دوکتورپامير
فدرالیزم ودموکراسی
دراین اوآخرکه تدوین طرح قانون
اساسی جدیدافغانستان رویدست است وبرای انتخابات عمومی پیشبینی شده درموافقتنامه
«بن»غرض تشکیل حکومت باثبات وقانونی آمادگی گرفته میشود، بحثها، مشاجرات وارائه
نظریات گوناگون درمحافل ــ روشنفکری وحلقات علمی درباره چگونـگی نظام آیــنده
دولتــی(شکل ساختارورژیم دولتی) براه
افتاده است. دراین بحثها طوریکه دیده
میشود، درمورد شیوه ومیتود اداره (رژیم سیاسی) بصورت کل اختلاف نظروجود ندارد. همه
ازدموکراسی ومردم سالاری میگویند، هیچکس ظاهرا"طرفداررژیم دیکتاتوری، توتالیتر،
مطلق العنانی، الیگارشی؛ انحصارگروهی و تک حزبی نیست.
درموردکرکتررژیم(سیکولرویامذهبی)مسائل خاص مطرح نشده ویاحداقل صداهای مخالف رژیم
مدنی(civrl (باتوجه به اوضاع اطراف
افغانستان چندان رسا نیست.
واماشکل ساختارنظام دولتی : درپیرامون
این موضوع دونظریه اساسی ــ فدرالیزم Federalism
) ویونیتاریزم(Unitarism) به بحث ونظرخواهی گذاشته شده است.
طرفداران هردونظریه وطرزتفکر،
بخاطردرست بودن موضعگیری وحق بجانب بودن شان متأسفانه در بسا مواردعفت قلم وزبان
رادرنوشته هاوتبصره هایشان نادیده گرفته، تاحدتوهین وتحقیر بهمردم زجرکشیده ای
افغانستان بنام این ویاآن قوم وملیت پیش میروند. مقالات گویاعلمی وتحقیقی پاسخ به
طرف مقابل عنوان شده ، خصلت عمل وعکس العمل رابخود میگیرد، گاهی احساسات آنقدربه
خویشتن داری، شکیبائی وحسن نیت غلبه میکندکه پرده ازروی عقده های درونی برمیدارد،
آنگاه موضوع اصلی بحث به فراموشی سپرده شده کاربه تصفیهء حسابهای تاریخی وشخصی
میکشد وجالب اینکه یک دانشمندمسائل اجتماعی رسالت خودرا فراموش میکند وخارج
ازحوضهء صلاحیت درنقش مدعی العموم وقاضی القضات آن یکی رامحکوم، غیرقابل بخشیدنی
ومباح الدم وآن دیگری رامبرا میشماردوخودیدبیضا دارد(مراجعه شودبه سایت انترنیتی
جنبش). باچنین برخوردبمسایل وطن، این نگرانی بوجودمییاید که اگرروزی بجای قلم،
ماشیندار، توپ وتانک بدسترس همچو روشنفکران قرارگیرد، دست جنگ سالاران راازپشت
خواهد بست. مشوره صمیمانه من بهمه دانشمندان ، صاحبنظران وپژوهشگران صرف
نظرازطرزدیدوعقیده سیاسی شان اینست که مطالعات علمی وپژوهشات شانراوقف یافتن پاسخ
به اشخاص ودیگراندیشان نکنندبلکه به خواست زمان، سوالات ونگرانی مردم عذاب دیده
افغانستان پاسخ دهندکه بعدازیک ربع قرن مصیبت، دردورنج، رویاروئی خونین
بربنیادایدئولوژیک دیگرچی درانتظار آنهاست. وهمچنان از انحصارحقیقت بپرهیزند تاحسن
نیت وارزش علمی نوشته هایشان مورد سؤال قرارنگیرد
خواسته وناخواسته ممدتحریکات قومی،
زبانی وسمتی نشوند که دشمنان وطن مابارهاازآن استفاده برده واکنون نیزبه آن چشم
امید بسته اند. بنظرمابازی بااحساسات قومی ومذهبی مردم سوژهء خوبی برای علم نیست
.
به این حاشیه روی مختصربرمیگردیم
به مبحث اصلی فدرالیزم ودموکراسی وبه این ارتباط به یرسی نظریات فدرالیزم
ویونیتاریزم(شکل نظام واحد).
برخی ازطرفداران مفکوره فدرالیزم
استدلال میگنند که درطول تاریخ بخصوص بعدازتأسیس دولت بنام افغانستان رژیمهای
سیاسی بخودکامگی، استبداد، دیکتاتوری متکی بوده، مردم ازحق تعیین وانتخاب سیستم
سیاسی ــ اجتماعی دلخواه محروم بوده اند، شاه وامیروجود داشت واجب الاحترام وغیر
مسئول ومردم صرف تبعه. مردم دیگربیدارشدند ونمیخواهند به شیوه کهنه زندگی کنند. نظام
فدرال مترقی وضامن دموکراسی ومردم سالاری است .
ــ افغانستان کشورکثیرالملیت است،
سالیان متمادی درحق برخی اقوام ملتها ستم روا داشته شده وبه برخی اقوام وملیتها
امتیاز داده شده است، قوم حاکم ومحکوم وجودداشته است واکنون وقت آن فرارسیده است
تابه این بی عدالتی تاریخی ازطریق استقرار نظام فدرال درافغانستان خاتمه داده شود.
