اسمعیل پولاد ازهالند

شکاری ومله

 

 روزگاری کمپنی های موریسن و اندرسن برای تاسیس بند هیرمند به درجه اول شهرکی ساختند در لشکرگاه و نام آنرا لتل امریکا (       ) گذاشتند. اینها ضمن کارهای ساختمانی بند هیرمند وسائل تفریحی لازمی را که برای یک  امریکائی لازم بود تهیه دیدند و به این اساس وسایل مختلف تفریحی درآنجا خوشبختانه ایجاد گردید که با ایجاد آن طبعا" قرضه دولتی به همان مقدار یک شهرک امریکائی بالا رفت.

ضمن بسا وسایل یکی هم شکارگاهی را با صد ها (مله) در گوشه وکنار ایجاد نمودند. شکاری ها ی امریکائی که عبارت از همان انجنیران ، کارفرمایان و خدمتگذاران امریکائی بود و درکنار شان بعضی از افغانها نیز برای جمع کردن صید ها و انتقال وسایل شکار از یکجا به جای دیگر دران ساحه حضور بهم میرساندند. یکی ازین افغان ها به ظاهرچون آواز زنگ کلیسا دربین این همه شکاری ها عمل میکرد. او خود شکاری  خوبی نیز بود. روزی شوقش کرد یکی ازین مله ها را گرفته و در ساحه قشلاق نیزار شمال کشور که زادگاهش بود ببرد وبا این وسیله بعضا" اگروقت یابد شکاری را دست و پا کند.

از قضای روزگار مله در شهر کابل حین مسافرت بسوب شمال کشوریعنی زاد گاه وی از نزدش مفقود و این شکاری اماتور را عقده به دل ساخت.  سالها گذشت تا اینکه روز گاری این مله را در جائی یافت که از تصورش دوربود. مله در مسند قدرتی تکیه زده و با بسیار دبدبه سخن میراند. بادپکه ها و چوچه بادپکه ها نیز اطرافش را محاصره کرده بود ند. شکاری با تعجب به مله میدید و چشمان خود را می مالید که این بی زبان چه زبان گویائی پیدا کرده و آن لخ ، خار، کاه و چوب ساکن و فریب دهنده مرعان چه حرکات موزونی را از خود نشان میدهد. تا ج قره قل مانند ش شبیه  به  کلای مامورهای پر درآمد گمرک میماند. باز چشمان را مالید و یقین کرد که خواب نمی بیند. با خود کفت اگر خواب نمیبینم پس چطور ممکن است یک مله با این قدرت و این هنر مندی برسد. بالاخره به این نتیجه رسید که صد دل را یک دل کند و با مله داخل صحبت شود و حقیقت را بر خود روشن کند. یک دو قدم به پییش گذاشت  وبا خود کفت  میدانم که این مله پایه محکمی دارد. بنا بران از آشنائی های سابق با بسیار احتیاط سر صحبت را باز میکرد، تا آنکه متیقن شد تارخامی که به پایش بسته است به این زودی گسستنی نیست.  بنا بران صد دل را یکدل کرده نزد مله رفت و با عرض سلام وبا بسیار عجز و احترام ازو این پرسش ها را انجام داد.

لطفا" این سوال را که بین من و خودت محفوظ باقی میماند بصورت مختصر و موء جز جواب بدهید تا من جرئت طرح سوالات بعدی را در خود تقویه کنم.  آن سوال اینست که شما بگوئید : چطور از نزدم مفقود شدید و چطور ازین گریبان سر برون آوردید.

جواب: بشما چه عرض کنم . من پرورده دست صنعت گران آب و تیل رسانی هستم . در هزاران انجن سوخته ام و در صد ها جوی ، جر و جهیل خمیده و لمیده ام . زمانی مله شکار امیر گلب الدین بودم. باز بنا بر حکم پروردگانم درخند ق طالبان وسیله موثر بودم. اینک دوباره به مقابل شما قرار دارم. اما یاد تان باشد که شما و امثال شما مالک و صاحب من نیستید. فقط زمانی مرا در خیال و خواب تان دزدیده بودید. مگر حالا هرگونه تلاش تان مانند تفکرات سابق شما ساده نه بوده وباید درین راهی که سابقا" رفته اید نروید و به هر راه دیگری که هم میروید بسیار محتاط وسنجیده قدم بگذارید. درغیرآن همان قصه ها بر شما خواهد شد که بر سر( رابرت کلی مشاورنظامی) وزارت دفاع انگلستان ویا گوئن دبویس رئیس هیئت امنای بی بی سی، گرک دایک مدیر عامل و گلیگان آمد. بنا بران انتخاب با شماست . 

