ريشه های يازدهم سپتمبر

در ماهای اخير کميسيون تحقيق وشناسايی مسئولين فاجعه سپتمبر در آمريکابکار افتيده است. تحقيق از رهبران سياسی ، نظامی و سرويس های استخباراتی آمريکا توجه مردم اينکشورو همه جهانيان را  به خود مبذول نموده است. و اين درحاليست که قوت های اشغالگر با موج جديدی از مقاومت های مردم عراق مواجه گرديده اند. افزون بر آن بد رفتاری ها وشکنجه های فاشيستی با اسيران عراقی  توسط نظاميان آمريکايی و بريتانيوی موج نفرت و اعتراضات جهانی را نيز بر انگيخته است. به نظر می رسد اشغالگران در تحت شديد ترين فشار های نظامی، سياسی و روانی بعد از جنگ ويتنام قرار گرفته اند.

بايد ياد آور شد در گرما گرم تحقيق کميسيون فاجعه سپتمبر کتاب پرسروصدای آقای باب وود وارد« برنامه حمله بر عراق» انتشار يافت که  انگيزه ها و راز های پنهانی حمله به عراق توسط رهبران فعلی قصر سفيد را افشا نمود. اما قبل از انتشار اين کتاب هنوز کميسيون تحقيق پيرامون فاجعه يازدهم سپتمبر در حال تشکيل بود که کتاب « جنگ های اشباح»   که مولف آن آقای ستيف کول است  در آمريکا انتشار يافت. اين کتاب پيرامون بازی هایCIA  در افغانستان از سالهای 1980 تا دهم سپتمبر 2001 اختصاص يافته است. فکر می شود کتاب مذکور در شناسايی ريشه های فاجعه يازدهم سپتمبر خد متی بزرگ را برای کميسيون تحققيق خواهد نمود.  

اما اين کتاب  نه تنها برای کميسيون مذکور  کمک خواهد کرد بلکه برای  افغانها در گرفتن درس ها از اشتباهات خود شان  نيز مفيد خواهد بود.  هرچند اين کتاب 700 صفحه ای در روشن  ساختن اهداف وبازی های استخبارات خارجی به ويژه سيا درتراژيدی دو دهه اخير افغانستان يک منبع مهم می تواند باشد اما از ديد برخی آگاهان افغانستان که واقعيت های جامعه خويش را بهتر از خارجی ها می دانند،  کتاب مذکور در برخی موارد نتوانسته و يا نخواسته بازتابی جامع از واقعيت های افغانستان داشته باشد. برخلاف در برخی موارد منابع  معلومات مولف شايعات و اکاذيب بجای حقايق آمده است.  

  گروهای مختلف افغانی ازين کتاب برداشت های گوناگون  نموده اند. اما پيروان « خط شاه شجاع» که در نهادينه ساختن استعمار شرق و غرب در افغانستان و در منطقه شهرت تاريخی دارند، بدون اينکه از خدمت گزاری شان به استخبارات سرخ، سياه و سفيد خارجی شرم  کرده باشند ويا درس عبرت گرفته باشند برخلاف بسياری حقايق کتاب مذکور را تحريف نموده با انتشار جعل و اکاذيب انتقام جويی نموده اند. فکر میشود نه اين انتقام جويی هابرزخم های پيروان اين خط مرحم گذاشته می تواند ونه اين اکاذيب جای واقعيت های آفتابی افغانستان را گرفته میتواند.  

 هر چند تا هنوز ترجمه کتاب مذکور در دست افغانها قرار ندارد وپيش داوری پيرامون آن بی وقت خواهد بود ولی قضاوت پيرامون محتوی اين کتاب در جهان غرب بازتاب جهانی داشته است. چنانچه روزنامه  واشنگتن پوست  و برخی ديگر نشرات  غربی نخستين ارزيابی ها را در زمينه کرده اند.

                       جولين گيرنگ Julian Gearing که پيرامون رويداد های آسيا به خصوص افغانستان، هندوستان و عراق در دو دهه گذشته گذارشهای مختلف تهيه می نمود، اخيراً کتاب « جنگ های اشباح» را تحت عنوان « ريشه ها ی يازدهم سپتمبر» مورد ارزيابی قرار داده است که اينک ترجمه آن تقديم می گردد.

