آذر کابلی

علامت گذاران مرگ مسعود

 

بمناسبت سومين سالگرد شهادت احمدشاه مسعود

 

اذن للذين يقتلون بانهم ظلموا و اناالله علی نصرهم لقدير ( الحج : 39 )

فرمان خداوند کسانی را که برايشان ستم شود ، مقاومت است. شگفت آنست که زمان وارونه است و در اطلس مرگ زود هنگام آن يل نامدار ، چراغ خاموشان ديرين خصم ، در آيين دوستی به او تير تمام زد. همين قاتلان فرومايه چندان آيه بارانش کردند ، که اينک خطاب لفظ شهادت برايش ناسزا است، کشتن هر موجود نا مستحق مرگ ، خشتی را از عمارت عدالت و انسانيت ميکند ومرگ ناپسند و بدهنگام را تشعيع فزون اهل غرض ، به بيهودگی علامت ميدهد. کما اينکه آن کشته ی نامدار مرگ خويش را در هجوم خيانتهای آشکار اخوانيهای وابسته به بنياد « المرصوص» که اتحاد اسلامی عضو آن هست به رموز و کنوز فراوانی علامت داده بود. همه ی ما ديديم که باند وهابيت با پيش مرگان طالبانی با دسايس بسيار روشن و عوامانه ی سياف و اعوان و انصار جميعتی عضو در استخابارات پاکستان و عربستان ، دو دشمن نا قرار مقاومت درکشور ما ، چگونه طرح کشتن آمر مسعود را فراهم و با نمک و با نمک حرامی تمام در عمل پياده نمودند.

پس از مرگ آمر مسعود ، آنانی که بطريقه ی او بودند ، با آنکه بارها خود بما گفتند که دو خبر نگار با مساعدت و همراهی اتحاد اسلامی و همگانی المرصوصی های جميعت ، از عربستان به انگليس و از آنجا به پاکستان رفته بودند. در پاکستان همان گروه ميانجی بين نيروهای جميعت ـ اتحاد و طالبان ف مجلس تحليلی وضعيت جبهات و اوصاف و عادات امر مسعود را بيش از دو هفته به بحث گرفته بودند. اطلاع اين جريان به نحوی از طريق قاضی مستضعف در منزل مولوی ترکستانی در اسلام اباد که با گروه اطلاعات طالبان در مورد شمال ، امکان کار را يافته بود؛ به آمر مکتوبا اخبار گرديد. اطرافيان آمر مسعود، احتمال عملی بودن اين پروژه را رد نميکردند. اما روضه خوانی و شيادی دشمن اصلی وقار و اعتبار مردم ما آخوند ملا سياف ، در جوانان شورای نظار اثر بخش افتاد و ساده لوحی توام با ابلهی مذهبی پاسداران مسعود ، زير پوشش عبارات اسلام عزيز سياف و نداف های ديگر که در شرايط حساس ترک هدف و طرف ( برای کشتن مسعود ؛ حمايه از مسعود ! ) نکردند ، باعث شد تا برنامه مشترک عرب ، پاکستان ، القاعده و طالبان با نوکران وهابيت و جاهليت يعنی اتحاد حاميان سياف در جميعت ، اسباب مرگ صد در صدی آن سپاهدار بيدار را موجود کردند. اطلاعی که پس از کشته شدن آمر مسعود هنوز نا مکشوف باقيمانده است ، احوال لادرک ماندن همان مبلغ قرارداد شده ميان طالبان و همدستان اتحاد در جبهات شمالی و شمال کشور است.

برداشتن آمرمسعود ، حتما از صد مليون دالر بيشتر هزينه برده است. ولی دريغا که هنوز نام آهنگين نهضت مفلوک اسلامی همان بهانه ی بی سرنوشتی و بد سرگذشتی ما در کتب يادنامه ی زنده ياد احمدشاه مسعود ، با کلمات وجدان خراش سياف و چند اخوانی بد نام ديگر ، آغاز ميشوند. نويسنده ی مقالت « فاتح جنگ سرد » در پيام مجاهد و تکرار آن در مجموعه ی مقالات در ياد نامه ی آمر مسعود به کوشش آقای رحيمی هر جوينده و اهل تحقيق را به باور ميرساند که قاتل اصولا و قطعا هيکس بجز بنياد المرصوص که مذاکرات آنرا به احمدشاه احمدزی ، صديق چکری و سه نفر ديگر از همراهان آنان در لندن پيش برده اند و رهنامه های تروريستان را فرا چنگ آنها قرار داده اند ، نمی باشد. کمتر از ده کتاب در باب حيات وفات گرد دلير و سپاهدار بيدار ( احمد شاه مسعود ) خوانده ايم که بيشترينه نام و نخستينه مقالت ها را  افراد نابکار ، طرح و پيش سخن نموده اند . خوش انديشان نا نجيب و ياران رمق باخته ی هرزه و بی مقدار از آن فريقه که خويشتن ، ناکسينه ترين افراد بازمانده از حوزه ی کار پيامبر مقاومت خوانده ميشود ؛ بهر اصلی مرگ و فنای آن مامجو و نستوه را سبک و نامهم جلوه ميدهند ، که هر گز کمتر از استهزای ما بدست قبيله ی علف خوار نيست.

