دوکتور محمد اکبر همت فاريابى
ملت سازى گاميست بسوى مدنيت
«ملت » و « وحدت ملى » اينها دو پديده باهم مرتبط و پيوسته هستند که در حيات سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى يک جامعه اهميت کليدى و بسا مهم را دارأ ميباشند ٠ اين دو
پديده لازم و ملزوم يکديگر بوده و جدا از همديگر نميتواند مطالعه شود يعنى اگر ملتى در يک کشور تشکيل شود وحدت ملى به پيمانه کم ويا بيش حتمأ بوجود ميآيد همان طور بدون
شکلگيرى « ملت » در يک جامعه ، نميتوانيم از وحدت ملى صحبتى داشته باشيم ٠ با وجوديکه تعريف و شناخت از مقوله « ملت » يکسان نميباشد اما چيزيکه مسلم است ، پروسه ملت
سازى با پيشرفت و تمدن در جامعه بشريت رابطه « تنگاتنگ دارد بنابراين ميتوان گفت ايجاد ملت » و تحکيم وحدت آن ، تخته خيز بسوى يک جامعه مدنى ميباشد ، جامعه ايکه در آنجا
حقوق و آزادى هاى هر فرد شهروند ويا اتباع مطرح بحث ميباشد ٠ جوامع متمدن امروزى پيش ازآنکه به پيشرفت و عمران اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى خود نايل آيند پروسه
ساختن « ملت » و تحکيم وحدت ملى را به انجام رسانيدند ٠ اما کشور هاى عقب مانده تا هنوز ازين نعمت محروم بوده و فقدان حل عادلانه مسًله ملى - ملت سازى و تحکيم وحدت ملى ،
اساسى ترين عامل سد راه پيشرفت اين کشور ها باقيمانده است ٠
در افغانستان کثيرالمليه ، کثيرالمذاهب و کثيرالسان که يکى از عقب مانده ترين کشور هاى دنيا به حساب ميآيد نيز مسًله ملت سازى و تحکيم وحدت ملى با ارزشترين و مقدمترين
وظايفى است که در برابر دولت قرار داشته و مردم در طول تاريخ با اين معضله دست به گريبان بوده است ٠
در جلسه چندى قبليکه در تالار وزارت اطلاعات و فرهنگ به ابتکار وزارت محترم « مذکور سازماندهى شده بود ، موضوع تعريف ملت » و تحکيم وحدت ملى در افغانستان يکى از
محورى ترين بند آجنداى دو روز اول اين فُروم بوده است ٠ درين نشست جمعى از دانشمندان ، صاحبنظران ، شخصيت هاى ملى - مذهبى و محققين علوم حقوقى و سياسى کشور شرکت نموده
بودند که گزارش دقيق آن بنابر توجه شايان منابع اطلاعاتى به استفاده علاقمندان آن قرار گرفت ٠
نگارنده نيز منحيث يکى از علاقمندان مباحثات علمى و وطنى خواستم ازين گزارشات ذيقيمت و نظريات عالمانه و سازنده مشترکين اين نشست ميهنى بهره مند شده و ضمنأ برداشت خود
را از لابلاى تبادل افکار ، ديدگاه ها و موضعگيرى هاى مختلف علمأ و دانشمندان بشکل آتى جمعبندى مينمايم :
از مطالعه گزارش منتشر شده ديده شد که از طرف سازماندهندگان اين نشست ، آجندا قبلأ تهيه نشده بود اما يکتعداد عناوين به قسم بديل آجندا بنظر مُخيير اشتراک کنندگان جلسه قرار گرفت
که قرارذيل ميباشد :
استحکام وحدت ملى ، تعريف وحدت ملى ، توضيح منافع ملى ، مواضع در قبال طالبان و حزب اسلامى (حکمتيار) ، دموکراسى ، نقش دين مقدس اسلام در دموکراسى مدرن ، سکولاريزم ،
برخورد فرهنگ هاييکه با مهاجرين در افغانستان مطرح ميگردد ، انتخابات و نقش احزاب و شخصيتهاى سياسى ملى و اجتماعى ، موضع مطبوعات در انتخابات آينده ، موضع احزاب ،
کانديدها ، شخصيتها در قبال مهاجرين در داخل و خارج افغانستان و وضع اقتصادى کشور ٠
قسميکه از مطالعه گزارش برميآيد نقطه جالب توجه در ابتداى مجلس که متأسفانه پيام آور برخورد هاى ذهنى ميتواند تلقى شود اينست که بعد از اعلان عناوين مورد بحث توسط رييس
مجلس آقاى مبارز ، آقاى عبدالطيف پدرام يکى از شرکت کنندگان مجلس پيشنهاد مينمايد که در عناوين ذکر شده مسايل بين المللى وجود ندارد بايد گنجانيده شود تا روى آن بحث صورت
گيرد اما بعداز آن آقايان علومى ، فرهنگ ، مجددى ، سياف ، الهى هر کدام بالنوبه صحبت نموده به شکلى از اشکال تأکيد ميورزند که صحبت بايد از مسايل ملى داخلى شروع شود و نه
از مسايل بين المللى ٠ درحاليکه آقاى پدرام نگفت که صحبت از کجا بايد شروع شود بلکه پيشنهاد کرد که مسايل بين المللى به آجنداى روز گنجانيده شود ٠
بخاطر ترسيم دقيقتر اين معمى که نمايانگر فقدان تفاهم و عدم درک همديگر بين شخصيت ها ميباشد ميخواهم اصل جملات را در اينجا نقل قول کنم :
آقاى پدرام - يک نقطه خيلى مهم است که در آجندا شامل نيست و آن يک تعداد مسايل بين المللى ما است ٠٠٠٠٠ من پيشنهاد ميکنم که اين مسًله هم به عنوان يکى ازماده هاى آجندا
موردبحث واقع بشود ٠
آقاى علومى - ٠٠٠٠٠ اگر کار وطنى خود را اولتر حل کنيم و بعد به مسايل بين المللى بپردازيم بمراتب بهتر است ٠٠٠٠٠ هنوز نتوانستيم ما به آشتى ملى برسيم ، چه خاصه
اينکه به مسايل بين المللى بپردازيم.
