جامعه و اقتصاد،فرهنگ

)استادصباح)

سرمایه ، سرمایه داری و سرمایه گذاری

سرمایه گذاری عبارتست از جریان مخارجی که صرف افزایش یا تثبیت حجم سرمایه واقعی می شود. در حقیقت تعریف دقیق تر، که شامل توصیف فوق نیز می شود، عبارت است از جریان مخارج اختصاص یافته به طرح های تولید کالا هایی که قصد مصرف فوری آنها در میان نباشد. این طرح های سرمایه گذاری ممکن است به شکل افزایش سرمایه مادی و سرمایه انسانی یا موجودی انبار باشد. سرمایه گذاری در حقیقت جریانی است که حجم آن توسط همه طرح هایی تعیین می شود که ارزش حال خالص مثبت یا نرخ بازده داخلی بیشتر از نرخ بهره دارند. از این دو، عامل نخست به ضابطه ارزش حال خالص معروف است و عامل دوم به بازده نهایی سرمایه گذاری.تعریف سرمایه داری بدون شمردن دقیق ویژگی های آن می تواند نارسا باشد. شکل ناب این نظام اقتصادی را می توان چنین خلاصه کرد:
1) مالکیت و کنترل خصوصی وسایل تولید اقتصادی، یعنی سرمایه؛
2) انجام فعالیتهای اقتصادی برای تحصیل سود؛
3) بازاری که این فعالیتها را تنظیم کند؛
4) تصاحب منافع توسط صاحبان سرمایه (مشروط بر پرداخت مالیات به دولت)؛
5) عرضه کار از سوی کارگران به عنوان عناصر آزاد اجتماعی. از نظر تاریخی توسعه سرمایه داری و تسلط آن بر زندگی اقتصادی همزمان با رشد صنعتی انجام پذیرفت، لیکن برخی از جنبه های آن را می توان در بخش تجاری اقتصاد پیش سرمایه داری قرون وسطی نیز یافت. سرمایه داری در جوامع صنعتی اشکال گوناگونی به خود گرفت که همگی موید تعریف بالاست. سرمایه داری آغازین در بریتانیا و ایالات متحده قرن نوزدهم، به عنوان الگوی کلاسیک تلقی می شود که به شکل ناب آن بسیار نزدیک است. در این مرحله، فعالیت های اقتصادی توسط تعداد زیادی بنگاههای کوچک سرمایه داری که در تملک افراد یا خانواده ها بود و مستقیماً توسط آنها اداره می شد انجام می گرفت. قواعد فعالیت های اقتصادی توسط بازارهایی تنظیم می شد که زیر تسلط روابط متقابل میان عرضه کالاها و خدمات و تقاضای مصرف کنندگان قرار داشت. بازار کار دستمزدها را تعیین می کرد و کارگران را طبق همان نیروهای عرضه و تقاضا، به کارفرمایان مختلف تخصیص می داد.
نظام اقتصادی به اصول آزادی عمل، به مفهوم عدم دخالت دولت و تعیین فعالیت های اقتصادی توسط بازار، تجسم بخشیده بود. دولت به جای دخالت در امور اقتصادی نقشی حمایتی داشت و شرایط لازم برای شکوفایی اقتصاد را فراهم می آورد. این شکل آغازین سرمایه داری صنعتی، نظام اقتصادی چند پارچه، بی ثباتی و بی نظمی را به وجود آورد که میان رونق و رکود در نوسان بود. در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، دولت های دیگر کشورهای اروپایی و ژاپن دخالت بیشتری در اقتصاد داشتند و سرمایه داری در حال تکوین را به صور زیر تنظیم و هدایت می کردند: کمک مالی مستقیم به کارفرمایان خصوصی؛ جهت دهی به اعتبارات و سرمایه گذاری ها؛ تاسیس بنگاه های دولتی (به ویژه در آلمان و ایتالیا)؛ تنظیم بازارهای کار و محصولات به وسیله ابزارهای سیاسی؛ برقراری تعرفه های حمایتی؛ اعطای حقوق انحصاری برای تولید برخی کالاها یا برای فروش در برخی بازارها؛ واگذاری مناقصه های دولتی. در چنین کشورهایی برای افزایش قدرت ملی، تثبیت درآمد دولت و تحکیم نظم اجتماعی، کنترل نسبتاً دقیق زندگی اقتصادی ضروری می نمود. در قرن بیستم حتی بریتانیا و ایالات متحده امریکا نیز از الگوی کلاسیک نخستین، دور شده بودند. اشکال بعدی سرمایه داری انحصاری به جای رقابت تعداد زیادی بنگاه خرد، با تمرکز اقتصادی و تسلط تعداد معدودی بنگاه های بزرگ بر بازارها، مشخص می شود. در چنین شرایطی (که به بیان دقیق تر اولیگاپلی بود نه انحصار)، توافق میان بنگاه ها برای محدود کردن رقابت و تسلط بر بازار و در نتیجه افزایش سودآوری و ثبات، غیر عادی نبوده است. گسترش مالکیت سهامی در اوایل قرن حاضر به تجزیه مالکیت بین تعداد زیادی سهامدار و تقلیل بنگاه های خانواده- مالکی انجامید. عمومیت یافتن مالکیت ارتباط قدیمی میان مالکیت و وظیفه مدیریت را تضعیف کرد و مدیران حرفه ای کنترل و اداره بنگاه ها را به دست گرفتند. جدایی مالکیت و کنترل، از بنگاهی به بنگاه دیگر فرق می کند و هنگامی که سهامداران بخش بزرگی از مالکیت یک شرکت را در دست داشته باشند یا برخی با یکدیگر توافق کنند هنوز امکان دارد بتوانند با استفاده از حق مالکیت خود بر خط مشی شرکت تاثیر گذارند.  اخیر آرواج مالکیت سازمانی و تقلیل نسبی مالکیت خصوصی در صنعت و تجارت بوده است که دلیل عمده آن را در شرکت گسترده سازمان های مالی (بانک ها، شرکت های عمده سهامدار، شرکت های بیمه) در سرمایه بنگاه ها می توان یافت. "سرمایه مالی" چیزی است که مارکسیست ها آن را وجه مشخص توسعه سرمایه داری انحصاری می دانند: جدایی سرمایه مالی از سرمایه تولیدی، انحصار آن توسط تعداد نسبتاً اندک سازمان های مالی و تسلط این سازمان ها بر دیگر فعالیت های اقتصادی. در چنین شرایطی، نقش اقتصادی دولت اهمیت بیشتری می یابد و آزادی عمل تا حد زیادی از بین میرود. اکنون دولت ها در صد
داند تا ثبات اقتصادی به وجود آورند و از منافع سرمایه و کار در حوزه اقتصاد داخلی حمایت کنند. برای انجام این مقصود دولت ها قدرت خود را در زمینه های زیر به کار می گیرند: خرید کالاها و خدمات، انجام سرمایه گذاری دولتی، پرداخت یارانه، هدایت سرمایه گذاری خصوصی، تنظیم مقررات تشکیل شرکت ها (مثلا از طریق کنترل ادغام ها و تسخیرها)، و گاهی نیز کنترل دستمزدها و حقوق و قیمت ها. در این میان، نقش و دخالت اقتصادی دولت موضوع جدال و اختلاف دو نظریه قرار گرفته است: نظریه ای که این نقش را موجب پیدایش سرمایه داری انحصاری دولتی می داند و آن را به مثابه یک نظام سوق دهنده اقتصاد به سوی منافع گروه کوچکی از سرمایه داران انحصاری ـ مالی می شناسند؛ و نظریه ای که می گوید این شیوه دخالت و هدایت چنان از نظام سرمایه داری ناب فاصله می گیرد که می توان از آن به عنوان یک نظام اقتصادی ما بعد سرمایه داری نام برد. اقتصاددانان و جامعه شناسان بسیاری مناسبات اجتماعی حاکم بر تولید سرمایه داری را مورد تحلیل و نقد قرار داده اند که مارکس و وبر (Weber) از مهمترین آنها به شمار می روند. آنان هم عقیده بودند که استخدام شدگان در این نظام از مشارکت در مالکیت و کنترل ابزار تولید اقتصادی محروم و تحت سلطه کسانی هستند که این ابزار را در مالکیت و کنترل خود دارند. مارکس چنین سلطه ای را خصیصه ذاتی و وجه مشخصه تمامی اشکال سرمایه داری می داند، زیرا از این طریق است که سرمایه می تواند ارزش اضافی را به دست آورد.
وبر اعتقاد داشت که این سلطه منحصر به سرمایه داری نیست و لازمه کارایی تولیدی در هر نوع اقتصاد صنعتی است، از نظر مارکس ماهیت استثمارگرانه مناسبات اجتماعی تولید در نظام سرمایه داری به آن معنی است که سرمایه داری بر زورگویی اتکا دارد و تضادی دائمی میان منافع سرمایه و کار در جریان است.سرمایه انسانی عبارتست از سرمایه گذاری روی منابع انسانی جهت افزایش بازدهی آنها. از آنجا که این نوع هزینه ها با هدف بهره برداری در آینده انجام می گیرد لذا آن را "سرمایه گذاری در منابع انسانی" می خوانند. در اینجا نیز همچون دیگر موارد سرمایه گذاری، پرسش اصلی آن است که آیا اینگونه سرمایه گذاری ها از نظر اقتصادی مقرون به صرفه هستند یا خیر. پاسخ این مسئله هم به آن که منافع به اندازه کافی بر هزینه ها فزونی گیرند، و هم به ضوابط سرمایه گذاری متداول به کار گرفته شده بستگی دارد. بدینسان، مشابهت مستقیمی میان سرمایه گذاری در منابع انسانی و سرمایه گذاری در منابع مادی وجود دارد، هر چند که تفاوت هایی نیز در این میان به چشم میخورد. مثلاً آنکه سرمایه انسانی به دلیل قابل فروش نبودنش نمی تواند خصلت تضمینی داشته باشد. علاوه بر این یک فرد نمی تواند، همچون مالک یک سرمایه مادی، به ریسک سرمایه انسانی خود تنوع داده و آن را سرشکن کند. متقابلاً، موارد تشابه نزدیکی نیز بین سرمایه انسانی و سرمایه مادی وجود دارد که بارزترین آنها استهلاک هر دو است. مفهوم سرمایه گذاری روی انسان حوزه گسترده ای را در بر می گیرد، از سرمایه گذاری برای دوره های رسمی تحصیل در مدرسه و آموزشهای پس از آن گرفته تا هزینه های خاص مراقبت های خانواده در سنین پیش از مدرسه و حفظ سلامتی. مقوله سرمایه انسانی محور بسیاری از تحولات نوین اقتصاد بوده و در تبیین مسائلی همچون تفاوت دستمزدها و حقوق ها به دلیل سن و شغل، ناموزونی بیکاری افراد ماهر، و تنظیم مقررات شغلی توسط اتحادیه های کارگری نقش مهمی داشته است. تخصیص منابع سرمایه ای به دوره های مختلف تحصیلی، که لزوماً به بهای چشم پوشی از دیگر زمینه ها خواهد بود، نیز از حوزه های مهم مبحث سرمایه انسانی به شمار می رود.
سرمایه گذاری
عبارتست از جریان مخارجی که صرف افزایش یا تثبیت حجم سرمایه واقعی می شود. در حقیقت تعریف دقیق تر، که شامل توصیف فوق نیز می شود، عبارت است از جریان مخارج اختصاص یافته به طرح های تولید کالا هایی که قصد مصرف فوری آنها در میان نباشد. این طرح های سرمایه گذاری ممکن است به شکل افزایش سرمایه مادی و سرمایه انسانی یا موجودی انبار باشد. سرمایه گذاری در حقیقت جریانی است که حجم آن توسط همه طرح هایی تعیین می شود که ارزش حال خالص مثبت یا نرخ بازده داخلی بیشتر از نرخ بهره دارند. از این دو، عامل نخست به ضابطه ارزش حال خالص معروف است و عامل دوم به بازده نهایی سرمایه گذاری.

