خاور ميانه بزرگ
آنجا كه جغرافيه نيز تكرار ميشود!
خواجه بشير احمد انصارى
كانكورد - كاليفرنيا
افغانستان و عراق دو نامى اند كه در اين سه سال اخير از طرف رسانه هاى گروهى جهان اوراد گونه شب و روز تكرار ميشوند. هدف از نگارش اين مقال بر رسى وجوه تشابه و جايگاه عوامل ( نفت ، اسلام ، قبيله) در تحولات سياسى اين دو كشور و مطالعه روابط و مناسبات متقابل اين پديده ها در گستره جغرافيائى آنها ميباشد.
عراق از جوانب متعددى با كشور ما شباهت دارد كه تاريخ يكهزار و چهار صد ساله منطقه ما سرود مراودات بلخ و بغداد، كابل و كوفه و بست و بصره را در دل خود ثبت نموده است. افغانستان و عراق دو كشورى اند كه هم ريشه هاى بس عميقى در دل تمدن انسانى دارند وهم ده ها بار لگد مال تهاجم بدوى شده و از همين رو است كه در روان انسان هر دو سرزمين عناصر متضاد مدنيت و بدويت بوضوح ديده ميشود. عراق در چهار راه چندين تمدن و در محاصره چندين گهواره بدويت قرار گرفته و افغانستان نيز. عراق و افغانستان دو كشورى اند كه تضاد شيعه و سنى نسبت به هر كشور ديگرى در آن كمتر بچشم ميخورد. از نظر مذهبى هم پيوند هائى در ميان مردمان دو سرزمين يده ميشود. به اين معنى كه اهل سنت افغانستان پيروان امامى اند (ابو حنيفه نعمان بن ثابت) اند كه زادگاه جد او شمال كابل و آرامگاه خودش حى الاعظميه بغداد است. همانطورى كه اهل تشيع ما به كربلا و نجف بيشتر عشق مى ورزند تا به مشهد و قم. شكل و قيافه عراقيها به افغانها شبيه تر است تابه عربهاى هم مرز و همخون خود شان ، همانطورى كه افغانها از منظر قيافه به عراقيها نزديكتر اند تا همسايگان پاكستانى خود شان. در آن زمانى كه پرچم استعمار انگليس بر فراز كشور هاى اسلامى در اهتزاز بود ، عراق و افغانستان دو منطقه اى بودند كه با انگليسها ميانه خوب نداشتند. ولى وقتى كه اين دو كشور استقلال خويش را اعلام نمودند ، انگليسها از همان شيوه معمول استفاده نموده ملك فيصل بن الحسين را از اروپا آورده و در تخت شاهى عراق نصب نمودند. حكايت افغانستان نيازى به گفتن ندارد. در اثر فعاليت جريانهاى سياسى ، خانواده هاى سلطنتى هم در عراق و هم در افغانستان سقوط كرده و جا را براى افسران اردو رها نموده و سپس آهسته آهسته در مدار اتحاد جماهير شوروى قرار گرفتند. در اوج همين روابط امريكا آمد تا مجاهدين را عليه اتحاد شوروى و صدام را عليه جمهورى اسلامى ايران تأييد و حمايت نظامى و سياسى نمايد. پس از آنكه مجاهدين بر ارتش سرخ و حكومت دست نشانده آن غالب آمدند و صدام حسين زير بناى اقتصادى جمهورى اسلامى ايران را سخت كوبيد ، امريكا نه تنها كه مجاهدين و صدام را در ميدان رها نمود كه در فكر نابودى هردو طرف برامد. در اين مرحله ايالات متحده امريكا در هردو كشور يك هدف داشت و يك وسيله. در افغانستان، رسيدن به ذخاير عظيم نفتى و گازى آسياى ميانه و بحيرهء خزر و كنترول بر شريان بزرگ انرژى و لوله هاى آن هدف بود و در عراق سيطره بر چاه هاى اين ماده لعاب آور دايناسور هاى جوامع صنعتى. اما بهترين وسيله براى تحقق اين هدف ، در هردو كشور همان شيوه معمول استعمار پير انگليس و استفاده از درسها و اندرز هاى تجربه آن امپراطورى در شرق بود كه در تحريك، تهييج و بهم انداختن قبايل آن در جان همديگرخلاصه مى شد.