آقاى فرهنگ - ٠٠٠٠٠ من فکر ميکنم که از مسايل ملى آغاز کنيم و خود بخود به مسايل بين المللى داخل ميشويم ٠٠٠٠٠
حضرت مجددى - نظر من هم اينست که از مسايل داخلى خود و جهادملى و اينها شروع کنيم .... ... لاکن شخص به مسايل بين المللى فعلأ شروع کردن ، قبل از مسايل داخلى خود را حل
کردن به خيالم پيش از وقت است ٠
آقاى سياف - ٠٠٠٠٠ ما سر مسايل خانه خود و داخلى خود اول صحبت را شروع کنيم ، مثليکه برادرها هم گفتند اين ضرورت مبرم است ٠٠٠٠٠
آقاى الهى - ٠٠٠٠٠ پيشنهاد من اينست که در بدو امر در رابطه با منافع ملى کشور صحبت شود ٠
القصه آغاى پدرام در صحبت بعدى اش ضمنأ با اشاره به پيشنهاد قبلى اش ميگويد ٠٠٠٠٠ در بحثى که جناب آقاى علومى اشاره کردند ، ميخواهم توضيح بکنم که من گفتم بعضى مسايل
بين المللى شامل آجندا بشود ، نگفتم که اول اولويت بدهيم به اين مسًله ٠٠٠٠٠
قسميکه ديده ميشود از پيشنهاد واضح و روشن آقاى پدرام برداشت ناموزون صورت گرفته و تعبير نا مناسب از آن در مجلس ارايه گرديد ٠
اين ناهمآهنگى ميتواند سه دليل داشته باشد :
اول - اشکالات تخنيکى وجود داشته باشد که صداى گوينده از بلندگو درست تميز نشده باشد ٠
دوم - روحيه عدم پذيرش و تحمل اشخاص و مخالفت تلويحى بوده باشد ٠
سوم - عدم برداشت کافى و تحليل مناسب از بُعد داخلى و بين المللى قضاياى افغانستان بوده باشد ٠
به هر حالت چنين يک معمى در جلسه دانشمندان ، سياسيون و صاحبنظران ومدبرين به اعتبار کارآيى آنها نمى افزايد درحاليکه افغانستان در پيشروى خود پرابلم هاى بغرنج و پيچيده
همچون ملت سازى ، دولت سازى، بازسازى و غيره چالش هاييکه حل آنهااز نخبگان کشور ميطلبد تا با تفاهم و تشريک مساعى به اينهمه فايق آيند ٠ اگر ما از روى همين قضاوت بکنيم
که علمأ و دانشمندان يک پيشنهاد ساده و بسيط همرديف خود را درک کرده نميتوانند پس اميد هاى ما بخاطر آينده بخاطر حل اينهمه معضلاتيکه مواجح هستيم نقش بر آب ميگردد ٠
همين حالا که در جريان نوشتن اين مضمون هستم از طريق راديوى بى بى سى خبر داده شد که محکمه عالى افغانستان آقاى پدرام را به کفر گويى و به حتک حرمت به دين اسلام متهم
کرده است ( دوم سپتمبر ٢٠٠٤ ميلادى ) ٠
حالا دقيق گفته ميتوانيم که در جلسه مذکور روحيه عدم پذيرش و تحمل ديگران و مخالفت هاى تلويحى از طرف برخى از عناصر افراطى و ماجراجو باعث ايجاد فضاى عدم درک
و عدم اعتماد در جلسه شده است ٠
مطلب ديگريکه درنفس آجندا( عناوين پيشنهاد شده ) ميتواند سوال برانگيز باشد ، « سه مقوله » عناوين است يعنى «استحکام وحدت ملى» تعريف «وحدت ملى» و« توضيح منافع ملى» ٠
همانطوريکه ميبينيم اين سه عنوان منتشى از واژه « ملت » است فلهذا قبل از طرح سه عنوان فوق الذکر ضرور است اولأ بايد « ملت » تعريف گردد و ديده شود که در افغانستان تاهنوز
ملتى شکل گرفته است ويا خير ؟ و بعدأ بالترتيب مسًله تعريف وحدت ملى ، استحکام وحدت ملى و توضيح منافع ملى پرداخته شود ٠
ازلحاظ حکم منطق نيز اينگونه طرح مردود است مثلأ اگر خواسته باشيم خانه يى را اعمار کنيم ، پيش ازآنکه به چگونگى در و ديوار آن بپردازيم ، ضرور است بدانيم که آيا زمينيکه
خانه اعمار ميشود در اختيار ما است و يا خير؟ بنابراين براى ايجاد وحدت ملى و استحکام آن لازميست که از همه اولتر « ملت » تعريف گرديده و يک افاده روشن از آن داشته باشيم ٠
همانطوريکه آقاى زرياب نيز در صحبت هايشان اشاره نمودند واژه ويا مقوله « ملت » يک کلمه وارداتى از ليکسيکون زبان عربى به زبانهاى مردم افغانستان ميباشد اما بنظرمن
شايد فرموده آقاى زرياب و تأييد استاد « محترم ربانى » درين قسمت که گفته اند « ملت براى عربها معنى مذهب را دارد شايد آنقدر دقيق نباشد ويا در عصر حاضر اهميت استعمال
اين واژه زايل شده باشد ، درحاليکه عملأ خود « عربها واژه « ملت » را به مفهوم « مردم بکار ميبرند و بجاى « ملت » آنطوريکه ما از آن افاده داريم کلمه « اُمه » استعمال
مينمايند به اين اساس بجاى مقوله « ملل متحد
«امم المتحده » ميگويند ٠ معنى کلمه «ملت » و « شَعب » هردو به زبان عربى همان مردم را هدف قرار ميدهد ٠ مذهب که خود نيز يک کلمه عربى ميباشد براى عربها معنى دقيق خود
را دارد ٠ به اساس تصريف افعال و قواعد نحوى مذهب به وزن مَفعَل اسم ظرف بوده به معنى طريقه و يا رفتار ميباشد بنأ عربها براى مذهب همان کلمه مذهب را بکار ميبرند٠
استعمال مقوله « ملت » براى مردم افغانستان « متوازن با مفاهيم « نيشن » انگليسى ، نسيون » فرانسوى ، « نازى » جرمنى و « ناتسى »
زبانهاى اروپاى شرقى ميباشد .
