م.سلطانپور
منطور از اين نوشته ارئهء مقالهء سياسی- تبليغاتی و يا تحقيقی- تاريخی نيست.هدف آنست تا برخی نظريات کلی ارائه شود؛ تا بعدآ مورد بحث و بررسی اهل نظر قرار گيرد. نويسنده بر پذيرش نظريات خود اصرار نميورزد. |
اردوی افغانستان
و
دفاع از حاکميت ملی وتماميت ارضی کشور
( طرحی برای بحث)
در سالهای اخير تشکيل "اردوی ملی افغانستان" از بحث های داغ و مشغله های اساسی حکومت افغانستان بشمار ميرود. درين نوشته طور مختصر در مورد اين مسئله مکث ميکنيم:
***
هر کشور- ملتی برای دفاع از حاکميت ملی وتماميت ارضی خود به نيروی مسلح ضرورت دارد. ارتشها بدون آنکه شکل نظامهای سياسی را درنظر بگيريم در دفاع از سرزمين خود نقش قاطع داشته اند. چه اردوی ناپليون درفرانسه، چه ارتش امپراطوری انگليس، چه اردوی روسيهء تزاری وچه ارتش روسيهء شوروی ويا هم اردوی آلمان هتلری. حتی در تاريخ بسيار ديده شده است که ارتشهای کشورهای بسيار کوچک جانبازانه در مقابل قدرتهای بزرگ تجاوزگر جنگيده اند وتا آنجا که توانسته اند، از هويت ملی خود و سرزمين خويش دفاع نموده اند.
و اما نقش اردوی افغانستان در دفاع از "حاکميت ملی" و تماميت ارضی کشور جای بحث بسيار دارد.
بحث را بسيار فشرده و مختصر بر مبادی زيرين بنا ميکنيم:
- نقش اردوی افغانستان در استقلال سياسی و تماميت ارضی کشور.
- نقش اردوی افغانستان در تغيير رژيمها و کودتاها.
- وضعيت جغرافيايی و اقتصادی افغانستان وضرورت داشتن يک ارتش نيرومند ويا عکس آن.
- آيا در شرايط کنونی ميتوان يک اردوی ملی ساخت؟
*****
اولين هسته های اردوی منظم افغانستان در زمان اميرشيرعیليخان ريخته ميشود و در صد سال اخير اردوی افغانستان (الی پيروزی مجاهدين) به يک اردوی منظم وتا (250) هزار نفری تبديل شد. اين اردو باپيروزی مجاهدين و اسقاط رژيم وابسته به شوروی تارومار گرديد.
افغانستان سه جنگ را با انگليس، بيش از يکدهه جهاد و مقاومت را با روسها(شوروی)، جنگ و مقاومت ملی در برابر نيروهای وابستهء طالبان، بنيادگرايان القاعده و مليشيای پاکستانی( در حقيقت جنگ با پاکستان) را از سر گذرانيده و اکنون نيز در چنگال امريکائيان است. اگر سياستها بهمين گونهء که جريان دارد، پيش رود مردم به کفن کش ديروز رحمت خواهند گفت وباز جنگ و مقاومت ديگر ضرور خواهد شد.
واما در پهنهء اين زمان و درهمه اين جنگها، جهاد ومقاومتها، اردوی منظم افغانستان يا کمترين نقش را داشته است ويا اصلآ نقشی نداشته واگر داشته است، بيشتر نقش منفی بوده تا مثبت ويا در دفاع از حاکميت ملت و تماميت وطن.
در سه جنگ افغان و انگليس ما دارای اردوی منظمی نبوديم و مردم افغانستان تحت رهبری شخصيتهای ملی کشور که هيچ يکی از آنها تعليمات حرفه يی نظامی نداشتند( اگر اين شخصيتهای ملی با رتب و القاب نظامی يادشده اند يا ميشوند، اين رتب بيشتر القاب اعزازی بوده اند تا مسلکی ) در گروه های داوطلب مردمی از وطن و حيثيت تاريخی آن دفاع نمودند و بالاخره استقلال سياسی کشور را کسب کردند. شايد يگانه حماسهء که اردوی منظم افغانستان آفريد، دفاع قطعهء کوچک اردوی کشور در پنجده باشد که تا آخرين نفر اين قطعهء کوچک نظامی در مقابل ارتش مهاجم و قدرتمند روس ايستادگی کردند. همه جان دادند ولی تسليم دشمن نشدند وحماسهء وطن دوستی را در تاريخ کشور از خود بيادگار گذاشتند.