کسانيکه چندين بار از من پرسيده اند ، چرا از مرگ و درگذشت امر مسعود ( سرگذشت غم انگيز و اسف نامه ملی ما ) پرده بر نميشود ؟ گفتم شايد جواب درمانی اين بيماری ، اظهار همان نفرتی باشد که در اعماق وجود يکايک ما عقده بنياد کرده است. از تعدادی پرسيدم که مساله همين گفتن دارد و تمام ؟ ايشان پرشنامه های کاملی داشتند ، که نمومنه هايی از آن مجموعه را بسيار کوتاه و فشرده در قسمتی از همين فراخوان ، بيان و مطرح ميکنم :

قسمتهايی از مقالت حفيظ منصور با پيش درآمدی از زندگينامه آمرمسعود

« در اواخر ماه اسد 1380 ابوهانی يکی از عربهای که در دوران جهاد در مجله « البيان المرصوص » کار ميکرد و با اتحاد اسلامی رابطه ی حسنه داشت ، از قندهار به سياف در گلبهار تلفنی زنگ ميزند تا در زمينه سفر دو خبر نگار تروريست ـ مسلمان عرب ف در ساحه تحت کنترول دولت ، که در « المرصدالاعلامی الاسلامی » که مقرش در لندن است وظيفه دارند ، شريط را مساعد سازد. اين دو تروريست چنان وانمود کردند که در تدارک تهيه ی يک فلم مستند هستند و سياف برای آنکه بتواند در جهان عرب « مبدا شر و فساد کنونی عالم ) که عمدتا در تاييد از طالبان موضع گرفته بود ، کاری به نفع دولت اسلامی کرده باشد ، زمينه ی سفر آنها را مساعد ميسازد. سرانجام تروريست ها از طريق نجراب وارد منطقه ی تحت کنترول دولت در شمال کابل شدند و توسط يکعراده موتر « پکپ » مربوط سياف به گلبهار منتقل گرديدند. اين دو تروريست بلافاصله به بسم الله خان قوماندان عمومی جبهات شمال معرفی ميشوند و زمينه بازديد از خط مقدم جبهه مساعد ميگردد.

محمد نظير دستيار بسم الله که تروريست ها را تا جیهه همراهی کرده بود ميگويد ، اين دو نفر برخلاف ساير خبرنگاران تمايلی به صحبت با مردم نداشتند. تنها حين رفت و آمد به جبهه تاکيد مينمودند تا از سرعت موتر بکاهد زيرا وسايل فلمبرداری آنها صدمه می بيند. هر دو عرب خود را تبعه مراکش معرفی کرده بودند، و پاسپورت بلژيکی با خود داشتند که يکی بنام محمد کريم توزانی و ديگری بنام کاسم باکلی درج است. پاسپورت های اين دو تروريست ويزاهای کثيرالاستفاده پاکستان را دارد ، که از سفارت آنکشور در لندن صادر شده است. دراين ايام ربانی رئيس دولت به کاپيسا سفر نموده دردهانه دره ی پنجشير با سياف و آمر مسعود شب را سپری ميکنند. اين دو عرب با اصرار خواسته اند به آنها اجازه داده شود که ازاين سه تن طور يکجايی فلم برداری نمايند. دليل شان آن بود که گويا ميان اين سه تن در جامعه ی عرب اختلاف نشان داده شده است. اما از سوی محافظين سياف به آنها اجازه داده نشد ( چه نيرنگ روشنی ..... ! )

صبح روز 5 سنبله هنگاميکه ربانی به بدخشان عزم سفر داشت ، بازهم اين دو تروريست سعی کردند با ايشان در طياره همراه بروند ، بازهم از افراد سياف و ربانی به ايشان اجازه داده نشد. از 5 تا 9 سنبله در « آستانه » جابجا شدند. آنها به سياف اطلاع دادند ، در صورتيکه مصاحبه با احمدشاه مسعود ميسر نشود ، مصاحبه ی اخير را با او انجام ميدهند و برميگردند. غلام حيدر مهماندار آنها ديده بود که شبانه برق اتاق خود را روشن نموده و با بکس خويش مصروف ميشند. اين حرکت در ذهنش سوال انگيز بوده است. لذا از مقامات بالايی خواستار اجازه تفتيش اين دو عرب گرديد ولی اجازه بازرسی باو داده نشد هنگاميکه آمر مسعود با هليکوپتر خويش به خواجه بهاوالدين پرواز داشت ، اين دو عرب به ظاهر ژورناليست اصرار داشتند با هماره سفر کنند که قبول نگرديد.

سياف ميگويد ، وقتی با من مصاحبه کردند ، پرسشهای بسيار سطحی داشتند ، اين باعث شک و ترديد هايی در دلم شد ، از اين رو سه بار به احمدشاه مسعود گفتم : اولا با اين دو عرب صحبت نکنيد و اگر کرديد ؛  بايد نخست آنها را جدا تفتيش نماييد. روز نهم سنبله آنها ذريه هليکوپتر به خواجه بهاو الدين تخار منتقل شدند ، آنجا مرکز اداره آمر مسعود بود. اين خبر نگار با چند تن ديگر در مهمانخانه ی دفتر وزارت خارجه در آنجا جابجا شدند که محمد عاصم سهيل مسئول دفتر وزارت خارجه بود. آمر مسعود شانزدهم سنبله غرض يک ملاقات به تاجکستان رفت و فردای آنروز يکجا با مسعود خليلی سفير افغانستان در هند به خواجه بهاو الدين برگشت. در اين شب نورالله عماد ( معاون قاتل ... ! ) و مسعود خليلی تا نيمه ای شب با آمر مسعود بودند. ظهر روز يکشنبه 18 سنبله در حاليکه آمر عازم شمالی بود محمد عاصم سهيل از وی خواست ، تا کار دو عرب را تمام کند ، ويا به وی اجازه دهد که آنها را مرخص نمايند. قرار ملاقات در يکی از مهمانخانه ها که در کنار دفتر وزارت خارجه بود ، گذاشته شد و ساعت 12:30  در يک اتاق سه در هفت ، تروريستها با آمر روبرو شدند. جمشيد دستيار آمر ميگويد ، اين دو نفر ميخواستند در مسير راه در موتر آمر مسعود يکجا با او سوار شوند که گويا  با او حرفهای بسيار خصوصی دارند ، ولی اجازه داده نشد. در محل مصاحبه آمر مسعود در راس و مسعود خليلی در سمت راست و کريم توزانی عرب تروريست بعنوان پرسشگر در سمت چپ آمر نشستند. انجنير عارف رئيس امنيت  و عاصم سهيل پايين تر از آنها در جاههای خود قرار گرفتند. فهيم دشتی که ميخواست عکس تهيه کند در وسط اتاق منتظر آغاز سوال و جواب ماند. در همين هنگام محمد قاسم باکی عرب دومی که در پشت کامره قرار ميگيرد ، آمر سعی ميکند تا آماده شدن کامره با بسم الله خان در تماس شود. انجنير عارف نزد تيلفون ديگری در اتاق پايين ميرود ، تا شهرت عربهای دستگير شده  در جبهه را به بسم الله خان بدهد. اولين سوال گفته شد ، مسعود خليلی داشت ترجمه ميکرد و هنوز نوبت جواب نرسيده بود که ، نور شديد آبی رنگی از کمره بسوی احمدشاه مسعود جهيد ؛ همزمان انفجار سراسر اتاق را پوشاند و همه جا را آتش گرفت. محمد عالم و محمد عمر دو تن از محافظين آمر از بيرون به داخل دويدند ، در ميان دود و آتش همين قدر صدای احمد شاه مسعود بگوش رسيد که گفت : « مرا بلند کنيد » ! واخ ..... »

