سالار عزيزپور

 

زبان پژوهش وويژگی های آن

 

بحران فرهنگی دراين چند دههً پسين همراه با پالايش سکه های تقلبی و فرآوردهای قبايلی و بازاری ، انديشه و فرهنگ مان را چنان آشفته گردانيده که ابتدايی ترين توجه و  داوری دادگرانه را از ذهن مان ربوده است.

پژواک اين آشفتگی ، بسيار گسترده است که دراين نبشته جای بحث آن نيست . در اين جستار تنها به آن بخشی ازاين نابسامانی می پردازيم که در پهنهً نوشته ها و نگاشته بازتاب خود را داشته است و در چارجوب ناهنجاری های دستوری ، نگارشی و گزينش نادرست واژه ها زبانزدها نمانده حتا کارکرد دستگاه معنايی وواژگانی را به پراگندگی و نابسامانی کشانده است. و دراين ميان  بيشترين  آسيب را گونهً زبان پژوهش ديده است.

زبان پژوهش باوجود پيشنهً دراز دامانش ، به مفهوم امروزی زبانيست نوپا و تازه بدوران رسيده، از همين روست که دسته بزرگی از نويسندگان ما ميان اين گونهً از زبان نوشتاری و گونه های ديگر آن تمايزی را نمی پذيرند. آن گونه که داستان می نويسند به همان گونه و همان زبان به پژوهش می پردازند که کاريست پرسش برانگيز و نادرست. با چنين بی پروايی است که گونهً زبان پژوهش اصالت اش را می بازد. گويايی ، رسايی و روشنی خود را از دست ميدهد. انديشه های ژرف علمی و فنی را بر نمی تابد ، و تا مرز زبان گنگ و چند پهلو و مبهم پائين کشيده ميشود.

برای روشنی بيشتر به چند موارد آن در اين جا اشاره ميکنيم :

1 ـ يکی از اين موارد ، بی توجهی نسبت به القاب و صفت هايی است که مقام و موقعيت و پيشهً دست اندر کار هنر کلامی را تعيين و مشخص می کند.

در گذشته اگر دربارها و ساير نهاد های قدرت بودند که صفت هايی همچون ملک الشعرا ، سلطان العما .... به کسی می بخشيدند. و اينان کسانی بودند که شايستگی اين صفت ها  و القاب را نيز داشتند در کنار آن اين صفت ها و القاب به آسانی بدست نمی آمد. در آن زمان پس از رنج و آموزش زيادی و زانو زدن در برابر استادان به کتابت و محرری ميرسيدند. صفت « کاتب » به هر بی سوادی و يا ابجد خوانی داده نمی شد چه رسد به صفت هايی چون نويسنده ، شاعر ، دانشمند ، متکلم  و علامه ...

آنگونه که همه ما ميدانيم در روزگاران پسين ارزشها و معيار های کهن دگرگون شده و معيار های ديگری در شاعر بودن ، نويسنده بودن و .... پذيرفته شده است.

بدبختانه ما نه به معيار های ديروزی تن ميدهيم و نه به معيار های امروزی!

درحاتم بخشی های خويش در باب نامگذاری و القاب دست از پا خطا می کنيم حتا از « ملاک » های های درباری پا فراتر می گذاريم. و نه تنها به دوست نوازی ها و به اصطلاح دشمن ستيزی ها بسنده می کنيم.

اين شيوه تنها و تنها در چار چوب نبشته های غيرمعياری و بازاری محدود نمانده تا حوزهً نوشته های پژوهشی و علمی مانند « دانشنامهً ادب افغانستان » نيز نفوذ کرده است. آنگونه که شاهد هستيم پژوهشگران اين اثر گران بها و گرانمايه در برخی موارد در کاربرد صفت هايی چون نويسنده و شاعر ، پژوهشگر سخاوت بيش از اندازه به خرج داده اند! نمونه ديگر آنرا ، ما در يک ترجمه تاريخی يکی از از مترجمان آگاه و زبان دان خود می بينيم. در اين اثر نگارنده آن اثر در ديباچه ی کتابش واژهً « فرهنگی » چنان سلاخی کرده و کار برد درست آنرا از نظر انداخته که از بی پروايی مترجم موی بر اندام آدمی راست می شود. به گفته ی شاعر : چون کفر از کعبه خيزد کجا ماند مسلمانی !

2 ـ موارد دومی آن ، بی پروايی در گزينش و کاربرد اصطلاح های سياسی و فرهنگی و فلسفی ، عرفانی و ... می باشد. نمونه آن تفاوت نگذاشتن ميان مفاهيم تصوف و عرفان است. که بسياری از نويسندگان و پژوهشگران ما اين دو واژه را به يک مفهوم بکار ميبرند. اين درست است که زبان پارسی دری با کمبود واژه ها فنی و علمی مواجه بوده و اين يکی از آن نکاتی است که بايستی برآن توجه داشت. و اينهم بسيار طبيعی است چراکه ، هنوز که هنوز است جامعه و تفکر صنعتی نداشته ايم چه رسد به جامعه فراصنعتی و ذهنيت و زبان آن !

