پولاد

 

حامد کرزی یکی ازطالبان بود

وطالبان هم گماشته گان امریکا

 

من ازافغانها میپرسم که مگر به این گفته شک دارند؟ آیا این یک کشف است ازجانب آقای لطیف پدرام؟ شاید هر افغان  که سن 12را تکمیل کرده باشد بگوید که این را من درکهواره ازمادرم شنیدم.

این گفته ها و این ادعا ها مطلب نوی نیست. و این کار های جهان سرمایه نیز کارنوی نیست و خاصه افغانستان هـــم نیست. یک عنوان دیگر را قبل ازگفته های آقای پدرام بخوانید که میگوید .( اعترافات یک جانی اقتصادی) پس بیائید که روی بررسی های مختصر سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و نظامی در جهان و در افغانستان ، از دیروز و از امروز آنهم بطور نمونه نظر انداخته و مکث کنیم. با این مکث دریابیم که ما چه موقفی داریم و چه ضرور است که بکنیم و باالاخره چه کرده میتوانیم.                                                                                                                   برای اینکار مقدمه ئی بکاراست از دوران هفت ثورسال 1357(1978)با این مقدمه انتقادی ممکن است سربلندی به هیچ یک ما باقی نماند تا گردن افرازیم و بگوئیم این منم.

واقعات قبل از هفتم ثور1978 را درمتن بشما عرضه خواهم کرد اما قبل ازان درین مقدمه باید بشناسیم که ما کی هستیم هفت ثور با شعار (دودی، کالی، کور) آغاز شد. اما ما(1) به این شعارپابند ماندیم؟ ما مردم را ازخانه ها بیرون نکردیم؟ ما قتل های عام را در پلچرخی و پلگون ها بدون محاکمه عملی نکردیم؟ ما بنام پشتون هزاره ها را قتل عام نکردیم؟ مـــا انسانهای چیز فهم وطن را بنام مخالف زنده زنده از هواپیما و بالگرد ها بروی امواج کوه ها و امواج دریاها رهانـــــه کردیم ؟ ما همرزمان خود را تکه تکه و مثله نکردیم؟ شاید باقیمانده های این گروه بگویند که کردیم اما باز هم ما پیرو یک مکتب بودیم که این راه ما بود یعنی دکتاتوری پرولتاریارا مستقرمیکردیم یاجهادخود را درنظر داشتیم.. باید به ریش شان خندید که اول پرولتر درافغانستان نبوده ونیست . وحتی همان کشور پیشگام بنام کشور شوراها( برادر بزرگ شمالی ما)ازوجود پرولترحاکم بر تئوری انقلابی عاری بود. چه رسد به ما. وجهاد به معنی این هم نیست که یک جهادی جهادی دیگری را مثله کند و یا بر سرش میخ کوبد . پس ما اما توران بجز آدم کشان و بی عقلان کسی دیگری نبوده ایم. واگر همین بی عقلی ما نمیبود مردم شریف ما به پاکستان پناهنده نمیشد وبه کوها سر نمیزدند. امریکا، وجهان غرب بانوکر شان پاکستان بعد ازپناه بردن مردم ما به دامان شان و به کوه ها،  توانستند از سادگی ومجبوریت آنها استفاده نموده و  آنها را دراپتدا برعلیه شعاردهندگان دروغین وبعد برعلیه همدگر قرار دهند.