خواننده با سواد را حاجت حجت نيست ، راز سرگردان خيانت خود داد ميزند. افراد نوکر ، مزدور ، وابسته ، دشمن ، ضد دين ووهابی های قاتل ، همه از لندن تا عربستان ، از پاکستان تا افغانستان در يک صف يکدهه در پی برداشتن آن نامدار استوار بيشه های هندوکش ، پيامبر مقاومت فقيد احمد شاه مسعود  ، دست در کار خيانت بودند. تناقضات در بيآن و اقدامات سياف چنان بظهور رسيده اند ، که حد اقل گمان در بيگناهی او کفر مطلق است. تمام نهضتهای مفلوک در تحت دسايس شياطين مبدا شر و شرارت ( سرزمين مصدر تروريزم باندهای وهابيت و جاهليت ) و تمام نوکران زر و زور دست بهم دادند ، تا از سهل النگاريهای دوستان و راهيان آن ياور يادگار پايدار آريايی که ابومسلم و طاهر فوشنجی  ديگری در اين سرزمين بود ، استفادهً سوء کردند. هزار البته که فهيم عبدالله ، قانونی و همه فرماندهان درجه دار صادق به راه و ايين  او اگر از طريق گوناگون ( دولت و نهاد های ملی  و بين المللی )  و يا از طريقه های خويش در مجازات قاتلان پافيوز و جانيان کينه توز اقدام نکند ، شريک جرم خواهند بود!

ـ چرا راهيان هم طريق اما دوستان نارفيق در پی افشاء ، شناسايی و معرفی قاتلان و عاملان مرگ او شتابنده نيستد ؟

ـ چرانظر آگاهان حادثهً مرگ مسعود ، ته کشيد ؟

ـ چرا دولت محصول مرگ او ، از قاتلان و باند وابسته به شيطان ( رهبران و مراجع وهابيها ) سخن نميگويد ؟

ـ چرا سخنگويان و جانشينان او دم از غار دهن بيرون نميکنند ؛ تا مگر بر موقف مبتذل آنان خللی نباشد؟

ـ چرا ستايشگران ( قاتلان ) او پس از مرگ قهرمان ملی بودنش را در قانون اساسی مملکت اصرار نکردند؟

ـ چرا سی سال کوشش او درسی روز بعد از مرگ از ياد ها ببادهای فراموشی رفت و سکوت تلخ ناهنجاری فقدان او با قهقهه زدنهای مثلث مفلوک ( قسيم ، عبدالله و يونس ) که بطريقی همکاران قاتل خوانده ميشوند ، پر شد؟

ـ چرا آنانيکه حکايت دلاوری پايه گذارمقاومت ملی ، را بخوبی در خاطرآرشيف کرده اند ، دادخواهی نمی کنند؟

ـ چرا نقش پليد مثلث منحوس ( ربانی ، گلبدين  و سياف ) درخدمت گزاری به بنياد المرصوص ، محل تأمل نيست؟

ـ چراهمان سکوتی که به دستور استخبارات پاکستان توسط غلامان رذل و فاسد ( افراطيون اخوان ) عوامل مرگ علی مزاری را مسکوت گذاشت ، در مرگ مسعود نيز محسوس است؟

ـ چرا شايسته مردی بدان سجايا و صفات در يک چنين گرد از غبار ديده ها و شنيده ها زدوده شد؟

ـ چرا از دلقهای معلوم الهويه و مزدوران ريال سعودی ( احمدزی ، چکری ، عماد و .... )  که بدستور « سياف » اوامر و احکام شيوخ و منسوخ علفخوار را در راستای مرگ  علمبردار و سردار نام آور افغانستان ، ميان لندن و  تخار زحمت برده اند ؛ با نوشته يی هم موأخذه نميکنند ؟

ـ چرا فرزندان ايثار و قربانی ( مجاهدين عاقل و با فراست و روشن انديشان فاسد شناس دره های بلند هندوکش ، همان دلاورانی که احمد شاه مسعود به همت ايشان بند کمر روس و دلالان ديوس را کند ؛ هنوز در پشت چند مفسد و قاتل نماز ارادت و اصول عبادت ميگذرانند ؟

ـ چرا روشنفکران آگاه و آزاده ، ملی و مسلمان ، تحليلگر و مستقل که از بيماری وابستگی خويشتن را رهانيده اند ، با عبور از ديوار سکوت ؛ فرياد خونخواهی بلند نميکنند  ؛ تا حد که ، مردم پهلوان  فراز دامنه های هندوکش عاملان و قاتلان ( مسعود ) را از پيروی کور بدنبال چند فاسد مزدور ؛ برحذر بدارد؟

