بازی لادن با غرب
روزنامه گاردين چاپ
بريتانيابه تاريخ11 می سال جاری به قلم مايکل ميچر وزير سابق محيط زيست در دولت
بريتانيا( 1997 - 2003 ) مقاله ء را پيرامون شکست سياست غرب در مقابله با تروريسم
به چاپ رسانيد که اينک برگردان آن به فارسی تقديم می گردد.
غرب در جنگ عليه
تروريزم در مقياس جهانی در حال ناکام شدن است. صرف اگر بريتانيا خط مشی مستقلانه
جدا از آمريکا اتخاذ کند می تواند امنيت مارا تامين کند.
باوجود افشای شکنجه ها و آزار مردم
عراق هنوز سياست آمريکا- بريتانيا تغير نکرده است. ببينيد اين مبارزه تاريخی تحت نام دموکراسی و تجدد به راه افتيده بود و
بدين منظور نيروی های عظيم بر عليه تروريسم و افراطيت در مقياس جهانی بکار افتيدند.
چنانچه آمريکايی ها در عراق سرگرم اين نبردشد ند، اسرائيلی ها با فلسطينی ها و يا
غرب مصروف مقابله با القاعده گرديدند. اما پيامد های زيانبار آن در همه جا يکسان
اند يعنی سياست که مدعی آزادی سازی، تحملگرايی و نظم نوين جهانی بود بگونه شگفت
انگيز ناکام از آب در آمده به بر عکس خود تبديل شده.
اين سياست مرگبار نسبت نا توانی و عدم
درک ژرف پيرامون اينکه در عقب اين نفرت ها
چه حقايقی نهفته است، معايب خود را اکنون به نمايش می گذارد. زيرا چه عواملی باعث
آن میشود که جوانان آماده اند تا خود را منفجر سازند. چرا 19 تن از جوانان دارای
تحصيلات عالی دست به هواپيما ربايی در ياز دهم سپتمبر زدند و با انفجار خود
وهزاران تن ديگر را به کام مرگ سپردند و سر انجام چرا با وصف از ميان برداشتن همه
امکانات معشيتی برای قيام گران مقاومت
آنها همچو رو به گسترش است. برای اينکه با اين واقعيت ها برخورد صورت گيرد قبل از همه لازمست بايد ريشه های آن ها را
شناخت.
در فراخوان بن لادن اين قابليت نهفته است که می تواند جهان اسلام را بسوی
بنيادگرايی شدن تجهيز کند. چنانچه مخالفت او در برابر استقرار نيروهای آمريکا
درخاک مقدس سعودی، نکوهش رژيم های سرکوبگر
و فساد پيشه اعراب که اغلباً متکی به غرب اند، تقبيح سلطه گرايی آمريکا در شرق
ميانه و حمايت مستقيم از اسرائيلی ها و سر انجام با نمايش گذاشتن توانايی اش در
مقابله با غرب امروز در کوچه های اعراب شاهد طنين اندازی آن هستيم.
در حال حاضر اين مسائل به
سه واکنش استراتيژيک مواجه است:
روش نخست اينست که راه خطرناکی راکه آقای رئيس جمهور بوش در پيش گرفته برخورد
ميان ارزش های غرب و جهان اسلام اجتناب نا پزير است. در واقع اين همان چيزيست که
بن لادن در آروزيش است. او علاقمند هرچه بيشتر حملات آمريکا و متحدينش عليه جهان
اسلام است تا مسلمانان بيشتر در مقابله با غرب وارد ميدان نبرد شده حتا شايد او
طرفدار فروپاشی کامل ارزش های سکولاريستی و غرب گرايی درجهان اسلام باشد.اين مسئله
به نوبه خود تاثير خطرناک درکشور های غربی
نيز بجاخواهد داشت که مسلمانان زياد در
آنجاها زندگی می کنند.
روش دوم اين است که تمام توجه به دور محور نظامی و اقتصادی متمرکز يافته است.
جنگ ها عليه افغانستان و عراق هر دو به منظور اهداف جيوپليتيکی به راه افتيد ند
يعنی ايجاد پايگاه نظامی در آسيای ميانه وشرق ميانه و همچنان تسلط بر منابع نفتی
اين مناطق که بزرگترين ظرفيت جهانی را تشکيل می دهند. اما باز هم همه اين ها
استراتيژی بازنده شمرده میشوند. زيرا افغانستان با توجه به حملات طالبان از کو ها
از يک طرف و نفوذ روز افزون روسيه از جانیب ديگر در حال لغزيدن از دست آمريکاست.
در دو سال اخير انتظار ختم جنگ درين کشور می رفت اما هنوز خشونت در سراسر اين کشور
بیداد می کند و نشانه ای از توانايی آرتش ملی که قادر به تامين امنيت در کشور باشد
هنوز به چشم نمی خورد.
