یکی ازدوستان این مقاله را که در کتاب « کودتای حمل 1371 و اهداف » بمناسبت ششمین سالگرد درگذشت دوکتورنجیب الله به چاپ رسیده ، غرض نشر فرستاده است.

این مقاله جهت آگاهی بینندگان ، بحث و تبادل نظر به نشر میرسد. خواهشمندیم تا هموطنان ما نظریات شانرا پیرامون آن غرض نشر برای ما بفرستند.

چرا دوکتور نجیب الله رئیس جمهورپیشین افغانستان به دفترملل متحد در کابل پناهنده شد؟

 نوشتة  : محمداسحق توخی

********************************************************

 

خوانندگان محترم اطلاع دارند و به احتمال قوی کتاب « اردو وسیاست » نوشته ای محترم جنرال محمد نبی عظیمی را خوانده خواهند بود. در اثر مذکور نویسنده تلاش نموده تا نقشی را که او همدستانش در حوادث بدفرجام حمل 1371 ( اپریل 1992 ) و عواقب فاجعه بار آن داشته اند، از دیده ها پنهان نمایند و در عین حال قهرمان (!) مطلوب خویش را در کتاب مذکور نه تنها مبرا از هرنوع مسئولیت جلوه دهند، بلکه آنان را بحیث انقلابیون واقعی معرفی و بار اشتباهات تاریخی و خیانت های شانرا بدوش دیگران بیندازند.

خوشبختانه شخصیت هائیکه در جربیان حوادث مذکورناظر انکشاف اوضاع در آن سالها بودند، ادعای نادرست و بی اساس جنرال عظیمی را در کتب و مقالات و مصاحبه های خود با ارایه اسناد، مدارک و دلایل منطقی رد نموده اند. بخصوص در کتاب « دشنه های سرخ » نوشته محترم فقیرمحمد ودان و « نگاهی به تاریخ حزب دیموکراتیک خلق افغانستان » نوشته محترم عبدالقدوس غوربندی بر گذشته های تاریک ح.د.خ.ا و حوادث فاجعه بار اپریل 1992 روشنی انداخته شده و به سوالات زیادی در مورد پس منظرو عوامل حوادث مذکور پاسخ های روشن ارایه گردیده است.

جنرال عظیمی در نوشته یی منتشره در شماره مسلسل 41 نشریه ای « آزادی » چاپ دنمارک تحت عنوان « روزگار غریبی است، نازنین ! » بازهم تلاش نموده است بوسیله ای بازی با کلمات به زعم خویش دلایلی را به خورد خواننده ( بخصوص خواننده های محترمی که که از جریان حوادث بدور بوده اند ) بدهد که این او و همدستان او نبودند که عملیه ای صلح ملل متحد را در افغانستان ناکام نمودند بلکه رئیس جمهور سابق دوکتور نجیب الله بود که اگر به دفترملل متحد پناهنده نمی شد، عملیه ای صلح سازمان مذکور تطبیق میگردید و دنیا گل و گلزارمیبود. او خواسته است حقیقت پناهگزینی دوکتور نجیب الله را به دفتر اسگاپ ملل متحد، یک مسئله ای مربوط به خود او وانمود سازد. جنرال عظیمی در نوشته ای خود ادعا میکند که : « هیچکس و هیچ قدرتی وی ( رئیس جمهور نجیب الله ) را مجبور نساخته بود که به اجبار استعفا بدهد ویا به اجبار آمادگی اش را برای انتقال قدرت اعلام بدارد ویا به اجبار به دفتر ملل متحد پناه ببرد، اینطور نیست ؟ »

خوانند ای عزیر!

لطفا توجه نمائید که جنرال عظیمی تا کدام حد دیده درا و پررو است. او و یارانش ارگان های دولتی شمال کشور را در یک معامله و مطابق سناریوی تهیه شده ای خارجی، در اختیار جنرال دوستم ، شورای نظار، حزب وحدت و عده ای از قوماندانان وابسته به سرویس های مخصوص خارجی ، قرار دادند. سالنگ ها، پروان و میدان هوایی بگرام بوسیله ای شان در تصرف احمدشاه مسعود درآمد. بتاریخ 25 حمل توسط محمود بریالی، بدون اجازه ای رئیس جمهوربرحال و قوماندان اعلی قوای مسلح، افراد شورشی جنرال دوستم وشورای نظار را ذریعه ای طیاره به کابل انتقال داده و میدان هوایی پایتخت را در اشغال شان قرار دادند. تیلفون های رئیس جمهور را قطع کردند و در نتیجه ای انکشاف اوضاع ناشی از اقدامات کودتایی آنها ، رئیس جمهور مجبورشد به دفتر اسگاب ملل متحد پناهنده شود. در غیر آن چنانچه کودتاچی ها از او خواسته بودند، میبایست بحیث وسیله یی جهت تطبیق توطئه های شان قرار میگرفت. مسئولیت تخریب عملیة صلح ملل متحد و عواقب خونبار آن را بگردن او می انداختند. در اواخر او را هم مانند غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی به قتل میرساندند وبعدا اعلام مینمودند که رئیس جمهورخود کشی کرد. بطور قطع پلان شان چنین بود.