ـ چرا جريانهای ملی و مذهبی ، سازمانها و احزاب ملی ـ مردمی ، نيروهای واقعگرا و دموکرات ، انقلابی و تجديد طلب ، چريک و پاتيزان و سرانجام مجاهدان وارسته و پرورده در گرم و سرد روزگار ، خاموشی گزيده اند و صدايی در کشف و بيان حقيقت مرگ استاد ازادی ( مسعود ) همان پاسدار بيشه ها و انديشه های مظلوميت زدايی ، برابری  طلبی ، رفاه و اسودگی ، سرفرازی و رهايی ، قلع و قمع قبيله شاهی ، گسستن تناب تابان ستمگری حکومتهای قومی و عشيره يی ، شکستن طلسم بنجله های بازار توطئه و ترفند برای دربند نگهداشتن ملت صبور و ديرين پای دشمن ناپذير ، لب وانميکنند و آواز ستم زدايی و طرد شگردهای محيلانه ی شياطين نهفته در آستين را بی پاسخ گذاشته است؟

ـ دلاوران کوهستان زمين ، پلان و تهمتنان پيچ  دره های ژرفناک و صخره های سخت پامير و هندوکش ! فرزندان قله های رفيع قلمرو مرکزی تا غرجستان و باميان ! پاسداران فرازهای بلند و ارجمند لبرز کوه و مالکان و صاحبان دشتهای پيوسته دور و هموار ترکستان ( جوانمردان سمنگان ، بلخ نامدار ، فارياب و جوزجان ) ! بازماندگان و احفاد و اولاد  سلاطين بزرگ ، يادگار سرداران خراسان و سلاجقه و اعقاب شاهنشاهان غور ، سيستان و هريوان باستان ! اکبر آباديهای غيور در شرق و جنوب افغانستان، وارثان سند و ديره و ملتان ! و پايمردان مقاومت و شهامت ، غيرت و رشادت کوهدامن زمين  و کول پنهاور کوهستان ! عزاداران پنجشير و راه پيگيران زنده ياد آمر مسعود!؟!

ـ وچراهای ديگر از آنچه در خاطر شما خطور ميکند ، اعم از درست و درشت .... !

 

گپ هايی بجای جواب

« والذين اذا فعلوفاحشه اوظلمو انفسهم ذکروالله فاستغفرو الذينو بهم ....... »

«  آنکه در انجام عملی مرتکب اشتباه شود و بيدرنگ بدان اعتراف کند و از پروردگار خويش آمرزش طلبد ، مومن واقعی است ». نگاه شتابناک در کتب و نگارش های اهل ذوق و يا به عباره مناسبتر ، ستايشگران عاطفی و مداحان حقيقت خوا را زسنخ بيهوده انديشان مرده ذهن ، که بصورت نا خود آگاه در جو عواليم عرب زدگی و اشتياق بينهايت در کلام معرب ، اصل و نسل خويش را گم مينمايند ، تلخی اعماق حادثه ی مرگ آزادی را به ذايقه می بردند. تصنع و تکلف زبان شنحته و تحريفی در يادنامه های مسعود ، مفاهيم اصيل و معياری را در زير غبار تعريف گم ميسازد و از نگاه سايه های ناباوری بر سراسر نوشته ها پديدار است. احمدشاه مسعود در نزد همه تعريف گران ، چهره ی ممتاز قرن و استثنايی جلوه يافته است. نويسندگان اين نامه ها و ياد نامه ها چندان هوس گرفته و ناشی بوده اند که هرگز به نقض و عيب تعريف پی نبرده اند و از سواد تحليل  واثر آثار آگاهی نداشته اند. من ميتوانم ادعا کنم که همين اکنون اين کتابها خواننده ندارند و آراسته گران و پيوسته داران ترتيب اين کتابهای مفت ، دستور خويش را از جامعه وهابيت ( قاتلان مسعود ) و از ياران طريق  « اسامه » و « عزام » و « فهد » و « ملاعمر » و حشرات ديگر گرفته اند!

وهابيت فساد در اصل دين است ، و افراط طلبی مذهبی ذيل نام نهضت و آرمان خواهی وفات دين. پس از صدر اسلام ، منهای حضرت پيامبر  و چند امام که با حفظ و حرمت شان از حوصله اين ادعا خارج اند ؛ در پيروان و امت اسلامی ، جنايت از عدالت فزونی داشته است و ميل بخيانت و ستمگری انديشه ی الهی را نيز مسموم کرده است.

کارنامه های دردناک و آفتناک اکثريت مطلق يکصد و يک خليفه اسلام که عمدتا از رهروان طريق رسول راستين نبوده اند ، نمايشنامه های ننگين جنايات ضد انسانی ، غير اسلامی ووحشتناک يک و نيم هزار سال تاريخ دين را بر ميتابند.

