ارسالی :
شريف سعيدی
يارب از خاطرش انديشه بيداد ببر
به نام
خدا
بهانة اين مكتوب، نگاشتهاي است با عنوان «مجاهدان افغان ساكت نمينشينند»،
مندرج در شمارة ۱۸۴ مورخ ۲۰ ارديبهشت ۱۳۸۳ روزنامة وزين «شرق»، كه در آن جمعي
از وطنداران ما ، بنا به سنت ديرپاي كشورمان، در پاسخ نويسندههاي،
بهجاي «حكميت خرد» از«برهان آهن» سود برده و آشكارا سخن از ريختن خون و بستن
دهان به ميان آورده اند. ما در اين مكتوب با موضوع اين نوشتهها طرف نيستيم و
به جد طرح ديدگاههاي هر دو گونة فكري را حق صاحبانشان ميدانيم. اما نگرانياي
كه امضاكنندگان اين نبشته در پي ابراز آن هستند، منطق و ادبيات بكار رفته در
اين پاسخ است. اين منطق مانند طوفاني بر ساقة نحيف نهال ژورناليسم نوپاي ما
ميتازد و جان بسياري از انديشه
وران و دردمندان اين ديار را ميآزارد. اين لحن درگوش نسل هراسان ما صداي
ناهنجار طبل خشونت
طلبي طالباني را طنين
انداز ميسازد؛ و حيرت
انگيزتر اينكه اين طبل به حمايت از مردي به صدا در آمده كه خود از زخمديدگان
درجه يك اين نوع نگرش است.
حساسيت موضوع براي جامعة فرهنگي ما وقتي بيشتر ميشود كه از يكسو در اين ايام
هياهوي بازگشت مهاجرين به وطن، جهت سهمگرفتن در امر بازسازي گرم است و از سمت
ديگر اين بيانيه از جانب حاميان طرز تفكري صادر شده است كه امرزه به خطا يا
صواب بر درگاه ورود مهاجرين و بخشي مهمي از اين كشور، حكمروايي دارند و شيوة
حكومتشان را الگويي قابل پيروي براي ساير ولايات كشور ميدانند.
صادر كنندگان چنين بيانيهاي بايد قبول كنند كه صرف بميان
آوردن چنين منطقي از جانب ايشان، بيش از همه سيماي خودشان را در ذهن روشندلان و
آگاهان جامعه مخدوش ميسازد و ادعاي برصواب بودنشان را به چالشي بزرگ مواجه
مينمايد. اين است كه عاشقان آرمانهاي جهاد بايد بيش و پيش از همه درسياستهاي
خودشان تجديد نظر كنند و دريك كلام اين لطيفه را دريابند كه ايلغارهاي اضطراري
سالهاي جهاد، نميتواند قانون ايام حكومت نيز باشد.
تهديد نويسندهاي بيپناه به قتل، هيچ گرهي را از كار فروبستة اين مملكت
نميگشايد، جزخالي كردن صحنة از نيروهاي فكري و گرم ساختن بازار مهاجرتهاي
بيرونمرزي. بايد قبول كنيم كه ما همانگونه كه از لحاظ امكانات اقتصادي، دچار
كمبود هستيم، در جنبههاي انديشه و تخصص نيز كشور فقيري داريم. ناروا ترين
سياست يك نظام در چنين كشوري، اين است كه به دست خويش، بهانة فرار مغزهايش شود
و به آن مشروعيت ببخشد.
از اين گذشته، اگر كژي و كاستياي در ساختار اداري و فكري دولتمردان يك كشور
وجود داشته باشد و در ساية تهديد و ارعاب مجال بيان و اصلاح نيابد، مسلماً
ريشهاش از ميان نمي رود و روزي و روزگاري به شكل بسيار تراژيكي خودش را نشان
خواهد داد، چنانكه همين چندي پيش در ماجراي قتل وزير جوان هوانوردي خود مشاهده
كرديم.
ما، ضمن اينكه جهاد بزرگ ملت خود را حرمت نهاده و آن را جزئي از افتخارات
تاريخي خود دانسته و تخريب عوامل و آرمانهاي آن را هرگز به صلاح نمي دانيم،
جريان ژورناليسم انتقادي و ناپختة كشور را نيز بري از انتقاد نميدانيم و
معتقديم كه آن نيز بدون گذر از اين كوهوكتلها راهي به رهايي نخواهد برد. اما
گوشزد ميكنيم كه بزرگداشتن يك فرد يا واقعه، هرگز نبايد مانع نقد و برسي آن
شود. افراد و وقايع تاريخي هرچه بزرگتر باشند، به نقد و بررسي بيشتر
نيازمندند.
