محمد حیدر اختر
به یاد
سفاکی های اسدالله سروری
افتادم
بخش سوم "حفیظ الله امین در دادگاۀ تاریخ" نوشتۀ پژوهشگرمتعهد و توانا، محترم نصیر مهرین را مرور می کردم ، تا بازهم مانند بخش های قبلی آن از محتوی اسناد گرد آورده شده، مطلع شوم. بی رحمی ها، جنایات وانسان کشی دوران اختناق آور حفیظ الله امین مشغولم ساخت. یک بار چشمم به عکسی شحصی افتاد، که حفیظ الله امین و این شخص، دست یک دیگر را د رقابت با بی رحمی از پشت بسسته کرده بودند.
دراین عکس مردی دیده می شود با ریش دراز کلاۀ پکول مجاهدین. اما زمانی که به چشم های این مرد خوب نگاه کردم دورانی را به خاطر آوردم که این مرد یا بهتر بگویم میرغضبدستگاۀ وحشتناک اکسا ،قصاب پلچرخی و قاتل هزاران انسان بی گناه ، تصمیم دولت و آرزوی خود را برای ریختن خون جوانان ، دانشمندان ، هنرمندان ، متخصصین ، صاحب منصبان ، سیاستمدارن،
تاجران ملی ، وحتی مردم عادی افغانستان عملی می نمود.
هیچ خانوادۀ شاید وجود نداشته باشد، که یکی از اعضای فامیل شان در زندان پلچرخی ، وریاست اکسا شکنجه نشده باشد.
بسیاراستند بی گناهانی که در پولیگون های پلچرخی و غیره جاها زنده بگور شده اند. غمداربودن صد ها هزار هموطن مظلوم ما که در داخل وخارج به سر می برند ویا با سینه های دردمند وفات یافتند و پیدا شدن قبرهای دسته جمعی در کابل وولایت افغانستان شاهد مدعای ما می باشد .
به یادم آمد ،زمانی که مخالفت های ذات البینی دسته ها وجناح های حزب خلق، به رهبری تره کی به میان آمد، اسد الله سروری یکی از طرفدارن نورمحمد تره کی بود. بعداز کشته شدن تره کی، اسدالله سروری، اسلم وطنجار،شیرجان مزدور یاروسیداحمد گلاب زوی به سفارت شوروی پناه بردند. با تمام دقت وپنهان کاری سفارت شوروی و خود حزبی ها، موضوع در شهر کابل آوازه یافت.
بعد ها آشکار شد که سفارت شوروی در کابل ، ایشان را در تابوت های سربسته به شوروی ارسال کرد. تا این که بار دیگر با عساکرشوروی در ششم جدی دوباره به همرای ببرک کارمل وارد افغانستان شدند.
وقتی که افراد کابینۀ ببرک کارمل نام برده شدند و عکس اسدالله سروری بحیث معاون رئیس شورای انقلابی چاپ شد، مردم تبصره می کردند که زورعجب چیزی است. با زور روسها یک جنایتکار فراری از دست جنایتکاران دیگر، برگشتانده شد و معاون رئیس "شورای انقلابی" گردید. واین دروقتی بود که همه خبر بودند که اسدالله سروری کی بود وچه مقامی داشت وقصه هایش از شکنجۀ چند تن پرچمی هم مشهور بود.
همه به خوبی میدانستند که اسد الله سروری بعداز پیروزی کودتای ثور به حیث رئیس دستگاۀ جهنمی اکسا و هم عضو" شورای انقلابی" و کمتیه مرکزی حزب دموکراتیک خلق بود؛ ودوش به دوش با حفیظ الله امین ورفقایش درکشتار مردم دست داشت.
با دیدن عکس این عنصر سفاک وقتی این موضوعات یادم می آمدند خاطرۀ تلخی از محل کارم در رادیو تلویزیون افغانستان نیز پیش چشمم ظاهر شد.
خوب به خاطر دارم که یکی ازهمکاران تخنیکی رادیو تلویزیون افغانستان که خوشبختانه وبه فضل خداوند، حیات دارد و در شهر مونشن آلمان زنده گی می کند.( نمی خواهم نامش را بگیرم زیرا از ایشان اجازه نگرفته ام ) به اتهام همکاری با یک تعداد کودتاگران، به اکسا برده شد. خانواده اش اصلا خبر نبودند که در کجا می باشد مادر سرسفید ش شب و روز با چشمان پراشک درجستجوی یگانه پسرش بود. من هم به خاطر دوستی و شناخت با وی به پرس و پال پرداختم تا این که وی را بعد از سه هفته در زندان دهمزنگ یافتیم .