در قسمت دیگر جنرال عظیمی نوشته است که : « بنان سیوان بصورت روشن بتاریخ 20 اپریل (شش روز قبل ) از فرار نافرجام نجیب الله در باره ترک کشور به او اطمینان داده بود و در مدت همین شش روز که درکابل وضع امنیتی کاملا عادی بود، دوکتور نجیب الله آمادگی خویش را برای ترک گفتن کشور تکمیل میکند. »

محمدنبی عظیمی باید بپذیرد که : " درغگوحافظه ندارد " زیرا او مصاحبه بنان سیوان را که بتاریخ 20 اپریل 1992انجام داده بود، " شش روز قبل " از پناهنده شدن رئیس جمهور سابق محاسبه میکند، به گفت او رئیس جمهور نجیب الله باید بتاریخ 26 اپریل 1992 بدفترملل متحد پناهنده شده باشد. در حالیکه دوکتور نجیب الله که نگارنده هم با او بودم، بتاریخ 15 اپریل 1992 مجبور گردید بدفتر ملل متحد پناه ببرد، نه 26 اپریل. بنان سیوان شش روز بعد از پناهنده شدن ما، یعنی 20 اپریل در تالار انترکانتی ننتل در برابر خبرنگاران اظهارکرد که خروج مصئون رئیس جمهور سابق از کشور بخشی از عملیه  ای صلح ملل متحد بود. یعنی بعد ازینکه جنرال عظیمی و یاران او کودتا را انجام داده وقدرت را عملا در دست گرفته بودند، بنان سیوان این اظهارات را بعمل آورده بود نه قبل از کودتای آنها.

برای یک لحظه فرض کنیم که : اگر با وجود فشار کودتا چیان، این محال ممکن میبود که رئیس جمهور را کودتا چیان مانند غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی، از بین نبرده و او می خواست در کشور بماند، آیا در آنصورت عملیه ای صلح ملل متحد تطبیق میشد ؟ آیا از جانب کودتاچیان به شورای 15 نفری ادارة موقت اجازه ورود به کابل داده میشد تا قدرت را بدست بگیرند؟ جواب را همه کس بشمول جنرال عظیمی میداند که هرگز نه ! زیرا کودتا اصلا علیه رئیس جمهور نه، بلکه برضد عملیه ای صلح مذکور سازمان دهی و عملی گردیده بود. رئیس جمهور بهر حال کناره گیری از قدرت را بخاطر تامین صلح در کشور پذیرفته بود.  بنابرین کودتا علیه کسیکه خود بخاطر صلح کنار رفتن خود را از قدرت وحتی خروج خویش از کشور را پذیرفته بود، دلیل نمیتوانست داشته باشد.

جنرال عظیمی باید به یاد داشته باشد که بتاریخ 26 حمل 1371 در همان ساعتی که ملیشه های شورشی دوستم ذریعة طیاره به کابل انتقال میشدند، نگارنده هم به دفتر رئیس جمهور حاضر بودم که رازمحمد پکتین وزیر داخله از پیاده شدن ملیشه های دوستم به رئیس جمهور تیلفونی اطلاع داد و رئیس جمهور از جنرال عظیمی ، آصف دلاور لوی درستیز و جنرال عبدالفتاح قوماندان هوایی و مدافعه هوایی تیلفونی پرسید که کی به آنها اجازه داده است که وارد کابل شوند؟ رئیس جمهور به جنرال های مذکور هدایت داد تا آنهایی را که فرود آمده اند از میدان خارج وورود بعدی شانرا توقف دهند. چرا هدایت رئیس جمهور را اطاعت و تطبیق نکردند ؟ سوال مهم این است ، در حالیکه جنرال عبد الرشید دوستم از اوامر رئیس جمهور و قوماندان اعلی قوای مسلح کشور، تمرد نموده بود، به اطمینان کدام مقام سیاسی و نظامی افراد خود را به کابل اعزام نمود؟ پاسخ روشن است که او از جانب جنرال عظیمی ، آصف دلاور و جنرال فتاح قوماندان قوای هوایی و مدافعه هوایی و در راس محمود بریالی اطمینان حاصل نموده بود که نیروی شورشی و باغی خود را به پایتخت کشور، اعزام نماید. بنابران جنرال عظیمی و همدستانش با بغاوت وملیشة شمال هم پیمان و هم نظر بودند، بغاوتی که نه تنها منجر به تخریب عملیة صلح ملل متحد شد، بلکه کشور را در حمام خون غوطه ور ساخت. پس رئیس جمهور دوکتور نجیب الله با درک اینکه عملیه صلح ملل متحد توسط جنرال عظیمی و همدستانش عقیم ساخته و زندگی او معروض به خطر گردید ، حق داشت به دفتر اسگاب ملل متحد پناهندگی اختیار نماید، تا در نتیجه کودتاچیان نتوانند به این آرزوی شان برسند که رئیس جمهور را بحیث وسیله تطبیق توطئه های خویش مبنی بر انداختن مسئولیت عملیه صلح ملل متحدو عواقب خونبار آن بدوش او، بکار گیرند. بنابر همین دلیل بود که کودتاچیان و دارودسته شورای نظارشان بالای رئیس جمهور نجیب الله عاصی بودند که چرا به دفتر ملل متحد پناهنده شده بود. طوریکه عبدالوکیل وزیر خارجه آنوقت در کنفرانس مطبوعاتی که فردای پناهنده شدن دوکتور نجیب الله شرکت نمود، با رنگ پریده و لب و دهن گریخته او را به باد ناسزا گرفته و حساب شده اتهام وارد نمود که رئیس جمهور نجیب الله می خواست با کنار کشیدن خود، خلای قدرت ایجاد نماید. همچنان سرپرست وزارت امور خارجه حکومت برهان الدین ربانی ( آقای لفرایی ) در یک ملاقات خود با نماینده ملل متحد، در مورد دلیل عدم موافقه حکومت مجاهدین به خروج دکتور نجیب الله از کشور، افاده نموده بود که چرا او مانند بعضی مقامات رهبری حزب وطن، خود را به دولت اسلامی تسلیم نکرده است. بهمین علت دوکتور نجیب الله مورد خصومت کودتاچیان و همپیمانان جدید سفارش شده ای شان، قرار گرفته بود. که با پناهنده شدنش در دفتر ملل متحد، بخش مهم و نهایی سناریوی قبلا تنظیم و دیکته شده بر آنان نا تمام مانده بود.