کاملا" فهمیدم . به سلامت باشید. ودر زیر دل این بیت را زمزمه میکرد.

(بهر حاضر گاو و گوسفندت در پسین ----- بهر صبجت ماکیان والله خیرالرازقین.)

 

سوال اول:- خودت همیشه در آب میباشی و اطرافت همیشه آب میباشد. اما حالا چهارطرفت آتش است آیا ازین آتش نه میهراسی؟

جواب:- من نه نوکر آبم و نه از آتش. مگر ندیدی با تمام آتش که حتی آب ازان سوخت، مگر من نسوختم. بر خلاف ساخته شدم و مطمئن باش که ازین به بعد هم من ساخته میشوم زیرا امروز آنقدر که مله ها به  معیار جهانی  برابر اند. بازار هیچ رواشی گرم نیست. درهمان جائی که آتش بیداد میکند بیشتر سبزه ها میروید. آری این یک حکمت است که تا امروز درجهان کسی ندیده است. آتش ها سبزه میرویاند اما این سبزه ها فقط بدرد ما میخورد و ما ازین روند راضی وتا سرحد بلند ترین معیار های بین المللی آنرا برآورد میکنیم.

 

سوال دوم:- اما این آتش ها روز به روز افزوده میشود و  خطر خشک کردن این مرداب را دارد. که دران صورت هیچ مله ئی ثابت و سالم باقی نخواهد ماند.

جواب:- عجب ساده دلی که خودت را یافتم ، همین آتش ها خود مله ها هستند، و این مله ها خود آتش ها. خواهی دید که این همه نابسامانی ها چطور دست به دست هم داده و حکمت دیگری را بمیان آورد که صد حکمتیار دران حیران بماند.

مگر نمیبینی که ما ازین آتش ها نمیترسیم . ما خود این آتش هارا درین خانه مسکینی خود میخواهیم و راه میدهیم ، پس  بدان که این آتش ها را ضرورت داریم بشکلی که قبل ها ضرورت داشتیم ، بمجردیکه آتش ها بی بند وبار شد با یک آب ریختن شعله شانرا به ذغال قوغ تبدیل کردیم ، اینک به شکلی ازاشکال آنرا دوباره شعله خواهیم ساخت.

 

سوال سوم:-  خبر نداری که اگر این شعله ها بلند شود زیر نام شعله تروریست ها که امروز این نام درجهان مد شده است خانه و کاشانه ترا خواهد سوخت. نمیبينی که شعله های کوچک در هر گوشه ئی فلان منطقه سرکشیده مگر این خود سبب نمیشود که بر سر تو آتش تروریزم بریزد و گز، نی و لخ ترا بسوزاند؟

جواب :-  جای هیچ شکی نیست که این آتش ها عاقبت خوب ندارد. اما ما  ازهمین ها استفاده مورد نظر خود رامیکنیم و به این آتش ها بدون توجه نه تنها درهمان منطقه بلکه در کل مرداب خوف نداریم و به آن ضرورت داریم. درغیر آن   کسی  مارا اینجا نمیماند. بخصوص مله هائی را که روی نیزه های طویل که کره زمین را شگافیده وازان سوی زمین برآمده باشند. ما موقف خود را خوب میشناسیم و این مرداب را هم. بهتر است مرداب مرداب باقی بماند ورنه آب چشمه هارا کوزه کوزه میبرند و هیچ مله ئی را ضرورت به نصب دران چشمه نخواهد بود زیرا مرغی دران چشمه پر نمیزند که مردم دور آن جمع اند.

 

سوال چهارم:- ببین که این مرداب را جامنک بقه، لخ ، نی و هزاران کثافات گرفته است. میگویند که این مله نه برای شکار مرغان بلکه برای اینکه به این آب ایستاده بفهمانند که چند توته خس و خاشاک بنام چوب و نی برین آب گندیده باید باشد و بران حکم براند تا جزای طغیان های قرن های قبل را اران گرفته باشند. برای اینکار دزدان رهزنان و دونان بی شخصیت و بی همت که در کنار این مرداب لمیده اند وظیفه داده شده تا هرچه بیشتر به کثیف ساختن بیشتر این آب فعال باشند. مگر شما در رفع این اتهام چه تدبیری بکار میبرید یا برده اید؟

جواب:- برادر عزیز، آنچه در کنار این مرداب لمیده است نباید از نظر شما تحقیر شود. زیرا همان لخ ، نی و گزهااست که در وجود من ميیابی . پس لطفا" پیشنم نشسته و ریشم میکنی . تو سوال گری ویا ریش تراش؟ اینقدر سرو صدای من نه برای توقف اعمال خس و خاشاک کنار مرداب است بلکه سر وصدای یک مله است. همانطوریکه خود مله فریبنده است سرو صدایش هم جهت فریب است و بس.