بازار وجوه آماده برای وام دادن در زمانی بلند مدت تر از زمان بازار پول که در آن وجوه کوتاه مدت وام داده می شود را بازار سرمایه می نامند. اگر چه مرز مشخصی این دو بازار را از یکدیگر جدا نمی کند ولی در اصل، وام های بازار سرمایه برای سرمایه گذاری های ثابت در صنعت و تجارت به کار می رود. بازار سرمایه هر زمان بین المللی تر می شود، و در هر کشور صرفاً شامل یک نهاد نمی شود، بلکه نهادهایی مانند بورس، بانک ها و شرکت های بیمه را در بر می گیرد که عرضه و تقاضای سرمایه بلند مدت را نظم می بخشند. قابلیت خرید و فروش اوراق بهادار یکی از عوامل مهم در کارآیی بازار سرمایه است، زیرا هرگاه مطالبات سرمایه گذاران به آسانی قابل وصول نباشد آنها رغبت چندانی برای وام دادن به صنایع پیدا نخواهند کرد. در کشورهای پیشرفته صنعتی، بازارهای سرمایه کاملاً توسعه یافته اند، ولی در کشورهای در حال توسعه فقدان بازار سرمایه به دلیل کمبود پس انداز، سدی در راه بسط سرمایه گذاری هاست، و لذا دولت ها و صاحبان صنایع این کشورها ناگزیرند برای کسب سرمایه به بازارهای بین المللی روی آورند.