در اين دو ماه اخير رقابت گرمى ميان دو كانديد رياست جمهورى عراق صورت گرفت كه بازيگران ، رقابتها و نتايج آن نيز شباهت زيادى به كنفرانس بن پيرامون كشور ما داشت. به اين معنى كه در عراق دو كانديد بر سر بدست آوردن منصب رياست جمهورى با هم برقابت پرداختند كه يكى عدنان الباججي و ديگرش غازى الياور بود. عدنان الباججى يكى از شخصيتهاى اكاديميك و نزديك به خانواده سلطنتى عراق ميباشد كه زمانى پست وزارت را در عراق بعهده داشت ولى از چند سال بدينسو در كشور امارات متحده عربى حيات بسر مى برد. عدنان الباججى روابط قبيلوى را عامل سيه روزى جامعه عراقى و صخره اى فرا راه توسعه و پيشرفت كشورش ميداند. در مقابل باججي، غازى الياور برادر زاده رئيس قبيله شمر قرار دارد كه مهره خوبى در عرصه شطرنج قبايل شناسائى شده است.
به هر حال عراقى كه ريشه هاى تمدن آن تا هشت هزار سال در دل تاريخ بشر پيش مى رود ، بالآخره سرنوشتش بدست قبايل و عشاير و ايل ها و آل ها سپرده ميشود تا در راه تصفيه دشمنى هاى چند قرنه خويش ، از يكسو همه پروژه هاى وحدت و استقلال را به ناكامى مواجه سازند و از سوى ديگر وسيله اى باشند براى تحقق برنامه هاى قدرتهاى فرا منطقوى.
در آن روز هايى كه امريكا مست باده پيروزى عليه تروريزم در افغانستان بود و براى جنگ عراق آمادگى ميگرفت، روزنامه واشنگتن پست در شماره 23 جنورى 2003 م خويش مقاله اى را از ديويد اگناتيوس به نشر سپرد كه در آن آمده بود: " ريچارد هلمز رئيس اسبق (سيا) در مورد بعد قبيلوى سياستهاى عربى ميگويد: اين همه مواد تبليغاتى از قبيل سخنرانيهاى رهبران عرب و مقررى اعضاى كابينه ها را يكسو گذاشته و هوش و حواس خويش را به گروه هاى مذهبى و عشاير و قبايل اين كشور ها معطوف دار". اين سخن ريچارد هلمز از رازى پرده بر مى دارد كه انگليسها آنرا در اثر قرنها تجربه استعمارى فرا گرفته و در پرتو همين تجربه سالها بر شرق حكومت كردند. آنها مراكز اصلى قدرت و نقاط ضعف جوامع را خوب شناسائى نموده بودند. روابط و مناسبات قبيلوى جامعه سنتى افغانستان نقاط ضعف و قوت خودش را دارد كه ما در چند ماه اخير شاهد آن بوديم. علت سقوط سريع و سهل طالبان در اين بود كه آنها بر همه ملت كنترول نداشتند ، زيرا افغانستان فاقد چيزى بنام ملت است. طالبان برخلاف متكى به ائتلاف قبايل و عشاير خاصى بودند و همين كه ديدند امريكا در نبردش با طالبان جدى است هر كدام راه خود را گرفته و پراگنده شدند. در اين روزها تجربه تروريزم ستيزى افغانستان در واشنگتن بر سر زبانها است. از نظر سياستمداران كاخ سفيد ، تجربه موفق افغانستان در استخدام نيروهاى ويژه ارتش، طياره هاى بدون پيلوت و اقمار مصنوعى خلاصه ميشود ، در صورتى كه درس حقيقى تجربه افغانستان در توجه به مناسبات قبيلوى آن كشور نهفته است، امرى كه در عربستان سعودى و عراق هم از اهميت و جايگاه خاصى برخوردار ميباشد.
