سجيه ، اخلاق « دگر دوستی » از لايه های آتش
خمپاره های چشمدار ..... آدم می کـــشُــــد ؟
نوشتهً بصير کامجو
آلمان
از زهنجه « جنگ » آسمان زوزه می کشد ، آب های صاف قرمزی و زهرآبه شده اند ، دلم از درد فغان می زند ، حالت زار دارم ، جريان زندگی رقت بار کمتر اميد ام را خم کرده ، مگر به مدد ثبات ارادهً آهنين به آينده روشن زمين گير نشده ام ؛ چقدر تلخ است که بدانی ادامهً مرگ بی ارزش نوع « من و تو » در همه جا در فرايندهای سياست و قدرت شعورا تعبيه شده ، غرايز نفسانی شرور و آفات غرور قدرت و خود محوری زمامداران حاکم را مقهور خود ساخته است. اين فخر فروشان خمار قدرت و تحصيل کردگان بی حرمت با ويژگی معلوم ضمير تاريک ووجدان لغزش پذير خويش بدون ارجگذاری به شايستگی انسان و ارزشهای مکارم اخلاقی وی ، بيشرمانه دوبارهً سلطنت عظيم و جاودانی خويش می انديشند و در تحت الشعاع احساسات غرور قدرت با استفاده مرکب از نام « حمايت جامعه مدنی و يا حمايت جامعه دينی » به توضيح عالمانه می پردازند و در چهره خادع اغماض طفلانه و کتمان حقيقت می نمايند. بيباکانه تعرض و تجاوز ميکنند ، دار می زنند ، می سوزانند ، ويران می کنند ، می کشـــُنـــد ، خود مختار و بی اختيار درياچه های جوی خون جاری می کنند. در نتيجه از اين بيگنايان : غربا ، فقرا ، معلولين ، بيوه ها و يتيمان راه سياست آتش لشکر بينوايان ايجاد می کنند و با انتشار « زفتگان نامه » خويش مطبوعات جمعی را با واقعيت باوری ساده انديشانه مصروف می سازند.
آيا اين شادی های زود گذر کيف « قدرت » و رفع عطش سپری ناپذير اغراض انسان ارزش آنرا دارد که شخصی در حفظ موقعيتی ايمان ، عزت ، شرف، گوش و پوست و استخوان و خون و روح پاک خود را به لذايز دنيايی بفروشد و تا پايان عمر در اعماق شکنجه وجدان قرار گيرد؟ برحق که نه ؛ صرف هستی و تقويه ارادهً نيک و حسن نيت « دگر دوستی » در وجود انسان می تواند او را از اجرای عمل عصبانکارانه منع کرده بطريقی بجهت رستگاری و هنجاريدن کردار هدايت می نمايد و بين او و ضمير بی آلايش وی که ( نماد حق بينی انسان است )، صلح و آشتی و تفاهم بوجود می آورد.
اينجا نا همسازی گرايش های لذت و شهوت و قدرت را در وجود انسان بنام اهريمن می ناميم. انسان هرگز به آنچه دارد هيچ وقت راضی نمی شود و همواره افزون طلب است. و بدون اساس آز اهريمنی او فرسوده پذير نيست و هميشه در پی کامجويی بلند پروازانه روان است. دانايی ظاهری و مجرد شناسی ارزش انسان ، در تغيير هدف شخصی بد نيت تاثيری بخصوصی ندارد. کامجويی های بدون سرحد اوست از اين دنيا ، که بوسيلهً کردار های ضد اخلاقی هوا های نفسانی خويش را در شيوه های نا پيوستگی بر می آورد. گاهی در سيمای مذهبی دل و دين باخته به عشق نور ذات در پناه نيروی خيال در سايه های مبهم و اشباح نا معلوم ظاهر می شود، گاهی در لباس عصبيت سنتگرا گويی از قلمرو ارواح بر می خيزد و گاهی در در تظاهر خود منشی گويی مهر و بخشايندگی شامل حالش گرديده است و زمانی در لباس مدافع حقوق بشر و دموکراسی خشکيدهً صادراتی آشکار می گردد. اين افراد با شيوه ضد اخلاقی و ضد کرامت انسانی در گرو ماندگی فرمان حرص نفس در جستجوی شاديهای دنيايی با توسل به سحر و افسون مدرن ووسايل ارتباط ماهواره ای عصر ، آمال انجام نيافتهً عقدهً درونی خويش را چهرهً حقيقت می بخشد. پراتيک اجتماعی مبين اين واقعيت عينی است که جهان هستی ، توالی نيروزاء حادثی هست که عمل بصورت قانون حاکم بر طبيعت انسان تاثير می گذارد. انسان ضعيف النفس زمانی در اطاعت از نيروی لذات و شهوات « نيروی اهريمنی غرايز » که خود نمايشگر روح انکار و بدانديشی است ، با داشت چنين نيروی جذبيت و چالش دلفريب در او چنين توانی است که انسان را افسون می کند و برای يک لمحه او را به حيرت فرو می برد گويی اين رقوم و صدور با خواست و نياز او نزديکتر است. مگر اين کشش های لذتی « نيروی اهريمنی » با پيشداوری های نادرست و گم گشتگيهای وسواسی که ويژگی ماهيت دلخواه اوست ، قوه اراده انسانرا فريب گونه به فرجام بينوايی و ناکامی بطرف گمراهی و خطا روی می کشاند.