شش جدی دهل و سرنای انترناسیو نالیزم پرولتری است که من هم یکی ازبازیگران بی عقل این شعارجنگ سرد بودم. اما عارندارم اگر به شدت بر خود نفرین بفرستم نه برای اینکه غلط کردم بلکه برای اینکه درنهایت سادگی همه روشهای جنگ سرد جهانی را بدون تحلیل بنام مبارزه انتر ناسیونالیسم پرولتری پذیرفتم. آیا شعار(انتی سویتیزم به مرحله انتی کمونیزم خود یک شعارفاشیستی نیست؟) مگر کشور سویتی با همه شعارهای بلند بالای یکسانی انسانها تفاوتهای بی سبب و بی دلیل بین ملت روس و ملت های دیگر نمیکشید؟ ما ازهمه تفاوت ها تفوق طلبی ها و علامات شوونیستـــی کشور شوراها دیگر یاد نمیکنیم. زیرا دیگر درحساب جهان جا ندارد. ما امید به یک جهان بدون طبقات را داریم. امانه از راه های غیر علمی وبی عقلانه. ششم جدی بدون شناخت روحیه سرزمین افغانها با مارش قوای شوروی بنام کمک انترناسیونالیستی شروع شد. (آری کشورما درهجوم قوه های بنیاد گراو عقب گرا قرارداشت. اگرقوای شوروی کمک نمیکرد سالها قبل نظام طالبی ضیاءالحق برکشور ما حاکم شده بود.) اما این بدان معنی نیست که ماوجود قوایشوروی رابرای حفظ خود بدون در نظر داشتن نظر مردم خود بپذیریم. حتی اگر یکماه قبل ازسوم جدی 1359ما به مردم حالی میکردیم که قوای شوروی موقتا" برای دوره شش ماه تا یکسال درین کشور باقی میماند ما دیگر پرابلمی نداشتیم بــه جز مشکل روشنگری و جرأت رفتن بین مردم. ما هیچگاهی به قرآن مسلمین بی احترامی نکردیم اما دربین مردم شایع بود که هر که میخواهد در حزب خلق یا پرچم برود شرط اول اینست که قرآن را زیر پا بگذارد. ما چرا به این تبلیع با صراحت جواب ندادیم. (بیاد دارم که درسال 1970 وقتی بنام درود برلنین ملا ها برانگیختانده شدند درس خودرامعطل وبه کشور برگشتم وبرای تیکه داران حزب توضیح دادم که به مسجد رفتن و با مردم بودن ازما چیزی نمیکاهد بلکه مردم بیشتر ما را درک میکند. با دانش ترین شخصیت حزب که ازنگاه تئوری به او خود بخودی لقب استاد داده شده بود یعنی استاد خیبر( ممکن به این سبب هم بوده باشد که او دردانشگاه پولیس درس میداد) وواقعا" در دانش تئوری انقلابی  مارکسیسم و علوم اجتماعی دربین اعضای حزب بالا تر بود. بامن موافقت کرد اما دران روزها وکیل پسرآغای گل بشدت بنام طرح ارتجاعی و عقب گرا بر پیشنهاد من خرده گرفت و خنده دار تر ازان هم اینست که وقتی بعد ازششم جدی وزیر مالیه دولت شد ازملانصرالدین پیشتر میدوید و میکفت رفقا دربین مردم بروید در مساجد بروید با مردم از سر صحبت پیشآئید و غیره وغیره. این دگر دیر شده بود و دروجود قوای شوروی و به پا خیزی مردم این خمیرکهنه در دیوار تنور داغ افغانستان  تاب تحمل نداشت و میسوخت،  که سوخت.

احمد شاه مسعود که درفضای جنگ گرم افغانستان چند تار ریش کشیده بود وامروز اورا قهرمان آزادی افغانستان جا می زنند ازکشتن سر باز عادی با تیغه سنگ هم ابا نکرد. مگر همین قهرمان امروز همان جنگجوی دیروز نبود که بنام قوای روس افراد عادی و سپا هیان برده شده از راه تلاشی را با سنگ گلو برید؟ و زمانی که به خودش نوبت رسید دست بسوی همان روس بلند کرد و ملتمسانه از آن کاسه لقمه گرفت؟  او همان کسی نیست که با همراهی سیاف مردم همیشه ستم دیده هزاره مارا به کانتینرهای جوشانده قیر زنده زنده پرتاب کرد؟اوهمان کسی نیست که به همراهی