بازيگر پيروز اين ميدان ملك حسين شاه سابق اردن بود كه با ثبات ترين حكومت را در خاور ميانه رهبرى نمود. ملك حسين از امريكا پول دريافت مينمود تا به كمك آن رهبران قبايل و عشاير كليدى اردن را تابع خود سازد. مرد ديگرى كه اهميت ارتباطات قبيلوى را درك ميكند امير عبدالله ولى عهد عربستان سعودى است. ستون فقرات نيروى ملك عبدالله از سالها بدينسو (گارد ملى) عربستان است ، جز وتامى كه توسط ملك فيصل از ميان قبايل بدوى و صحرا نشين آن كشور تشكيل شده بود و ملك عبدالله درآن هيكل سنتى قدرت نفوذ نمود. امير نواف رئيس جديد استخبارات عربستان هم از اسرار جهان قبايل آگاهى دارد. نواف كسى است كه در زمان ملك فيصل معاش رهبران قبايل را بدست خود تقسيم مينمود. عراق هم از 150 قبيله تشكيل شده كه دليمى ها ، جبيرى ها و تكريتى ها در رأس همه قرار دارند. اگر امريكا واقعا ميخواهد كه صدام را سقوط دهد ، اين كار را بايد از قبايل عراق آغاز نمايد. كشور عراق در گذشته هم شاهد كودتاهائى با انگيزه هاى قبيلوى بوده است كه اعدام جنرال دليمى و 38 تن از همكاران او در فبرورى 1999م از نمونه هاى زنده آن است. افسران قبيله جبيرى هم در سال 2000 م اغتشاشى را در صفوف گارد رياست جمهورى صدام براه انداختند ولى سركوب شدند.
آقاى خليلزاد در گوش دوتن از خانهاى
قبايل عراقي چيزى زمزمه ميكنند
اگر امريكا خواهان دگرگونى سياسى در
عراق است بايد بداند كه مركز اصلى قدرت در بنياد سنتى جامعه عراقى نهفته است".
اين بود خلاصه مقاله حكيمانه واشنگتن پوست. و
تو خود حديث مفصل بخوان از اين
مجمل.
امروز كه يكنيم سال از نشر اين مقاله
ميگذرد بوضاحت ديده ميشود كه اندرزهاى حكيمانه اين نصيحتنامه كار خود را كرده و
آقاى غازى الياور برادر زاده محسن الياور رهبر يكى از قبايل عراق بحيث رئيس
جمهور آن كشور نصب گرديد. غازى الياور كيست ، به كدام قبيله منسوب ميباشد و چرا
در رأس نهاد سياسى عراق قرار داده شد؟ و چه عواملى كفه ترازوى او را بر رقيب
سر سختش عدنان الباججى - كه يكى از شخصيتهاى معروف و خبير درمسايل ، سياسى ،
اقتصادى و امور بين المللى بوده و نظام قبيله را نخستين عقبه فرا راه وحدت و
پبشرفت كشورش ميداند- سنگينى بخشيد؟
غازى الياور برادر زاده محسن عجيل
الياور خان قبيله (شمر) ميباشد. اين قبيله به چند مليون انسان بالغ شده كه
بخشهايى از صحراى عربستان سعودى ، عراق ، اردن ، كويت ، سوريه و لبنان را مى
پوشانند. گروهى از اعضاى اين قبيله تا هنوز بصورت كوچى و باديه نشين بسر برده و
بخاطر عشقى كه به باديه نشينى دارند تا هنوز حاضر نشده اند تابعيت يكى از اين
كشورها را قبول نمايند. اين گروه از سالها بدينسو با خيمه و شترخويش در طول و
عرض بيابان پهناور عربستان از يك كشور بكشور ديگرى در رفت و آمد هستند.
