل ترک گفت واز طریق ایران دوباره به ترکیه رفت و بعداز چهار سال با قلب پر اندوه در سال 1933 با آروزهای والایش پدرود حیات گفت. روانش شاد وخاطره اش گرامی باد.

4- اعلیحضرت امان الله خان

امان الله خان روز پنجشنبه دهم جوزای1271  هجری شمسی مطابق 31 می 1892میلادی در دره زرگر پغمان از بطن سرور سلطان یکی از زنان امیر حبیب الله خان بدنیا آمد . تحصیلات متداوله را در دربار نزد استاتیدی که پدر برایش مقرر کرده بود پیش برد ودر23 ساله گی با سومین دختر محمود طرزی( ثریا )ازدواج کرد. شهزاده عین الدوله در وقت سلطنت پدر وکیل مقام سلطنت می بود به اثر تشویق خسر، همسروعده یی از مشوطه خواهان به حلقه حزب روشنفکری و انقلابی دربار( نضهت مشروطیت دوم) پیوست و منحیث یک جوان عاشق بترقی وطن و دلبسته سعادت واقعی مردم عرض اندام کرد. موصوف بعد از قتل امیر حبیب الله به همکاری روشنفکران وارسته مشروطه خواه در21 فبروری 1919 بحیث شاه بر گزیده شد. بعد از اعلان استقلال، شاه جوان در فکر آن شد تا باکشور های مهم جهان روابط دپلوماتیک تاسیس کند تا افغانستان را بحیث یک کشور مستقل برسمیت بشناسند. تا انگلیس را درمقابل عمل انجام شده قرار دهد. سر انجام عده یی از کشور ها منجمله روسیه استقلال افغانستان را برسمیت شناختند وبعد از جنگ مختصر، برتانیه نیز مجبور شد تا استقلال عام وتام افغانستان را رسماً برسمیت بشناسد. واین نظر خاص محمود طرزی بود بحیث وزیر امور خارجه.

بهمین سلسله به هدایت اوشان تاریخ اول ماه مارچ 1921 قرارداد دوستی ومؤدت را با جمهوری ترکیه به امضأ رسانید. که به اساس آن سفرا بین هر دوکشور تبادله شد وآنکشور حاضر شد تا تعدادی از محصلین افغانی را در ترکیه تربیه و زمینه تحصیلات عالی را به آنها فراهم نماید. و هکذا جنرالان، مربیان، وصاحبمنصبان ترکی غرض تربیه افسران اردوی افغانستان به کابل امدند ودر مکتب حربیه مشغول تدریس شدند. ازجمله ما میتوانیم اسمای تعدادی از آنها را در اینجا نام بگیریم . مانند جمال پاشا،بدری بیگ ،جنرال فخرالدین پاشا، جواد بیگ، جنرال کاظم پاشا وغیره . همینسان عده یی از دوکتوران طب بمنظورتربیه نرسهاوشا گردان  کورسهای طبابت  وتداوی مردم به افغانستان آمدند و در زمینه تنظیم اردوی افغانستان توجه زیادی نموده ک ه تاحال بعضی از اصطلاحات ترکی در اردوی ما موجود است. مانند. قراول، قروانه، نظام قراول، جم نظام، خیمه پورتاتیف، چنداول، یساول، پساول، پیشدار، پای دوست وغیره.

نکته دیگری که بایدتذکر داد اینست زمانیکه نادرشاه اساس فاکولته طب را گذاشت نخستین معلمان و استادان آن دوکتوران وپروفیسوران ترکی بودندکه حتی هیأت اداری آن ترکها بودند.

در زمینه تدریس معارف افغانستان سهم زنان ترک خیلی ها با ارزش بوده وتعدادی ا زمعلمین زن خدماتی را انجام داده اندکه عبارت میباشد از عادله حیدر، رضابیگ، رشید الدین.

در اینجا لازم به تذکر است که اولین نطاق زن در رادیو کابل وقت، یک خانم ترکی الاصل بنام کوثر نورانی بود، شوهر موصوفه یک افسر اردوی افغان بود که در جریان تحصیلات در  ترکیه با هم ازدواج کرده بودند. او مادر نورتن نورانی و جلال نورانی بود؛ که نورتن ازپیشگامان هنر تمثیل وتیاتر در افغانستان، و جلال نورانی طنز نویس معروف  فعلاً معین وزارت اطلاعات وکلتور میباشد. شاد روان کوثر نورانی از اینکه بزبان دری بلدیت نداشت  کلمات دری را با تلفظ  آن بحروف ترکی مینوشت ودر رادیو میخواند او در بخش  اعلانات نطاقی نموده و سهم وی در تشویق زنان و دختران افغان در امر تجدد گرایی برازنده بود، چنانچه در اثر تشویق وی شادروان لطیفه کبیر سراج که خود زن روشنفکر و منوری بود به رادیو قدم گذاشت که مدت طولانی در بخش ارائه اخبار، نطاق درجه یک زبان دری بود.  

در پایان لازم به تذکر است تا چند بیتی از قصیده معروف استاد خلیلی را که بر تربت مولاناجلال الدین محمد بلخی در قونیه سروده بود که بیانگر روابط افغانستان با ترکیه میباشد تقدیم بدرام

در جهان تا نامی از وحدت بجاست             بلــــخ را با قونیه  پیوند هاست

تا بتابد ماه واخــــتر ز آســــــــمان             تا بودمهراب ومنبر در جــــهان

ترک وافغان چون عزیزان هــم اند            در غم وشادی شریکان همـــــند

در اخیر لازم است تا از سفر اعلیحضرت امان الله خان و ملکه با دانش اش ملکه ثریا به ترکیه  وملاقات مثمر وی با مصطفی کمال اتاترک و کمکهای همه جانبه ترکیه جوان به افغانستان تازه به پا خاسته وسفر های جلالتمابان جلال بایار و جودت سونای روسای جمهور ترکیه به افغانستان و سفر محمد ظاهر شاه به ترکیه و سفر های حامدکرزی به ترکیه وسفر محترم عبدالله گل رئیس جمهور ترکیه به افغانستان از علایم و تدوام آن دوستی های میباشد.

 

 

  


بالا
 
بازگشت