ازديد اسلوب شناختی سجايای « دگر دوستی » در اين حرکت يک دستور اخلاقی مجاز است و آن عشق به اصالت انسان است. اگر انسان در ادای تکليف اخلاق « دگر دوستی » يعنی عشق و محبت به انسان با چنين حسن نيت کوشنده باشد ، راه صواب را می يابد و رستگار می شود. مگر رفتار معکوس آن ، پندار های بی جواب ، آميخته با ترس ذهن او را انباشته ووی را به زندان کجروی های نفرت انگيز می کشاند ، آنگاه ، باران لعن بر روح و ضميرش فرو می بارد و با عزمی شکسته بسوی جهان نا شناخته راهی می شود ، جهان سياه و تاريک.
انسان عاقل بدون انديشه به تماشا نشستن و مبهوت نگريستن ـ در مسير یلاانقطاع زندگی بسنده نمی کند ، بلکه خويش را مکلف و موظف به باز شناسی جهان هستی و کشف راز حيات در می يابد. يعنی راز حقيقت هستی و مرگ و راز واقعيت جنگ.
وای بر او !
به انسان بی دفاع ،
انسانيکه هر لحظه قربانی روزگار ظلمت است ،
قربانی زور ، قربانی زرمايه ، قربانی انديشه ، قربانی جبريت محيط ،
گويی که در سرزمين ظلمت او را به رقص خون واداشتند ،
با کابوس مرگ عمری را در آزردگی و محنت می گذراند ،
باقلب شکسته و روح دردمند ، حال افسرده ،
روز ها همچو سرگردانی در انتظار تحمل رنج روزشماری می کند،
رنج تجاوز ، رنج جنگ ، رنج وحشت ، رنج فقر ، رنج ناپيوستگی ،
دريغا ، اين وعاظ هنجار شکن عاری از حسن نيت و صداقت ،
با اين کشف جهان بهشتی خويش
سراسر عالم را به طاعون مرگ .... کشانيده اند ،
... عجب شادمانی بزرگی :
گاهی در عالم رويا ،
زمانی در وادی محکمه وجدان ،
آسمان آرزوی انسان جامه ابر می پوشد ،
باران اميد به باريدن می آغازد ،
گل های محبت به آنسوی قلعه های کوه سنگ شکوفا می شود ،
چراغ حيات ، بار ديگر فروغ هستی می تابد ف
ناگهان! چشمان تيز بين از خواب بيدار می شود ،
تفکر و انديشه نقطه سنجی می کند ،
خرد با شناخت اخلاق دگر دوستی ، در دفاع از اصالت انسان ،
سرشار از عشق انسانی با آواز بلند صدا می زند ،
ای انسان در جستجوی آزادی !!!
به ژرف های مادی دواعی اصل سوز « درد» بنگر ،
گريه و آههای زار و ناله احتياج سرمدی ،
از اين رسوايی و مرگ خويش را رهايی دی ،
به پا خيز ، مشت شو ، اراده کن ،
چانس راه راست با توست ، روح پرتوان مادر صلح حمايتگر توست ،
گرسنگان ، فقرا ، ماتم زدگان ، بينوايان و دگر دوستان همهً جهان متمدن با توست ،
مگر هوشيار پا گذار !
شبکه های تروريزم در صور و جودی ( دولتی ، گروهی و انفرادی ) ، دشمن توست ،
آشکارا با چشم خويش می نگريم ،
همه مردم بی گناه شهر و ده ، کوی و برزن ،
در ظلمت شب و در بيغوله های بيمناک جنگ ،
از دست اين آدم صفتان آدمخوار ،
از کانادا تا افريقای جنوبی و از جاپان تا زيلاند جديد ، در سراسر سياره خاکی ما ،
در روشنايی روز برهنه و بی پروا ، هلاک می شوند ؟ ببينيد !!!
چقدر انسان قربانی سياست ملعون سرمايه و انديشه گرايی می شوند ،
ای نوانديشان ، ای مدافعان صديق عالم حيوانی و انسانی ،
زمين اين زيستگاه طبيعی بشريت در لهيب جنگ می سوزد ،
وعالم هستی با شمشير متعرض عصيانکاران ، فاقد مهر انسانی شده است ،
سوال ما اينجاست که .... ؟؟؟
چه کسی به ايشان اين حق را بخشيده است که با جهان بشريت اينطور رفتار کنند ،
اينگونه بی رحمانه ، ترور تحت نام دفاع از آزادی و انديشه !!! پيشه نمايند ،
ای درندگان ناپاک ، ای خزندگان زهر دار ، ای ذاتی انگاران ،
کجاست ادای حق مهر شير مادری شما ؟
کو شرافت ، نجابت و صداقت عمل تان ؟
اما شما بدانيد که فردا می آيد ، فردای نور و آدميت ، فردای صلح واقعی ،
آنگاه شما و همقطاران آدمکش تان ،
بايستگی در صف گذشتگان بدنام تاريخ قرار خواهيد گرفت ،
اما ! فرشته صلح و آزادی صحت خويشتن را بر سياست جنگ طلبان تحميل می نمايد ،
وبيرق دگر دوستی و همبستگی را سربلند نگهميدارد و پيروز می شود ،
درود بر انسان ! درود بر آزادی !!!