 

سوال پنچم:- مگر این خس و خاشاک که وجود خودت متشکل ازانهاست چرا نمی فهمند؟

جواب "-  به بین عاشق و معشوق رمزیست ------  کرام الکاتبین از وی خبر نیست.  تو میخواهی این راز را بفهمی . نکن که خود در گیر همین راز و اسراری . پرده پوش من باش تا آنها ترا پو شیده نگه دارند. در غیر آن روز گارت مانند دستگاه خبر رسانی بی بی سی خواهد بود.

 

سوال ششم:- خوب شد فهمیدم که بین شما و خس و خاشاک کنار مرداب چنین روابطی وجود دارد. اما من میخواهم بفهمم که چرا دیگران درین مورد صراحت ندارند ؟ زیرا سر وصدای جهان را صراحت گوئی ، دموکراسی و حقوق بشر و دفاع ازان پر کرده است.  مگر این صدا ها نیز صدای همان مله است؟

جواب:- نه نه چنین نیست . صداقت با تمام معنی دران وجود دارد به همان پیمانه ئی که صداقت در وجود یک مله است.

 

سوال هفتم:-بیا که ازین طرف گز کنیم: وجود خودت از چوب، نی ، گز، لخ، کاه، و ازین قبیل است . پس چرا به یکی ازین اعضای متشکله بدنت علاقه نشان میدهی و بر دیگری نه؟ رود های کوچکی که درین مرداب میریزند روز به روز کم آب تر و نا صاف تر و پر غبار تر میشوند و هر یکی را عقیده برین است که آینده تاریک است. این بی اعتمادی ها مگر مایه پریشانی نیست؟

جواب:- نه چنین نیست،  این یک سر وصدای بیجا وتو خالی است، ببنید من تمام عناصر متشکله بدن خود را برای ترسیم نمودن حالت یک مله بکار میبرم و باید ببرم اما بنا به ضرورت. ببين تا وقتیکه چنین ساکن هستم به پا چه ضرور و تا وقتی پریده نمیتوانم به بال چه ضرور و همین ترتیب به همه عناصر متشکله بدنم . من یک مله هستم و وظیفه یک مله را بطور احسن انجام میدهم ، پس دیگران ازمن ازین بیشتر چه میخواهند؟ خواهشتات بالا تر ازین نه ضرور است و نه در توان من .

 

سوال هشتم:-  بسیار خوب ، پس وقتی چنین است به تقاضای همین آب ایستاده جواب دهید. همین آب ایستاده وهمین گرد و غبار گرفته و با هزاران جامنک بقه اراسته چه خوب تقاضائی دارد و آن اینست که با همین سیل آب درآمیزید وخود را از توقف و ایستادگی برهانید تا در وجود شما حرکت احساس شود. نشنیده ئی که گفته اند:

ساحل افتاده  گفت گرچه  بسی  زیستم ------------------------   آه !  نه  معلوم  شد، که  من  کیستم ؟

موج زخود رفته ئی تیزخرامیدو گفت ------------------------  هستم  اگر میروم ،  گر  نروم  نیستم . بنابران به گر د خود نپیچید و در دریا بغلطید و با موچش درآمیرید.

 

جواب:- آقای ارجمند مرا نه به ساحل غرض است و با دریا و نه با موج من خوب میدانم که حلال وحرام چیست. از همین سبب است که برای دوستان آنطرف اقیانوس های خود میخوانم که:

من آن نیم که حلال از حرام نشناسم ------------------------ شراب با تو حلال است وآب بی توحرام

تشکر ازین نصیحت تان، اما من سر پر شور ندارم، و از موج هم میهراسم ، مرا طبیعت چون گل ساحل آفریده است، واین گل هم بدست کلال زمان. پس اگر کلال بگوید که من کوزه باشم و یا گلدانی، تیکر باشم و یا دیک شکسته من مجبورم همان باشم که کلال میخواهد. سالها درهمین آب ایستاده ام و هیچگاهی با موجش در نیامیخته ام. پس ترک عادت موجب مرض است. اما دیگران میتوانند با موج دریا بیامزند اما من هیچگاهی نخواهم گذاشت  که آن موج درآمیختگان مله این ورطه باشند. زیرا من به آنچنانی نه علاقه دارم و نه میگزارم که چنان بشود.