بازاربین المللی

مقدار طلا، ارز ذخیره ای ، و حق برداشت مخصوص که برای تامین مالی تجارت بین المللی موجود است نقدینگی بین المللی گفته می شود. در سال 1958م، به هنگام تسعیرپذیری کامل پوند انگلیس، عمده ترین ارزهای ذخیره ای عبارت بودند از دلار و پوند انگلیس. بنابراین غیر از وام های تخصصی صندوق بین المللی پول، رشد نقدینگی لازم برای تامین مالی توسه تجارت جهانی طی پانزده سال بعد باید صرفاً در گرو افزایش تولید طلا و یا عرضه دالر و پوند باشد. ضمناً باید توجه داشت که عرضه ی طلا عملاً محدود به تولید معادن طلای آفریقای جنوبی و شوروی سابق بوده و قیمت دلاری رسمی آن نیز تا سال 1971م ثابت و معادل ارزش آن در سال 1934م، یعنی 35 دلار برای هر اونس طلا بوده است.
با تضعیف نقش انگلستان در تجارت جهانی، اعتبار پوند نیز به عنوان یک ارز ذخیره ای رو به کاهش نهاد. براین اساس، نیاز به نقدینگی بیشتربا خروج دلار از امریکا پاسخ گفته می شد که البته این جریان خود حاصل کسری تراز پرداخت های ایالات متحده در سال های متمادی بود. سرانجام فشارهای لازم برای از میان بردن این کسری افزایش یافت و ضمناً این مساله مطرح شد که آیا درآینده نقدینگی لازم جهت تامین معاملات جهانی وجود خواهد داشت. به عبارت دیگر ناکافی بودن ذخایر می توانست تنزل قیمت ها و نیز کاهش سطح تجارت جهانی را در پی داشته باشد ( نظریه مقداری پول ). سرانجام بحران بی اعتمادی پیوسته رو به شدت نهاد؛ در نوامبر سال 1967م لیره استرلینگ تنزل ارزش یافت (ارزشکاهی پول) و در اوایل سال 1968م بازار طلا از کنترل خارج شد. قیمت ثابت پیشین همچنان برقرار بود لیکن تنها برای طلای مورد استفاده در مبادلات رسمی جهانی، و لذا قیمت جداگانه ای برای آن در بازار آزاد پدید آمد.
علاوه بر این دولت آمریکا در ماه اوت سال 1971م، ده درصد بر عوارض گمرکی خود افزود، وضمن تعلیق تسعیرپذیری دلار سیاست های دیگری را برای رفع کسری تراز پرداختهای خود در پیش گرفت. در دسامبر سال 1971 میلادی، کشورهای گروه 10 عضو صندوق بین المللی پول در موسسه اسمیتسونین واشنگتن توافق کردند تا برای ارزشکاهی موثر دلار به میزان ده درصد، ارزش پول خود را افزایش دهند و لذا ده درصد اضافه عوارض فوق الذکر نیز لغو گردید. همزمان با اتخاذ سیاست های مقابله با کسری ایالات متحده، قرار شد مذاکرات لازم هم جهت اصلاح نظام پولی بین المللی در بلند مدت صورت پذیرد . دراین رابطه دو راه برای حل مشکل عنوان می شد :
1) برقراری یک نظام نرخ ارز انعطاف پذیر که لااقل در سطح مباحث نظری ، حفظ نقدینگی بین المللی به صورت طلا و ذخایر ارزی را منتفی سازد؛
2) افزایش نقدینگی از طریق افزایش قیمت طلا یا ایجاد یک پول جدید.
در دسامبرسال 1971 میلادی موافقتنامه اسمیتسونین مجدداً مذاکرات در باب غیرضروری بودن نرخ ارز ثابت را مورد تاکید قرار داد. در عمل این سیاست تحقق نیافت، زیرا در ژوئن سال بعد لیره استرلینگ شناور شد واین واقعه نشانه عصری بود که در آن همه ی ارزهای اصلی می بایست نرخ برابری تثبیت شده خود را کنار گذارند و به صورت شناور درآیند، هر چند که این شناوری خود تحت کنترل و«اداره شده » باشد ( شناوری کاذ
ب ). در اواخر دهه 1960 به تدریج منبع جدیدی برای نقدینگی بین المللی پیدا شد که تا حدی از کسری تراز پرداخت های امریکا، و به ویژه از دالر اروپایی سرچشمه می گرفت. کینز پیشتر در کنفرانس برتن وودز طرح تاسیس یک بانک مرکزی برای بانک های مرکزی را پیشنهاد داده بود، و این بانک البته می بایست پول خاص خود به نام بانکور را نیز انتشار می داد. در سال 1969م مفاد موافقتنامه صندوق بین المللی پول مورد تجدید نظر قرار گرفت و صندوق مجاز شد تا حق برداشت مخصوصی را، که شباهت بسیاری به بانکور کینز داشت، به وجود آورد و میان اعضای خود توزیع کند . نخستین توزیع حق برداشت مخصوص معادل 5/3 میلیارد دلار بود که در آغاز سال 1970م میان اعضا توزیع شد. با معمول شد ن واحد پول اروپا در جامعه اقتصادی اروپا، به عنوان واسطه تجارت میان اعضا، منبع جدید ومهم دیگری برای نقدینگی بین المللی به وجود آمد. با افزایش قیمت نفت از سوی اوپک در سال 73-1972 میلادی، تغییرعمده ای در موازنه نقدینگی بین المللی روی داد، و در نتیجه ی آن بدهی خارجی کشورهای توسعه نیافته از 75 میلیارد دلار در سال 1970 به 400 میلیارد دالر در سال 1980م افزایش یافت. کسری تراز پرداخت های کشورهای توسعه نیافته غیر نفتی در سال 1980 به 70 میلیارد دلار رسید و کشورهای توسعه یافته روی هم رفته 50 میلیارد دالر کسری داشتند، در حالیکه مازاد کشورهای عضو اوپک برابر با 108 میلیارد دالر بود. این مازاد در سال 1981م به 53 میلیارد دالر تنزل یافت، ودر سال 1982م بود که تراز پرداختهای اعضای اوپک برای نخستین بار پس از 20 سال، کسری نشان داد.