از آنجاييکه مقوله « ملت » يک تعريف ابسترکت يا انتزاعى است يعنى ما نميتوانيم آنرا بچشم ببينيم ويا بدست لمس کنيم ولى صرفأ نتيجه ايجاد آنرا ميتوانيم حس بکنيم ، بنأ به مشکل
ميتوان يک برداشت صد در صد موًثق و ثابت از تعريف آن بدست آورد ، اما آنچکه مسلم و دقيق است . داشتن جغرافياى مشخص و واحد ، تاريخ مشترک ، نظام سياسى واحد و مشترک
و منافع مشترک اقتصادى تحت نظام اقتصادى واحد مفردات متشکله « ملت » را تشکيل ميدهد ٠ در تيورى « دولت و حقوق نيز نسبت به تعريف « ملت بالاى جغرافيه واحد ، تاريخ
مشترکو نظام سياسى و اقتصادى مشترک و واحد منحيث عناصر متشکله « ملت » تأکيد شده است ٠
اما در بحث هاييکه درين مجمع صورت گرفته مقوله « ملت » ، بيشتر از زواياى دينى و مذهبى ، حس پاترياتيزم آميخته از ناسيوناليزم ، خوشبينى و بدبينى و همچنان سليقوى تعريف گرديده
است اما از نظر سياسى- فلسفى که ديده ميشود اکثر اين تعريف ها در زمان فعلى وزن خود را از دست داده و يا حداقل از اهميت علمى بودنش کاسته شده است ٠ مگر در تعريف سياسى
« ملت » همان چهار عنصر متشکله که فوقأ ذکر شد اصل ميباشد ٠ با بوجود آمدن اين چهار عنصر ، « ملت » شکل گرفته و وحدت ملى آغاز به رشد و استحکام خود مينمايد و
متعاقبأ تحت شعاع آن انسجام قومى و روابط اجتماعى ، سياسى و فرهنگى خودبخود توسعه يافته و باعث استحکام وحدت ملى در جامعه ميگردد ٠ پس بطور موجز با زير نظر قرار دادن
و استنباط علايم و نتايج ايجاد « ملت » در کشور هاى ديگر دنيا ميتوان ملت را چنين تعريف نمود : ( ملت عبارت از مجموع مردم يک جامعه است که در حدود مشخص و معيين
جغرافياى با داشتن تاريخ مشترک ، تحت يک نظام سياسى مشترک ، داراى منافع مشترک اقتصادى در يک نظام واحد اقتصادى زندگى ميکنند ٠ ) حالا ببينيم که در جامعه افغانى
اين شرايط چهارگانه ايجاد « ملت » چگونه بوده است ٠ آيا اين همه شروط ويا بخشى از آن در زمان فعلى وجود دارد ؟ آيا در گذشته موجود بوده ؟
١- حدود مشخص جغرافيايى منحيث عنصر متشکله « ملت » ! افغانستان در ١٢ نوامبر سال ١٨٩٣ ميلادى توسط اميرعبدالرحمن خان از يکطرف و
مارتيمور ديوراند وزير خارجه هند برتانوى از جانب ديگر معاهده تعيين سرحد بين افغانستان و هند برتانوى را امضأ نمودند که بر اساس آن مناطق سوات ، باجور ، چترال ،
ارنوى ، وزيرى ، داور و چمن توسط خط نامنهاد ديورند از بدنه خاک افغانستان جدا و به هند بريتانوى تعلق گرفت ٠ اين اقدام امير عبدالرحمن خان خيانت بس بزرگ تاريخى در حق
مردم افغانستان بود که در نتيجه آن نه تنها مردم يک مليت از هم جدا شد بلکه پس منظر آن باطلاقى را به ميراث گذاشت که مردم افغانستان تا هنوز نميتواند از آن بيرون آيد ٠
بعداز استقلال افغانستان امضاى قرارداد پنج فقره يى صلح راولپندى سال ١٩١٩ ميلادى توسط على احمدخان
وزير داخله با « هملتن گرانت فارن » رييس هيأت انگليس ، سوً تفاهم را بين افغانستان و هند برتانوى در قبال خط ديوراند ايجاد نمود که در نتيجه آن على احمدخان وزير داخله
به نسبت عدول از صلاحيت خود در امضاى قرارداد صلح راولپندى از وظيفه اش سبکدوش شد که تشريحات کامل اين موضوع باعث تطويل کلام ميگردد ٠ از آن زمان به بعد بخصوص بعداز
فروپاشى استعمار انگليس در هند برتانوى و ايجاد دولت مستقل پاکستان موضوع خط ديوراند باعث تشنج و تنش ها ميان افغانستان و پاکستان گرديده و باعث اجمال سرحدات جنوبى افغانستان
ميباشد ٠ درحاليکه مردمان آنسوى مرز کدام علاقمندى خاصى به اين قضيه ندارند و آنها تا اکنون چندين بار اراده خود را براى ملحق شدن به پاکستان ابراز نمودند ٠ در زمان ايجاد پاکستان به
ريفراندم اشتراک نمودند و همچنان در زمان تصويب قانون اساسى پاکستان در سال ١٩٧٣ ميلادى علاوه برآنکه اشتراک درتصويب قانون اساسى را پذيرفتند و در عين حال حزب نيشنل
عوامى پارتى خان عبدالغفار خان اعلام نمود که ايالت سرحدى شمالغربى جزً لاينفک پاکستان ميباشد ٠
افغانستان که پاکستان را منحيث يک دولت مستقل برسميت شناخته است و مردم آنطرف سرحد نيز سرنوشت اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى و فرهنگى خود را وابسته با پاکستان ميدانند