 

سوال نهم:-  اما موج درآمیزندکان بسیار ضر وری است. بشرطیکه با موج دریا در آمیزند و چیز نوی ازان بدر آرند نه اینکه از موجش بنشانند و در کثافتش هر چه در توان داشته باشند بیفزایند تا تصور شود که آب امروز به آب گندیده هزاران سال قبل همرنگ باشد.

جواب:- بلی من خود علاقه مند نیستم و آنرا نمیخواهم اما آنرا تقویه کرده ام.( براستی که جواب مله مانند است)

 

 

سوال دهم:- آیا اصلاحاتی را درین ساحه زیر تسلط خموشانه تان در نطر دارید؟

جواب :-  نمی بینی که تا سر حد توان کار کرده ایم و اصلاحات آورده ایم ، اما این اصلاحات سمارق خو نیست که یک شبه زیر درخت پرخ بزند و بلند شود که من تو آنرا بخوریم. بعضی از اصلاحات ما نتیجه داده مثل : فریبی که جهان را به کمک کلال خود دادیم و ضرورت خود را گرفتیم یک دور تقسیم آن بین ما یاران تمام شده ونتیجه آن این همه انعکاس تجمل بی حد و حصر در مرداب است. دوصف سازی کارماست . صف پر تجمل و صف گدا. نشنیده ئی که ساربان مرحوم میخواند:

اکر دستم رسد بر چرخ گردون ----- ازو پرسیم که این چون است و آن چون

یکی را داده ئی صد نازونعمت-----    یکی  را  قرص  جو آلوده  با  خون

من تا آن سرحد پیش رفته ام که همان قرص جو را نیز از نزدش گرفته ام تنها خونشان باقی است وبس .

 

سوال یازدهم:- اطراف مرداب شما راشکاری های باقدرت با وسایل وسلاح های مهیب بشری فراگرفته، مگر شمادرین مورد فکر کرده اید و با این اردوی ملی ایله جاری که روز بروز فنی ها جای خود را به ایله جاری ها میدهد کاری از پبیش برده میتوانید و یا اینکه اینهم یکی از خصوصیات مله مانند شماست؟

جواب: واله برادر چه بگویم شما که اینقدر جانفشانی ما را به هیچ میدانید با شما چه بگویم؟ من این اردوی ملی را برای دفاع از مرداب نساخته ام بلکه برای آن ساخته ام که تا وقتی نوبت بند دور تسلسل برسد و آنانیرا که در مرحله اول در مرداب موظف ساخته بودیم بازبقدرت برسانیم به این نوع مانورها ضرورت داریم. مارا چه به دفاع . این خس وخاشاک نه چنین پلانی داریم و نه چنین زوری را فراهم کرده میتوانیم.

عنفریب خواهی دید که مذاکرات پس پرده ام با همان شکاری های مرغکان آغاز و مسیر این همه سروصدا ها راعوض و همان آب گندیده باز درین مرداب جاری خواهیم کرد.

سوال دوازدهم:این سوال آخرین من است: لطفا" بگوئید که با همه این تعهداتی که به مرغکان داده اید چطورممکن است به این مرامهای انحرافی تان برسید؟

جواب :     شکاری ساده من، این مرغکان یک وفتی ازپروبالی بهره مند بودند . حالا آه در بساط شان نیست یکطرف را همان شکاریهای بسیارماهر و پرسلاح گرفته اند و طرف دیگرش را هم فقر نا امیدی و بیچارگی. یکطرف من هستم وطرف دیگر کوره آهنگری. فرار اینان کاملا" غیر ممکن است بدون هیچگونه تردیدی دمار ازروزگارشان خواهیم کشید. خودت شاهد خواهی بود که : من مله بالا تر از ابراهیم خلیل مقام خواهم داشت درمجمراین یانکی ها.

خدا حافظ شما به امید دیدار تا زمان بسته بندی خریطه های خاک.

 

 

مله( مول - له) با ضم میم  اصطلاح خاص وطنی ماست که دربین شکاریان معمول میباشد: مله به آن پرنده مصنوعی گفته میشود که شکاریان برای فریب پرندگان از چوب، لخ ، نی وبعضا" کاه استفاده نموده آنرا میسازند ودرآب باچوبی محکم میکنند تا پرندگان فریب خورده درکنارش بیایند و طعمه شکاری شوند. امان از روزیکه شکاری طعمه مله شود. 

 


بالا
 
بازگشت