صندوق بین المللی

صندوق بین المللی پول یک سازمان اقتصادی جهانی است که درسال 1945م بر اساس موافقتنامه برتن وودز تاسیس شد و ازسال 1947م به عنوان یک نهاد سازمان ملل آغاز به کار کرد. این اقدام اهداف مهمی چون بسط همکاری بین المللی در زمینه مسائل پولی و رفع محدودیت های ارزی، تثبیت نرخ های ارز، وتسهیل کارکرد نظام پرداخت های چند جانبه بین کشورهای عضو را دنبال می کرد. درسال 1988م صندوق دارای 151عضو بود. مفاد قرارداد صندوق از کشورهای عضو می خواست تا نرخ ارزی را رعایت کنند که نوسان های آن محدود به 1+ درصد ارزش اسمی ارز باشد. این ارزش اسمی بر حسب دلار امریکا تعیین شده بود که آن نیز رابطه ثابتی با طلا داشت. در دسامبر سال 1971 میلادی کشورهای گروه 10 ضمن اجلاس انستیتیوی اسمیتسونین واشنگتن بر سر«ارزش های محوری» جدیدی برای پولها به توافق رسیدند تا از این راه به 10درصد ارزشکاهی دلار با 25/2 درصد نوسان مجاز دست یابند. هر کشور عضو ملزم به پرداخت سهمیه تعیین شده به صندوق به صورت 25 درصد طلا و 75 درصد پول رایج خود بود، و از آن پس سهمیه ها تاکنون چندین بار افزایش یافته اند. درسال 1987م مجموع سهمیه های صندوق به حدود 90 میلیارد دلار حق برداشت مخصوص می رسید. منابع مالی صندوق صرف رفع مشکلات موقت تراز پرداخت ها و، برآن اساس، تثبیت نرخ ارز کشورهای عضو می شود . سهمیه هرکشور تعیین کننده سطح وام گیری و نیز حق رای او در صندوق است. در اوایل دهه 1980، مطابق سهمیه های تعیین شده، حق رای آمریکا حدود 22 درصد و جامعه اقتصادی اروپا 27 درصد بود؛ و از آنجا که هر تغییر عمده ای در صندوق نیازمند 85 درصد آرا است لذا هم ایالات متحده آمریکا و هم جامعه اقتصادی اروپا از حق وتو در صندوق برخوردار بوده اند. هر کشور عضو که با مشکل کسری موقت تراز پرداخت ها روبرو شود می تواند در مقابل پول خود ارز مورد نیاز خود از صندوق را دریافت دارد، که البته این ارز دریافتی باید ظرف مدت سه تا پنج سال بازخرید شود. اعضایی که در مقابل صندوق دچار کسری شده باشند، طبق مفاد قرارداد ملزم به مشورت با صندوق جهت بهبود تراز پرداختهای خود هستند. در اوایل دهه 1960م میلادی نیاز به افزایش منابع سرمایه ای صندوق کاملاً احساس می شد، و از این رو بود که کشورهای گروه 10 یا کلوپ پاریس، یعنی آمریکا، انگلیس، آلمان غربی، فرانسه، بلژیک، هلند، ایتالیا، سوئد، کانادا و ژاپن با امضاء «موافقتنامه عمومی وام گیری» اعتباری به میزان 5/6 میلیارد حق برداشت مخصوص در اختیار صندوق نهادند تا در مواقع مقتضی از آن استفاده کند. علاوه بر این، سوئیس نیز که به عضویت صندوق درنیامده بود معادل 200 میلیون دلار اختصاص داد. کشورهای عضو به هنگام رویارویی با مشکلات می توانند برای دریافت وام های اضطراری نیز با صندوق به مذاکره بپردازند. به هر حال در این مورد صندوق بین المللی پول نمی تواند از پول معینی بدون اجازه کشور وام دهنده استفاده کند. در سپتامبر سال 1967م ، در اجلاس ریودوژانیرو، بر اصول کلی ایجاد پول کاغذی بین المللی توافق شد و در سال 1968م پیشنهادهایی برای اصلاح مفاد موافقتنامه صندوق ارائه گردید. این طرح در ژوئیه سال 1969م به تصویب رسید. طبق این طرح، افزایش سالانه اعتبارات بین المللی باید با «حق برداشت مخصوص» به نسبت سهمیه اعضا در میان آنها توزیع شود. از این روش نخستین بار در اول ژانویه سال 1970 میلادی برای توزیع 5/3 میلیارد دلار اعتبار استفاده شد. در سال 1976 طبق موافقتنامه جامائیکا تجدید نظر عمده ای در مفاد موافقتنامه صندوق بعمل آمد:
1) لغو ضرورت پرداخت 25 درصد سهمیه به صورت طلا و کنار گذاردن طلا به عنوان واحد محاسباتی حق برداشت مخصوص. در همین رابطه صندوق اجازه یافت تا همه موجودی طلای خود را بفروشد و وجوه حاصل را صرف کمک مالی به کشورهای در حال توسعه کند. در این میان، توجه صندوق معطوف به رواج حق برداشت مخصوص به منزله ی عامل اصلی ذخیره دارایی در نظام بین المللی بود.
2) لغو پایبندی به ارزش اسمی تثبیت شده ارز، مندرج در موافقتنامه اولیه ی صندوق. افزایش قیمت نفت در سال 1973م فشار زیادی بر تراز پرداخت های کشورهای مصرف کننده نفت آورد و لذا صندوق بین المللی پول از طریق اجرای طرح تسهیلات اعطای وام نفتی اقدام به بازگرداندن دریافتی های مازاد اوپک به بازار جهانی پول کرد. در سال 75-1974 کلاً 9/6 میلیارد حق برداشت مخصوص صرف این تسهیلات شد که عمدتاً با وام گیری از اوپک تامین گردید، ولی در سال 1976 میلادی طرح مزبور دچار اختلال شد.