بزرگترين رنج سياف ، حکمتيار ، ربانی و بقول جوانمرگ زنده ياد دانشيار ، ساير کچرهای پافيوز که در مکتب منحوس اخوان الشياطين تربت « فساد مجاز » ديده اند ؛ اين بود که چه وقت قادر خواهد شد تا اين مرد را از سر راه خويش بردارند. تمام اخوانی های وابسته به جريان وهابيت ، که از نزد ملک فهد و شيوخ فاسد عرب تمطع ميبرند ، و مرگ مردم افغانستان برای شان از درجه مرگ حيوانات  هم پائينتر است ، چندين سال بود که برای ترور مسعود لحظه شماری وبيقراری ميکردند. من شاهد سخنان بسيار ضعيف و ناجوانمردانه ی سياف ـ ربانی در حق آمر بوده ام. سال دوم حکومت ربانی بود که سياف در هوتل کانتی ننتل کابل در جريان سخنان جاهلانه خطاب بمردم کابل می گفت : امروز خبرهايی شنيده ميشه که گويا کسانی شکايت دارند که مجاهدين برسر مردم ظلم ميکنند. مردم فراموش کردند که پانزده سال به کفر خدمت کردند. بايد بدانند که بد ترين فرد مجاهد ، از شريف ترين مسلمان نا مجاهد افضليت دارد. در همان حال شکايت از آن شد که مسعود مانع آن ميشود تا مجاهدين کاريکه ميخواخند انجام دهند. درين حال داکتر عبدالرحمن به سياف گفت : استاد در کلام قبلی شما اشتباهی نيست ؟ سياف گفت اينک برای تسکين دل مجاهدين غيور و کفرشکن و فرزندان اسلام سخنم را تکميل و تکرار ميکنم : « فاسد ترين مجاهد برعابد ترين مومن شرافتش افزون است و فکر ميکنم مردم بايد بدانند که مالک اين ملک مجاهدين هستند و سکوت مردم از مرگ آنها برايشان بهتر است ».

عبدالرحمن گفت : شايد منظور استاد آنست که ، بدترين مومن از بهترين کافر برتر است. سياف ادامه داد که : کسيکه در خدمت کافر بوده اند، گناه آنها از کفار بزرگتر است.

علامت گذاران مرگ مسعود

 پس از خدا هيچکسی بهتر از سياف ، ربانی ، حکمتيار ، احمدشاه احمدزی ، نورالله عماد ، شاداب ، چکری ، محمد ايوب و ساير افراد عضو در باندهای تروريست عرب و پاکستان ؛ از مرگ و داستان چگونه ترور کردن مسعود اطلاع دقيقتری ندارد. سال 1376 هش ، پس از ملاقات مسعود با يکی از نمايندگان امريکا در تاجکستان ، آمر بوظايف خود برگشت و ديگر رهبران شورای نظار واعضای  جميعت ( داکتر عبدالله ، داکتر مهدی ، سيد ابراهيم ريگستان و ..... ) در تاجکستان مهمان آقای رحمانف ريس جمهور بودند. در محضر رحمانف ، ظهوراف وزير امنيت تاجيک گفت : « اخبار و اطلاعاتی وجود دارد که برخی دوستان آمرصاحب سعی دارند او را ترور کنند. منابع ما اين اطلاعات را جدی ميداند. رهبران نهضت اسلامی تاجکستان نيز به اين اطلاعات باور دارند. از آقای ظهوراف پرسيده شد که مثلا چه کسی مورد نظر شماست. با اخذ اجازه از آقای رحمانف ، گفت ، برخی اعضای جميعت برهبری سياف !   داکتر عبدالله گفت: استاد سياف به آمر صاحب بسيار حرمت دارد. سيد ابراهيم سفير افغانستان در تاجيکستان ، ازجميعتی های وابسته به سيآف و شديدا وهابی گفت : استاد سياف رهبر جهاد و يک مسلمان است ، او در سالهای اخير هرگز آمر را تنها نگذاشت. ظهوراف گفت : اين برای اهدافی است که بسيار مهم بايد باشد. به جواب عبدالله هم گفت : احترام  او برای هدفی که دارد باعث اين کار است. آقای رحمانف افزود : آمرصاحب مدتهاست با دشمن درونی خود همکاسه است ، خدا آنکس را حفظ نمايد.

روزها اين بحث در سفارت تداوم مييافت. روزی من و کاکا قدوس و حاجی تيمار با دونفر ديگر بخاطر ديدار داکتر عبدالله به سفارت رفتيم ، همين بحث و گفتگو برسرزبان بود. قدوس گفت : آمر خودش نيز از طرف دشمن خاطر جمع است. گاهی نگران دوستان بدانديش ميشود. چون آمر مسعود هميشه ميگفت : دشمن در مقام ناتوانی به حيله ميپردازد و رايج ترين حيله در اين کار ايجاد رابطه ی دوستی است. او خيلی از دوستان ظاهری خويش را باور نداشت ، ليکن مشکل اعتقاد ، ملاحظات مذهبی ـ قومی و فرصت تنگ حادثه ها او را هم غافلگير ساخت. سيد ابراهيم گفت : اينها تبليغات مراجع تشيع و کسانی از طالبان است ، استاد سيآف باعث اعتبار ما در نزد خادمين حرمين شريفين و رهبران سعودی ، دارلقراء و مراجع عاليه ی مذهبی ميباشند. دشمن تبليغ دارد تا ما ازاين شانسهای خود محروم شويم.

برخی از چهره های ملی ـ روشنفکر که با صداقت بسيار و ارادت فراوان نزد آمر می آمدند ، طرح های جدی و نظريات اصلاحی مناسبی داشتند در هنگاميکه هنوز طالبان کابل را تصرف نکرده بودند  و جنگ ميان دولت برهبری جميعت با متحدانش در برابر جنبش ملی ف حزب وحدت و حزب اسلامی جريان داشت تعدادی از شخصيت های ملی و روشنفکران مصلح و صادق به امر وطن و تفاهم ميان اقوام و گروههای مردمی ف به ربانی و آمر مسعود پيشنهاد های جدی گفتگو هايی داشتند. اين گروههای اصلاح گر و ميانجی در چندين نوبت ، بدون نظر داشت کدام مبلغ و امتياز مادی بمصرف خويش صميمانه و دلسوزانه در جلوگيری از تداوم جنگ اهتمام کردند. اين گروه معطوف به صلح ، جنگ کاملا بی هدف ولی سازمان يافته از استخبارات و مراجع وهابيت را شايد دهها بار  بازبان درشت و کلام سخت به آمردرميان گذاشتند ، در گروه اول جمعی از ازبکها ، هزاره ها  و تاجيکها برهبری کوشانی رهبر سازا ختم جنگ عليه وحدت و جنبش را پيگيری کردند. در شرايط دشوار دوام جنگ کابل و مخاطرات ترور ، اين افراد از سوی افراطيون ، حزب جميعت و هزار مشکل ديگر ميان دولت و مخالفان آن در غرب و جنوب کابل رفت و گذر داشتند.