جنرال عظیمی در بخشی از نوشته ای مورد بحث خود، استدلال (!) میکند که : « استعفای یک رئیس جمهور وقت و زمان میخواهد برکناری معاونین رئیس جمهور از پست های شان مستلزم وقت و زمان بوده و عقل سلیم حکم میکند که رئیس جمهور حد اقل یک هفته قبل از تصمیم عزیمت شاند بطرف سرزمین عجایب مصروف چنین مسئله های بوده باشد ، اگر کدام حرکت ناگهانی نظامی علیه رئیس جمهور صورت میگرفت، آیا ایشان فرصتی برای نوشتن استعفا نامه مفصل و مطول خویش میداشتند ! ویا فرصتی برای تاسیس شورای نظامی! یا برکناری معانین روئیس جمهور! ...»

به پاسخ آقای عظیمی باید نوشت که بخش سیاسی و مهم عملیه صلح ملل متحد ، انتقال قدرت به شورای موقت بیطرف، نه کدام گروه خاص مجاهدین ، و رئیس جمهور نجیب الله بعد از مشوره با تمام ارگان های حزبی و دولتی و اخذ توافق آنها تعهد انتقال صلاحیت های شانرا به شورای بیطرف در 28 حوت 1370 ( 18 مارچ 1992 ) طی یک اعلامیه رسمیت بخشید. ( امضای آقای عظیمی در کنار سایر مقامات رهبری حزبی و دولتی در تائید از اعلامیه ای مذکور موجود است.)

عملیه صلح ملل متحد از جانب تنظیم های مجاهدین نیز پذیرفته شده بود. بخاطر آمادگی به پروسه ای قبول شده ای مذکور بود و نگارنده حاضر بودم که چنین تصمیم در تفاهم با خود معاونین رئیس جمهور و مطابق با پروگرام عملیه ای صلح ملل متحد اتخاذ و بخشی از آمادگی برای انتقال قدرت به شورای موقت بود. زیرا  در صورت کنار رفتن رئیس جمهوراز قدرت ، معاونین رئیس جمهوربحیث معاونین چه کسی، اجرای وظیفه میکردند؟ ادامة وظیفة آنها بحیث معاونین شورای موقت که ممکن نبود. بنابرین رئیس جمهور آمادگی خود را برای انتقال قدرت به شورای موقت گرفته بود، که کودتاچیان مانع آن شدند ، نه انتقال قدرت به تنظیم های مجاهدین، و گذشت زمان صحت تصمیم او را نیز ثابت نمود. چنانکه یک تعداد زیاد مقامات رهبری حزب وطن و دولت بشمول عبد الرحیم هاتف معاون اول رئیس جمهور، از اشتراک در « مراسم انتقال قدرت به مجاهدین که در تضاد با مفاد عملیه ای صلح ملل متحد بود ، خود داری کردند و متباقی اعضای حکومت به شمول فضل حق خالقیار تحت فشار سرنیزة کودتاچیان به مراسم مذکور برده شدند ولی عبد الواحد سرابی معاون رئیس جمهور ( بعدا وزیر تجارت حکومت مجاهدین از موضع حزب وحدت ) و عبدالحمید محتاط معاون دیگر رئیس جمهور که هر دو با توطئه گران تفاهم داشتند درمراسم مذکور شرکت نموده بودند ، نه عبدالرحیم هاتف که عظیمی در کتاب خود از اشتراک او نوشته است.

اگراز جنرال عظیمی سوال شود که : سازماندهی یک ائتلاف با یک مخالف سیاسی افراطی که تا دندان مسلح بودند وقت و زمان زیاد را ایجاب مینمود یا نوشتن یک استعفا نامه ویا چند سطر فرمان سبکدوشی معاونین رئیس جمهور؟ پاسخ روشن است.