فرهنگ

در جامعه شناسی و انسان شناسی از فرهنگ تعاریف متعددی عنوان گردیده است . معروفترین و شاید جامع ترین تعریفی که از فرهنگ ارائه گردیده است , متعلق به ادوارد تایلر TYLOR است.
وی فرهنگ را چنین تعریف می‌کند: "فرهنگ مجموعه پیچیده ایست که در برگیرنده دانستنیها , اعتقادات ,هنرها , اخلاقیات ,قوانین ,عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان عضو جامعه کسب شده است. " رالف لینتون فرهنگ را ترکیبی از رفتار مکتب می‌داند که بوسیله اعضاء جامعه معینی از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود و میان افراد مشترک است . به نظر ادوارد ساپیر فرهنگ بعبارت از نظامی از رفتارها که جامعه بر افراد تحمیل می‌کند و در عین حال نظامی ارتباطی است که جامعه بین افراد بر قرار می‌کند. با توجه به تعاریف فوق بطور کلی می‌توان فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز می‌سازد. این وجوه تمایز را که منحصر به انسان است می‌توان مبتنی بر چهار ویژگی بشرح زیر دانست :
-1 تفکر و قد رت یادگیری   -2 .تکلم  - 3.تکنولوژی  -  4.اجتماعی بودن.
بعضی از صفات فوق را می‌توان در حد بسیار ضعیفی در حیوانات نیز مشاهده نمود که آنها را در حقیقت اعمال و حرکات غریزی باید تلقی نمود و نه ویژگیهای فرهنگی مثل غریزه مادری , لانه سازی و...
فرهنگ انسانی بر عکس در بسیاری از موارد بر غرایز بشری لگام می‌زند و بهمین دلیل چنانچه فرهنگ انسانی را از انسان بگیرند تمایزی بین انسان و حیوان بجای نمی‌ماند. فرهنگی شدن در حقیقت هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی است و معمولاً بدو صورت ممکن است واقع شود. اول بصورت طبیعی و تدریجی که همان رشد افراد در داخل شرایط فرهنگی خاص است . دوم بصورت تلاقی دو فرهنگ که بطرق مختلف ممکن است صورت گیرد . فرهنگ در برگیرنده تمام چیزهایی است که ما از مردم دیگر می‌آموزیم و تقریباً اعمال انسان مستقیم و یا غیر مستقیم از فرهنگ ناشی می‌شود و تحت نفوذ آن است . برای روشن شدن مطلب یکی از اعمال انسان را مثال می زنیم : غذا خوردن نیازی بدنی و بیولوژیک است , برای زنده ماندن باید تغذیه کرد ولی وقتی سئوال می‌شود چه باید خورد ؟ چگونه باید خورد؟ چه وقت باید خورد , نفوذ فرهنگ در اعمال انسانی نمودار می‌گردد. برآوردن نیازهای غریزی در انسان با مجموعه‌ای از رفتارهای پیچیده همراه است و این رفتارها را فرهنگ هر جامعه ای شکل می‌دهد . در مورد برآوردن نیاز تغذیه در جوامع مختلف اشکال گوناگونی دیده می‌شود و محدودیت ها , مقررات , قواعد و رسومی هست که افراد هر جامعه را تحت نفوذ می‌گیرند که مثلاً چه باید خورد و از خوردن چه چیز باید پرهیز کرد. فرهنگ بین افراد مشترک است . هر فردی خصوصیاتی منحصر به فرد دارد که ویژه است و دیگران را از آن بهره‌ای نیست . این گونه خصوصیات جزو فرهنگ بشمار نمی‌رود مگر آنکه بوسیله افراد دیگر یاد گرفته شود و بصورت رسوم و عادات گروهی در آید و دیگران در انجام آن شرکت کنند. از طرف دیگر فرهنگ گرد آورده جمع است ,ذخیره دانش انسانی از طریق نسلهای متمادی فراهم شده است که از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌گردد. و بهمین دلیل غالباً هر اختراعی بر اساس زمینه عینی گذشته که حاصل کوششهای جمعی انسان است متکی می‌باشد.
اگر فرهنگ را به معنی کوشش‌های انسان برای ارضاء نیازهای خود و غلبه بر طبیعت بدانیم آنگاه می‌توانیم آن را به دو قسمت فرهنگ مادی و فرهنگ غیر مادی یا معنوی تقسیم کنیم. فرهنگ مادی , شامل اشیاء قابل لمس است مثل مسکن ,وسایل زندگی , وسایل و ابزار و ماشین آلات در عناصر فرهنگ آنچه را که مادی نیست فرهنگ معنوی گویند هنر ,زبان , ادبیات , فلسفه ، سیاست, افکار و عقاید , نحوه فکر و استدلال قوانین و علوم در این زمینه جای می‌گیرند. فرهنگ مادی و غیر مادی بیک نسبت و آهنگ پیشرفت نمی‌کنند بلکه معمولاً فرهنگ مادی سریعتر دگرگون می‌گردد از این رو شکافی بین این دو پدیده می‌آید که آن را پس افتادگی یا تاخر فرهنگی می‌نامند . به بیان دقیقتر تأخر فرهنگی ,پس افتادن یک عنصر فرهنگی از سایر عناصر است . فرهنگ معنوی بدنه اصلی یک فرهنگ ملی است . همین بدنه است که قدرت روحی و نیروی حیاتی یک ملت را مشخص می‌کند, همین بدنه است که باید به دل و جان در نگهداشت آن کوشید ,زیرا فرهنگ معنوی نقطه تعالی و فرازگاه حیات ملی است . هر فرهنگ حاوی تعاریفی از حقایق موجود است که بر پایه آن، معارف مردمش را شکل می‌دهد, این مفاهیم شامل اعتقادات مذهبی , باورهای ساسی, اساطیر , تئوریهای علمی و امثال آن می‌گردد مثلاً در فرهنگ اسلامی اعتقاداتی در مورد خلقت انسان , آینده بشریت و ماهیت وجود و رابطه خالق با مخلوق و غیره وجود دارد . از آنجا که مفاهیم از طریق زبان بعنوان یک واسطه در رابطه‌ای مستقیم با تفکرات و تجسمات انسانها از حقایق موجود است بدین جهت بسیاری از جامعه شناسان زبان را کلید درک مفاهیم ذهنی می‌دانند , به بیان دیگر افکار هر مردمی در قالب سمبل های صوتی و بعضی اوقات اشارات , تصویر , حرکات بدنی و امثال آن خلاصه می‌شود, این سمبل هاست که زبان هر قومی را تشکیل می‌دهد , بنابراین لغات صرفاً اصولی نبوده بلکه در آن افکار و تجربیات انباشته می‌باشند. فرهنگ مادی هر جامعه همچنانکه گفته شد شامل مجموعه دست آوردهای مادی یا تکنولوژی آن جامعه است . یکی از جامعه شناسان بنام لوئیس منفرد در بحث از تکنولوژی و فرهنگ می‌نویسد :تکنولوژی در خارج از فرهنگ قرار نمی‌گیرد و بر عکس جزئی از آنست . بعبارت دیگر تکنولوژی عنصری است از فرهنگ زیرا پیشرفت تکنولوژی کاملاً وابسته به پیشرفت علم است و در این زمینه جامعه شناسی کاملاً نشان داده است که پیشرفتهای علمی وابسته به ارزش ها و جهان بینی های خاص و یا در رابطه با جهت یابیهای مذهبی یک جامعه است .در این زمینه "ماکس وبر" در مطالعه علمی خود نشان داده است که پروتستانتیسم کالون در مقابل علم گرایش کاملاً مساعد و مناسب و فعالی داشته است تا کاتولیسیم . به عقیده ماکس و بر در نظر پروتستانها , علم خداوند و مشیت های وی را نمی‌توان درک کرد مگر یا آگاهی بر کارهای خداوند . علمی که مورد توجه آنها قرار گرفت در ابتداء فیزیک و سپس سایر علوم طبیعی و خصوصاً ریاضیات بود. در آنها این امیدواری بود که از آگاهی تجربی قوانین الهی طبیعت پی به آگاهی در باره اساس و مبداء عامل برسند. بنابراین تفکر پروتستانی و فرهنگ طبقه بوروژو با در آمیختن, نهایتاً تاثیر عمیقی بر روی طرز فکر جامعه تکنولوژیک جدید نمودند و می‌توان تصدیق نمود که بدون چنین پیوندی بین مذهب و فرهنگ طبقه مسلط که در قرون هفده و هیجده اتفاق افتاد جامعه غربی با آنچه که امروز هست تفاوت بسیار زیادی داشت . عامل تکنیکی متغیری است قوی ولی اهمیت و تاثیر حقیقی تکنولوژی را بدون در نظر گرفتن کادر فرهنگی (فرهنگ معنوی )آن نمی‌توان درک نمود. تطابق با همنوائی عمیق فرد با هنجارها و موازین فرهنگی یک جامعه را فرهنگ پذیری گویند. فرهنگ پذیری یا جریانی را که طی آن فرد فرهنگی می‌شود می‌توان به دو دسته تقسیم نمود. فرهنگ پذیری یک سویه و فرهنگ پذیری دو سویه. فرهنگ پذیری یک سویه مربوط به کودکان می‌شود و باین دلیل یکسویه نام گرفته است که کودک در مقابل پذیرا شدن ارزش های جدید منفعل است یعنی آنکه جریان تاثیر ارزش ها یکطرفه و تنها از جانب جامعه بسوی کودک است و او مقاومتی در برابر این ارزش ها از خود بروز نداده و نمی‌تواند بر جامعه تاثیری متقابل داشته باشد. کودک بتدریج و ابتداء از طریق خانواده بعنوان میانجی با ارزشها و نهادها واقعیت‌های اجتماعی آشنا می‌گردد. فرهنگی شدن طفل از طریق خانواده به دو طریق صورت می‌گیرد : ناآگاهانه و آگاهانه انتقال ناآگاهانه هنجارها به طفل از طریق سر مشق قرار دادن و اقتباس رفتار و کردار و گفتار والدین می‌گیرد و بدین ترتیب بدون آنکه والدین خود متوجه باشند کودک بتدریج با الگوهای رفتار و کرداری آشنایی می‌یابد که وی از سوی اطرافیان مشاهده می‌کند. این مرحله مرحله‌ای است حساس که شخصیت طفل بوسیله این الگوهای رفتار و کردار و گفتار بتدریج شکل گرفته و پایه ریزی می‌شود. از طرف دیگر انتقال هنجارها به کودک از طریق آگاهانه بدین معنی است که والدین با آموزش مستقیم و امر و نهی و تشویق و یا ممانعت وی را عمداً با هنجارها و موازین زندگی اجتماعی آشنا ساخته و بگونه‌ای که خود ترجیح می‌دهند و با توجه به برداشتی که از هنجارهای اجتماعی دراند سعی در اجتماعی شدن و فرهنگی نمودن وی می‌نمایند. آشنایی و سپس همنوائی عمیق کودک با هنجارهای اجتماعی در دو وضعیت آگاهانه , ناآگاهانه از آن جهت اهمیت فراوان دارد که این جریان ,جریانی است یکسویه و بنابراین ذهن کودک مساعد و آماده است ,از برای هر آنچه که می‌بینید, می‌شنود و حس می‌کند , در حالیکه جریان فرهنگی شدن در بزرگسالان جریانی دو سویه بدین معنا که در مورد افرادی مصداق دارد که شخصیت آنان تکوین یافته و دارای فرهنگ پیشبینی باشند. در چنین حالتی فرهنگ پذیری تبدیل به جریانی پیچیده می‌شود و فرهنگ جدید به سهولت فرد را تحت سلطه و تاثیر خود قرار نخواهد داد.