آنچه تا امروز نا گفته ماند و هيچکسی در پی افشا و تشنع آن اقدامی نکرد ، آنست که افرادی از جانب سياف ، ربانی و حکمتيار مداوما ميان کابل ، پشاور و سعودی در تردد بودند ، تا فيصله های مراجع وهابيت  و مرکز نهضت اخوان را مبنی برهذف تمام نيروهای غير اخوانی که امکان داشت آمر مسعود را بعنوان چهرهً مناسبتر اتحاد ملی و تفاهم بين اقوام مختلف در پيوند با رهبران ستم ملی ، حزب وحدت اسلامی ، جنبش ملی اسلامی ، جامعه اسماعليان ، اعضای عمدتا تاجک تبار حزب پرچم ، اتحاد شمال برهبری آزاد بيگ ، مجاهدين و شخصيتهای ملی پشتون وکافهً روشنفکران ملی مذهبی و مستقل ، برای تشکيل دولت ملی و غير نهضتی را ترغيب و حمايت کنند ، وزير اطلاعات سعودی ، ابوطراب سودانی و حميدگل و مولانا سميع الحق رهبر جماعت اسلامی پاکستان مرتبا در هرماه يکمرتبه يا خود يا نمايندگان خود را از طريق پاکستان به کابل ميفرستادند. در جميعت ، کرسی نظر نهايی در نهضت را سياف داشت. و ميخواهم قيد کنم که اين نمايندگان نهضت برای ممانعت از جلب و جذب نظريات تکميلی کارشناسان و متخصصان امور پيرامون دولت ، با مداخله سياف در کار خويش برای صلح قصعا بی نتيجه بودند.

سياف بحيث نماينده جامعه سعودی ، ستون فقرات ربانی را خم کرده بود. يکی از احکام اجرای پول فزيکی برای اين گروه به رديس جمهور ارايه شد ، رييس جمهور ( ربانی ) در آن نوشته بود که : « رياست بانک ! مبلغ بيست مليارد افغانی از باب نه هزار در وجه برادر سيد نورالله عماد رييس هيئات اجرا گردد.»  ( امضای برهان الدين ربانی ).

آمر مسعود هنگاميکه ازاين جريان خبر شد ، به مدير امنيت بانک دستور داد که پول اجرا نشود. پول معطل قرار گرفت و گروه وهابی در پی آن شد که ، رييس جمهور بايد رييس بانک و خزانه دار ش را مطالبه کند و امر ديگری را انشاء و به اجرا بگذارد. ربانی آن کار را پنهان از نظر آمر مسعود انجام داد. البته اين رقم دهها بار اجرا شده است. آمر مسعود چند روز بعد مطلع شد که باند وابسته به سياف کار خود را کردند. به من دستور داد که پيشنهاد اجرای معاشات معلمين وزارت معارف در کابل را از طريق وزارت مربوطه ترتيب و به مجلس وزرا ارسال کنم. هدف او اين بود که بهانه يی وجود داشته باشد تا اين طرز اجرات مورد انتقاد برخی وزرا و يا اراکين دولت قرار بگيرد. شايد اين از جمله ی عوامانه ترين کار های آمر مسعود بتواند بود. اين کار صورت گرفت و پيشنهاد به مجلس کابينه رفت ، اما نه تنها منظور نشد ، که پيشنهاد ديگری از طرف گروه وهابيها در مجلس متکی بر اجرای معاش مستقل امتيازی برای همه مجاهدان مجرد که فاميل های ايشان در پاکستان باشند و در بست های سه تا فوق رتبه کار ميکنند اجرا گردد. از آن زمان ديگر آمر مسعود بجز در کار جنگ به امور دولت نپرداخت.

آمرمسعود در اجلاس برخی فرماندهان شمال و شرق در جبل السراج چنين گفت : «  متاسفانه افراد کلان دولت دست بهم داده اند که حق مردم را به چند دزد و جواسيس بدهند و فتوای شرعی هم می آورند که کارکنان غير جهادی دولت ، مستحق معاش نمی شوند و معلمين معارف که فقيرترين آدم اين جامعه هستند ، چون درس اسلامی نداده اند ؛ مستوجب قطع معاش هستند » ...... !

آنگاه که ربانی ـ سياف و اعلم و اکبر دولت باخبر شدند که آمر مسعود قصد دارد ، راههای چنين مصادر و مصارف را مهار کند ، گروه مذکور نامه يی را مبنی براينکه ، گويا انجنير احمدشاه مسعود از نظر مقامات دولتی و مذهبی سعودی ، فرد نا مسلمان است و همچنان تاييد يه يی هم از سوی جميعت العمای پاکستان و چند باند ارتجاعی ديگر مواصلت کرده است ، را جعل کردند. اين نامه به خورد تمام نيمه مذهبيهای اطراف مسعود داده شد تا روحيه او را در برابر اقدامات خويش تضعيف کنند. روزی داکتر عبدالرحمن پرده از روی اين ماجرا برداشت و آمر را آگاه کرد. آمر چنان عصبی و ناقرار شد که تمام فرماندهان حوزه ی کابل را فراخواند و با دست و پاچه گی اعلام احتمال قريب به وقوع توطئه بزرگی را که قرار بود همان تيم وابسته به سعودی و پاکستان در پيوند با طالبان به انجام بگذارند ، علنی ساخت. پانزده تن از فرماندهان اصلی خط مقاومت با نگرانی های او موافقت داشتند. روزهای بعد سعی کرد اين جريان را دقيق تر نگاه کند. آزاد بيگ و خالد ترجمان بسرعت بکابل آمدند و با آمر مسعود مسايل طالبان و عمال پافيوز وهابيان را مورد بررسی قرار دادند.