اردوی افغانستان هرگز بمصاف تجاوزگران خارجی نشتافته است. اگر از يک سفربری زمان صدارت داود خان به سرحدات جنوب کشور که آنهم بيشتر جنبهء نمايشی داشت بگذريم، ديگر شاهد کدام فعاليت قابل لمس اردوی افغانستان نيستيم. برعکس رژيمهای گونگون از اردو که وظيفهء آن دفاع از تماميت ارضی کشور ودفع تهاجم بيگانگان است، در سرکوب قيامها و رستاخيزهای ملی و سرکوب مردم افغانستان بخصوص از زمان صدارت محمد هاشم خان بدينسو استفاده برده اند.
کودتای(26) سرطان وکودتای خونين(7) ثور توسط اردو انجام شد. کودتا در هر حالتی يک عمل غير دموکراتيک و توطئهء سياسی – نظامی بشمار ميرود. فکر ميشود که اگر کودتای(26) سرطان بوقوع نميپيوست، کودتای(7) ثور نيز عملی نبود واگر کودتای(7) ثور انجام نميشد، شوروی هم امکان تجاوز بر کشور ما را نمي يافت و اگر شوروی کشور را اشغال نميکرد و حکومت دست نشاندهء خود را تحميل نمينمود، به جنگ و جهاد ضرورتی نبود؛ دست امريکا، غرب و پاکستان نيز دراز نميشد و کشور به مرکز بنيادگرايی، القاعده و طالبان، مواد مخدر و مافيای بين المللی تبديل نمي گرديد و به خاکستر توده تبديل نميشد.
اينکه امروز کشور در اشغال نيروهای بيگانه و بخصوص امريکائيها است وهمهء ما هم به بودن آنها محتاج هستيم و حتی اشغال نظامی کشور را بر بنيادگرايی، القاعده، طالبان ورژيم دست نشاندهء پاکستان ترجيح ميدهيم، از نهايت بيچارگی ملت افغان است وهمهء ما روشنفکران مقصريم ولی تقصير اساسی بر شانهء کودتاگران(26) سرطان و(7) ثور است. مسلمآ کودتا يک عمل نظامی است وآنرا نظاميان انجام ميدهند؛ لذا بطورمستقيم ياغيرمستقيم بار مسئوليت فاجعهء(30) سال اخير کشور را بايد اردوی افغانستان حمل کند و جوابدِه باشد.
روسها کشور را اشغال کردند. اردوی افغانستان نتنها واکنش مخالفی نشان نداد، بلکه با آنها همنوا نيز شد و در سرکوب قيامهای مردمی وسيعآ شرکت کرد. اينکه بعدا رهبری جنبش خود انگيختهء مردم و جهاد ملت که بخاطر هويت وحاکميت ملی وتماميت کشور شکل گرفته بود، قسمآ بدست نيروهای وابسته به استخبارات عربی، امريکايی وپاکستانی غصب گرديد و حالا همه مي بينيم و ميدانيم که اين حلقات در زشتی کمتر از اشغالگران روسی نبودند، مسئلهء واضح ولی جداگانه است، که فعلآ مورد بحث ما نيست. ولی نفس جهاد و مقاومت ، وطندوستانه و ملی بود وهمين "اردوی ملی" در سرکوب آن بخصوص در نابودی نسلی از وطندوستان وروشن ضميران کشور مستقيم يا غيرمستقيم سهيم بوده است.
در چند سال قبل حين هجوم امريکائيها ما بمفهوم واقعی اردو نداشتيم ولی قطعات ويا گروپهايی مربوط مقاومت که خود را اردوی افغانستان ميناميدند، در پيشاپيش نيروهای اشغالگر قرار گرفتند و با آنها همکاری کردند.
البته اين سخنان بمعنی ان نيست که من افسران و سربازان وطندوست و شخصيتهای واقعآ ملی برخواسته از اردو را که هم در گذشته و هم در حال حاضر کم نيستند، ناديده بگيرم ونقش آنها را در تحولات سياسی کشور کم بها بدهم؛ ولی منظورم مجموع نظام يا تشکيلات دولتي يی بنام"اردوی ملی افغانستان" است.
قسميکه در بالا عرض شد اردو بخاطر دفاع از سرحدات و حفظ تماميت ارضی کشور است نه بخاطر سرکوب مخالفتها و حتی سرکوب اغتشاشات داخلی . يعنی اگر کشوری بخواهد بر خاک ما تجاوز کند، بايد اردوی ملی آنرا دفع نمايد. حالا ببينيم احتمال حمله از کجا بر کشور ما بيشتر متصور است؟ احتمالآ از جانب همسايگان.( البته تجاوز کنونی امريکا از آنطرف اقيانوسها حالت استثنايی دارد.)
