داکتر ضیا صدیقی ازاشتوتگارت آلمان

 

برخی از نهاد های تاریخی ضرورت برای یک طرح جدید

 

پیدایش نهضت فراگیر سیاسی منحیث تفکر جدید و با ماهیت آرایش نوین برای هم آهنگی یک جبهه مترقی و دموکراتیک پدیدهء است تازه و با معنی، و شعاری است که آواز رساتر برای همگونی و اتحاد راستین نه تنها برای صفوف قبلی حزب دموکراتیک خلق افغانستان داشته،بلکه می تواند در سیمای یک تفاهم و اعتماد متقابل سازنده معیار هستوی نجات برای نیروهای وطنپرست و ترقیخواه گردیده نقش و رسالت تاریخی اندیشه های آزادی و ترقی را در یک کانون متحد به خاطر سرنوشت فردای کشور بازگو نماید.

طرح جدید علی الرغم جهت گیری های متفاوت در موجودیت کنش ها و واکنش های اختلافی  می تواند انعکاس دهنده عناصر قانونمند پدیده های سیاسی و اجتماعی گردد، که در برگیرنده یک جامعه حقوقی بوده و با داشتن فرهنگ سیاسی جدید و اسلوب ابتکاری جدید در پیشاپیش نهضت نو آوران دموکراتیک قرار گرفته و جایش را در لابلای اوراق تند و غوغایی تاریخ معاصر افغانستان باز یابد.

سوال در این جاست : این پدیده که فر آورد داغ ترین تحولات سیاسی و تلخ ترین برخوردهای اجتماعی زمان ماست چگونه به وجود آمده است؟ و چگونه رنگ شعار روز را گرفته است . و چرا لنگر موثریت اش بر مظهر هر بینش و هر قضاوت یکسان نیست و سرانجام نهادهای تاریخی آنرا در کجا می توان جستجو کرد.

مسلماً بررسی همگانی چنین نهادها در مقیاس نگارش های تحقیقاتی کاری است دشوار و خواهان صلاحیت علمی بیشتر و پژوهش عالیتر است. به هرحال ناگزیر کناری از جستارهای تاریخی اندیشه های مترقی را باید به بررسی گرفت و راه را بر بنیاد آن برای درک موقف و مسولیت های خویش در احیای ساختارهای ازهم پاشیدهء سیاسی،اجتماعی و فرهنگی کشور انتخاب کرد.

به این مفهوم با وصف آنکه پرداختن به تحلیل و بررسی این نهاد ها در موجودیت خامی اندوخته ها و فقر رسالت در فرهنگ نگارش انتقادی و جنجال برانگیز است،اما در پای یک حقیقت برملا و آشکار تاریخی نمی توان نادیده گرفت که روند انکشاف جنبش سوسیال دموکراسی دراروپای غربی منحیث یک فاکت تاریخی در تکامل اندیشه های انقلابی، پیگیری از آموزش لینینیسم را برای تیوری تحرک دگرگونی های عینی در جامعه تکمیل کرد.

و این جهش در راستای تاریخ معاصر نقش رهبری را در نهضت تحولات انقلابی به عهده گرفت، و بدین گونه در سیاست ضربهء مهلکی را بر بقایای مطلقیت و قوانین اساطیری کلیساها وارد کرد، در اقتصاد ویژه گی های مناسبات تولید و کشف ارزش اضافی را در محتویات نظریات اقتصادی مارکس به بررسی گرفت و در فلسفه قانون مبارزه اضداد را در پرتو اسلوب دیالکتیک هیگل و ماتریالیزم فویرباخ مورد تحقیق و جستجو قرار داد و بالاخره نقش طبقه کارگر را در دگرگونی های انقلابی مشخص و قوانین گذار فورماسیون ها را یک یک برشمرد.

این جنبش در سده نزدهم گونه یی دیگر گرفت و نتوانست که شاخص های ناهمگون تشکیلاتی سازمان های سیاسی اش را تابع یک اندیشه و یک ایدیالوژی واحد سازد .