مذاکرات آمر مسعود با آزاد بيگ و خالد ترجمان يکی از موثرترين چهره های ملی ـ مذهبی که در تمام پنجسال جنگ و مشکلات موجود ميان جنبش ملی با حزب وحدت عليه دولت ، در خطوط غرب کابل ويا صفحات شمال تا حدود سالنگها صورت می گرفت ، با چند تن از دوستان ديگرش سرگرم ميانجيگری بود ؛ در جبل السراج و کابل سازمان داده شد. نخستين شوخی ويا شايد حرف صادقانه ی آمر به ترجمان بود که گفت : « ترجمان صاحب ! شنيده ام که در مرگ دوست ستنگ و کاکه خود ( علی مزاری ) دوشب و دو روز يکجا با دوستان همکار تان گرسنه ايد »؟ آمر با لحن تلميحی ادامه داد  ، خبرشب مرثيه خوانی و اشکهای نهان ناپذيز شما برای دوست تان ، توسط يحيی بمن رسيد. پهلوان هم از تبار و تبرداران شماست. خالد ترجمان با سيما و حرکات فيلسوفانه اش در حاليکه چهره جدی گرفته بود گفت : « اميدوارم بار ديگر به دوست ديگرم گريه نه کنم».!

مسعود که ژست و قيافه جدی ترجمان را بحيث آدم آزاده احساس نمود گفت : « قاتل دوست شما من نيستم ، جواب ترجمان آن بود که ، قاتل دوستان من فقظ يکنفر است. آمر از کاربرد کلمه ی جمع دوستان چيز جدی تر اشتشمام نمود و پرسيد که دوست شما که معلوم بود ؛ دوستان شما را نفهميدم ؟ خالد ترجمان بيان نمود که ، هر علف خواری دوست ما نخواهد بود.  مزاری دوست ما بود که قرانی لطف دوستان ما شد ! دوستان ما گفتن ؛ با ذکر نام شما تکميل ميگردد. بدبختانه دوستان ما قاتل خويش را برای مرگ مشابه ومشترک در صدر جايگاه خويش نشانده اند. آزاد بيگ سخنان ترجمان را قطع کرد و با زبان الکن فارسی خود اظهار نمود که : «  آمرصاحب ! برای ترور شما هم اسباب جمع ميکنند. ترجمان درست ميگويد. آمر با خونسردی پرسيد چه کسی و چه وقت ؟ بيک گفت : « تقدير را خدا ميداند ، ولی تدابير را من می بينم . رهبران شما قاتلان شما می شوند. دوستان نزديک ( سياف ، ربانی و .... ) در مرگ  شما نزد يک تر و مصمم تر از حکمتيار هستند. فرق آنها دراين هدف نامبارک ، دور و نزديک بودن آنهااست. يکی رقيب و بدخواه تست ، اما ديگری دشمن و قاتل حتمی تو. اين را از من قبول کنيد ،  سندش را به ميرصاحب و ترجمان داده ام. آمر در چنين احوالی کاملا پريشان شد. آزاد بيگ گفت : نگران نشوييد ، حل دارد . اما اول بگوييد تا کنون چند بار بجان شما توطئه شده است. آمر گفت : بهر صورت نه مراتبه. آزاد بيگ موضوع ترور قوماندان پناه را نيز بنام دهمين اقدام ناموفق تروريستان اطراف مسعود ، عليه خود او شمرد ، چنانچه آمر نيز با اين حساب همگمان بود.

من و داکتر عبدالرحمن با موجوديت انجنير اسحاق در ميان خانه ی وزيراکبرخان شايعه و اطلاعی را مبنی بر اقدام مشترک طالبان ووهابيان  داشتيم ، با آمر درميان گذاشتيم. آمر با تاکيد گفت : سياف با پيشنهاد نمايندگان طالبان در کندز هنوز موافقت جدی نکرده است. موضوع مذاکرات طالبان با سياف و عارف خان از جميعت که از طرف ربانی تعيين شده بود ، ظاهرا آن بود که آمر مسعود بايد بطريقی برداشته شود و با ضمانت عربستان ، پاکستان ، دولت ربانی را از تهاجمات شديد طالبان خلاص مينمايد و بخشی از طالبان نرمش پذير تابع به فرمايشات خويش را به مشارکت در دولت ربانی وادار خواهد نمود. دراين مذاکرات ، سياف پيشنهاد کرد که بايد نماينده ی شما در لندن با برادر انجنير احمدشاه و صديق چکری بازديد داشته باشد. من به آنها شرايط خويش را گفته ام. نمايندگان طالبان به تاکيد و اصرار پاکستان را برای اين مذاکرات پيشنهاد داشت. ميکانيزم اين گفتگو به ربانی و حکمتيار نيز معلوم بود. اصل اختلاف در تحقق اين موضوع آن بود که مذاکرات در انگليس  ويا عربستان با پرداخت صد مليون دالر صورت گيرد. اما طالبان مناصفه اين مبلغ را با انجام مذاکرات در پاکستان بعهده گرفته بودند. آمر در پی آن بود تا با ضد جاسوسی ، صحت اين خبر را سنجش کند. به دو نفر از ارتباطی های طالبان وظيفه داد تا در تکذيب ويا تصديق اين اطلاع نا مکتوب کاری انجام دهند. فهيم خان که تحت کار هردو طرف بود ، از سوی آمر درجريان قرار نگرفت. ولی سياف ظاهرا بصورت شوخی آميزی باو گفته بود : « آمر صاحب آينده » ! به عون الله سرنوشت دفاع از دولت کاملا اسلامی را بعهده خواهد گرفت » !