بعد از آنکه وی را یافتیم، خبر شدیم که دراکسا آنقدرمورد لت و کوب و شکنجه قرار گرفته بود که اصلا شناخته نمی شد. هنوز که هنوز است کبودی استخوان بُجلک پایش معلوم میشود .
روز دیگر خبرشدیم که وی را به زندان پلچرخی انتقال داده اند . خانواده اش شروع نمود به پیداکردن وسیله و واسطه برای خلاصی اش . به هرجای سرزدند، یکی از آن ها خیال محمد کتوازی معین رادیو تلویزیون بود. کتوازی که مطلع شد او بدون اجازۀ وی زندانی شده، به غیرت آمده به فامیلش گفت یک وقت از امین صاحب بگیرید، من هم در همان وقت می آیم وکوشش می کنم وی اززندان خلاص شود.
به همان قسم وقتی را که به نام " ملاقات همراه امین صاحب " یاد می کردند، ازامین گرفته بودند و کتوازی هم آمده بود. کتوازی بدون کدام مشکل داخل اتاق امین شده و زمانی که خانم وخواهر همکارما موضوع را با امین درمیان گذاشتند، امین روی خود را طرف کتوازی کرده پرسان کرده بود که این آدم را که نام می برند،خودت می شناسی؟
کتوازی گفته بود:بلی می شناسم .
امین گفته بود: چه طور آدم است ؟
کتوازی گفته بود: آدم شریف وکار کن است.
امین هم بدون وقفه گوشی را برداشته و به اسد الله سروری صرف نام وتخلص همکار ما را گفته بود که اورا از زندان پلچرخی آزاد کند.
هنوز خانم و خواهر همکار ارجمند ما بخانه نرسیده بودند که همکار ما به خانه خود در مکروریان رسیده بود .
این را به خاطرآن یاد آور شدم که امین و سروری باهم بسیار نزدیک کار می کردند. پیدا شدن اختلاف ناشی ازخود خواهی بین آن ها این معنی را ندارد که مشترک کار نکرده اند. همین قسمی که همکار ما را با یک تیلفون رها کردند صد ها نفر دیگر را با یک تیلفون سربه نیست ساختند.
خاطرۀ تلخ دیگر این که چندروزی ازکودتای هفت ثور سپری نشده بود که جلادان اکسا محترم مهدی ظفر نطاق ورزیده رادیو افغانستان را دستگیر نموده بدون کدام تحقیق ومحاکمه به قتل رسانیدند.
هموطن عزیز چگونه دل انسان ، (باز می گویم دل انسان ) نگرید وقتی که ظلم های آن دورۀ واقعاً اختناق و وحشت به یادش می آید.
به این عکس توجه نمایید.
دو جوان در رادیو افغانستان همکار ما بودند. شخصی که روی تخت نشسته ، شهید کریم جان آمرورکشاپ رادیو افغانستان وجوانی که به روی قالین نشسته ،شهید سید امیرمودودی آمر شعبه برق رادیو افغانستان بودند . بعد از کودتای نا میمون ثور از رادیو توسط اعضای اکسا گرفتار شده و تا امروز خانواده های شان و همکاران رادیو هیچ گونه خبری از ایشان ندارند . این که چگونه توسط کدام شکنجه گر و قاتل اکسا سربه نیست شده هیچ کس نمی داند .
درصورت و درچشم های اسدالله سروری خوب دیدم ،سفاکی های او و متباقی جنایتکاران خلقی وپرچمی یادم آمد، چهره های مظلومانۀ صدها هزار شهید پیش چشمانم ظاهر شدند، به روح شهدا وبه خصوص به روح این دوهمکارصمیمی خویش دعا نمودم ،گریستم وباچشمان پراز اشک این چند سطر را نوشتم.
عکس اسدالله سروری درسال 2000م در پنجشیر
این عکس از نوشته « حفیظ الله امین در دادگاۀ تاریخ » کاپی شده است.
عکس همکاران رادیوکابل متعلق به آرشیف رنگین .