جنرال عظیمی با تجاهل می پرسد که : دوکتور نجیب الله چگونه وقت نوشتن استعفا ناهامه را پیدا کرد؟ ولی از خود نمی پرسد که او وهمدستانش چگونه توانستند در فردای پناهنده شدن رئیس جمهور به ملل متحد یک « ائتلاف بزرگ » را با نیرو های مخالف در شمال و بعضی ولایاتی که شرکای شان درآن مسلط بودند سازمان دهند؟ این پروسه ایست با عمق ووسعت زیاد که به موقع توضیح داده خواهدشد. آقای عظیمی !  این شما بودید که همیشه « جنگ خانگی » و « جنگ خامگی» را آغاز و پیوسته با لجاجت و پروریی ادامه داه اید و اکنون نیز مثل همیشه مسئولیت آنرا بدوش میکشید. نمیدانم با چنین لجاجت و پررویی از کی و چه میخواهید دفاع کنید؟

آقای عظیمی ! در لجن دست و پا زدن فقط یک نتیجه میتواند داشته باشد ، غرق شدن بیشتر، خوشبختانه اکنون همه میدانند که شما ویک تعداد جنرال های همدست شما پیچ و مهره های « بازی بزرگی» بودید که نه تنها نهضتی را برباد دادید ، و ملتی را با تمام هست وبود آن به آتش و خون کشیدید بلکه آن آتش مطابق به پیش بینی دکتور نجیب الله شهید دامن خود شمار را نیز گرفت. بی جهت نیست که رهبر سیاسی تان ( محمود بریالی ) بار ها اعتراف نموده است که : « با کشتی که به ملل متحد و نجیب دادیم ، خود ما مات شدیم . »

مردم شاهد ند که بمجرد پناهنده شدن دوکتور نجیب الله به دفتر ملل متحد جنرال نورالحق علومی ذریعه طیاره از جمهوری اتحادی آلمان با عبور از « فلتر مسکو؟» ... در حالیکه در احتیاط قرار داشت وکدام وظیفه ای بالفعل نظامی هم نداشت درطی یکنیم روز خود را به کابل رسانید.  به مجرد ورود، به هوتل انترکانتی ننتل رفت و در کنفرانس مطبوعاتی بلند بالایی از قبل پلان شده که برایش سازمان داده بودند شرکت کرد.

او در برابر این پرسش خبرنگار بی بی سی که : شما تحت کدام شرایط به « جمیعت اسلامی » تسلیم شدید؟ چنین پاسخ داد : ائتلاف های بزرگ ما را تسلیم نگوئید. افغان به افغان تسلیم نمیشود. ما ائتلاف کرده ایم، تسلیم نشده ایم. من همین حالا از ولایات غربی، جنوب غرب ، شرق کشور در مورد وضع امنیتی ولایات مذکور اطمینان حاصل نمودم ... وغیره وغیره ....

نکته ای درخور توجه این پرسش است که : جنرال نورالحق علومی به کدام اطمینان از جانب کدام قدرتی، با چه تعهداتی درچنین یک موقعیت بحرانی بسرعت خود را به کابل رسانید؟ باید گفت : وقتی محاسبات کودتاچیان برهم خورد و کنترول اوضاع از دست شان خارج گردید، جنرال نورالحق علومی، ترجیح داد تا به همان سرعتی که به کشور برگشته بود بازهم وطن را ترک بگوید وگرنه ، با اطمینان کامل فرستاده شده بود تا به پندار خودش ویا سناریست های توطئه، تاریخ تکرار شود و او نقش جنرال محمد نادرخان را برای « نجات وطن» بازی نماید.... ولی اگر منظور جنرال نورالحق علومی برای برگشت به افغانستان آن بود تا به « گارنیزیون کابل » وبا جنرال عظیمی ، برادرش ( جنرال عبدالحق علومی ) و چند جنرال دیگر، انتظار توام با حقارت برای موکب احمد شاه مسعود رابکشد [ رجوع شود :« اردو و سیاست » اثر منسوب به جنرال عظیمی، صفحات 599 و 600 ] تا از انجام خدمات(!) خویش به او اطمینان بدهد و به یقین که جنرال نورالحق علومی به هیچ صورت رنج آن سفر را برخود هموار نمیکرد، زیرا قرار اظهار شاهدان عینی، او با محمود بریالی، جنرال نبی عظیمی و برادرش جنرال عبدالحق علومی بخاطر سازندگی غیر دقیق آنها جهت تطبیق پلان کودتا و ائتلاف مورد نظرشان پرخاش نموده بود.

در عین حال موازی با کنفرانس مطبوعاتی جنرال نورالحق علومی، عبدالوکیل طی کنفرانس مطبوعاتی دیگری، « یک شبه رة صد ساله رفت » و در مورد « برادران مجاهد »  خود گفت : شما خواهید دید که ما چگونه با برادران مجاهد خود از همشهریان کابل دفاع خواهیم کرد . دوکتور نجیب الله مصالحه نمیکرد، فقط حرف میزد، مصالحه با کی ؟ در کجا ؟ شما دیدید که ما چگونه مصالحه کردیم. من امروز با برادرمسعود ملاقلت کردم.... برادر مجاهد و بزرگوار آمر صاحب شورای نظار ... .. و چنین و چنان ......