اين پيشنهاد ها باری به جنرال دوستم و رهبران جنبش ملی هم صورت گرفته بود. جنرال دوستم دوبار خبر چنين پيامدهايی را مکتوبا به آمر مسعود فرستاده بود. هرچند که اقدام جنرال دوستم را برای افشای برنامه های خصمانه در راه ترور آمر مسعود ، تمام اطرافيان نهضتی شورای نظار ترديد ميکردند ،اما خود آمر مسعود به صحت اخبار جنرال دوستم در مورد خويش ؛ باور داشت.

آمرمسعود اين اطلاع را جدی نگرفت. عبدالرحمن نامه يی را که به زبان پشتو نوشته شده بود و همين موضوع مذاکره را در بر داشت ، به آمر داد و گفت حاملش را می توانم نشان دهم و بعد آنها کمی دورتر از ما قدم زدند و نامه را به حسام الدين داد تا در کار تحقيق او باشد. شايد بيشتر از ده اطلاع ، مکتوب و دهها اخبار شايع شده به آمر رسانده بودند که نهضتی ها و در راس جناح وهابيت فاسد ، برهبری سياف ، وهابيهای جميعت ، حزب اسلامی ، پيش مرگان طالب و عوامل مستقيم القاعده و الفاسده ( آی اس آی ) دست باهمی داده اند ، تا اگر بتوانند ، با ترور او راه تشکيل دولت نهضتی ـ سنتی وابسته طالبانی را فراهم کنند. به باور آمر مسعود ، ربانی را هم مراد حاصل ميشد ، اگر مسعود را با چنان برنامه يی از ميان برميداشتند. به استشاره و تحريک سياف و نورالله عماد ، مجاهدين سرشناس جميعت ( ناراضيان مسعود ) از تخار وبدخشان ، در اجلاس خودمانی و مخصوص با ربانی اصرار داشتند که حمايت از افراد شورای نظار مقاطعه با اسلام است . طرح اين نشست توسط راشد سکرتر ربانی ولی بدستور سياف صورت گرفته بود. اعضای مجلس می گفتند که بايد در عمل وارد گفتگو و مذاکره با طالبان شد. آواز ثبت شده ی اينگونه اجلاس وجود داشت. پاسخ ربانی با اينگونه افراد ان بوده است که ، هنوز ضمانتی وجود ندارد که اظهارات نمايندگان پاکستان ، برای محدود کردن طالبان در افغانستان ، در بدل کار مهمی که مطالبه دارند ( ..... ! ) صادقانه باشد. سياف و سيد نورالله  ، انجنير ايوب ، چکری ، فايز ، مدير غفار و .....  در تلاش هستند به خواست خداوند اين مذاکرات را مستقيم و غير مستقيم دنبال کنند.«  اگر خواست خدا باشد که شود ، پس از چه شدن ما نيز چه ميکنيم » ...... !

گمان دارم در مقام اشاره و کنايه همين موارد کم و اندک  کافی خواهد بود ، تا علامت گذاران مرگ نا بهنگام پل سرفراز هندوکش آن ( زنده ياد آمر مسعود ) را توجيه و تفسير کنيم. اين بحث دارد آغاز ميشود ، کسانی هم که مرگ او را محصول مجموعه ی دسايس نا کاره ترين آدمهای شرف ناپذير ، دانسته باشد ؛ بايد بدانند ، ما چشم براه اقدامات و افهامات ايشان خواهيم بود. دو برادر منفعت جو ، بی رمق و ناچار آمر مسعود ( احمدولی و احمد ضيا ) ، سه جانشين شتابنده در کسب ميراث جاه ( عبدالله ، قسيم فهيم و يونس قانونی ) ، دهها پيرو و همطريق روشنفکر ، صاحبنظر و مريد صادق و لايق در صراط های مشترک مانند ( محی الدين مهدی ، لطيف پدرام ، حفيظ منصور ، الحاج مرادی ، شمس آريانفر ، رحمت بيژنپور ، اکرم انديشمند ، عزيز آريافر ، عزيز احمد پنجشيری ، صالح ريگستانی ، کريم هاشمی ، داکتر زيوری ، حميد مهرورز ، احد تارشی ، بشير احمد انصاری ، نادر خرم ، فهيم دشتی ، سالار عزيز پور، عزيز ايما ، محب بارش ) و مردان و زنان رشيد و دلير ديگری که در بيان واقعی او قلم زده باشند و قدم رفته باشند ، به سايت های انترنتی و نشرات کاغذی نظر نامه بفرستند و خويشتن را آگاهانه از منجلاب فاسد گستر نهضت زدگی مزمن و ميرنده که چيزی مشميز تر از الحاد و ناباوری قاييم به پوچيسم خرافاتی است ، برهانند.

از نويسندگان درشت قلم مملکت و از تحليلگران سنگين قدم هموطن ، که کاری را به معياری و رمزی را به مقداری ميرسانند ، همين درخواست وجود دارد که ؛ به ذکر نگفته ها بپردازند و بهرچه حقيقت و يا انعکاسی از واقعيت تلخ انزوای ما ( همه اهل درد و درک ) در شرايط کنونی ووضعيت های محکوم به گذشته باشد یه شهادت قلم ؛ کاغذی کنند. اين فراخوان آغاز رستاخيزی خواهد شد ، که هويت اسلامی و انسانی ما به صفحات شفاف احوال موجود ، بگذرد و به استعانت حضرت پروردگار ، نقاب از چهره ی جفاها و خيانتهای فراموش ناپذير تمام افراد وابسته ، مزدور ، و دشمنان ملت پايدار ما برداشته شود. نخستين کار ما از نوع تفکيک دراين حوالی ، جدا شناسی مجاهدان و مبارزان قديم و جديد از صفوف پرجميعت رهزنان و غارتگران نام و نان اين ديار و آب و عزت  مردم پايدار ما دراين روزگار است.

و ما علينا الا البلاغ



بالا
 
بازگشت