به این صورت اختلاف نظرها در اهداف تاکتیکی و برداشت متفاوت از رهنمودهای تیوری علمی انقلابی برای رسیدن به هدف استراتیژیک منجر به آن شد که جنبش در اوایل قرن بیستم دچار انشعاب گردد. عده یی از احزابی که تنها راه مسالمت آمیز مبارزه را از کنار تربیون های پارلمانی جستجو میکردند و با هرنوع قهر انقلابی برای بدست آوردن قدرت مخالفت داشتند به احزاب سوسیال دموکراسی شهرت یافتند، برعکس انهایی که دیکتاتوری پرولتاریا را بمثابه نظام دولتی پذیرفتند حامیان حلقه یی کمونیزم شدند.

این حرکت در اواخر قرن نزدهم در موجودیت آمیخته گی لینینیسم با مارکسیسم وارد مرحله دیگر شد، و در وجود نهضت بلشویکی و با رهبری لینن حزب سوسیال دموکرات روسیه تشکیل گردید. این حزب در زمانی مسولیت رهبری جنبش انقلابی روسیه را بدست گرفت که هنوز در جامعه روسیه فکتورها و عوامل مشخص مناسبات اقتصادی فیودالی حکمفرما بود، که لینن با تحلیل  این مناسبات در اثرش " راه رشدغیرسرمایه داری در روسیه" ویژه گی های آنرا (امپریالیزم نظامی فیودالی) نام نهاد، و برمبنای چنین عوامل با وصف آنکه بازار معاملات سیاست در روسیه از غریو وغوغای جریانات مختلف سیاسی گرم بود اما چگونگی مبارزه سیاسی برای ایجاد یک برنامه واحد درموجودیت نظریات و اندیشه های اپورتنیزم و ناسیونالیسم و تجدیدنظرطلبان یا رفورمیسم راه را برای مسیر انکشافی نهضت بلشویسم دشوارتر می ساخت این جاست که سازمان سوسیال دموکراتیک روسیه به حیث بنیادگذار پیکرهء اصلی حزب کمونیست روسیه در موجودیت اختلافات سازمانی و ناهمگونی نظریات به وجود آمد و تا جایی که خود را ناب ترین سازمان انقلابی تصور می کرد، نتوانست بیرون از این دردسرها به زندگی اش سامان دهد چون اکثریت مسایل مبرم سازمانی مانند دیکتاتوری پرولتاریا و ایجاد هسته شوراهای کارگری و دهقانی به حیث جز اصلی آن، ترکیب نیروهای اصلی و متحدین در موجودیت سازمانهای سیاسی بی شمار و بالاخره راه رسیدن برای یک هدف استراتیژیک که همانا پیروزی حاکمیت طبقه کارگر بود بدون حل باقی ماند. این اختلافات بود که بعدها در وجود افکار "بوخارین" انعکاس یافت که در زیرنام ریفورمیست از حق مبارزه در حلقه سازمان بلشویکی محروم گردید.

به هرحال با پیروزی انقلاب کبیر اکتوبر که محصول مبارزات همین سازمان سیاسی بود عقده های کتمانی این اختلافات باردیگر تبارز نمود که ایجاد مواضع مختلف در رابطه با تشکیل حکومت موقت و پائین بخشیدن حاکمیت دوم پتروگراد شاهد این مناقشات است .