خوانندگان عزیز!  آیا امکان دارد در همان چند ساعتی که رئیس جمهور به دفتر ملل متحد پناهنده شد، جنرال عظیمی و همدستانش یک معامله بزرگ را از بلخ تا کابل، از بدخشان تا جوزجان و از بامیان تا پروان، سازمان بدهند و اسم آنرا مصالحه بگذارند؟ هرگز نه ! بهتر است جناب شان به صفحه 496 کتاب « نازنین !» منسوب به خویش ( اردو و سیاست ) مراجعه نمایند و یک بار دیگر آن اعتراف نامه ای خویش را مطالعه نمایند که چگونه ماه ها قبل بخاطر مصلحت های فرکسیونی از ملاقات خود با فرید احمد مزدک در مسکو که به گفته خودش : « روحش ضربه ای بزرگی را متحمل شده بود زیرا مزدک از توطئه و دسیسه ای بزرگی پرده برداشته برداشته بود » ، به کسی چیزی نگفت و نه تنها بالای آن پرده افگند بلکه سرانجام خود نیز درآن شرکت نمود . آیا وی بحیث عضو شورای مرکزی حزب وطن و یک فرد نظامی عالی رتبه نمیدانست که دسیسه ای مذکور چه حوادث خونبار و نتایج وخیمی را در قبال داشت؟ مگر سکوت و خاموشی او ناشی از شرکت او در « بازی بزرگ» پشت پرده نبود؟ آیا خودش سکوت را مصلت دید ویا شبکه هائیکه با آن ارتباط داشت،  او را وادار به این سکوت نموده بود ؟ در جای دیگر از تبصره ای مورد بحث خود ، جنرال عظیمی از مصاحبه پیتر تامسن ، سفیر امریکا نزد مجاهدین ، که گفته بود : « ... در نتیجه نجیب الله آمادگی نشان داد که به مجرد به قدرت رسیدن یک اداره درکابل از قدرت کنار خواهد رفت. ولی این پلان بخاطری خنثی شد که در اخیر مجاهدین داخل کابل گردیدند .... » ، چنین نتیجه گیری میکند : « باید گفت هنگامیکه دوکتور نجیب الله دست به فرار نافرجام زد یعنی ساعت یک شب 26 حمل 1371 ، یکنفر مجاهد هم داخل شهر کابل نشده بود .... پس این پلان باید به نسبت مخالفت مجاهدین بنیادگرا در پشاور،  برهم خورده باشد، درست ؟ »  نخست باید گفت که عدم موجودیت مجاهدین را در شب کودتای شان که باعث پناهنده شدن دوکتور نجیب الله به دفتر سازمان ملل گردید، دروغ میگوید. زیرا پرسونل شورای نظار و دیگر نیروهای شامل ائتلاف شمال( مجاهدین ) یکجا با پرسونل دوستم و تحت پوشش آن، به کابل توسط کودتاچی ها انتقال گردیده بودند بنابرین بی جهت نیست که پیترتامسن مفهوم « در اخیر وارد کابل گردیدند ، به کار برده است. و دوم اینکه عظیمی بار دیگر آگاهانه دروغ میگوید که : « عملیه ای صلح به نسبت مخالفت مجاهدین بنیادگرا در پشاور برهم خورده باشد» . حقیقت اینست که اکثر تنظیم های مجاهدین مقیم پشاوربشمول دو تنطیم بنیاد گرای « جمیعت اسلامی » و « حزب اسلامی ـ گلبدین حکمتیار » به عملیه صلح ملل متحد « گردن نهاده بودند »  و عظیمی نیز در همان وقت ازآن اطلاع  داشت.

آقای عظیمی باید میدانست که مجاهدین از بسیاری سالها بخصوص بعد از خروج نیروهای شوروی ، میخواستند تا فاتحانه وارد کابل شوند، ولی تا زمانیکه در داخل حزب و قوای مسلح خیانت نشده بود ، نه تنها آنها موفق به این آرزوی دیرینه ای شان نشدند ، بلکه شکست های شدیدی را در جلال اباد ، کلات ، گردیز ، کندوز یک تعداد نقاط دیگر نیز متحمل گردیند. و بعد از شکست های مذکور بود که تنظیم های جهادی مجبورشدند تن به عملیه ای صلح ملل متحد بدهند. ادعای عظیمی که : مجاهدین عملیه ای صلح ملل متحد را تخریب نمودند بخاطری هم واقعیت ندارد که : وقتی آنها نتوانستند دولت را سقوط بدهند، چگونه میتوانستند عملیه ای صلح ملل متحد را تخریب نمایند؟  چرا عظیمی و همدستان سیاست بازشان این حقیقت را پنهان میکنند که میخواستند کسی ( احمدشاه مسعود) را که می بایست در ائتلاف شان بمثابه « انگشت ششم » استعمال نمایند، او زرنگ تر و با پشتوانه مطمئن تر خارجی از ایشان ،  توانست خود شانرا مورد استفاده قرار دهد و روی شانه های شان خود را به کابل برساند. فقط با انکشاف این وضع بود که کودتاچیان متوجه شدند که محاسبات شان کاملا غلط بود در نتیجه کنترول اوضاع ازدست شان خارج شد وسایر قوت های مجاهدین نیزبرای ورود به کابل دست به کار شدند.