اداره بوش در حال حاضر نسبت ناتوانی اش در رابطه به تهديد های بالقوه که سر انجام به و قوع حوادث خونين يازدهم سپتمبر 2001 شد، شديدآً در تحت فشار قرار دارد. اما طوريکه آقای ستيف کول سردبير روزنامه واشنگتن پوست در کتاب خويش« جنگ های اشباح» روشن می سازد انگشت اشاره بيشتر بسوی اشتباهات حکومات قبلی اداره آمريکا میکند. اشتباهات، ساده اند يشی ها و تخطی های سياست های حکومت های قبلی آمريکا پيرامون افغانستان بگونه غير مستقيم نه تنها باعث ظهور افراطيون طالبی شد که به قتل هزاران افغان منجر  گرديد بلکه ظهور بن لادن را نيز در پی داشت که امروز فعاليت تروريستی  اوسراسر گيتی را فرا گرفته است.

تاريخ اين اشتباهات به سالهای  1980 بر می گردد هنگاميکه آيالات متحده ميليون ها دالر را بر ضد شوروی سابق بی جا مصرف کرد. درين سالها يک قوماندان هوا خواهی شاه سابق به غرب هوشدار داده بود: «  به لحاظ خدا شما قاتلين خود را حمايت مالی  نکنيد»

                      هدف از اين هوشدار  اين نبود که بگويد به « رزمندگان آزادی» يعنی آنانيکه عليه نيروهای روس  می جنگيدند، کمک نکنيد بلکه هدف او اين بود تا از مجاهدين دروغين حمايت نشود. اما واشنگتن پول های خويش را عملاً در اختيا « مجاهدين  کاذب» قرار می داد.

البته امروز چنين قضاوت نسبت به گذشته آسانتر است. و اما با و جود  آن حتا در نيمه سال های هشتاد در اوج جنگ سرد پيرامون خطرات حمايت از بنياد گرايان که با نفرت فزاينده ضد آمريکا همراه بود برای واشنگتن هوشدار ها داده شده بود.

اين هوشدار ها توسط يک قوماندان ميانه رو افغان واقعاً پيغمبرانه بود. اما در آنوقت افرادی کمی در اداره استخبارات  آمريکا(CIA)  و در دهليز های واشنگتن به اين هوشدار ها گوش می دادند. اما اداره آمريکا بر عکس سياستی را در پيش گرفت که نه تنها از مجاهدين کاذب پشتيبانی بيشتر کرد بلکه از بن لادن که تروريزم را نهادينه می کرد نيز دريغ نکرد.

 عيب سياست آمريکا

امروز اين سوال در دستور روز قرار دارد که آيا امکان جلوگيری از حوادث سپتمبر وجود داشت؟ اين درست همان پرسشی است که مردم ا مريکا از رئيس جمهور بوش رهبر بزرگترين دموکراسی دنيا خواهان پاسخ آن اند. در عين حال کميسيون حقيقت يابی عوامل يازدهم سپتمبر اين حقيقت را آفتابی ساخته است که سه  شنبه صبح در يک روز آفتابی  مرکز تجارت جهانی، پنتاگون و يک ميدان در پنسلوانيا باهواپيما های مسافر بری مورد حمله قرار گرفتند  اما اداره تحت رهبری بوش تهديد تروريستان را در آستانه اين حوادث چندان جدی نگرفته بود.

اما هر قدر  بحث پيرامون مسئولين يازدهم سپتمبر اوج بگيرد  و تسلط جمهوری خواهان در حکومت مورد  تهديد  قرارگيرد کمتر جای برای بحث پيرامون نطفه های تروريسم که امروز به اثبات رسيده که صلح را در جهان  مورد تهديد جدی قرار داده اند، باقی می ماند.

کتاب « جنگ های اشباح» استخبارات ضعيف وسياست سازی های نادرست واشنگتن  پيرامون افغانستان را برملا می سازد که سر انجام راه را به بحران تروريسم در جهان باز کرد. اين کتاب مثل« اخبار عاجل» است بگونه ايکه مولف می خواهد ما را در عمق رويداد های پشت پرده  ببرد که از آن آ گاهی نداريم. البته برای شماری از ژورنالستان آگاه که با قبولی خطرات در ميان جنگ در افغانستان اخبار تهيه کرده انداين يک خبر داغ نخواهد بود. ازين نقطه نظر اين کتاب در واقع تائيد گزارشات آنهاست که همواره عيب سياست آمريکا را دربحران افغانستان آشکار می ساختند. اما با وجود آن آقای کول که خود آمر بيروی جنوب آسيا در واشنگتن پوست از 1989 تا 1992 ايفای وظيفه می نمود با قرار دادن ما درجريان ماجرا های ا فغانی که بگونه گيرا در کتاب خويش گنجانيده، خد متی انجام داده است  و در نتيجه اين کتاب يکی از بهترين کتابهای چاپ شده در ربع قرن پيرامون افغانستان شمر ده می شود.