انقلاب اکتوبر که منحیث قیام همگانی در آستانهء تسلط استعمار امپریالیستی به پیروزی رسید مورد پشتیبانی همهء نهضت های مترقی در سطح جهان قرار گرفت و بخصوص نقش آن در کشورهای جهان سوم و مشخص تر در دیاران همجوار برجستگی و برازنده گی قوی تری داشت قیام ها و تحرکات خود انگیخته ضداستعماری آنرا به حیث پشتوانهء کبیردرمبارزات شان علیه استعمار انگلیس به خاطر گرفتن استقلال سیاسی و آزادی فردی شان تلقی نمود. درنتیجه نهضت های آزادی بخش ملی تحرک بیشتر یافت حلقه "اجتماعیون – عامیون" در ایران، نهضت نهرو درهند و جنبش مشروطیت در افغانستان رنگینی بیشتر گرفت و به این صورت حلقهء مقاومت ضداستعماری پایدار و نیرومند گردید. مسلماً این رخدادها نه تنها با منافع سیاست استعماری انگلیس در منطقه برخورد نمود، بلکه در مجموع سیاست امپریالیزم را در سطح جهانی برآشفته و جبون ساخت که در نتیجه جبهه متحدی برای شکست اکتوبر ایجاد گردید و جنگ داخلی را در روسیه سازمان داد. بعد از ختم جنگ داخلی در روسیه حزب کمونیست روسیه شوروی برای تحکیم بخشیدن پایه های درونی حاکمیت اش به اقدامات جدی تری دست زد. از جمله داشتن نفوذ سیاسی قویتر در کشورهای جهان سوم و تشکل نهضت های خود انگیخته ملی و احزاب غیرمارکسیستی در همبستگی و وابسته گی با حزب کمونیست روسیه و ارایش آنها بر بنیاد اندیشه های مارکسیستی از اهداف عمده بود، که در نتیجه سنگ های اولی ولی بنیادی سیاست متضاد جهانی در سطح بین المللی و به خصوص در کشورهای جهان سوم بنیان گذاشته شد.

با آغاز گرفتن قدرت توسط استالین و قدرت بالاتر از دو دهه تاریخی اش صفحه تاریخ جنبش انقلابی ورق برمی گرداند. این دوره مدحش با وصف آنکه توانست با انارشیسم که ناشی از جنگ داخلی بود در روسیه پایان بخشید در تامین امنیت سراسری موثر واقع شده و همچنان دینامیک اقتصادی را به سوی انکشاف بعدی در حرکت انداخت . اما برخلاف همهء پرنسیپ های انقلابی دموکراسی درون حزبی و شیوه های انتقاد و انتقاد از خود را از قاموس ادبیات مارکسیم بیرون ریخت و حتا معیارهای اخلاقی که سازنده جوهر و خلاقیت هر نهضت مترقی است قربانی خود بینی های این سیاستمدار خشن گردید.

در حالی که ماهیت نهضت برحسب تیوری جنبش انقلابی روح دموکراسی راستین و ضامن تامین حقوق و آزادی های انسانی است، این طرز برخورد شخصی نه تنها در مقیاس قضاوت زمان رنگ همگانی گرفت و در پس منظر شیوه های گوناگون جنگ سرد تبلیغاتی وسیله موثری علیه نهضت و تحول گردید، بلکه قلب تاریخ برای ثبت کارنامه ها و قهرمانی های هزاران گردان راستین و مبارزین صادق این اندیشه انسانی برای نسل های دیگر مصروف شستن این لکه های ننگ خواهد بود.

به هرحال با این رکود مرگبار و این سکوت همگانی استالین توانست راه را برای اهداف معین وی هموار سازد. و به این ترتیب تطبیق اهداف استراتیژیک وی در سیاست خارجی و رخدادهای بین المللی واکنش تضادها را شدت بیشتر بخشید، تا اینکه این تندی روز افزون در تبانی با پیدایش انحصارات بزرگ امپریالیستی و موجودیت الیگارشی کالایی در چهره فاشیزم هیتلری منجر به جنگ دوم جهانی گردید.