باآنهم لازم است در مورد داشته های مان وقت کافی داشته باشيم و همچنان در پهلوی اصطلاحات لاتين تا حدود امکان برابرهای فارسی آن را بايد بنويسيم.

سومين موارد و آخرين آن : بکار گيری  « فعل » کار واژه های ترکيبی است. که اين خود به بزبان پژوهش صدمه ميرساند ، بايستی براين اصل توجه داشت.  از همين رو به زبان های کار برد فعلها ترکيبی در زبان پژوهش در همين مقال اشاره کرده ام.

 پس از ياد دهانی موارد فوق لازم ميدانم برخی از اصطلاحات را  که دراين جستار بکار برده شده پيش از وارد شدن به اصل موضوع تعريف کنم.

نخست از همه به تعريف زبان می پردازيم :

زبان : از يک نظر مجموعهً نظام يافته ای نشانه ها است که دلال سه دستگاه می باشد :

1 ـ دستگاه دستوری  2 ـ دستگاه صوتی يا آوايی 3 ـ دستگاه واژه گانی

در پهلوی آنکه زبان وسيله بيان انديشه و عواطف است از نگاه کارکرد اجتماعی وسيله پيوند و ارتباط با ديگران می باشد ، و از نظر ديگر زبان دارای ژرف ساخت و قواعد گشتاری و روساخت می باشد يعنی در اصل نظامی ذهنی است که بصورت ابزاری آوايی و با توشتاری ظاهر می شود. (1 )

البته دراين نبشته نگاه ما به زبان پژوهشی است و برداشت خود را از زبان در چارچوب گونهً زبان پژوهشی محدود کرده ايم که يکی ازکار کرد های زبان را می سازد آنهم در عرصه خاصی.

ناگفته پيداست که زبان نظر به کارکرد و موقعيت مکانی ، اجتماعی ، تاريخی ، گونه های مختلف داشته و دارد. يکی ازاين گونه ها زبان پژوهش است.  برای توضيح مشخصات آن آنرا با زبان شعر و زبان داستان به شکل فشرده مقايسه می کنيم.

اگر ازگونه های تاريخی زبان پارسی دری ، پارسی قديم ، اوستايی ، پهلوی ... و يا گونه های جغرافيايی لهجه های مختلف مانند : شيرازی ، کابلی ، بدخشانی ، سمرقندی ، هراتی ، بلخی ، تهرانی بگذريم ، می رسيم بزبان پژوهش که موضوع اين نبشته است. زبان پژوهش که گونهً از نثر پارسی است و گونه های نثر پارسی چون ان همه زبانهای ديگر از ثبانی که گونه شعر برخوردار است بهرور نمی تواند باشد.

زيرا نشر هر زبان با زندگی روزمره و عمل اصل زبان پيوندی شگرف دارد. و نماينده تحولات و ترتيبات و فراز و نشيب های علمی ، اجتماعی ، سياسی و نظامی آن جامعه است. مراد اين نيست که گونه شعری زبان چنين مسايلی را نمی نمايد. ويا نشاندهنده عوامل اقتصادی و معنوی يک جامعه نيست. مقصود اينست که اين پديده های مربوط به  زندگی بيشتر برگونه نثر زبان پرتو می افگند تا بر گونه شعر.

نابسامانی های نثر گونه فارسی دری قصه ای دارد مشرح ، هم گريبانگير همهً اهل قلم نمی شود. ليکن چون اين نوشته نمودار ابتذال هاست ، گريزی نيست از ذکر

آن و نا توانی و استثناها. يکی از غلطی ها که برگونه نثر فارسی دری چسپيده ناشی از طرز تصور ناخوشی است از دستور زبان.روشن تر بگويم عدم توجه به

 ( ساختار مشخص زبان پارسی دری ) که تا کنون نزد فارسی زبان وجود داشته ، بطوريکه بيشترينه دستورهای زبان فارسی با توجه به دستور های زبان ديگر

پرداخته شده است.

 دستور نويس فارسی زبان در گذشته جانب دستور عربی را متوجه بود و امروز جانب زبان های اروپايی را ... که اين خو صدمه بزرگی به گونه های متعدد زبانی

ما می زند.

از موارد عمومی بحث اگر بگذريم می رسيم به موارد خاص آن. اينکه گونه زبانی نثر در محدوده خود گونه های متعددی را می پروراند و پرورش اين گونه ها به

ارتباط کار برد و کيفيت استفاده نثر است.