منظور رئیس جمهورنجیب الله از اقدامات یک تعداد حلقات و نیروها ، که در نامه ای شان به سرمنشی ملل متحد تذکر داده است، همان حلقات فرکسیونی ضد مصالحه و ضد عملیه ای صلح ملل متحد در داخل حزب وطن بود، نه اپوزیسیون خارج حزب.  باید تذکر داد که دوکتور نجیب الله در مورد تخریب عملیه ای صلح ملل متحد بوسیله مجاهدین از بنان سیوان اطلاع نیافت. بلکه برعکس دوکتور نجیب الله، بنان سیوان را از کودتای جنرال عظیمی وشرکایش دربرابر عملیه ای صلح ملل متحد مطلع ساخت. زیرا این جنرال عظیمی و همدستانش بودند که بحیث ستون پنجم دروازه های قلعه را از داخل بروی بخشی از مجاهدین که با اشاره ای بیگانگان در معامله قرار گرفته بودند، گشودند. آیا از بلخ تا به گارنیزیون کابل که مقر فرماندهی جناب شان بود کدام مقاومت و جنگی در برابر شورای نظار و دوستم صورت گرفته بود ؟ کی ها افراد شورای نظار را بطور مخفی پیش از پناهنده شدن رئیس جمهور به ملل متحد ، در کمر بندهای امنیتی جابجا نموده بودند؟

بنابرین طوریکه ادعا میکنند، مجاهدین فاتحانه وارد کابل نشدند، بلکه بخشی از آنها، در یک زدوبند با عظیمی و همدستان او، وارد کابل شدند.

همه شاهد بودند که به مجردپناهنده شدن اجباری دوکتور نجیب الله به ملل متحد جنرال عظیمی قوماندان گانیزیون کابل، جنرال فتاح قوماندان هوایی و مدافع هوایی و جنرال عظیم زرمتی قوماندان عمومی اوپراتیفی وزارت داخله در پشت پرده ای تلویزیون کابل ظاهر شدند و نخست از همه جنرال عظیمی داد سخن داد که : « هموطنان عزیز ! آخرین مانع صلح از روی صحنه کنار زده شد.... » همان مانع صلح که جنرال عظیمی کنار کشیدن او را به مردم مژده داد، حالا در مقاله ای خود او را متهم میکند که چرا آنها را تنها گذاشت؟ کسیکه گویا مانع صلح و آرامش بود، چگونه میتوانست بازهم در کنار این « قهرمان صلح ووطنپرستی» (!) جا داشته باشد. اگر به گفته ای عظیمی اوآخرین مانع صلح بود، باید با کنارکشیدن او صلح تامین میشد، که نشد. برعکس با کنار رفتن او، همانطوریکه خودش بارها پیش بینی کرده بود، بحران سیاسی کشور عمیق تر شد و ابعاد جدید و خطرناک تر کسب کرد که تا حال ادامه دارد. بنابران دوکتور نجیب الله مانع صلح نبود، بلکه عظیمی مانع صلح بودند که او را از پشت خنجر زدند در غیر آن او با موجودیت خود در قدرت، الی انتقال قدرت به اداره موقت مطابق عملیه ای صلح ملل متحد، می توانست با دستان نیرومند یک صلح عادلانه را تامین نماید، تا چنین فاجعه ای ملی بوجود نمی آمد.

جنرال عظیمی بالای این موضوع انگشت انتقاد گذاشته است که چرا رئیس جمهور به مقامات ملل متحد برای کنار رفتن، یکسال قبل اظهار آمادگی نموده بوده و چه « سرهای نازنینی که در طول این یکسال » قربان گردیدند. مگر جنرال عظیمی فراموش کرده است که دوکتور نجیب الله یکسال نه بلکه، شش سال قبل از پناهنده شدن خویش برای کنار رفتن به نفع صلح و آرامش در کشورش اظهار آمادگی کرده بود. او مسئولیت رهبری حزب و دولت را بخاطر آن پذیرفت تا بتواند در خروج نیروهای نظامی اتحادشوروی از کشور نقش خویش را علی الرغم مخالفت دیگران ایفا نماید وراه را برای ایجاد شرایط جهت انتخاب یک زعامت سیاسی و دولتی قابل قبول برای مردم و توافق اکثریت از طرف های درگیر، هموار سازد و کشور را از بحران عمیق سیاسی نجات دهد . او از روز احراز قدرت، تمام مساعی اش را درآن جهت متمرکز نموده بود تا تنش هایی را که در نتیجه موجودیت قوای شوروی و سیاست های تند و تیز اسلافش در جامعه بوجود آمده بود، با اقدامات واقعبینانه، توام با ابتکارات و عمل صادقانه کاهش دهد، که قانون اساسی مصوب لویه جرگه های 1366 و 1369 ، آزادی مطبوعات، پلورالیزم سیاسی، رفع قیودات از مسافرت اتباع کشوربخارج، تشویق تشبثات خصوصی، تشکیل حکومت از تکنوکراتها ی غیرحزبی وغیره برجسته ترین نمونه ای آن بود. تجربه هم نشان داد که بخش بزرگ از حزب وطن ، روشنفکران وتحصیل کردگان  غیر حزبی، تاجران،روحانیون ومشران و ریش سفیدان و اقشار مختلف مردم ، سیاست ها و عمل کردهای اورا مورد تائید و حمایت قرارمیدادند و مردم با این قضاوت ساده اما پرمفهوم عامیانه که میگفتند : « ای کاش از اول این کار های خوب صورت می گرفت .. » رضائیت خود را از طرز اداره، سیاست ها و عمل کردهای او ابراز می نمودند، چنانکه جنرال عظیمی هم ناگزیر و به اکراه در کتاب « اردو وسیاست » غیر مستقیم اعتراف نموده است که بعد از ورود مجاهدین به کابل مردم حسرت دوران نجیب را می خوردند، نه حسرت خودش را.   واضح است که مردم بالای پروگرام های سیاسی و عملکردهای سیاستمداران قضاوت میکنند نه در مورد خود سیاست مدار. دوران دوکتور نجیب الله یعنی دوران سیاست های ملی مستقل و اقدامات معقول، نه دوران سترجنرالی و در مقام« لم دادن » عظیمی ها و فخر فروختن آنها بر مردم.