برخی ها معتقد اند که آيالات متحده  بطور قطع  می توانست  جلو اين گونه حملات تروريستی را بگيرد. چنانچه درين کتاب ريشه های يازدهم سپتمبر بگونه شفاف تعريف شده است. هرگاه زمانيکه اين ادعا ها فروکش کند يقيناً مسئو ليت آن صرف متوجه  رئيس جمهور فعلی نخواهد بود. زيرا در هنگامه ای جهاد جهانی آقای بوش نسباً يک رئيس جمهور تازه کاردر صحنه است و او بهای اشتبا هات روسای اسبق آمريکا مثل رونالد ريگن، بل کلنتن و حتا پدرش بوش کلان را می پردازد. بناً بايد با توجه به اين واقعيت ها از رئيس جمهور فعلی انتقاد صورت گيرد.

در کتاب «جنگ های اشباح» اشتباهات اتفاق افتيده را که سازمان CIA ، اداره امروز و ديروز آمريکا و همچنان عيب سياست سازی  ها پيرامون افغانستان و لادن که بدون شک سهمی بزرگی در حوادث سپتمبر داشته اند، تاريخ  وار ذکرشده است. آقای کول با بسيار احتياط حقايق را تا جائيکه امکان دارد بازتاب داده است و صرف قضاوت آن ها را به خواننده وا گذار نموده است. اما با مطالعه کتاب به مشکل می توان مانع چنين قضاوتی شد.

تماس باهمه

  گاری شروين يک ايجنت  سر سپرده سيا داستان سراسر کتاب را تشکيل می دهد که حکايت از رابطه اوبا تمام گروها  می کند. اومدت بيست وپنج سال آخير عمر خويش را در  شرايط پيچيده افغانستان جاييکه « ميدان بازی» برای استخبارات  آمريکا و همچنان استخبارات پاکستان،  سعودی ،  روسيه و ديگران تبديل شده بود، سپری نمود. او وظايفش را بحيث يک« اجنتی  اجنت» شروع کرد   وبا انجام کارهای برجسته بدون شک افتخارات را برای سيا کمايی کرد. ا ما توصيه ها و دانش او کمتر شنيده شد و يا مطابق به آن عمل شد.

درين اثراز طريق شارون و ديگران می توان با اين واقعيت ها آشنا شد که چگونه CIA و ISI و همچنان استخبارات سعودی ها با حمايت سری از گروهای مختلف افغانستان از تجاوز شوروی ها از 1979 تا يازدهم سپتمبر 2001 اهداف خود را تعقيب می نمودند. مسئله مرکزی داستان کتاب را  معاملات واشنگتن با گروهای مجاهدين ، طالبان و دعوت بن لادن جوان پسر ميليونر  سعودی تشکيل می دهد.

ارزيابی های آخير نا توانی استخبارات، عمل نکردن به توصيه های استخبارات و شکست سياست آمريکا را نشان می دهد. بزرگترين اشتباه آيالات متحده آمريکا را سپردن سرنوشت مجاهدين افغانستان بدست ISI تشکيل می داد. پاکستان بحيث سپر بلا در مقابله با کمونيسم نگاه می شد، اما پاکستانی ها نه تنها تلاش نمودند که سرنوشت افغانستان را بدست خود گيرند بلکه برنامه های اسلامی سازی را مطابق به آجندای جنرال ضيا  ء ا لحق رهبر نظامی و سياسی خويش نيز تعقيب می نمودند.

پاکستانی ها همراه با سعودی ها گروهای بنياد گرای مثل گلبدين حکمتيار را به بهای گروهای ميانه رو پشتيبانی  می نمودند. افزون بر آن پا کستانی ها غرب را نمی گذاشت که به احمد شاه مسعود موثرترين قوماندان پا رتيزن متعلق به قوم تاجک را که عليه شوروی ها می رزميد، کمک نمايد. تعجب آور اينست که  حکمتيار کمتر تلاش نمود که با شوروی ها و حکومت کمونستی کابل بجنگد اما در عوض بيشتر عليه  مسعود جنگيد.