پیروزی شوروی در جنگ منجر به پیدایش سیستم جهانی سوسیالیزم شد که در پرتو آن اندیشه جدیدی مبنی بر ساختار سیاست جهانی و حل منازعات و مناقشات مسایل حاد بین المللی به وجود امد. به این صورت دو سیستم متضاد جهانی سوسیالیزم و امپریالیزم برای داشتن ساحه نفوذ وسیع تر در منطقه و جهان جهت بدست آوردن تفوق سیاسی و اقتصادی وارد مرحله جدی مناقشات گردیدند،اهداف دور برای داشتن سلاح های ذروی قاره پیما و تصرف نقاط سوق الجیشی تا سرحد صدور واحدهای نظامی در منطقه و جهان تعین شد. در نتیجه تیوری جنگ سرد ابعاد گسترده یافت و ایالات متحده امریکا به حیث بانی امپریالیزم به ایجاد پایگاه های تبلیغاتی درضدیت با کمونیزم دست به اقدامات عملی زد که از جمله می توان از ایجاد پایگاه های تبلیغاتی به نام انتی سویتیزم و انتی مارکسیزم به مصرف سالانه بیش تر از 150 ملیون دالر یادآوری کرد.

در مقابل اتحاد شوروی نیز برای رشد سریع عملی نمودن اهداف سیاسی و اقتصادی اش در تلاش اقدامات عملی گردید و از این لحاظ در سال 1960 درشهر بخارست کنفرانس احزاب کمونیستی و کارگری دایر و تیوری انقلاب ملی و دموکراتیک را برمبنای اسلوب راه رشد غیرسرمایداری در قبال کشورهای جهان سوم  منحیث وظیفه مبرم جنبش به تصویب رسانید.

گرچه از لحاظ تاریخی ح .د.خ .ا نیز محصول همین دهه است، ولی برخلاف عقیده عده یی محصول جنگ سرد نبوده، بلکه حاصل مبارزات و رنج های بیکران مبارزین بانام و گمنام مردم افغانستان است که در واقعیت قربانی جنگ سرد شدند.

این حزب که در مسیر ساختار اقتصادی، اجتماعی عقب مانده تیپ قرون وسطایی جامعه افغانی به وجود آمد، نه تنها طرز دید رهبری آن بر قضاوت مسایل و شناخت علمی جامعه یکسان نبود، بلکه هنوز برخی از آنها از لحاظ اعتقاد و شناخت اندیشوی و پذیرش ایدیالوژی در اسارت تفکر ناسیونالیستی بوده و زندانی فرهنگ عقب مانده سیاسی بودند که در واماندگی فریاد های نا رسای شان از درک حقیقت زند گی که ناشی از محرومیت های اجتماعی جامعه بود وارد صحنه سیاست شدند.

ترکیب حزب که از لحاظ تشکیلاتی و سازمانی ناهمگون و از لحاظ کیفی و ماهیت سیاسی برمبنای پیوندهای عمیق اجتماعی با اقشار مختلف طبقاتی استوار بود و از لحاظ پذیرش اجتماعی و نفوذ اندیشوی دامن گسترده در شهرستان ها و محیط پر از غوغای روشنفکری داشت و بالاخره از لحاظ درک انطباقی تیوری علمی انقلابی در جامعه افغانی دارای سطح بینش و هنر سازش متفاوت بود. بدین گونه عامل درونی که به حیثیت نیروی محرک می توانست در تشکل و پخته گی آن قانونمند موثر واقع شود و تا سطح اتخاذ تصامیم بزرگ مبنی بر درک ویژگی های جامعه رهنمایی اش کند یا وجود نداشت و یا اینکه نهایت ناتوان و بیچاره بود.