اوضاع عراق پيچيده تر ازين هم است. کشتار بيش از 10000 شهروندان عراقی و 20000
زخمی و حتا بيشتز از آن قتل نظاميان اين کشور وضع را وخيم تر کرده. در يک سال
گذشته خدمات اجتماعی فلج شده، آرتش عراق منحل ساخته شده وبيکاری در حال فزونی است.
هنوز هيچ گونه نشانه های از شکست القاعده به چشم نمی خورد. مطابق به منابع
استخبارات آمريکا سازمان القاعده با داشتن بيش از 50000 کادرقوی از دونسل سابقه
داران جنگ در افغانستان در بيش از 65 کشور
دنيا هنوز فعال اند.دو عامل قبل از همه در آن نقش دارند: يکی اينکه لادن خودش
نمادی از مقاومت بر عليه سلطه گرايی غرب بر جهان اسلام شمرده می شود؛ دوم اينکه
شبکه های القاعده بگونه ژرف بنا يافته که قادر است حلقات آن در کشور های شرق ميانه و گروپ های آسيايی آن به عمليات تروريستی ادامه دهند.
القاعده بعد از حوادث سپتمبر شانزده تن رهبران کليدی اش را از دست داد. اما به
زودی جای آنها را افراد توانا تر، شکيباتر و قوت های مجهز تر نسبت به گذشته اشغال نمود. عليرغم« جنگ عيله تروريسم » در
بيشتر از دوسال گذشته در حد اقل 18 حمله در سراسر دنيا القاعده دست داشته که به
نظر می رسد موثر تر نسبت به دوسال قبل از حوادث سپتمبر بوده است.
با وجود برخی موفقيت های نظامی عليه تروريسم کمتر نشانه ای حاکی از ريشه کن
کردن تروريسم به چشم می خورد. برعکس هر قدر ريشه های قبلی آن در يک جای برچيده می
شود به همان اندازه در جای های ديگرجوانه می زند.
امابا اينهمه بديل سوم نيز در زمينه وجو دارد. اين روش قبل از همه درين خلاصه
خواهد شد که بايد غرب به تدابير سياسی اهميت بيشتز قايل شود ودر نتيجه به عوامل
واقعی و عمق نارضايتی های که القاعده آنرا به پيش می کشند رسيدگی صورت بگيرد. بدن
شک چنين حرکتی مستلزم دگرگونی های سياسی
جنجال بر انگيز است. در عراق اين سياست بمعنی واگذاری صلاحيت های روشن برای سازمان
ملل متحد است که در تحت پوشش آن قوت های ائتلاف بتوانند هر چه زود تراز عراق خارج
شوند. افزون بر آن اين حرکت اين معنی را نيز
دارد که قوت های اشغالگر اين را واضح سازند که با استفاده موثر از منابع
نفتی عراق، تامين امنيت ورشد اقتصادی درين کشور،
نيات برپايی پايگاه نظامی دراز مدت درين کشور را ندارند. افزون بر آن
آمريکايی هابايد اکثريت عساکر خويش را از عربستان سعودی نيز بيرون کنند.
بايد متذکرشد القاعده تا زمانی دست از تهديد برنخواهد بر داشت تا آمريکا يک سياست متعادل را در شرق ميانه اتخاذ کند،
فشار های لازمی بر اسرائيل وارد کند وبرای
ايجاد دولت مسئون فلسطينی عمل نمايد. بناً
تعقيب سياست های خود برانداز از طريق تغير رژيم های مشکوک کار آرايی نخواهد
داشت. بهتر است از طريق تفاهم و با بکار
اندازی برنامه های اقتصادی درست سازمانده شده در سطح جهانی جلو نفوذ تروريسم را
گرفت.
اينها اهداف تخيلی نيستند و تا زمانيکه فشار های لازمی از جانب دول دوست بر
آمريکايی ها وارد نشود اين کشور از جايش تکان نخواهد خورد. اما کشوری مثل بريتانيا
می تواند با وارد کردن فشار زياد بر آمريکا همکاری خويش را با اين کشور مشروط
سازد. چنانچه در آخرين کتاب باب وود وارد افشا ساخته شده که نگرانی شديد بوش را
نجات سياسی تونی بلير تشکيل می دهد و ايندرست همان پياميست که بايد در واشنگتن به
خوبی درک شود. بناً فشار برآمريکاازيک طرف و سياست مستقلانه توسط دولت بريتانيا ار
طرف ديگر می تواند بهتر تر از ما دفاع کند تا اتکای مطلق به قدرت نظامی و يا
استخبارات ور زيده. بدون شک اين دو نيز بجای خودشان اهميت دارند.
***************
برگردان کننده: هارون اميرزاده
لندن 13 می 2004
تلفون: 2084227827+ 0044