جامعه

غالبا تعاریفی که جامعه شناسان از جامعه به دست داده اند با یکدیگر شباهت دارد و نکات مشترکی در آنها دیده می شود . بسیاری از متفکرین جامعه انسانی را با بدن انسان مقایسه کرده اند ، رشه این شیوه تفکر را بایستی در یونان قدیم جستجو کرد . ارسطو جامعه را به موجودی زنده تشبیه می کند که قانون تولد و رشد و مرگ بر آن حاکم است . اسپنسر فیلسوف انگلیسی عقیده دارد که هم جامعه هم بدن انسان تابع اصل تکامل بوده و از طرف دیگر سیستم عصبی در انسان را با نظام ارتباطات در درون جامعه مقایسه کرده است . اگوست کنت بانی جامعه شناسی معتقد است که جامعه از تمام افراد زنده و همچنین از تمام کسانی که از این جهان رفته اند ولی با تاثیر خود در ذهن اخلاف خویش به حیات خود ادامه می دهند تشکیل می یابد . به نظر کنت هیچ موجودی به اندازه جامعه مستعد پیشرفت سریع و بویژه ترقی مداوم نیست زیرا در نتیجه توالی نسل ها اجتماع مسلط بر زمان گردیده است و بنابراین از نظر وی جامعه همانند کاروانی از نسل های گذشته و معاصر است که در راه ترقی و تعالی سیر می کند . امیل دورکیم جامعه را موجودی زنده می شمارد و معتقد است همچنانکه هر جانداری تنها از اجتماع ساده سلولها بوجود نیامده و دارای حس عمومی یا حیات می باشد ، جامعه نیز تنها از گرد آمدن ساده افراد تشکیل نیافته بلکه دارای وجدان و روحی جمعی است و مطالعه جلوه های وجدان جمعی ( حالات روحی و عاطفی جمع ) را می توان موضوع علم جامعه شناسی دانست . گاستون بوتول جامعه شناس فرانسوی جامعه را متشکل از گروه انسانهایی که دارای طرز فکری مشابه اند می داند که روابط آنها مبتنی بر تفاهم متقابل است .  جامعه مجموعه ای از افراد انسانی استکه با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاصی به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند . زندگی دسته جمعی این نیست که گروهیاز انسانها در کنار هم و در یک منطقه زیست کنند و از یک آب و هوا و یک نوع مواد غذایی استفاده نمایند . آهوان یک گله نیز با هم می چرند و با هم می خرامند و با هم نقل مکان می کنند اما زندگی اجتماعی ندارند و جامعه تشکیل نمی دهند . زندگی انسان که اجتماعی است به معنی اینست که ماهیت اجتماعی دارد . از طرفی نیازها ، بهره ها ، برخورداریها ، کارها و فعالیتها ماهیت اجتماعی دارد . جز با تقسیم کارها و تقسیم بهره ها و رفع نیازمندیها در داخل یک سلسله سنن و نظامات میسر نیست . از طرف دیگر نوعی از اندیشه ها ، ایده ها ، خلق و خویها بر عموم حکومت می کند و به آنها وحدت ویگانگی می بخشد و به تعبیر دیگر : جامعه عبارتست از مجموعه ای از انسانها که در جبر یک سلسله نیازها و تحت نفوذ یک سلسله عقیده ها و ایده ها و آرمانها در یکدیگر ادغام شده و در یک زندگی مشترک غوطه ورند . آلن بیرو در فرهنگ علوم اجتماعی تعاریفی چند از جامعه به قرار زیر را بدست می دهد : وحدت جزیی ، جسمی ، روانی و اخلاقی بین موجودات هوشمند ، با برخورداری از حکومتی پایا ، فراگیر و کارا ، در جهت تحقق هدفی مشترک بین تمامی افراد . ( وحدت جزیی ، پیوند و تشارک بین افراد یک جامعه است ، نه از هر نظر ، بلکه از برخی جهات آنچنانکه فردیت آنها نیز محفوظ بماند ) جمعی سازمان یافته ، متشکل از افرادی که در سرزمین مشترک زندگی می کنند و به صورت گروهی با یکدیگر ، در جهت ارضای نیازهای اجتماعی اساسی ، همکاری دارند ، فرهنگی مشترک دارند و هر گروه به صورت واحد اجتماعی متمایزی به کار می پردازند . گروهی متشکل از موجودات انسانی که با پیوند های روانی ، زیستی ، فنی و فرهنگی ، همبستگی یافته اند . با این تعاریف می توانیم به تعریف جامعی از جامعه به قرار زیر اشاره کنیم : یک جامعه ، جمعیتی سازمان یافته از اشخاصی است که با هم در سرزمینی مشترک سکونت دارند ، با همکاری در گروهها نیازهای اجتماعی ، ابتدایی و اصلی شان را تامین می کنند و با مشارکت در فرهنگی مشترک به عنوان یک واحد اجتماعی متمایز شناخته می شود .آلن بیرو ویژگیهای اساسی جامعه را به قرار زیر بر می شمرد :

 - 1عمومیت :به عنوان یک واحد معنی دار در سازمان هستی ، هم فرد را در خود جای می دهد ، هم جایگزین آن می شود و افرادی در هر دو جنس و تمامی سنین را در بر می گیرد .

 - 2 تداوم و استمرار : طول عمر جامعه ، از طول هستی هر یک از افراد فراتر می رود . معمولا انسانها در یک جامعه تولد می یابند ، با آن انطباق می پذیرند ولی نمی توانند خود جامعه ای خاص بنا کنند .

 - 3مشارکت کم و بیش فعالانه که مورد خواست افراد است ، کم و بیش از آن آگاهند و آن را در وجود خویشتن احساس می کنند . لیکن در جریان این مشارکت ، هرکس از مزایای حیات جمعی سهم می برد ، ضمن آنکه نقشی فعال در آن ایفا می کند .

 - 4هر جامعه به صورت یک واحد عملیاتی یکپارچه است که افراد باید در درون آن جذب شوند و در برابر قوانین مربوط به جریان امور در جامعه خاضع باشند یعنی به تبعیت از قانون بپردازند .

 - 5در هر جامعه برخی تفاوتهای درونی از نظر روابط ، وظایف و نقشها وجود دارد که در جامعه صنعتی این تمایزات ابعاد وسیعتری یافته است ولی در هر حال هدف از چنین تمایزاتی در نقشها و وظایف رفع نیازهای مختلف جسمانی ، روانی ، فرهنگی و فنی به بهترین وجه است .

- 6ایجاد روابط : جامعه افراد را در زمان و مکان دور هم جمع می کند ، به گونه ای که بتوانند میان خودشان روابط انسانی برقرار کنند .

 -7نظام ارتباطی : جامعه وسایل ارتباطی سیستماتیک و کامل در اختیار افراد می گذارد به طوری که آنان به کمک زبان و دیگر نمادهای مشترک می توانند معانی و مقاصد رفتارهای یکدیگر را بفهمند .

 - 8  نظام قشر بندی : جامعه نوعی نظام قشر بندی پایگاه های اجتماعی و طبقات ایجاد می کند که به هر شخص در ساختار اجتماعی پایگاه یا موقعیتی نسبتا پایدار می دهد .

 - 9نظام جایگزینی : جامعه برای جانشینی نسلها که برای بقا و تداوم هستی اش ضروری است تدابیر و شیوه های منظم و کارآمد تدارک دیده است . بعبارت دیگر جامعه از طریق ازدواج ، خانواده ، گروه های خویشاوندی تداوم خود را تضمین می کند . این وظیفه را می توان تحت عنوان نظام جایگزینی جامعه نیز عنوان نمود .