فلهذا به نظر من دليلى وجود ندارد که سياست سنتى ٥٧ ساله على الرغم عواقب وخيم اقتصادى و سياسى آن به منافع مردم افغانستان ادامه پيدا کند ٠ موضوع خط ديورند يک زخم ناسور در
پيکر مردم افغانستان بوده و ادامه اجمال سرحدات به نفع افغانستان نميباشد ٠ مردم از حکومت جديد و پارلمان آينده افغانستان توقع دارند تا با درنظرداشت واقعيت هاى تاريخى و
سياسى در حل قضيه خط ديوراند با زعماى پاکستان ، با اشتراک مستقيم برادران پشتون آنسوى سرحد و تحت نظارت سازمان ملل متحد بيک توافق برسند ٠
ازينکه از اصل مطلب دور نرفته باشيم دوباره برميگرديم به اصل موضوع يعنى داشتن « جغرافياى مشخص منحيث يکى از مفردات ايجاد ملت » است ٠ قسميکه از تذکار کوتاه فوق ديده
شد افغانستان جغرافياى مشخص و مرز هاى معيين ندارد ٠ ما نميدانيم که خانه مشترک ما شامل پشتونستان هم ميشود ياخير ؟
آيا مردم آنطرف خط ديورند با ما در تشکيل ملت سهيم هستند ويا با پاکستان ؟ آيا اين برادران آنسوى خط ديورند در افغانستان تنها امتياز ميداشته باشند ويا وجايبى هم ممکن است برايشان
سپرده شود ؟ آيا در زمان تجاوز پاکستان با ما در يک جبهه قرار گرفته بودند ويا برادران پاکستانى را در خاک افغانستان بدرقه ميکردند ؟ اينها همه سوالاتيست ايجاب ميکند که بخاطر
« ملت سازى » ، افغانستان قبل از همه بايد مرز مشخص خود را با پاکستان هرچه زودتر تعيين و روشن نمايد ٠ ادامه اين جفا در حق مردم افغانستان به معنى ادامه سياست ضد مردمى
خواهد بود ٠
آغاى حامد کرزى رييس دولت موًقت و انتقالى افغانستان پس از بازگشت از سفر دو روزه خود از پاکستان طى يک کنفرانس مطبوعاتى بتاريخ
٢٦ اگست ٢٠٠٤ ميلادى بالاى دوستى و همکارى بين پاکستان و افغانستان مصرانه تأکيد نمودند ٠ اين دوستى و همکارى همه جانبه وقتى امکان پذير است که مسًله خط ديوراند بين
جانبين حل و فصل شده باشد ٠
نتيجتأ واقعيتهاى فوقأ ذکر شده به ارتباط سرحدات جنوبى افغانستان بيانگر آنست که کشور ما هنوز داراى يک جغرافيه مشخص و معيين نيست ٠
٢- تاريخ مشترک منحيث عنصر متشکله ملت !
درين شکى نيست که تمام مليت هاى ساکن افغانستان که وارث برحق اين سرزمين هستند در طول تاريخ موجوديت خود در برابر استعمار و ديگر تجاوزات خارجى بخاطر دفاع از
استقلال و تماميت ارضى اين مرزبوم مشترکأ رزميده اند ٠ اگر از ديگر جهات و جزًيات اين مسًله بگذريم اين حقيقت ميتواند هسته تاريخ مشترک مردم افغانستان را تشکيل نمايد ٠ اما
بخاطر موًثريت اين عنصر براى ايجاد « ملت » در افغانستان ضرورى بنظر ميرسد تا در آينده توسط دولت منتخب افغانستان ، کمسيونى در چوکات وزارت اطلاعات و فرهنگ ايجاد گرديده
بالاى جنبه هاى تحريفى و برخورد هاى ذهنى که در اثر آن تاريخ کشور مخدوش شده است تحقيقات لازم را انجام داده و جنبه هاى ذهنى را از جنبه هاى عينى آن تفکيک نمايد تا باشد که
ملاحظات برخى از مليت هاى ساکن کشور نسبت به تاريخ افغانستان مرفوع گرديده و زمينه براى تحرير مجدد يک تاريخ با اعتبار همه شمول مبتنى بر عينيت و واقعيت بوجود آيد ٠
٣- نظام سياسى مشترک و واحد منحيث عنصر متشکله ملت !
نظام سياسى مشترک و واحد که يکى از مفردات مهم ايجاد « ملت » بشمار ميرود ، ستون فقرات ويا بعباره ديگر بدنه اين « تعريف » را مشارکت اقوام و مليت هاى مختلف در نظام
سياسى کشور با درنظرداشت شعاع وجوديشان تشکيل ميدهد ٠
همان قسميکه ميدانيم افغانستان يک کشور کثيرالمليه بوده از لحاظ نژادى ، قومى ، مذهبى و زبانى متنوع ميباشد ٠ از نظر بعضى از محققين اتنيگرافى در افغانستان حدود
بيست نژاد و سى زبان بشمول ديالکت ها وجود دارد ٠ اما از همان آغاز بناى افغانستان و کسب يک حکومت مرکزى در سال ١٧٤٧ ميلادى در زمان احمد شاه درانى تا سقوط آخرين چهره
سياسى خاندان محمدزايى سردارمحمد داود خان ، قدرت سياسى در افغانستان در انحصار خانواده هاى قومى و قبيلوى قرار داشت ٠
تعدادى از مليت ها از اشتراک در حيات سياسى کشور بکُلى محروم بودند و برخى هم بر حسب ناعلاجى در رده هاى پايينى ادارات دولتى ميتوانستند خدمت کنند ٠ تقسيم امتيازات در
بين قشر بالايى مليت برادر پشتون نيز بر اساس تعلقيت آن به قوم و قبيله صورت ميگرفت.