تحول نظامی ثور 1978 که در واقعیت خصلت انقلابی داشت، ماهیت این تشخیص کجروانه را برملا ساخت . این دگرگونی که در برابر ساختار سیاسی رژِیم محمد داود که در واقعیت ترکیبی بود از اصلاحات نوین آمیخته با گرایش های ناسیونالیستی و شیوه تطبیق دیکتاتوری قرون وسطی به پیروزی رسید،از طرف مردم کشور ما به خصوص نسل جوان مورد پذیرایی و استقبال گرم و راستین قرار گرفت، ولی بنا بر موجودیت همان بیچارگی قبلی رهبری حزب در آغاز چنان با شتاب زدگی و چپروی افترأآمیز وارد صحنه عمل گردید که جامعه ما نه از لحاظ فرهنگی و نه از لحاظ ساختار اجتماعی- اقتصادی اش توانایی برای پذیرش آن نداشت، بر آنچه مارکس در موجودیت بررسی دقیق از آموزش فلسفی اش و تجارب چندین دهه از روابط اقتصادی- اجتماعی جامعه بورژوازی به چگونگی درک طبقات و مبارزه طبقاتی نایل آمد و در برگه مانفیست از کمونیزم و دیکتاتوری پرولتاریا یادآوری کرد. حزب خواست آنرا در بین ملتی ایجاد نماید که در کنار سیلاق های سرگردان آمو و مرغاب و وادی های خشک و تفتیده بادغیس و موری چاق فقط آرمان داشتن نان خشک را داشتند، جهان بینی شان در وجود خدا، پادشاه و کدخدای دهکده منحصر بوده و درک شان از زندگی اجتماعی در طول فاصله های زمان در زنجیر ازل و تقدیر پیچیده و اسیر منافع خان و ملک بود. این تنها نبود،حزب در تاریکی فقدان معرفت از درک روانشناسی اجتماعی مردم اش موقف خصمانه را علیه ارزش های سنتی و آئین مذهبی مردم اتخاذ کرد و در نبرد زمان علیه مذهبی قرار گرفت که بالاتر از چهارده قرن در زیر شلاق های استبدادی حاکمیت قرون وسطی و هیبت و جلال تذویری روحانیون در مغز انسانها به حیث عامل ظهور و زوال خلقت و هستی وجودشان جا زده و حتا برای انجام میخانیزم فزیکی حرکات شان به حیث انسان از وی پناه می جستند.

به هرصورت اگر مانند دوران استالین که کلیساها را در روسیه شبیح مغاره های گمنام ساخت، حزب علناً به ویران کردن مساجد اقدام نکرد ولی سجاده و محراب جبراً و قهراً رنگ سرخ"انقلابی" گرفت . به این مفهوم روی دست گرفتن چنین اصلاحات عجولانه قبل از وقت آن هم توسط جبر و زور، شکنجه و زندان بر اصول و آئین فرهنگی مردم برخورد نمود و این بزرگترین خطای سیاسی بود که با وصف روی دست گرفتن همهء اقدامات بعدی دیگر تا پایان حاکمیت ثور جبران نگردید. وبه این ترتیب شرایط  یک بحران عمیق سیاسی را در کشور به وجود آورد و در کشمکش تضادهای دو قدرت و دو سیستم برای تسخیر استراتیژیک کوه پایه های بلند هندوکش کشور ما به میدان خونین رقابت های سیاسی و آتش جنگ نیروهای ارتجاعی تبدیل شد.

ایالات متحده امریکا که از سالیان دراز در کنار خمیدگی های زمان بی صبرانه در انتظار انتقام خونین شکست ویتنام از روس ها بود برای شکران این نعمت آسمانی صلیب کشید و با امضاء پیمان مشترک با "شیطان" در زیر شعار دفاع از "مقدسات مذهبی مردم افغانستان" چنان در جهت تنظیم یک درامهء خونین برآمد که شعله های هیولایی جنگ در فاصله زمانی کوتاه تا حدی بر فرازهء سرکش هندوکش دامن هموارنمود که نیروی عظیم لشکری اش همان کارگر وهمان دهقانی بود که حزب برای "خوشبختی  اش" دگرگونی های "انقلابی" را به راه انداخت و امروز با گرفتن سنگ و صخره و مسلسل در لای فریادهای الله و اکبر نه تنها حاکمیت حزب را دگرگون ساخت، بلکه عامل پیهم ماجراهای خونین بعدی گردید که مردم مظلوم افغانستان تا هنوز در پای ویرانه های این اشک و خون و انتقام شهنایی ماتم می نوازد.