دوکتور نجیب الله هیچگاه همرزمان و حزب خود را رها نکرده بود و نمیخواست رها کند. اگر او قصد «فرار» و رها کردن حزب خود را میداشت، دو هفته قبل ازکودتای « ستون پنجم»، از جانب حزب کانگرس رسما به هند دعوت شده بود. نگارنده دعوتنامه ای مقامات هند را غرض اخذ هدایت شان بردم. بعد از ملاحظة دعوتنامه گفتند : نمیتواند درین مقطع حساس در کنفرانس مذکور شرکت نماید. برای انجنیر نظرمحمد معاون رئیس حزب وطن، وظیفه دادند تا بعوض شان به هند سفر نمود و در مراسم سالگرد حزب کانگرس از حزب وطن و از ایشان نمایندگی نماید.

قبل ازآنهم سفرهایی به سویس و هند داشتند که میتوانستند به کشور برنگردند.

عظیمی و چند تن دیگربا نزدیکی به مرحوم غلام فاروق یعقوبی اعتماد او را جلب نموده و رئیس جمهور نیز به اطمینان های وزیر امنیت دولتی مبنی براینکه آنها به ارمان مصالحه و به تطبیق عملیه ای صلح ملل متحد، متعهد اند، باور میکرد. متاسفانه عظیمی و افراد مذکور به غلام فاروق یعقوبی، کسیکه تا آخر آنها را علی الرغم هوشدارهای یک تعداد اعضای رهبری و کادر های حزبی، مورد شک قرار نمیداد، هم جفا کردند، او را ناجوانمردانه به قتل رسانیدند و حق « دوستی » اورا که جنرال عظیمی اعاده نموده است، هم ادا کردند. جنرال یعقوبی غافل ازاینکه عظیمی در تبدیلی چهره چنان ماهر و چیره دست شده بود که در چندین تغییر نظام سهم گرفت و به اصطلاح« سُت لــُفد» بیرون برآمد.

در مورد ادعای بی اساس دیگر جنرال عظیمی در مورد تشکیل شورای نظامی که گویا شورای نظامی مذکور مفکوره ای دوکتور نجیب الله بود، باید گفت : نگارنده حاضر بودم که بنان سیوان در دفتر سازمان ملل متحد در کابل از مفکوره ای محمود بریالی در مورد شورای نظامی به دوکتور نجیب الله یاد آوری کرد. دوکتور نجیب الله به جواب او گفت که : شورای نظامی مورد نظرآنها، بخشی از توطئه کودتاچیان است. اگر آنها به تطبیق عملیه ای صلح ملل متحد واقعا صادق اند، بفرمایند پشتیبانی عام وتام خود را از تطبیق عملیه ای صلح ملل متحد بطور رسمی و علنی ابراز نموده و از همه مهم ترقوای مسلح افغانستان را غیر سیاسی اعلان نمایند و این مطلب را دراعلامیه خود بصراحت اعلام بدارند که قوای مسلح افغانستان از حزب وطن و تمام تنظیم های مجاهدین فاصله ای مساوی خواهند داشت، وظیفه ای آن حفظ تمامیت ارضی، استقلال و تامین امنیت در کشور است. در غیر آن شورای مذکور پوششی است برای اقدامات کودتایی آنها.  وقتی جنرال عظیمی به دفترملل متحد آمد، نجیب الله عین مطلب را برایش گفت و استدلال نمود : برای آنکه جلو جنگ گرفته شود و هزاران کادر مسلکی قوای مسلح که سرمایه ملی کشور اند، حفظ گردند، قوای مسلح میدان رقابت سیاست بازان نگردد و تنظیم های جهادی سلب بهانه گردند، باید شورای نظامی شما قبل از همه قوای مسلح را غیر سیاسی اعلان نماید. او ظاهر سرتائید تکان میداد، ولی این کار را نکرد. از اینکه دوکتور نجیب الله درنامه اش عنوانی سرمنشی ملل متحد از « چگونگی » تاسیس شورای نظامی تذکر داده است، منظورش ازین مسئله که : « در مورد چگونگی شورای نظامی» با نماینده ای خاص سرمنشی ملل متحد «مشوره » نموده بود، همان غیر سیاسی ساختن قوای مسلح بود که به بنان سیوان گفته بود، نه تاسیس شورای نظامی که عظیمی آنرا عنوان کرده است.