در اوايل دهه دوم قرن گذشته ، زمانى كه
انگليسها وارد عراق شدند ، رياست عمومى قبايل شمر را شخصى بنام ادهام العاصى
بعهده داشت. چون ادهام العاصى يكى از مخالفان سر سخت انگليس بشمار مى رفت طبيعى
بود كه مورد خشم استعمار واقع شده و شخص ديگرى بنام عجيل الياور را كه جد غازى
الياور ميباشد در رقابت با خود يابد. انگليسها از عجيل الياور حمايت پولى و
نظامى نموده و او را عليه ادهام العاصى بر انگيختند. غازى الياور با استفاده
از كمك مالى و تسليحاتى انگليسها بر رياست قبيله شمر دست يافته ، ادهام العاصى
را بداخل اراضى سوريه عقب زده و خود در حمايت انگليس عليه عثمانيها به نبرد
پرداخت و بر كاروانهاى آنها در مناطق شمالى عراق يورش برد. ديرى نگذشته بود كه
عجيل الياور جد رئيس جمهور كنونى عراق چنان به انگليسها مقرب شد كه در محفل
تاجگذارى جورج ششم پادشاه جديد انگلستان (1935 م) در شمار پادشاهان دنيا به
لندن دعوت گرديد.
دسته اى از ناظران سياسى را باور به
اين است كه برآمدن قرعه رياست جمهورى بنام فردى از قبيله شمر و عضوى از خانواده
الياور بمعنى گشودن دهانه آتشفشانى است كه بحرى از كينه و انتقام را از سينه
برون خواهد ريخت زيرا اين خانواده از تجربه و اهليت كافى در جهت بيدارى فتنه
هاى خفته و شعله ور ساختن تضاد ها و خصومتهاى قبيلوى در راه خدمت به
استراتيژيهاى بزرگ، برخوردار ميباشد.
قبيله شمر هم با قبايل ديگر عراق چون جبور، طئ ، عبيد ، نعيميون و... ميانه
چندان خوبى ندارد وهم با نيرومند ترين قبيله اين منطقه كه آل سعود و يا خانواده
سلطنتى عربستان سعودى است دشمنى تاريخى دارد. از نظر تاريخى آل سعود يك دشمن
بزرگ دارند كه قبيله شمر و فرع كوچك آن آل رشيد ميباشد. حكومت منطقه عربستان
سعودى تا هنوز دو بار در ميان آل سعود و آل رشيد دست بدست شده و جنگهاى بسيار
خونينى بر سر قدرت در ميان هر دو قبيله بوقوع پيوسته است كه در نتيجه آن عده
زيادى از اعضاى شمر مجبور به ترك عربستان سعودى و هجرت به عراق شدند. فرع آل
رشيد قبيله شمر در سال 1891 م حكومتى را در جبل شمر اساس گذاشته و بر آل سعود
غلبه حاصل نمود. آل سعود تحت قيادت ملك عبدالعزيز توانست در سال 1921 م دو
باره آل رشيد را شكست داده و مملكت را در قبضه آورد. ملك عبدالعزيز با آنكه پس
از پيروزى دست به اقداماتى زده و بخاطر شستن خون عداوت و دشمنى با سه تن از
زنان اين قبيله ازدواج نمود ولى نزاعى پايان ناپذير را بيادگار گذاشت؛ زيرا در
فرهنگ قبيله تنها خون است كه قدرت زدودن خون را دارد. در عربستان سعودى و كشور
هاى ديگر خليج تا دو دهه اى كه گذشت شمرى ها اجازه نداشتند كه حتى به وظايف كم
اهميتى در دستگاه دولت و يا مؤسسات نفتى دست يابند. عده اى از شمرى ها بخاطر
تبعيضى كه در حق شان صورت ميگرفت خود را مجبور يافتند تا در تذكره تابعيت ، حرف
(ش) را كه مخفف شمر است ، به حرف ديگرى تبديل نمايند.
محور ديگر بحث ما نفت و موقعيت آن در
گستره جغرافياى قبايل است. نفت و قبيله از همان لحظات نخستين كشف آن در
بيابانهاى خليج (1938
م) بهم گره خورده و ملك
عبدالعزيز، محمد بن عبدالوهاب ، قبيله آل سعود و شركت نفتى ارامكو عناصر بارز
تابلوى سياست عربستان سعودى را تشكيل ميدادند.