کشور های همسايهء ما عبارت اند از چين، هند، پاکستان، ايران و کشورهای آسيای ميانه( جمهوريتهای سابق شوروی که بصورت طبيعی متحدين کنونی وآيندهء روسيه خواهند بود.)
سه کشور همسايهء ما چين، هند و پاکستان کشورهای دارای نيروی اتمی اند و ايران نيز در حال اتمی شدن است. کشورهای آسيای ميانه چه ديروز، چه امروز وچه فردا(باوجود همه تلاشها و پايگاه سازی امريکا و غرب در آسيای ميانه) قلمرو نفوذ روسيه بوده اند و خواهند بود و روسيه نيز قدرت بزرگ منطقه و يکی از بزرگترين قدرتهای اتمی جهان است.
اگر کشورهای آسيای ميانه و روسيه را منحيث يک واحد بشماريم( مهمتر آنکه ما با کشورهای آسيای ميانه خوش بختانه اختلافات حاد سياسی- ارضی نيز نداريم) ما در منطقه هم از نقطه نظر اراضی و هم از نقطه نظر نفوس کوچکترين کشور- ملت هستيم. چين با يک مليارد وسه صد مليون نفوس، هند با يکملياردويکصد مليون نفوس، پاکستان با حدود (160) مليون نفوس، ايران با حدود (70) مليون نفوس ، روسيه و اقمار آن با بيشتر از(250) مليون جمعيت. طبيعی است که هر کشور به اندازهء نفوس و امکانات اقتصادی اش ارتش و قوتهای مسلح ميسازد. حالا افغانستان با داشتن(20 تا22) مليون نفوس( متآسفانه ما در جهان امروزی يگانه کشوری هستيم که احصائيهء دقيق نفوس کشور خود را نيز نداريم) ميتواند ارتشی همسان کشورهای همسايه چه از نگاه تعداد پرسونل وچه از لحاظ تجهيزات نظامی داشته باشد؟ تا اين ارتش از توانائی دفاع در مقابل تجاوز احتمالی همسايگان برخوردار باشد. بنظر من هرگز ممکن نيست. آنهم در صورتيکه ما در حال حاظر اردو نداريم وهمه چيز را بايد از صفر شروع کنيم وارتش را از کمکهای بلاعوض بين المللی بسازيم!
مسدلهء ديگر قابل توجه اينست که کشور ما اکنون به ارتش سازی تحت رهبری ايالات متحدهء امريکا آغاز کرده است و اين پروگرامی است خيلی طولانی که بيش از يکونيم دهه را در بر خواهد گرفت تا مطابق پلان ايشان صاحب ارتش ملی(75) هزار نفری شويم. درينجا دو سوال اساسی مطرح است. اول اينکه درين مدت يک ونيم دهه چه کسی از تماميت ارضی ما دفاع خواهد کرد؟ سوال ديگر اينکه آيا اين منطقی خواهد بود بپذيريم که يک کشور فاتح و متجاوز برای ما "اردوی ملی" ميسازد؟ وحالا اگر بالفرضی بسازد هم، آيا چنين ارتشی يک "اردوی ملی" خواهد بود؟ اگر چنين ارتشی "اردوی ملی" باشد، پس اردوی غيرملی کدام است؟
پاکستان بيش از(30) سال برای نابودی اردوی صدسالهء افغانستان تلاش کرد وبالاخره موفق شد وآنرا از بنياد ويران وتارومار کرد. آيا اجازه خواهد داد تا باز دوباره افغانستان دارای يک ارتش نيرومند و خارچشم پاکستان گردد؟ آيا امريکائيها افغانستان را برپاکستان که متحد دايمی و مطمئن آنها در منطقه بوده و هست، ترجيح خواهند داد؟ وآيا رهبران کنونی دولتی ما رهبران ملی اند که بتوانند بخاطر امر بزرگ تشکيل "اردوی ملی" در مقابل خواسته ها وتهديدهای پاکستان و امريکا نه! بگويند؟ واگر باشند هم آيا با وضعيت کنونی ايکه داريم قادر خواهند بود تا نه! بگويند؟ يعنی ساختن لشکر بدون سرداران لشکر( که متآسفانه اکنون يا نداريم ويا خيلی هم کم داريم) ممکن نيست.