دوستم گلم جمع و خیانت دور وپیش نحیب اله به کابل رسید و وقتی تار ریش را به چو کی بند یافت بر علیه خود همان همراه خود برخواست؟ و با این خبط نظامی و عدم سنجش زمان کابل را زیر باران راکت های گلبدین و دوستم قرارداد وسبب ویرانی کابل شد؟ به همین ترتیب درزمان سلطه شان به کشور با طرفه رفتن های شورای حق ولق(حق العقد)و حیل دیگر سبب کشمکش های ذات البینی درکشورنشدند؟ و ده ها مثال دیگر. درمورد دوستم با آنکه دوره کارش در ولایت شمال بخصوص بلخ با معیار های انسانی برابر بوده اما با کدام یک گروهی نرفت و ازان جدا نشد؟ جنگ ها و  ویرانگری های دوستم و دوستمیان در شهر کابل و ولایات دیگر زبان زد عام و خاص نیست؟ گلبدین یکی از ویران کنندگان و یا فروشندگان سرزمین افغانستان بنام کنفدریشن مردارضیاء الحق نیست؟ او ویران گر و قصاب مردم کشور نام ندارد؟ سیاف از چه پستی و دنائتی درکشور رو گردان بوده است؟ در مقایسه کشور او درتمام ولایات خرابی های  معین خود را با ار تباط وهابی های عربستانی بجا گذاشته است. مگر او نبود که با درگیری هزاره ها قتلهای عام و فضیحت بار را از خود بجا گذاشت؟ و امروز با تمام دیده درائی لب به سخن میکشاید و یکبار دیگر داغهای سیاه و زدوده ناشدنی خود را بر پیگر وطن و طنداران نمک پاشی میکند. به همین تر تیب هزاره ها همان هائی نیستند که ینام پشتون بر فرق انسان میخ میکوبیدند؟ ضرور نیست هر یک را بیشتر زیر زره بین عقل و انسانیت ارزیابی نمائیم. هر یکی از دیگری در راه ظلم به وطن گوی سبقت برده اند. یعنی ما هیچگاهی و هیچکدام ما ازراه عقل پیش نرفته ایم.

با اینکه در زمان این بابای ملت آنهم بعد از مرگ کاکا هاشمش آرامش نسبی بر قرار بوده و خود هم اگر در راه آبادی عمرانی، کلتوری، فر هنگی  و سیاسی کشور زره کاری نکرده است یک سر وگردن از همه این دغل با زان در راه آرامش وطن بلندی دارد. اما حد اقل او بائیست ویرانی هائی راکه درساختن نیمه کاره شاه امان اله پدر و کاکایش دست داشتند ترمیم و دران طول سلطنت خود مصدر خدمت ساختمانی و علمی برای کشور میشد تا این بابائی ملت که تحفه امریکائی برایش است بر تنش می زیبید و خود ملت این لقب را برایش انتخاب میکرد. بهر صورت جائی که مسعود قهرامان شود ما می پذیریم که ظاهر بابای ملت گردد.

اگر خوب دقیق شویم صد ها سال است که این مردم کوه نشین و دره نشین ما با اینکه تاج افتخار بر پاکستان چتلستان امروزی است بازهم بدون وابستگی ها بجز از مدت های کوتاه میرویس بابای وافعی، احمد شاه درانی با تمام خطاهای سیاسی اش در مورد هندوستان و شبه قاره هند( که آنهم پنهان در درک علمی او و سیر تحولات زمان در مطقه است) و یازده سال دوره سلطنت شاه امان اله خان غازی (واقعا" غازی، زیرا در وطن ما غازیان تقلبی زیاد اند)دیگر همه درقید و بند های شخصی با معامله گری های سیاسی بسته بوده و است.

پس جان برادر ( اندرین راه کشته بسیارند قربان شما !)

حامد کرزی یکی ازطالیان است. آری است؟ چون طالبان از امریکائیان بود و حامد کرزی نیز یک امریکائی است که پاسپورت کهنه افغانیش را از با لا پوش کهنه اش  کشیده و پاسپورت امریکائییش رادر هزار پارچه صد رنگ پیچانیده ودر وزارت خارجه امریکا یا در ستی شهر زندگیش ار امریکا تحویل داده است.

این را میخواستی به مردم افغانستان بگوئی ؟ این واضح است اما میازد که یک قصید ه یا هجو نامه به این ارتباط بنویسی تا ما مردم آنرا چیز بکری از خودت بدانیم.

حال می آیم سر کرزی و ضرورتش برای مردم افغانستان.