اگر جغرافياى طبيعى، دينى و اجتماعى
جهان را با دقت بنگريم، حوزه هاى نفت و اسلام و قبيله را تا اندازه زيادى بهم
منطبق خواهيم يافت. مرز طولانى اين نقشه كه از شمال آسيا آغاز و پس از عبور از
آسياى ميانه و خاور ميانه به شمال افريقا ختم ميشود، بستر گرم و چشمه جوشان
نفت، اسلام و قبايل بدوي در جهان است. علل و انگيزه هاى درونى و بيرونى
بحرانهاى سياسى اين منطقه پهناور كه مرز هايش با خطوط پايپلاين علامت گذارى شده
است، هم در همين سه عنصر خلاصه ميشود.
اگر در گذشته هاى خيلى دور پرچم سلاطين
و پادشاهان بيانگر مرزهاى سياسى كشور ها و امپراطورى ها بود. اگر در گذشته اى
نه چندان بعيد نشانه ها و علامتهاى مرزى ، مبين سرحدات سياسى كشور ها بحساب مى
آمد و اگر تا دهه سوم قرن بيستم ميلادى مرز هاى سياسى و معنوى خلافت عثمانى را
دين مشخص ميساخت. در عصرى كه ما زندگى ميكنيم، سمبول ها ، پرچمها و نشانه هاى
مرئى و غير مرئى كمپنيهاى نفتى و شركتهاى چند مليتى مرز هاى اصلى واحد هاى
سياسى حوزه ما را از همديگر جدا ميسازند. به اين معنى كه از پاكستان تا
افغانستان مرز يونيكال است، آسياى ميانه جز امپراطورى
شيفرون ميباشد ، عراق جز ممتلكات هاليبرتون بحساب مى آيد، و به همين منوال.
آرى! اگر ديروز نشانه هاى سرحدى ،
مرزهاى سياسى را مشخص ميساخت ، امروز لوله هاى نفتى اند كه اين مرزها را از
همديگر جدا ميسازند. اين مرز هاى لوله اى سرحدات برسميت شناخته شده اى اند كه
بايد در چارچوب (نظم نوين جهانى) تنظيم شوند. هر شعار و هر مبدأ و هر سياست و
استراتيژى بايد در خدمت چاه ها و لوله ها باشد. هر كار و هر جنايتى در اين راه
امرى مجاز و مأموريتى مقدس بحساب مى آيد.
در كشاكش بحران عراق از هر بابى سخن
رفت و لى از يك مسئله بسيار مهم كه اسرائيل در پشت آن قرار دارد كمتر ذكرى بعمل
آمده است. اين مسئله ، پروژه پايپلاين موصل- حيفا ميباشد كه قرار است از موصل
عراق به بندر حيفاى فلسطين در سواحل مديترانه كشيده شود.
اين خط لوله كه بطول 600 كيلومتر از
طرف انگليسها اعمار گرديد نقش بسيار مهمى در انتقال انرژى و اكمالات مواد سوختى
براى ارتش در حال نبرد انگليس در اثناى جنگ جهانى دوم بازى نمود. انگليسها در
سال 1941 جز و تامهايى را بخاطر پاسدارى از اين شريان مهم انرژى مكلف ساخته
بودند. اين لوله تا سال 1948 م فعال بود ولى با سرازير شدن قبايل يهودى از شرق
و غرب دنيا به سرزمين فلسطين و تأسيس دولت اسرائيل، پمپاژ انرژى به فلسطين،
ببخشيد اسرائيل، متوقف گرديد. پس از آنكه دولت اسرائيل پا بعرصه وجود گذاشت
بيشترين بخش نيازهاى نفتى خويش را (80%) از روسيه خريدارى مينمود. وارد نمودن
نفت از مسافات دور دست گيتى براى كشورى كه در مركز چاه هاى نفتى اخذ موقعيت
نموده است ، حالت تشنه اى را تداعى ميكند كه خانه فردى ضعيف و بينوا را در
كرانه درياچه اى غصب نموده ولى بخاطر سلوك و اخلاقيات بد و نكوهيده اش همه