اما آنچه که مسلم است ، سياست قبيله سالارى ، عشيره پرورى ، انحصار طلبى ، امتياز خواهى ، سرکوبگرى ، تبعيض و استبداد دو صدو پنجاه ساله مهره هاى خانوادگى ، علاوه برآنکه
کشور را از سير تکامل اقتصادى ، اجتماعى ، سياسى و فرهنگى در عقب نگه داشت بلکه در وضعيت فقر ، گرسنگى و حالت فلاکتبار مردم غريب پشتون نيز کدام تغييرات مثمر رونما نگرديد ٠
برجاست بگوييم که ما مردم افغانستان اگر هيچ چيز مشترک هم نداشته باشيم ولى فقر ما مشترک است ، فقر و گرسنگى قوم و تبار را نميشناسد ٠
بعضأ از طرف بعضى حلقات و اشخاص سياسى مصرانه تأکيد صورت ميگيرد که گويا « ما در گذشته ملتى بوديم ، وحدت ملى داشتيم ، قانون اساسى داشتيم ، دهه دموکراسى داشتيم و
آهسته آهسته بطرف دموکراسى روان بوديم ولى حوادث ٢٥ سال اخير همه بدبختى ها را به بار آورد » ٠ بنظر من اينطور طرز قضاوت يا از خوشباورى فريب دادن خود است ويا از زيرکى
فريب دادن مردم و ترغيب در مناسبات سياسى - اجتماعى نا انصافانه گذشته است ٠ بدبختى مردم افغانستان منحصر به بيست و پنج سال اخير نيست بلکه ريشه هاى خيلى عميق دارد که
حتى بدبختى ٢٥ سال اخير نيز محصول همان « سياست هاى نارواى « تفرقه بانداز حکومت کن است که متأسفانه امروز نيز از طرف عده از عناصر متعصب امتياز طلب و برترى جو
در محور حکومت مرکزى که از تاريخ عبرت نگرفته اند سازمان داده ميشود ٠ قضاياى اخير ولايات فارياب ، سرپل ، مزارشريف ، هرات ، غور و بادغيس گوياى همين مطلب است ٠
افغانستان از سال ١٩١٩ ميلادى به اينطرف ساختار هاى مختلف نظام سياسى را تجربه نمود :
شاهى مطلقه ، شاهى مشروطه ، نظام جمهورى ، جمهورى چپى ، جمهورى راستى و حتى امارت اسلامى طالبان ٠ اما در هر مقطع تاريخى بجاى آنکه ميکانيزم مشارکت ملى به مثابه کليد حل
معضلات افغانستان جستجو گردد به تعديلات و تغييرات عوام فريبانه قوانين و لوايح با حفظ اصل انحصار قدرت بدست مشتى از جلابان سياسى دست ميازيدند و نامش را هم دموکراسى
ميگذاشتند ٠ در هاى کانون هاى تحصيلى بالاتر از بکلوريا و ادارات حساس دولتى چون وزارت داخله ، وزارت دفاع ، وزارت خارجه ، وزارت ماليه ، رياست امنيت ملى وغيره ارگانهاى
به اصطلاح معتبر بروى فرزندان مليت هاى محروم بسته بود ٠ اين همه مظالم را کسانيکه در سنين بالاتر از چهل هستند بخوبى بياد دارند ٠ در آن زمانها مردم ما قانون اساسى
«دهه دموکراسى » نهم ميزان ١٣٤٣ را داشتند که در ماده ٤١ آن تسجيل شده بود که « شورا مظهر اراده مردم است » ٠ شورا هاى فرمايشى و قلابى را نيز مردم ما تجربه کردند که « همان
آش وهمان کاسه » بود ٠ سى و دو والى و سى و دو قومندان پوليس توسط يک شخص بنام وزير داخله که اکثريت بروى يکسلسله معامله هاى نا روا بخصوص در ولايات شمالى ، شمالغربى
و مرکزى گماشته ميشدند و اين گماشته شده گان گويا حکومت مرکزى تا آخرين قطره خون مردم را مى مکيدند و بعدأ عوض ميشدند ٠ ولى کجا بود آن همه منتخبين مردم که در « شوراى مظهر
اراده مردم » وکلأ بودند تا مردم را از گير اين گرگ هاى شکم پرور نجات ميدادند ٠
حالا نيز محافلى وجود دارد که تلاش ميکنند بنام حکومت مرکزى مردم را دوباره به همان « وحدت ملى و دموکراسى » سوق بدهند که نتيجه آن امروز عيان است ، تحميل قانون اساسى جديد
افغانستان بالاى نمايندگان مردم از همين مطالب حکايت ميکند ٠ قانون اساسى جديد افغانستان که در بسيارى موارد از قانون اساسى ايالات متحده امريکا تقليد شده است در تصويب آن بازى
« يک بام و دو هوا » صورت گرفت ٠ سيستم رياستى با صلاحيتهاى غير محصور رييس جمهور و نبود پست صدارت با فشار هاى داخلى و خارجى بالاى نمايندگان مردم تحميل گرديد ولى ساختار
ادارى - ارضى فدرالى در ايالات متحده امريکا زمينه عملى اين مفادات است که متأسفانه با ارايه دلايل نا معقول و غير موجه از تسجيل آن ممانعت صورت گرفت ٠ و همچنان نهاد « ديوان
عالى قانون اساسى » که در مسوده جنجال برانگيز اولى تسويد شده بود و ميتوانست منحيث يک ارگان مستقل نظارتى مانع سوً استفاده از صلاحيت و رشد تک قدرتى و ديکتاتورى شود همان