 -10نظام نظارت اجتماعی : جامعه با نظارت و مراقبت از الگوهای مشترک رفتاری ( ارزشها و هنجارها ) که افراد آنها را در روابط با هم نوعان خود به کار می برند نظم اجتماعی را ایجاد می کنند . نظام نظارت اجتماعی به دو دسته تقسیم می شود : بخشی از آن نظام مقررات و ارزشها را شامل می شود و بخشی دیگر نظام تنبیه و پاداش را در بر می گیرد که در حقیقت محرکهای رفتاری افراد از آن ناشی می شود .

-11 همنوایی اجتماعی : جامعه از طریق نظام سازمان یافته تربیتی رسمی یا غیر رسمی اش ، نسبت به اجتماعی شدن ( جامعه پذیر کردن و فرهنگی کردن ) افراد اقدام می کند .

 -12نظام تولیدی : جامعه با سازمانها و گروههای گوناگون اقتصادیش کار تولید و توزیع کالاها و خدمات ضروری برای زندگی افراد را سامان می دهد .

 -13نظام دفاعی : جامعه با سازمانهای سیاسی ، اداری و انتظامی خود امنیت خارجی و نظم را تامین نموده و ضمنا به تدابیری در زمینه پزشکی و بهداشتی نیز دست می یازد تا اعضایش طولانی تر و با تندرستی بیشتری زندگی کنند و نسل آینده بتواند با تامین بیشتری به بزرگسالی دست یابد .

انسانها بیشتر عمرشان را در گروهها زندگی می کنند؛آنها به عنوان اعضای خانواده ، ساکنان یک محله یا شهر، اعضای یک گروه خاص اجتماعی یا اقتصادی و یا مذهبی و قومی نیز به عنوان شهروندان یک ملت با یکدیگر رابطه دارند. انسانها حتی اگر خودشان هم آگاه نباشند که اعضای یک گرو هند ، باز به شیوه هایی فکر و عمل می کنند که دست کم بخشی ازآنها را عضویت در گروه تعیین می کند. نوع لباسی که آدمها می پوشند، نوع خوراک و نحوه خوردن آنها، عقاید و ارزشهایشان و رسومی که رعایت می کنند، همگی تحت تأثیر عضویت آنان در گروههای گوناگون می باشند. جامعه شناسی را می توان به عنوان بررسی علمی زندگی گروهی انسانها تعریف کرد.جامعه شناسان در واقع می کوشند تا آنجا که ممکن است این نکته را به دقت و به گونه ای عینی توصیف و تبیین کنند که انسانها چرا و چگونه در گروهها با یکدیگر رابطه دارند.
یکی از اهداف عمده جامعه شناسی پیش بینی رفتار اجتماعی و نظارت بر آن است. این هدف در جامعه نوین بصورتهای گوناگونی تحقق می یابد. همچنین جامعه شناسی به تخفیف تعصبها و پیشداوریهایی که مانع انعطاف پذیری بیشتر انسانها در برخورد با موقعیتهای تازه می شوند، کمک می کنند. سرانجام باید گفت که بررسی جامعه شناختی شیوه های نگرش و واکنش نوینی را در برخورد با سیمای پیوسته متغیر واقعیت اجتماعی، برایمان فراهم می آورد. جامعه شناسی جوان ترین رشته علوم اجتماعی است. واژه جامعه شناسی را در سال 1838 اگوست کنت فرانسوی در کتاب فلسفه اثباتی اش بدعت گذاشت .کنت را عموما بنیانگذار جامعه شناسی می دانند. او معتقد بود که علم جامعه شناسی باید بر پایه مشاهده منتظم و طبقه بندی استوار گردد. هربرت اسپنسر انگلیسی در سال 1876 نظریه تکامل اجتماعی را تحول بخشید که پس از پذیرش و رد اولیه ، اکنون بصورت تعدیل شده دوباره پذیرفته شده است. اسپنسر نظریه تکاملی داروین را در مورد جوامع بشری به کار بسته بود. او معتقد بود که جوامع انسانی، از طریق یک تکامل تدریجی، از ابتدایی به صنعتی تکامل می یابند. او در نوشته هایش یادآور شده بود که این جریان یک فراگرد تکاملی طبیعی استکه انسانها نباید در آن دخالت کنند. لستر وارد آمریکایی کتاب جامعه شناسی پویا را در سال 1883 منتشر کرد. او در این کتاب از پیشرفت اجتماعی از طریق کنش اجتماعی با هدایت جامعه شناسان ، هواداری کرد. امیل دورکیم در 1895 کتاب قواعد روش جامعه شناسی را منتشر کرد و در آن ، روشی را که در بررسی ماندگارش از خودکشی در گروههای گوناگون به عمل آورده بود، به روشنی شرح داد. دورکیم یکی از پیش گامان تحول جامعه شناسی است. او سخت بر این باور بود که جوامع بشری با باور داشتها و ارزشهای مشترک اعضایشان انسجام می یابند. ماکس وِبِر (1920-1864)معتقد بود که روشهای علوم طبیعی را نمی توان درباره مسائل مورد بررسی در علوم اجتماعی بکار بست. وبر استدلال می کرد که چون دانشمندان اجتماعی جهان اجتماعی محیط زندگی خودشان را بررسی می کنند، همیشه قدری برداشت ذهنی در بررسیهایشان دخالت دارد. او معتقد بود که جامعه شناسان باید فارغ از ارزشهایشان کار کنند و هرگز نباید اجازه دهند که تمایلات شخصی شان در پژوهشها و نتیجه گیریهایشان دخالت کنند. درس جامعه شناسی در دهه 1890 در بسیاری از دانشگاهها ارائه شد. در 1895، مجله آمریکایی جامعه شناسی انتشارش را آغاز کرد و در 1905 انجمن جامعه شناسی آمریکا بنیان گذاشته شد.