با در نظرداشت حقايق فوق فکرميشود که دغدغهء براه انداخته شدهء امروزی توسط حکومت مؤقت و امريکائيها برای ساختن "اردوی ملی" چيزی جز فريب اذهان عامهء مردم افغانستان ووقت کُشی بيش نيست تا بتوانند برای اقامت طويل المدت تر خود در افغانستان و منطقه دستاويزی بسازند وپلانهای خود را تطبيق کنند.
حالا فرض ميکنيم که ما بکمک بين المللی قادر شديم تا"اردوی ملی" بسازيم . ما بخاطر دفاع مطمئن از سرحدات و تماميت ارضی خود به ارتش(150 تا200) هزار نفری ومجهز ضرورت خواهيم داشت تا بتواند با اردوهای نيرومند کشورهای همسايه ومهاجمين احتمالی بين المللی همسری کند. آيا افغانستان منحيث فقير ترين کشور جهان حتی در بيست سال آينده هم امکانات تمويل چنين نيروی بزرگ نظامی را خواهد داشت؟ در صورتيکه جواب به اين سوالها منفی باشد ، چرا ما بيهوده بودجهء بزرگی از دارائی يک ملت فقير را َصرف ايجاد و تمويل اردويی نمائيم که از قبل ميدانيم که نقش خود را بمثابه مدافع تماميت ارضی کشور ادا کرده نميتواند.
بنظر من سرنوشت افغانستان بيش از صد سال پيش توسط امپراتوريهای بريتانيای کبير و روسيهء تزاری با همين جغرافيای بريده شده ونامتجانس منحيث يک منطقهء حايل(Buffer State) تثبيت گرديده است وبايد دير يا زود دوباره حالت اصلی خود را بگيرد و منحيث يک منطقهء حايل، بيطرف و نيوترال در مناقشات منطقهء و بين المللی عمل کند. افغانستان نميتواند مرکز رقابتهای سياسی و نظامی برای مدت طولانی باشد(سقوط حکومت مرحوم محمد داود، حکومات بعد از کودتای ثور و حکومت پروفيسوربرهان الدين ربانی همه دال بر اين حقيقت اند) و حتی نميتواند به پايگاه دايمی امريکا نيز تبديل گردد. اگر چنين شود دير يا زود به مخالفت جدی روسيه واقمارش ، هند، چين و ايران و حتی کشورهای قدرتمند اروپايی که هريکی در منطقه منافع استراتيژيک خود را دارند، مواجه خواهد شد ودرين صورت افغانستان کمافی السابق به مرکز رقابتها و درگيريهای بين المللی تبديل خواهد شد ودر نتيجه بيشترين زيان را مثل هميشه کشور و مردم ما خواهند ديد. بنظر ميرسد که منطقی خواهد بود تاحکومتگران و سياستمداران ما بايد منطقی ترعمل کنند، از بلند پروازيها که متآسفانه خصيصهء همهء ما افغانها است، بگذرند، از موقعيت استثنايی تجارتی- ترانزيتی کشور استفاده کنند وبکوشند تا کشور را به مرکز تجارت و ترانسپورت، شاه لوله های انتقال نفت وگاز، مارکيت اقتصادی منطقه و نقطهء اتصال شرق دور و شرق ميانه با آسيای مرکزی تبديل نمايند .
بطور خلاصه: بنظر من ما نه امکان ساختن اردوی نيرومند ملی را داريم ونه امکانات و زمينه های تمويل و تجهيز چنين ارتشی را. ما صرف به پوليس وقوتهای سرحدی نيرومند ضرورت داريم تا امنيت داخلی را تامين نموده و جلو قاچاق موادمخدر و تخطی های مرزی را بگيرند.
افغانستان بايد طی يک قرارداد وضمانت کشورهای منطقه، اتحاديهء اروپا، پيمان ناتو، ملل متحد و شورای امنيت آن مبنی بر حفظ استقلال سياسی وتماميت ارضی کشور، به يک کشور بيطرف، غيرنظامی و نيوترال( مانند سويس و اطريش) در منطقه تبديل گردد. اين هم به نفع ماست وهم زمينهء رقابتهای نظامی در منطقه را کاهش ميدهد.
*************
نوت:
- اين نوشته قبلآ برای نشر در اولين شمارهء ويژه نامهء "گرد راه" فرستاده شده است.
- از همه دوستان( موافق و مخالف) آرزوبرده ميشود تا نظريات خود را در رابطه به سوالات مطرح شده در متن ابراز نمايند، بدون آنکه بر بنده از قبل حکم" تکفير" صادر کنند.
قوس سال 1383
آدرس ايميلی نويسنده:
msultanpoor@hotmail.com