واشنگتن برای اينکه مسکو  کشورش را متهم به مداخله در امور افغانستان نکرده باشد سياست « انکار» را در پيش گرفت. بناً آيالات متحده نتوانست و يا اراده  آنرا نکرد تا از برنامه های گروهای مجاهدين مختلف  آگاهی يابد.  در نتيجه واشنگتن گروهای مورد علاقه پاکستان را حمايت کرد که قبل از همه اين گروها در سرکوب نيروهای  موثر ملی که عليه شوروی ها می جنگيدند، بکار گرفته شد. افزون بر آن پاکستانی ها جنگ ها ميان مجاهدين مختلف را نيز به راه  انداختند و سر انجام راه را برای ظهور طالبان تحت حمايت خويش باز کردند. منابع استخبارات فرانسه و بريتانيا ميگويند که سيا حاضر نيست اشتباهات اش را در افغانستان  اعتراف نمايد. اما سيا پس از  خروج شوروی ها از افغانستان در1989 تلاش نمود که روابط مستقل با گروهای مجاهدين بر قرار کند ا ما آنوقت نا وقت شده بود.

 نابينا بخاطرطلای سياه

 طوريکه يکی از پاليسی سازان آمريکا در رابطه به سالهای هشتاد ميگويد« همکاری ميان جنگجويان اسلامی و عيسوی بخاطر هدف مشترک يعنی شکست دادن کمونيسم» امروز خيلی مضحک به نظر می رسد.

تعجب آور اينست که واشنگتن چگونه توانست بن لادن پسر ميليونر سعودی را همراه با جنگجويان اسلامی کشور های مختلف در سالهای 80  که « جنگ عليه همه کفار» را موعظه می کرد و حتا خود لادن شخصاً حد اقل يک ژورنالست آمريکايی را تهديد به مرگ کرد،اجازه ايجاد کمپ های نظامی  داد.

 کشش نفت در آسيای ميانه  درسالهای 90 واشنگتن را چنان راه گم کرد که حتا يک افراط گرای اسلامی معلول و يک چشمه مثل ملا  محمد عمر را که برای« محو هويت  افغانستان» کمر بسته بود، حمايت کرد. آيالات متحده آرزومند بود که با  عبور لوله های نفت از خاک افغانستان به اين منابع سرشاردست يابد. اما در عوض واشنگتن می خواست افغانستااين کشور عقب مانده جهان سوم را به عصر تاريک قرون اوسطی پرتاب کند. حتا زمانيکه کاملاً روشن شده بود حملات تروريستی عليه آمريکا از خاک افغانستان تو سط لادن صورت گرفته، واشنگتن صرف با پرتاب چنر راکت بر پايگاه های لادن در افغانستان بسنده کرد.

مسعود قوماندان پارتيزان افغان که خود مشغول نبرد با طالبان بود از  خطراتيکه متوجه  آمريکا بود، هوشدار داده بود. او در ملاقاتش با شيرون کارمند سيا و بازديدش از غرب در اپريل 2001 بگونه اشکارا در مورد خطرات طالبان و لادن هوشدار داد. مسعود خودش دو روز قبل از حملات تروريستی بر آمريکا توسط افراد لادن که خود را خبرنگاران  معرفی کرده بودند، به قتل رسيد.

  نتيجگيری پيرامون ابر قدرت

                      « جنگ های اشباح» يگانه کتابيست برای آنانيکه می خواهند بدانند که چگونه آيالات متحده آمريکا با  عملکرد هايش در جهان خاطرات تلخ را بجا گذاشت و همچنان اثبات اين حقيقت که حتمی نيست  يک        « ابرقدرت» از عدالت، خرد وسياست خارجی دقيقاً سنجيده شده برخور دارباشد.

جالب به نظر می رسد « جنگ عليه تروريزم» را که اکنون توسط رئيس جمهور بوش  به پيش برده می شود آتش رابيشتر مشتعل تر ساخته بدون اينکه به تروريست ها و منابع تحريک تروريزم آسيبی رسيده باشد. چنانچه ممکنست آقای بن لادن خسته وبه ستوه آمده باشد و تلاش کند تا  زير ضربات « چکش و سندان» نيروهای ويژه تجسسی آمريکا را که در سرحدات افغانستان و پاکستان فعال اند، قرار نگيرد. امااو بر آمريکايی ها که زمانی از حمايت مستقيم آنها برخورداربود و  اکنون وی توسط تعداد زيادی هوادارانش حمايت می شود، حتماً پوز خند می زند.

***********

مترجم: هارون اميرزاده

لندن-7 می 2004

تلفون: 20842278+0044

منبع مضمون: آسيا تايمز مورخ 10 اپريل 2004


بالا
 
بازگشت