پدرام عزیز! من و تو برای این مردم ستم کشیده و عذاب دیده قرن ها، چه کرده ایم؟ بجز خیزک های بیجا و حرف های میان خالی و کاه بیدانه ، چرا نتوانسته ایم چیزی بکنیم؟ آیا باز هم با همان کهنه کاری و عقل کهنه ماتع ساختن اپتدائی ترین شرط زندگی به آن مردم بلا کشیده شویم. دربین مردمی که %99بیسواد و یک ملیون معیوب و نیم نفوس کشور بنام قشر زن زیر ستم قبیله سالاری و دین سالاری قرار دارد میشود با جیب و دست خالی کمک کرد؟

اگر میگوئی بلی با همین لحظه برایت سلام فرستاد و با این مصرع از خودت باید فاصله گرفت. (این خیال است و مهال است و جنون ).

خلیل زاد که بوده؟ او یک افغان نبود. حتما" میگوئید بود. او مگر طراح نقشه طالبان بر افغانستان نبود؟ که بود.

امروز میخواهد همان اشتباه را تصحیح کند. مگر این تصمیم نا درستی است؟ که نه. او اگر همان یک افغان باقی می ماند و از سلاح هشیاری خود (تا اندازه ئی که من میدانم او بیشتر سلاح هشیاری دارد تا سلاح علمی) ازین طریق استفاده نمیکرد مثل من و تو نه برای خود مفید باقی میماند ونه برای وطن. من و تو هم افتخارات را به شکل دیگری داریم که نباید بر کار خلیل زاد از نگاه افغانیت صحه کذاشت. اما از نگاه ضرورت زمان اگر واقعا" مصدر خدمت کلانی برای مردم ما شود درآینده ها ازو با سپاس یاد خواهیم کرد و این کارش را فداکاری نام خواهیم نهاد. و برعکس.

به همین ترتیب آقای کرزی.

( دیوانگی است قصه تقدیرو بخت نیست                                 خود را زکوه سرنگون کردن و گفتن این قضاست.)

این قضا و قدر نیست که مارا به این حالت ابتری رسانده است. این بی فکری و عدم سنجش درست ما مردم است که هرچیزی را به قضا حواله میکنیم. این تصادفی و قضا نیست که %99مردم ما بیسواد است. و کشور ما در عقب مانده ترین صف کشور های فقیر جهان جا گرفته است. ما امروز نیزدر تلاش همین هستیم که این راه غلط را باز ادامه دهیم و این سرمه آزموده را باز بیازمائیم. ما با مردمی چنین فلاکت زده، بینوا، بی سواد وبی صحت ازهیچ راه ، فلسفه ومکتبی نمیتوانیم به نتیجه برسیم.  مردم ما هنوز به آن خاکی میما ند که با گیاه ها ، هرزه ها، جغل و خاشاک آغشته است، این خاک پاک کردن و آماده کردن کار دارد تا برای آماده شدن گل خشتی به درد بخورد. آن گل خشت شود آن خشت پخته شود، آن خشت پخته دست معمار بخورد، و صد ها مراحل دیگر را طی کند تا ازان دانشکده ئی ساخته شود که بتواند نسل آینده را تهدابی جهت سر بلند کردن بین مردم جهان باشد. و این کار نسل ها ضرورت است.

همه این مراحل میتوانست در روند هم قطاری کشور های جهان با زور بازوی مردم عقب مانده خودما به مرور زمان طی شود. اما با این فاصله ئی که ما با کاروان تمدن جهانی داریم خود خواهی کردن را نمیتوان بجز یک جنون نام دیگری بر آن نهاد.  اگر مقایسه کنیم بهتر میشود. ما بهترین وسیله عادی همگانی بین مردم خود (خر، قاطروشتر) را داریم درحالیکه جهان با وسایل مدرن، خاک کره مریخ را زیر تجزیه دارند. بر ماست تا به هر وسیله ئی که میشود با مردم جهان مدرن از در صلح پیش آئیم، بیاموزیم، و بر اولاد خود بیاموزانیم و به نسل نسل خود یاد دهیم که با راه و وسایل علمی خود را مزین بسازند و دقطار کشور های جهان کوس آزادی و سر بلندی بنوازند. درحالیکه درگورستان جهل که همین حالا دامن گیر مردم ماست تولید هر نوع اصطکاکی در راه ساختمان کشور و با سواد ساختن و علمی ساختن مردم ما بجز خیانت به آرمان آینده نسل این کشور نام دیگری نمیتوانیم برآن بگذاریم.