به هرحال صحنه اول این درامه که با کشتن حدود پانزده هزار سرباز روسی و هزاران افغان پایان یافت .

با آغاز رهبری گرباچف و بمیان کشیدن شعارهای علنیت و بازسازی با گونه های خام و فاقد اساسات دقیق فعالیت گروههای ناسیونالیستی و گرایش های صیهونیستی در داخل حزب کمونیست شوروی ، رنگ علنی گرفت، که بعدها توانست در همتایی سیاست ماجراجویی بوریس یلتسن موجب از هم گسیختن ساختار تشکیلاتی حزب گردد. و بدین گونه بزرگترین حاکمیت کمونیستی درسطح جهان پایان یافت . و سیستم جهانی سوسیالیستی که زاده یی همین جهان بینی بود با گریز از شر داد و حساب زمان در لابلای صفحات تاریخ معاصر قرن بیستم پناه برد، و توازن قدرت در سطح جهان وارونه شد.

ح .د.خ .ا که در تحت رهبری مستقیم سیاست بازسازی و علنیت نام حزب وطن اختیار کرد و در زیر شعار مصالحه ملی در جستجوی "راه نجات"  گردید، دیگر در سطح بین المللی بزرگترین پشتوانه اش را از دست داد و وارد ماجرای تاریخی دیگر شد تا اینکه در پای غم نامهء سقوط حاکمیت شوراها خود تسلیم مرگ گردید و حاکمیت اش به آخر رسید.

به این صورت ایالات متحده امریکا منحیث قدرت یکتای جهان بر معیار پرنسیپ دکتورین جدید "نظم نوین جهانی" وارد صحنهء دیگر این درامه گردید. استراتیژی نظم نوین که این بار زاده یی تضادهای درونی جامعه سرمایه داری است اهداف اش را در قبال سیاست تسلط بر جهان مشخص نموده برمبنای آن تضعیف نقش سازمان ملل متحد منحیث یگانه ارگان قانونی و با صلاحیت حقوقی در رفع منازعات و مناقشات بین المللی و عامل ثبات برای استقرار سیاسی در جهان، برتری و تفوق امریکا در پیمان نظامی ناتو، نفوذ سیاسی امریکا در کشورهای آسیای مرکزی و بدست داشتن پایگاه های دفاعی که بتواند ایران را در حلقه محاصره اقتصادی و سیاسی قرار دهد و همچنان بدست آوردن خطوط اتصالی منابع نفتی و گاز از بحیره کسپین تا وادی قفقاز و از آنجا تا کناره های سواحل بحیره عرب به حیث پالیسی اصلی مورد بررسی قرار گرفت، براساس این سیاست افغانستان به حیث دروازه عبوری بر آسیای مرکزی بار دیگر نقش سازنده یی در تحقق اهداف اقتصادی و اجتماعی امریکا در منطقه پیدا کرد.

در موجودیت مقاومت طالبان علیه خواست های امریکا تیوری دکتورین " دفاع از گوریلا های ضدکمونیستی" دیگر جنبهء تطبیقی نداشت در چنین مقطع تاریخی سخاوت زمان بار دیگر منافع سیاسی امریکا را در آغوش گرفت و این بار در موجودیت رخداد وحشتناک 11 سپتامبر به قول برزیسکی یکی از مامورین سابق سازمان اطلاعاتی امریکا آغاز این پروژه نظامی را سیر بیشتر بخشید.