ما معتقديم نقد جريانات تاريخي، به تحكيم مباني و شفافيت آن كمك ميكند؛ اما در
اين ميان، اين نكته را نبايد ناگفته گذاشت كه در اين ميدان مشت و سندان،
فرسنگها فاصله است ميان انتقاد نازك قلم يك نويسندة بينام و نان، با ضربههاي
گرزهاي گران مبارزان و پهلوانان. پس به ما حق بدهيد كه كمي نگران شويم، و از
شما نيز انتظار داشته
باشيم كه در ابراز اين گونه نگرانيها از جانب فرهنگيان و دلسوزان كشور
تأمل كنيد و آنها را بدون ربط دادن به سياست و بازيهاي آن، تنها به حساب
دلهرههاي انساني و خيرخواهانة نويسندگاني بگذاريد كه سياست كشورشان را
ميشناسند و از تاريخ خشونت در نفي آزادي بيان و عقيده، داستانهاي مخوف بسياري
به ياد دارند.
اگر اين مردم نتوانستند زندگي با اسلاف شما را در اين دو دهة گذشته تاب
بياورند، صرف به خاطر همين بود كه آن جماعت، از خلق انتظارات فوق بشري داشتند؛
يكي ميخواست بدون چون و چرا آنها را در زير بيرق حزب دموكراتيك خلق، به سعادت
برساند و ديگري با همين شيوه سر آن داشت كه يكشبه در سايه احكام نامنهاد ديني
همه را بهشتي كند. هردو گروه حاضر نبودند از كسي حرف و انتقادي بشنوند، كه خود
را حكمران بلامنازع و بري از خطا فرض كرده بودند.
ما خواستة كلاني نداريم. تمام حرف ما اين است كه به همديگر مجال «تجربه
كردن» و «خطا كردن» بدهيم، تا به مدد اين تجربهها بتوانيم قانون زندگي
عقلانيتر و انسانيتر را، خودمان كشف كنيم؛ نه اينكه اينهمه را نيروهايي از
اطراف و اكناف عالم برايمان هديه بياورند.
سخن آخر اينكه در جهاد ملت ما ارزشهاي بسياري وجود داشته
است
كه ما ميتوانيم به آن افتخار كنيم. مسلما آن چيزي نيست جز همين مشي انسانيتر
و برخوردي بهنجارتر با افكار و عقايد همنوعان خود، زيرا اين در باور ما و شماست
كه : «الرحمن علي العرش استوي» يعني بخشندهاي بر هستي سيطره دارد و مجاهدان
راه «رحمن» نمي توانند چنين بيپروا با جان بندگانشان برخورد كنند.
دوش مي گفت به مژگان درازت بكشم
يارب از خاطــــــرش انديشة بيداد ببر.
جمعي از
نويسندگان و رونامه نگاران افغانستان
ميرمحمديعقوب مشعوف , اسماعيل اكبر , عبدالله آرزو , سيدابوطالب
مظفري , سيدنادر احمدي , محمدكاظم كاظمي , محمدجوادخاوري , محمدشريف سعيدي ,
حمزه واعظي , محمد رفيع اصيل يوسفي , محمد رفيع جنيد , غفار يعقوبي , بصيراحمد
حسين زاده , سيد حسين فاضل حسيني سنگ چاركي , عبدالشكور اخلاقي , مظفر دره صوفي
, محمد علي رضواني , حميد حسيني سنگ چاركي , ام البنين ارزگاني , زينب بيات ,
صفيه بيات , حسين حسين زاده ارژنگ , زهرا حسين زاده , مارال طاهري , فاخره
موسوي , سيد محسن حسيني , محمد حسين محمدي , عباس جعفري , فريد خروش , حسين
حيدر بيگي (مجاهد) , سيدعلي عطائي , مريم تركمني , زكيه مرادي , زهرا محمودي ,
فريد سلطان زاده , وحيد عباسي , حميد حسيني , سيد مقصود خوشبخت هروي , محمد
واعظي , سيد عاصف حسيني , الياس علوي , جمال آرام , تقي واحدي