قسميکه در ديگر کشور هاى جهان از تجربه موًفقانه بدر آمده است ، در قانون اساسى جديد افغانستان گنجانيده نشد ٠ اين همه سر آغاز تلاش هايى است که نشان ميدهد عده از برادران
ما حاضر نيستند که قدرت سياسى را تقسيم نمايند ٠
اينها چند مثالى بود که ذکر شد ولى ابعاد بيعدالتى ها تبعيض و ستم ملى در گذشته تاريخى گسترده تر از آنچه است که ما فکر کرده ميتوانيم ، مگر با زير و رو کردن جملات و کلمات و با بيانيه
هاى آتشين و با تيورى هاى خود ساخته ، قلابى و غير علمى نميتوان از فجايع گذشته انکار نموده و بروى آن « يک بيل خاک انداخت ٠ حقيقت تلخ است ، اگر ما واقعأ مصمم هستيم و
ميخواهيم که در آينده يک جامعه انسانى را ايجاد کنيم ، در باره تلخى هاى ديروز دروغ نگوييم و همه ملامتى ها را بدوش بيست و پنج سال اخير حواله نکنيم زيرا حقيقت راه را بطرف منزل
مقصود هموار نموده و حرکت را سريع ميسازد ٠
به اينترتيب قدرت سياسى در افغانستان هيچگاهى مشترک نبوده است و اصل مشارکت ملى در افغانستان هنوز بوجود نآمده است ٠ و قانون اساسى جديد کشور نيز بدون تعديلات جدى در
مفادات آن نسبت به حق مشارکت ملى و اشتراک عادلانه تمام مليت ها در قدرت سياسى کشور يک قانون اساسى فرمايشى و نابکار ميباشد و هر قانون اساسى ديگرى هم بدون پيشگويى
يک ميکانيزم مناسب براى حل مسًله ملى نابکار خواهد ماند ٠ قابل يادآورى است که پرنسيپ اساسى مشارکت ملى در شرايط افغانستان از همه اولتر ايجاد شورا هاى ولايتى با صلاحيتهاى
تقنينى ( نه مشورتى ) در سطح ولايات مربوط ، تحت شعاع قانون اساسى مرکزى و انتخاب والى ها از طرف خود مردم ولايات ميباشد ، مگر پنج سال بعد ويا چهار سال بعد در يک رأى
گيرى شرکت کردن بدليل دموکراسى و مشارکت سياسى نيست ٠ « با يگ گل » بهار نميشود.
در ختم اين پاراگراف ضرور است گفته شود ايجاد مشارکت اقوام در امور اداره دولت با لويه جرگه ها و شورا ها تأمين نميگردد بلکه يک ميکانيزم اتحادى ( فدرالى ) ميتواند حلال
اين قضيه باشد ، اگر کسى در اثر تبليغات سوً با نام فدراليزم حساسيت داشته باشد فرقى نميکند نام آن فدرالى گفته نشود و حتى اتحادى گفته نشود ، مهم آنست که مشارکت اقوام تأمين
گردد ٠ کشور هالند که با يک سيستم فدرالى اداره ميشود اما در قانون اساسى آن ذکرى از نام فدرال نشده است بلکه يک کشور يونيتار با تقسيم قدرت سياسى بين مرکز و ولايات ذکر
شده است ٠ حتى ولايت ها به همان نام ولايت باقى است يعنى ايالت ناميده نميشود.
٤- منافع مشترک اقتصادى تحت نظام اقتصادى واحد منحيث عنصر متشکله ملت !
اقتصاد و منافع مشترک اقتصادى نقش بسزايى را بخاطر ايجاد « ملت » در يک کشور ايفأ مينمايد ٠ همانطوريکه ميدانيم اقتصاد يک علم دقيق و ارزشمند در عين حال خيلى وسيع و
تا حدودى پيچيده است لذا ميخواهم درين بحث تا حد توانايى به بيان جهات ساده و بسيط و دلايل مشهود مناسبات اقتصادى در جامعه ما ذيلأ بپردازم ٠
به نظر من وقتيکه ما در باره اقتصاد مربوط به افغانستان صحبت ميکنيم نبايد از زاويه ستاندرت هاى اقتصادى جهان متمدن به آن بنگريم همانطوريکه چنين آزمايش و نگرش
بعداز واقعه هفتم ثور صورت گرفت ، خواستند تا چهره کارگر را از همان کارگران کارخانه هاى غولپيکر جهان پيشرفته و دهقان را نيز دهقانان عقب تراکتور تمثيل بکنند ٠ قبل از
همه علايل عقب مانده گى قرون وسطايى در کشور تحت مطالعه و بررسى دقيق قرار گرفته و ريشه هاى عميق آن رد يابى گردد ٠
در افغانستان کارخانه هاى توليدات افزار ثقيله اصلأ وجود نداشته و فابريکات مواد مصرفى نيز انگشت شمار و به ساده ترين شکل آن منحيث ماشين ميباشد و کشور بخاطر تأمين
احتياجات اوليه خود وابسته به جهان خارج ميباشد ٠ بخش اعظم مردم که مصروف زراعت هستند نيز وابسته به افزار ابتدايى توليدات زراعتى هستند ٠ تراکتور و کمباين افزارى
است که حالا مردم با نام او آشناميشوند ٠
يوغ و اسپار و گاو وخر منحيث افزار توليداتى باقى مانده و منشأ آبيارى براى اکثريت مطلق دهاقين آب آسمانى است ٠ اگر به وقت مناسب باران نبارد خانه دهقان ويران ميشود ٠
افغانستان يکى از نادر ترين کشور هاى غريب دنيا است که نظر به سروى اقتصادى دوران داود خان عايد سرانه کشور در يک سال نود دالر تخمين شده بود در حاليکه اين رقم در کشورهاى