در مقام های گوناگون بدليل کار برد نثراست در مقامهای های گوناگون  بدليل کاربرد نثر ئر مقام های عابده موجب آمده که گونه نثر زبان دری افغانستان گونه های

اداری ، نظامی ، داستانی و پژوهشی وغيره داشته باشد. » (2)

تقريبا در همه جای جهان هر زبانی که بيش از يک شهروند گوينده داشته باشد ، دارای گونه هايی است که به تفاوت و نسبت آن ها را گويش ، لهجه و گونه

ميگويند ، گويش هنگامی است که گويندگان گويش يا زبان ديگر  ، آنرا نه فهمند. برعکس گونه را گويندگان يک زبان می فهمند ، اما بکار نمی برند. به طور

مثال :   اگر گزار تان به دادگستری افتاده باشد ملاحظه کرده ايد که گونه خاصی از فارسی در مکاتبات آنجا بکار ميرود که آنرا در وزارتخانه های ديگر و

مردم عادی بکار نمی برند. اين بدان سبب است که قشرهای يک اجتماع می توانند گونه های زبانی داشته باشد و در موارد خاصی آن را بکار برند.

اين گونه ها بيشتر با واژگان و به ندرت ، ويژگی های ساختاری و نحوی مشخص می شوند.  زبان روزنامه ایََ  زبان لفظ و قلم هايی ديگری از زبان فارسی معروف است (3) طور مثال ما گونه زبان داستانی داريم که بيشتر برمبنای توصيف و روايت است و گفتگو. برخلاف زبان شعرها برمبنای صور خيال ، نماد و .... روايت است و بازتاب دهنده واژه های چند پهلو و معانی متعدد می باشد.

گونه زبان در شعر اطلاعی از چيز ديگر به ما نمی دهد ، بلکه خود زبان را در معرض تجربه ای بی واسطه قرار می دهد. و در نتيجه گونهً زبان شعر ، نه

 بيانگر ديگری ، که بيانگر خويش است. به اين معنی که در شعر ماده ی زبان در لايه های گوناگون آوايی ، واژی ـ دستوری و معنايی خود بصورتمستقيم و

 بدون ميانجی به خواننده منتقل می شود ، واز اين راه شعر محل تماس بی واسطه ی ما با پديده ای از دنيای پيرامون ، با زبان است ، از همين رو گفته اند که

 شعر کنشی نشانه ای نيست ، بلکهکنشی مبتنی بر انتقال حس اطلاع است.... يعنی شی شدن زبان و لمس آن (4 ).حال سخن اينکه از زبان پژوهش تا گونه

زبان شعر فاصله زياد است.

گونه زبان پژوهش بر مبنای تجربه است و تحليل نه بر مبنای تخيل و نماد...  واژه ها دراين گونه زبانی يک پهلو استند و شفاف. زبان پژوهش واژه های

 چند پهلو را بر نمی تابد. زبان پژوهش بايستی زبانی باشدکه از عهد بازتاب باريکی ها و ظرافت ها فنی برآيد. زبان پژوهش بايستی زبانی باشد ، که اجرای

 پديده ها را بيان کند و به کلی گويی ها بسنده نه نماند.

دراين زبان از کاربرد فعل های مرکب مانند به جای انداختن « ذخيره کردن » ، به جای پيوستن « ملحق شدن » وبه جای درآمدن « داخل شدن » و به جای

گشودن « بازکردن » بايد دوری کرد. زيرا که درزبان علمی و پژوهشی مشتقات از فعل بسيط ساخته می شود و طبيعی هم است.

ازاين رو ساخته در اصطلاح های علمی عموما از نوع پيوستار ، نوشتار، ويراستار ، پالايه ، افروزه و نظير آنهاست. سود و ثمره يی ازاينگونه نبشته

 ها زبانی بدست خواهد آمد. که ما ازاين پراگندگی بدر آييم کانون و انجمنی از نويسندگان و پژوهشگران و شعرايی داشته باشيم تا براينگونه گفته ها داوری

نمايند.

داوری مسئولانه و پژوهشگرانه.  به اميد چنان روزی اين جستار را پايان نيک و پسنديده می بخشم.

 

رويکردها و سرچشمه ها :

 

1 ـ ساخت زبان فارسی ـ ابومحبوب ص 12 ـ 13

2 ـ تاريخ و زبان در افغانستان ـ نجيب مايل هروی از مقاله قصه ای  افزون بر « سی قصه »

صص 140 و 141  

3 ـ زبان رسانه ها ـ  داکتر علی حضوری ـ جامعه سالم شماره بيست و دوم شهريور 74 ص 70

4 ـ مقاله زبان شناسی شعر ـ مهران مهاجر ، محمد نبوی ص 151

5 ـ مجله فرهنگستان چاپ ايران


بالا
 
بازگشت