اجتماع

نقش اجتماعی را می‌توان فعالیتی دانست که در جامعه بر عهده فرد یا گروهی قرار دارد و چون آنچه را که در جامعه بر عهده فرد است انتظارات در دیگران بوجود می‌آورد, بنابراین در تعریفی دیگر "نقش اجتماعی را به معنای انتظاراتی می‌دانند که باید دارند موقعیت یا پایگاه اجتماعی آنرا برآورده سازد. نقش اجتماعی را به انواع زیر می‌توان تقسیم نمود:  - 1 نقش محول  - 2. نقش انتسابی - 3.نقش اکتسابی .
نقش محول یا نقش مقرر شده نقشی است که براساس هنجارها و موازین موجود در یک جامعه به عهده فرد واگذار گردیده و بنابراین دیگر از وی ایفای آن نقش را انتظار دارند. مثلاً نقش محول یک معلم تدریس است که این کار طبق ضوابط و مقررات خاصی برعهده وی قرار داده شده است .
از نقش محول در مواردی که مربوط به خصوصیات فیزیکی فرد از قبیل سن , جنس ورنگ پوست می‌گردد و یا نتیجه عضویت وی در گروههای اضطراری مثلا ً , خانواده , طایفه , قوم , نژاد و غیره ...می‌باشد, تحت اصطلاح نقش انتسابی یا نقش طبیعی می‌توان نام برد. بنابراین منظور از نقش انتسابی در حقیقت نقشی است که بطور طبیعی و یا بوسیله دیگران برای فرد تعیین گردیده و تغییردادن آنها خصوصاً در جوامع سنتی و کشاورزی و در مواردی نیز امکان ناپذیر است ( مثل نقش اجتماعی افراد در نظامی کاستی).
نقش محقق و نقش اکتسابی که در پاره‌ای از آثار نویسندگان به خطا بصورت مفهومی واحد تلقی گردیده است نقش هایی هستند که فرد در بوجود آمدن آنها دخالت مستقیم دارد و بدین معنی که نقش اکتسابی نقشی است که فرد در مقابل نقشی که به وی تحمیل شده یا بر عهده وی قرار داده شده , برا یخود بوجود آورده است مثلاًُ انتظاری که در جامعه سنتی از فرزند یک دهقان دارند, دنبال کردن شغل پدر عینی پرداختن به کار کشت و کار است به سیاق و روش آباء و اجدادیش و حال چنانچه فرزند دهقانی راه و رسم آباء و اجدادی خود را به کناری نهاد و به جای بی شغل پدر را گرفتن به شهر آمده و کار دیگری غیر از کشاورزی برای خود دست و پاکند . این نقش جدید را "نقش اکتسابی " گویند . یعنی نقشی که آن فرزند دهقان با تکیه بر پشتکار و لیاقت کسب نموده است . اما نقش محقق یا نقش تحقق یافته, نقش محولی است که بازیگر اجتماعی بنا به ذوق و سلیقه و ابتکار شخصی آنرا دگرگون نموده وبه شیوه‌ای که خود تمایل دارد آنرا به عمل در می‌آورد و بهمین دلیل آنرا نقش عملی فرد نیزگفته‌اند یعنی نقشی که عملاً ایفاء می‌شود. بعنوان مثال نقش محقق معلم روشی است که در تدریس بکار می‌برد و نحوه برخوردی است که با دانش آموزان دارد, معلم ممکن است در عین حالیکه در چهار چوب مقررات موجود به کار موظفش به پردازد, باری بالا بردن سطح سواد دانش آموزانی که مشکلاتی در امر آموختن بعضی از مطالب دارند دایره فعالیت خود را از کلاس به خانواده دانش آموز گسترش داده و مشکلات دانش آموز را با اولیاء دبستان و اولیاء وی در میان گذاشته و شیوه و را ه حل های خاصی را برای جبران عقب ماندگی دانش آموزان ارائه دهد و یا خود در کلاس روشی در پیش گیرد که دانش آموزان ضعیف را بتدریج به سطح افراد متوسط ارتقاء دهد و... بنابراین هر کس می‌تواند نقش محول خود را به نحوی که خود مایل است و با تکیه بر ابتکار و ذوق خود به نقش محقق تبدیل کند.
 پایگاه اجتماعی عبارت از موقعیتی است که فرد در سلسله مراتب اجتماعی در ارتباط با اهمیت ارزشی که نقش اجتماعی وی در جامعه دارد ,بدست می‌آورد. به عبارت دیگر با توجه به اینکه هر جامعه‌ای در ارتباط با نقش های اجتماعی اعضایش دارای سلسله مراتبی است, لذا افراد بر حسب اهمیت و ارزشی که نقش آنها در جامعه داراست . در رده ‌های بالای سلسله مراتب با در رده‌های پایین قرار می‌گیرند و به همین عامل افرادی که در این افرادی که دارای نقش های متعددی در جامعه هستند. پایگاههای اجتماعی متفاوتی نیز دارند . بنابراین موجودیت فرد در جامعه و از دیدگاه جامعه شناسی با توجه به مجموعه نقش‌ها و موقعیت هایی که وی در جامعه ایفاء می‌کند شکل می‌گیرد. به قول هانری مندراس جامعه شناس فرانسوی: اگر موقعیت های متفاوتی که فرد در اختیار دارد نسبتا ً با هم ممکن باشند پایگاه می‌تواند نسبتاً متجانس باشد. هر موقعیت حرفه‌ای دارای ویژگیهای چندی است از قبیل شان, کشش , میزان آزادی فرد و دستمزد, براساس این چهار متغیر می‌توان موقعیت های گوناگون را در شالوده دیوانی (بوروکراتیک) تعیین کرد و به هریک از آنها باعتبار عناصر چهار گانه مذکور نموده داد. معمولاً در سلسله مراتب جوامع اروپایی هر چه کار انسان جالبتر باشد , شان و آزادی انسان و میزان دستمزد او هم بالاتر است . در چنین جوامعی ارباب بزرگ کسی است که دارای بالاترین دستمزدها بوده , از پرستیژ بالایی برخوردار است . در چنین جوامعی ارباب بزرگ کسی است که دارای بالاترین دستمزدها بوده , از پرستیژ بالایی برخوردار باشد , جالب ترین کارها را داشته باشد و ساعت کار او هم به دلخواه خودش باشد ( یعنی از آزادی بیشتری برخوردار باشد.) در موقعیت های متوسط سلسله مراتب اداری , بعضی می‌پذیرند که دستمزد نسبتاً پایینی داشته باشند تا از شان یا پرستیژ بالاتر و کار جالب تر و آزادی کاملتری برخوردار گردند یا برعکس یک کار نامطلوب می گیرند تا دستمزد بیشتری دریافت کنند و بالاخره بعضی دیگر آزادی را فدای شان می‌کنند و از این قبیل... خلاصه این که این چهار ویژگی ممکن است به صورتهای گوناگون با هم ترکیب شوند با توجه به آنچه که در مورد پایگاه اجتماعی و نقش اجتماعی گفته شد , افرادی که در جامعه نقش های مختلف ایفاء می‌کنند , در عین حالیکه در یک گروه اجتماعی از پایگاه رفیعی برخوردارند, ممکن است در همان جامعه , ولی در گروهی دیگر پایگاهی متوسط و یا پایین را احراز کنند. بعنوان مثال کارگری که فاقد هر گونه تخصص و آگاهی علمی است در یک واحد تولیدی که امتیاز افراد و پایگاه آنان در ارتباط با تخصص و آگاههای علمی و تکنیکی است و موقعیت شغلی مناسبی نمی‌تواند داشته باشد و بنابراین در سلسله مراتب اجتماعی و شغلی این گروه تولیدی در پایگاه اجتماعی پائینی قرار می‌گیرد و در مقایسه جمع مدیران و مهندسان و تکنسین ها اعضاء سایر رده‌های اداری نقشی که وی انجام می‌دهد نقشی است که به آسانی قابل جابجایی بوده ودر نظام ارزشهای آن گروه ارزش چندانی ندارد اما همین فرد ممکن است در روستای محل تولید و یا محل سکونت خود بدلیل تقوا, درستکاری یا سابقه خانوادگی و یا به طور کلی به جهت شیخوخیتی که در جامعه قبیله‌ای , طایفه‌ای خود دارد, از پایگاه بسیار رفیعی برخورد دار بوده و سخنان وی با توصیه و پیشنهادهای وی در میان جمع مورد پذیر ش و قبول عام باشد , وی را احترام و تکریم کنند و در صدرش نشانند . پایگاه اجتماعی را نیز همانند نقش اجتماعی می‌توان به پایگاه محول , انتسابی , محقق و اکتسابی تقسیم نمود . ذکر این نکته ضروری است که هر فرد علاوه بر پایگاههای متفاوتی که در سطح جامعه در ارتباط با نقش هایی که ایفاء میکند دارد، دارای یک پایگاه عمومی نیز هست که آنرا پایگاه طبقه‌ای گویند و تعلق فرد را به طبقه‌ای خاص با پاره‌ فرهنگی خاصی نشان می‌دهد.

 


بالا
 
بازگشت