همسايه چندين برابر بيشتر بود ٠ علت اساسى عقب ماندگى اقتصادى افغانستان را ميتوان در آيينه تيورى اقتصادى کارل مارکس « تأثيرات متقابل زيربنا و روبنا » مشاهده نمود ٠ به
اساس آن تيورى - زيربنا يعنى اقتصاد تعيين کننده بوده و ميتواند روبنا را تغيير بدهد اما روبنا که سياست جزً اصلى آنست ميتواند در بالاى زيربنا اثر گذار باشد ٠
همانطوريکه در خصوص افغانستان ديده ميشود ، روبنا تأثيرات بازدارند بالاى رشد اقتصادى کشور داشته و مانع رشد زيربنايى جامعه و يا اقتصاد شده است ، به اين معنى که دولت ها و
رژيم ها بنابر روش هاى نا سالم و برخوردهاى نا درست در عرصه هاى سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى أعم در داخل کشور و مناسبات بين المللى ، افغانستان را به عقب
نگه داشتند ٠ و اين مسًله نيز ارتباط ميگيرد به توضيحات قبلى که در نزد دولت مردان پيشين حفظ و انحصار قدرت سياسى قومى و قبيلوى نسبت به هر تغييرات و پيشرفت در جامعه به اوليت
قرار داشته و به رشد اقتصاد و فرهنگ به مثابه تضعيف کننده پايه هاى قدرت انحصارى خود مينگريستند ٠ بنابراين حفظ انحصار قدرت سياسى به هر قيمت ، شعار حکومت هاى وقت
بوده است ٠
قسميکه در آغاز اين بحث خاطرنشان گرديد ، ايجاد « ملت » ويا ملت سازى وابسته به تمدن است و اقتصاد يکى از عوامل اصلى تشکُل « ملت » بشمار ميرود ، بنأً رشد اقتصاد و روابط
اقتصادى در افغانستان به آن پيمانه نبوده است که نقش آن بالاى ايجاد « ملت » تأثير گذار باشد ٠
بنابر تعريف و بيان مفردات و يا عناصر متشکله « ملت » که فوقأ ذکر شد در افغانستان تا هنوز به مفهوم علمى و حقوقى ملتى تشکُل نيافته است مگر مردم افغانستان عبارت است
از مجموع مليت ها و اقوام ساکن آنست که در درازناى تاريخ در يک محدوده جغرافيايى نه صد در صد مشخص تحت يک نظام سياسى غير مشترک و مستبد با داشتن بعضى ملحوظات مشترک در
پهلوى هم زيست ميکنند ٠
دليل برخى از شخصيت ها که درين نشست گفته اند « مردم افغانستان در برابر تجاوزات خارجى مشترکأ از وطن دفاع نموده اند » ، اين نمايانگر ملت بودن ويا وحدت ملى ميباشد ٠
اين به نظر من دليل مُقنع و کافى براى ادعاى ملت بودن نيست ٠ دفاع از خانه مشترک نه تنها براى انسانها بلکه براى حيوانات نيز اين غريضه وجود دارد ٠ بى ارتباط نخواهد بود اگر
مثالى را درين باره بياد بياورم - بعد از اشغال افغانستان توسط شوروى من شاهد يک بحث داغ ارواح شاد عبدالمومن حامد فاريابى شاعر زبان درى با يکى از مسًولين حزبى ولايتى
بودم که او در خلال بحث در باره اشغال شوروى ميگفت : تو اگر دست خود را به خانه خرس هم دراز کنى او دست ات را با دندانهاى خود قطع خواهد کرد ، آيا ما مردم افغانستان از خرس
هم بدتر هستيم که در برابر تجاوز شوروى از خانه خود دفاع نکنيم ؟
قسميکه تجربه نشان داد تجاوز خارجى نيز تمام وقت باعث انسجام مردم نشده است بلکه سبب سوً تفاهم و تفرقه ها بين مردم کشور گرديده است ٠ منظورم تجاوز مستقيم و آشکاراى
اخير پاکستان است که در نتيجه آن دستياران او طالبان به قدرت رسيد ٠ قسمتى از مردم بر ضد آن جنگيد و بخش ديگر مردم با آنها همکارى نمود ٠ در واقع فرق بين تجاوز شوروى
و پاکستان آنقدر زياد نيست - شوروى از شمال مستقيمأ به پايتخت حمله کرد ، پاکستان از جنوب کشور از ولايات شروع کرد ، شوروى بالاى حزب دموکراتيک خلق سرمايه گذارى کرد ،
پاکستان بالاى شاگردان مکاتب ديوبند و امثال ديوبند سرمايه گذارى کرد ، شوروى چشم خود را به آبهاى گرم دوخته بود که به هدف نرسيد ، پاکستان چشم خود را به استخوان هاى
اجداد ما دوخته بود که همگى را از قبرستان ها کشيده برد ، شوروى از شکست طرفدارانش در افغانستان مليارد ها دالر خساره مند شد و پاکستان از شکست طرفدارانش در افغانستان
مليارد ها دالر سود برد ٠ پس اگر ما مردم افغانستان واقعأ ملتى ميبوديم بعداز شکست شوروى و متعاقبأ شکست داکتر نجيب جنگ هاى قومى ، زبانى ، مذهبى و تنظيمى شعله ور
نميگرديد و همچنان اگر ملتى ميبوديم در برابر تجاوز پاکستان نيز مشترکأ به دفاع از خاک خود مقاومت ميکرديم ٠