نگارنده بخاطر دارم و به یقین یک تعداد زیاد کادرهای حزبی و هموطنان عزیزشاهد آن اند که رئیس جمهور سابق دوکتور نجیب الله بخاطر غیر سیاسی ساختن یک تعداد از ارگان های عمده ای حاکمیت از جمله در قوای مسلح اقدامات مهمی را عملی نموده بود. او ارگانهای قضایی و سارنوالی ها را غیر سیاسی ساخت و با وجود مخالفت ها درنظر داشت تا قوای مسلح را نیز غیر سیاسی اعلان نماید. اعضای ریاست امور سیاسی در قوای مسلح ، اولین گام آن محسوب میشد که تطبیق آن بعد از کودتای شهنواز تنی میسر گشت. هدف او آن بود تا قوای مسلح وسیله ویا میدان رقابت سیاست بازان نگردد. اگر تنطیم های مجاهدین هم در عملیه ای صلح وحل سیاسی سهیم میگردیدند، سلاح و مهمات ووسایط محاربوی شان به قوای مسلح کشور که متعلق به مردم افغانستان است، تعلق میگرفت.

متاسفانه که کودتاچیان برعکس آن حرکت نمودند سلاح و مهمات، وسایط محاربوی وسایر تجهیزات قوای مسلح افغانستان در نتیجه ای معامله ای شان با جمیعت اسلامی و حزب وحدت، در معرض چورو چپاول قرارگرفته و قبل از آنکه بمثابه ملکیت شخصی جنرال دوستم و سایر شرکای جرم او، ازدیپو های قوای مسلح اخذ و به آنها انتقال گردید.

با نتیجه گیری از عملکرد کودتاچیان میتوان گفت که آنها با سبوتاژ عملیه صلح ملل متحد را به مرحله ای جدیدی از بحران سوق نمودند که نتیجه ای آن کشتار هزاران تن دیگر از مردم افغانستان، غارت و چپاول تمام هستی مادی و معنوی کشور، اخلال دستگاه دولتی منجمله قوای مسلح ، ضیاع کادر های مسلکی ، ملکی و نظامی و نهاد های اقتصادی وویرانی وطن بود که متاسفانه فاجعه هنوز ادامه دارد. آنها با سبوتاژ عملیه ای صلح و جلوگیری از خروج مصئون نجیب الله از کشور که بخشی ازعملیه ای مذکور بود، حزب وطن، بخش بزرگی ازروشنفکران و مردم افغانستان را از وجود یک شخصیت توانمند و پرقدرت سیاسی محروم ساختند. در نتیجه ای خیانت همین ها بود که دوکتور نجیب الله سرانجام بدست  یک مشت جنایتکاران بنام طالبان به شهادت رسید. دوکتور نجیب الله در داغ ترین حوادث و رویداد های متراکم سیاسی، با استعدادی که داشت توانست بحیث یک سیاست مدار جسور، دراک وزیرک تبارز نماید. امروز بجز از عظیمی و چند همدست انگشت شمار او، مخالفین دوکتور نجیب الله در داخل حزب وطن، در بیرون از آن و حتی در میان کادر ها و رهبران تنظیم های جهادی  به این حقیقت پی برده اند که دوکتور نجیب الله در اندیشه و هم در اقدامات خود برحق بود. نگارنده شاهد آن هستم، هنگامیکه پروفیسور برهان الدین ربانی و معاون او دوکتور محمد موسی توانا شادیانه داخل کابل شدند، دوکتورتوانا برای ادای نماز جمعه به مسجد پل خشتی رفت و در جریان وعظ که از تلویزیون کابل پخش میشد و ما آنرا در دفتر ملل متحد مشاهده میکردیم، در مورد دوکتور نجیب الله گفت که « دوکتور نجیب اکنون درچنگ ما اسیر است ... » ولی همان دوکتور محمد موسی توانا دشمن سرسخت دیروز دوکتور نجیب الله در مصاحبه ای خود با بی بی سی « تاریخ شفاهی افغانستان در قرن بیستم » نظر کنونی خود را چنین بیان کرد : « خودم در همین لحظات تا جایی که خبردارم دوکتور نجیب الله بخاطر اسلام و به نفع اسلام خیلی گذشت ها داشت. اگر ما به او پاسخ مثبت میدادیم ما به این مصیبت گرفتار نمی شدیم. من این گپ ها را حالا می فهمم و درک میکنم، لاکن اینکه چه چیز مانع شد فکر میکنم که یک فیصدی آنرا نداشتن بُعد نظر ما و درعین حال تاثیر دیگران و فیصدی بیشتر از پاکستان بود .... »

از جنرال صاحب عظیمی خواهشمندم خرف های این مخالف دیروز دوکتور نجیب الله را با دقت بخواند. او بحیث یک مخالف و یک انسان واقع بین به اشتباه سیاسی دیروز خود، از طریق یک رادیوی بین المللی ،  شجاعانه اعتراف نمود، ولی آقای عظیمی تا هنوز هم در تلاش آنست تا خاک به چشم مردم بزند و حقیقت را پنهان و یا حد اقل تحریف نماید.
بالا

بعدی * بازگشت * قبلی