من به تمام شعب و مکاتب فلسفی کشور خود با صدای رسا و بلند میگویم این وطن فروشی نیست که به کمک دیگران که آنهم ناشی از مجبوریت های خود شان است مردم خود را به آنجائی برسانیم که بدانند جهان درکجاست. آن روز است که هر روشنفکران مکاتب مختلف سیاسی میتوانند خواسته خود را بر مردم برسانند و راه همقطاری با کشورها و بخصوص با ایده ها و نظر هائی که میخواهند سوق دهند و ازین کار خود مستفید شوند. در غیر آن این روشنفکران قطراتی اند در بین یک بحر لوش و کثافات که بجز خود تابع آن گردند هیچ چیزی و هیچ کسی را در راه خود نخواهند توانست برد. و اگر بروند هم نا آگاه متزلزل و سراب خواهد بود .

با این استد لال بهترین زمان همین زمان موجود است، همین استفاده از شرایط زمان جهان است ، بهترین کس کرزی طالبی امریکائی است.  بهترین وسیله همین متخصصین کشور های متمدن جهان است که با رقابت ها میتوان تا آخرین استفاده را از آنها به نفع مردم  و کشور خود برد.  اینجا وظیفه ما روشنفکران چیست؟ توجه، همکاری، کنترول وبه کاربردن هشیاری جهت بهترین استفاده ممکنه و سوق دادن این همه پلان ها به نفع مردم کشور و سرزمین ما.

نتیجه گیری ازین بحث نقادانه من:

دراول این بحث از خود تا همه دیگران را مورد ارزیابی و تحلیل و کنترول قرار دادم. که به نظر من هیچ یک ما فرد فرد ما مبرا از اشتباهات نبوده ایم حتی تا عمیق ترین امکان خرابی مسئولیت کشور را به دوش کشیده ایم. اما اینجا باید بگویم که نه برای اینکه ما همه وطن فروش وخائن هستیم. ممکن وطن فروشان وخائینین باشند اما آنها هم در اقلیت اند.عیب کار درین جا بوده و تا حال هم است که ما حرکت زمان و عمل لازم درزمان لازم را نیاموخته ایم.

پیروان مکتب کارگری ماخائن نبودند بلکه مرغ بی وقت بودند. کجاست آن کارگردرکشور که فلسفه آنها را میخواستیم پیاده کنیم و جامعه عاری از استثمار ساخته وبه سوی جامعه بی طبقات برویم. این حرف های آنها را چه تعداد از مردم کشور ما واقعا" میدانسته است و یا میدانند. پس بعوض خیانت به وطن صاف وساده باید گفت بی عقلانه فکر کردن برای وطن. همین ترتیب همه گروپهای درگیر درجنگ افغانستان حتی بشمول گلبدین که قصاب افغانستان نام نهاده شده هدف خیانت به کشور نداشته اند. ازبی عقلی ها به سرحدی نزول کرده ایم که هرکدام ما خود را نمیتوانیم به آرمانهای وطن برائت بدهیم و اعمال خود را بجز خیانت نام دیگر ی بر آن بگذاریم. در حالیکه درحقیقت کمربسته بودیم تا خدمتی ازطریق اندیشه خود به کشور و مردمش بنمائیم. تشخیص همه ما از کار درست بر نیامد بیائید که دیگر نام خائن بر کسی اتلاق نکنیم و گذشته ئی که به فراموشی نمیشود گذاشت الی به قدرت تحمل،  تفکر، گذشت و توجه بسوی ساختمان افغانستان نوین و با سواد تا درروشنی سواد مردم خود صحه خود را آگاهانه برروی روش های مطرح در راه ساختمان کشور بگذارند وبس.

  1- کلمه ما به معنی ما مردم افغانستان است این (ما) درمقابل حرکات هر گروه سیاسی نوشته شده است. بنا بران هرجا ما میخوانید آنرا بنام ما مردم افغانستان حساب کنید نه بحسباب اشخاص یا گروه های سیاسی .

 

 


بالا
 
بازگشت