حالا ميرويم به سراغ تعريف هاييکه به ارتباط « ملت » در همين مجلس صورت گرفته است با نظر کوتاهى مرور کنيم ٠ در مجلس فوق الذکر تعريف ها و مباحثات را پيرامون « ملت » و
وحدت ملى ميتوان به دو کتگورى ويا به دو بخش تقسيم نمود :
اول - آنهاييکه آگاهانه ويا به خطا تأکيد مينمايند گويا « در گذشته تاريخى ، مردم افغانستان منحيث يک «ملت » داراى وحدت ملى بوده اند ٠ اما تحولات بيست و پنج سال اخير وحدت ملى را
مخدوش نموده است و بايد وحدت ملى دوباره » احيأ ويا خدشه دار شدن آن ترميم گردد ٠»
در صف طرفداران اينقسم فرضيه علاوه بر ايدلوگ هاى آگاه و حرفوى امتياز طلبان قومى ، تکنوکراتهايى قرار دارند که ديروز در همين سيستم جبار با داشتن پست هاى بلند حکومتى خدمت
کرده اند و بار ديگر اميد هايى را در سر ميپرورانند که بعد از درگذشت آنها نيز اولاد و احفاد شان بتواند به همان منوال اشخاص مقتدر و صاحب امتياز در جامعه باشند ٠
زاويه ديد « اين رعيت پروران » از حصار کابل و پغمان فراتر نمى رود و داد وفرياد « مردم دوستى » آنها نيز در همين چوکات خلاصه ميگردد ٠ آنها هيچگاهى به چغچران ، فيض آباد
، ميمنه ، قلعه نو و غيره ولاياتيکه مردم آنجاست سفر نکرده اند و نديده اند که مردم بدام دو بلاى مهلک دست و پا ميزدند يعنى نمايندگان حکومت خاين وقت در ولايات از يکطرف و فاجعه
قحطى و گرسنگى که از آسمان حواله ميشود از جانب ديگر بود که بنابر نا توانى و بى کفايتى حکومت آن زمان حتى کمک هاى خارجى را نخواست ويا نتوانست به گرسنگان رسانيده
جلو تلفات را بگيرد٠ صدها هزار انسان گرسنه به خوردن گياه هاى وحشى روى آورده و در نتيجه تلف شدند ٠ ديرى نگذشته است از آن تراژيدى که مردم اطراف ولايات اولاد عزيز خود را به
مرکز آورده به « نان تبديل مينمود »٠ اين مدعيان موجوديت «ملت و وحدت ملى » در گذشته افغانستان ، نه تنها به داد مليت هاى در حاشيه رانده شده نرسيدند بلکه بخاطر بهبود بخشيدن زندگى
مليت برادر پشتون نيز کارى را انجام ندادند که امروز باعث سربلندى و سرخرويى آنان گردد . اينست شمه از « افتخار » گذشته اين آقايان که ميخواهند بار ديگر مردم را به همانطرف
رهنمايى کنند ٠
دوم - کتگورى دوم کسانى هستند که بدبختى هاى امروزى را منحصر به بيست و پنج سال اخير نميدانند بلکه به باور آنها ٢٥ سال اخير بخشى از تراژيدى مردم افغانستان است و ريشه
هاى آن عميق بوده و به دورانهاى حکومات تک قومى برميگردد و بخاطر حل عادلانه معضلات داخلى افغانستان بايد يک برخورد تاريخى صورت گيرد ٠ و در کشور يک تحول کيفى و بنيادى
در عرصه هاى سياسى ، اقتصادى ، اجتماعى و فرهنگى ميتواند منجر به ايجاد ملت و تحکيم وحدت واقعى ملى بانجامد ٠
در جمع طرفداران اين طرز تحليل روشنفکرانى صف بسته اند که آنها از عمق جامعه برخاسته اند و تمام درد مظالم سياسى - اجتماعى گذشته را به گوشت و پوست خود و مردم خود چشيده اند
٠ آنها به اين عقيده هستند که قبل از همه ملى ساختن قدرت سياسى در افغانستان که در گذشته وجود نداشته است باعث ايجاد ملت و وحدت ملى بين تمام اقوام و مليت هاى ساکن کشور
گرديده و گره گشاى تمام معضلات افغانستان در آينده ميباشد ٠
اساسأ در نتيجه همين طرز تفکر بود که در « لويه جرگه قانون اساسى افغانستان گروپ مردم گرا » ايجاد شده و در يک صف واحد قرار گرفتند ٠ و بعيد نيست که در بناى همين دو
برخورد با قضايا در انتخابات رياست جمهورى ايتلاف ها تشکيل شود ٠ به نظر بنده با تبليغات جعل از تريبون هاى وسايل اطلاعات جمعى که اکثريت مطلق آنها متأسفانه به انحصار گروپ
اولى قرار دارد وبا لفظ بازى هاى ميانتهى نميتوان در واقعيت ها غلبه حاصل نمود و صرف ميتوان موًقتأ اذهان عامه را مخشوش نمود ولى پرابلم کماکان باقى خواهد ماند ٠ اگر قرار
باشد که مردم افغانستان در آينده در يک جامعه مدنى و انسانى ! باهم زيست نمايند امروز نه فردا فردا نه پس فردا ! مشکلات سياسى - اجتماعى در کشور بايد حل گردد و « ماست
مالى » ها ميتواند تنها روپوش براى پُت کردن واقعيت ها باشد ٠ بدون ايجاد ملت و استقرار وحدت ملى کار بجايى نميرسد ٠
و من اﷲ التوفيق
تاريخ سوم
سپتمبر ٢٠٠٤ ميلادى
ّ شهر آوت هاوزن کشور هالند
E-mail: Akbarhemat4@hotmail.com