همسايگان و ساكنان ده با او قطع رابطه نموده و اجازه نميدهند تا از جويبار شان
استفاده نمايد. اسرائيلى ها در اين سيزده سالى كه گذشت خوابهاى زيادى در ارتباط
به نفت و لوله هاى آن ديدند. يكبار از پروژه انتقال گاز قطرى حرف زدند و بار
ديگر از گاز مصر سخن بزبان آوردند ولى اين طرحها تا اشغال عراق چيزى جز يك
روياى شيرين براى دولت عبرى نبود. در پهلوى اهداف استراتيژيك ديگرى كه ماشين
جنگ عليه عراق را بحركت آورد يكى هم همين روياى بزرگ شاه لوله نفتى موصل –
حيفا بود. اين پرو ژه در لست اهداف استراتيژك اسرائيل از چنان اهميتى برخوردار
است كه دولتمردان اسرائيل حتى قبل از آغاز جنگ عراق از آن صحبت كرده و مسئوليت
مطالعه و ماموريت اعمار آن را بعهده شركت اسرائيلى"تاشان" گذاشتند. رسانه هاى
گروهى جهان وقتى اين سخن را جدى گرفتند كه روزنامه هارتس اسرائيلى بتاريخ 31
مارچ 2003 م با اشاره به سخنان "جوزف پارتيسكى" وزير ساختار هاى زير بنائى
اسرائيل احتمال بازگشائى مجدد خط لوله نفتى موصل- حيفا را مطرح نمود. هنوز يك
هفته از اين اظهارات سپرى نشده بود كه يكى از دپلوماتان ارشد دولت بوش لغو
تحريمهاى عراق از سوى سازمان ملل متحد را مشروط بر موافقت عراقيها به اعمار
مجدد اين خط لوله نمود كه سخنان موصوف در شماره هفتم اپريل 2003 م همين روزنامه
منتشر گرديد. شگفت اينكه ميگويند نفت عراق با 25% تخفيف به اسرائيل پمپ خواهد
شد. بر اساس اظهارات بنيامين نتنياهو نخست وزير پيشين اسرائيل و وزير دارائيهاى
كنونى آن كشور مرحله نخست اين خط لوله كه اردن را به اسرائيل پيوند ميدهد آغاز
شده است. نتنياهو در جمع گروهى از سرمايه داران انگليسى گفت كه اين لوله دير يا
زود اعمار شدنى است.
گذشته از اسرائيل نفت براى ايالات
متحده امريكا هم اهميت بس بزرگى دارد. بودجه نظامى اين ابر قدرت در سال 2002 م
معادل 42% بودجه نظامى جهان بود. هدف اصلى ازدياد اين بودجه چيزى جز نفوذ در
اعماق سرزمين پهناور "پايپلاينستان" نيست. تجارت امريكا در خاور ميانه بزرگى كه
از آن حرف مى زنيم سالانه در حدود 214 بليون دالر بالغ ميشود، اين در حالى است
كه سهم مبادلات تجارتى كشور هاى اتحاديه اروپا با اين كشور ها به 70 بليون دالر
بالغ ميشود ، در حالى كه نفوس اين كشور ها دو برابر امريكا است ولى تجارت آنها
با اين منطقه سوم حصه تجارت امريكا با آن ميباشد. امروز قدرتهاى بزرگ آسيائى
نيز چون چين و هند و جاپان كه در كمبود انرژى ميسوزند ، براى دريافت مجوز تجارت
با خاور ميانه بزرگ و رفع نيازمنديهاى نفتى خويش تنها يك راه در پيش دارند كه
ركوع در برابر امريكا است و بس.
در خاور ميانه بزرگ ، نه تنها تاريخ كه
جغرافيه نيز تكرار ميشود: جغرافياي نفت ، مذهب ، قبيلة.
اي مطرب ظريف تو باقي اين غزل
زينسان همي شمار كه زينسانم آرزوست
خواجه بشير احمد انصارى
bashir_ansari@hotmail.com
بالا
بازگشت