براساس آن پنتاگون در زیر پالیسی"آزادی متداوم" با آخرین سیستم تجهیزات عسکری معاصر و مدرنیزه نقشه حمله برافغانستان را طرح و عملاً بر تطبیق آن اقدام نمود، و در زیر سیلاب آتش بم افگن هایی که دیگر سختی و سفته گی پیکر کوه ها تاب مقاومت اش را نداشت در ضدوبند اتحاد با ارتجاعی ترین نیروهای عقب گرای تفنگ دار که اصلاً روح شان با قاموس دموکراسی و ارزش های آزادی انسان درتضاد بود، به قول پیتر سیول کوتر شرق شناس معروف آلمانی موفق به تشکیل حکومت "گودی های کوکی" شد که در هر لحظه زمانی می تواند در موجودیت بانیان آئین وحشت و زور،از شدت کوچکترین تندباد حوادث منهدم شده و هستی وطن را به حیث یک کشور مورد سوال قرار دهد.

و به این ترتیب با وصف آنکه بیرق امریکا به حیث "سمبول آزادی" و "دفاع از حقوق بشر" در بلندی فرازه های اباسین و هندوکش در اهتزاز است از دید تحلیل گران ژرف نگر حوادث سیاسی ضابطه های خط سیاست در وطن ما تاریک و دارای سرنوشت گنگ و معمایی است .

در چنین وضع هیچ سازمان سیاسی و هیچ نیروی اجتماعی که به سرنوشت وطن و مردمش علاقه مند است نمی تواند در زیر احساسات تفکرات شکسته قبلی راه نجات را یابد.

نه آنانی که براساس تعلقات قبلی اندیشوی عینیت دگرگونی ها را از دید ایدیالوژی حاکم بر ح .د.خ .ا مورد تحلیل و ارزیابی قرار داده و در خط تفکری تخیلات دگم و انجمادی دیروز هنوز هم آرزوی آنرا دارند که در کنار خیمه های آگنده و عجین آواره گان و یا در لبه یی تنورهای خاکستری و شکسته دهکده ها و یا اینکه در پای ویرانه های دردناک وحشت زدهء کابل شعار دیکتاتوری پرولتاریا را تطبیق نمایند که به یقین دیگر گرمش و گرایش ندارد.

و نه آنانی که بنا بر تحلیل برخی از هواداران سیاست از ایدیالوژی حاکم بر ح .د.خ .ا بریده اند و در همگامی با خواست زمان از ارزش های دموکراسی و عدالت اجتماعی در وجود یک نهضت مترقی دفاع می نمایند، و نه هم حلقه های سازمانی و نهضت روشنگری خارج از حلقه های سیاسی ح .د.خ .ا بصورت تک تک و انفرادی بدون داشتن یک پلاتفورم اتحادی معقول و قابل پذیرش برای نیازهای زمان قادر به هیچگونه تحرک سازنده مبنی برحل و تشخیص این سرنوشت معمایی  نیست .

بنا بر آن می توان گفت که ایجاد طرح برای یک نهضت فراگیر اندیشه بکر و تازه است و در شرایط فعلی یگانه انتخاب درست می باشد . از اینرو مساله قابل اهمیت داشتن شیوه های انتقادی سازنده و برخورد عاقلانه برعیار ساختن شرایط انطباقی این طرح می باشد. در این رابطه داشتن جسارت سازماندهی توأم با فرهنگ سیاسی جدید در خور توجه است .

به نظرم معیار های جسارت برای یک نهضت سیاسی تنها جنگ تفکر نیست ، بلکه داشتن کلتورعالی ، تواضع صادقانه، حوصله مندی برای شنیدن نظریات و انتقادات تند و بیرحمانه جانب مقابل ، از خود گذری و عیاری و بالاخره اسلوب دموکراتیک است که می تواند فضای اعتماد را برای پیوستن حلقه های جدید سیاسی بر محور نهضت ایجاد نماید.

تحت چنین شرایطی می تواند طرح جدید فقدان هم آهنگی سیاسی را جبران نموده و در گذرگاه تاریخ مبارزات سیاسی در افغانستان مسیر گره خورده سمت گیری ها و مواضع ناهمگون ما را روشن ساخته و ما را برای داشتن هدف معین در تعین سرنوشت کشور همراهی نماید.

 



بالا
 
بازگشت