ــ درنظام دولتی واحد( مرکزی )
خطرکودتا ودیکتاتوری وجود دارد وملاحظات خورد وکوچک دیگر .
طرفداران نظریه یونیتاریزم(نظام
واحد ــ مرکزی )براین عقیده هستندکه طرح فدرالیزم تحریک آمیزوبیگانه است که خلاف
آن دامن زدن به تضادهای قومی ، زبانی وسمتی بین مردم افغانستان بوده ، وحدت ملی
راخدشه دارمیسازد، مردم آماده آن نیست لهذا به بی ثباتی دایمی وتجزیه کشور منجر
خواهد شد ..
ــ نظام فدرالیزم باتوجه به بافت
قومی، ملی ، تاریخ وفرهنگ مشترک مردم افغانستان منابع وریزرفهای نامتناسب درمحلات
مختلف سطح نازل مناسبات اقتصادی بازارونیروی کار وواقعیت های موجودنظامی ــ سیاسی
افغانستان، غیرعملی وغیرضروری است ومودل مناسب برای رشدمتوازن اقتصادی واجتماعی
کشور نمیباشد.
ــ فدرالیزم باعث تشویق قوم وقبیله
گرائی وناسیونالیزم محلی گردیده، منافع محل رادربرابرمنافع عامه دراولویت
قراردهندومانع انتگراسیون ملی درجهت تشکیل « ملت » میشود.
ــ عده ای ازهواخواهان نظام واحد
(مرکزی) تمرکز هرچه بیشترقدرت وحتی موجودیت « امیرآهنین» رایگانه چاره بیرون رفت
از بحران کنونی ومطابق عنعنه وهویت افغانستان میدانند ..
بنظرما باتوجه به فروپاشی نظام
دولتی بصورت کل، ضرورت مبرم احیای حاکمیت دولتی، تشکیل نهادهاوساختارهای ملی تأمین
وتحکیم حاکمیت دولتی درابعاد داخلی وخارجی ازیکطرف، گرایش وخواست عمومی
بخاطردموکراسی وحاکمیت ملی(مردم سالاری) از جانب دیگر، نمیتوان درهمه مواردوبدون
چون وچرابانظریات فوق الذکرموافق بود. نه امیر آهنین ونه فدرالیزم لجام گسیخته ..
هیچکدام دردمردم افغانستان را دوانمیکند. زمان امیرآهنین وشاهان واجب الاحترام
وغیرمسئول که عامل عمده عقبمانی وستم اجتماعی بوده اند دیگر گذشته است. همانگونه
که ناسیونالیزم، قوم گرائی ومحل گرائی دربرابرضرورت انکشاف سریع مناسبات اقتصادی
ــ اجتماعی وانتیگراسیون درسطح ملی وبین المللی وحقوق بشراولویت خودراازدست بدهد و
پدیدهء ارتجاعی وباز دارنده بشمار میرود.
باید تصریح کردکه فدرالیزم بخودی
خود بمفهوم دموکراسی وپیشرفت نیست ودموکراسی مستلزم فدرالیزم نیست. ازدیدگاه تئوری
دولت وحقوق این دومقوله باآنکه مقوله های مربوط به نظام دولتی است، مترادف یکدیگر
نمیباشند. فدرالیزم همانندیونیتاریزم شکل ودموکراسی مضمون نظام دولتی رامیسازد.
بنابرین نظام دولتی میتواند ازنظرشکل فدرال ولی ازنظرمضمون دموکرات نباشد. چنانچه
اتحادشوروی سابق، یوگوسلاویای که به معیارهای امروزی سیستمهای
توتالیتر تعریف میشوند وباپاکستان بادیکتاتوری نطامیان که درطول تاریخ این
کشوررژیمهای نظامییکدیگررا تعویض کرده اند، پنجابی ها ملیت مسلط وحاکم بوده، رشد
ایالات به هیچوجه متوازن نبوده است ، امارات متحده عربی که ملک الطوائفی شیخها
وامیران است، ازپلورالیزم سیاسی وحق مردم درتعیین نظام سیاسیی، اقتصادی واجتماعی
هیچ حرفی درمیان نیست. رشداقتصادی آن عوامل دیگری دارد. برعکس یک دولت یا ساختار
نظام واحد( مرکزی) میتواند دموکراتیک وپیشرفته باشد. بطورمثال بزرگترین
دموکراسیهای عصرمافرانسه، انگلستان ، هالند، دنمارک ، سویدن، فنلند ، جاپان
ودههاکشوردیگرجهان که دارای ساختاردولتی واحدهستند. دربرخی ازاین کشورحتی رژیم های
شاهی ودرجاپان امپراتور مانع دموکراسی وپیشرفت نشده است، پس حرف برسر نام وشکل نیست
.
بهمین منوال کثیرالملت (multietnic) بودن، نیزیگانه دلیل ومنطق فدرالی بودن نیست. درجهان امروزبخصوص
درنتیجه مهاجرتها وانتیگراسیون کمترکشورهای خالص یک نژادی وقومی یافت میشودکه
دارای سازنظام واحددولتی باشد، ازجانب دیگر دراکثریت دولت های فدرال، فدرالیزم اساس
وبنیادقومی ــ اتنیکی نداردازجمله ایالات متحده امریکا، آلمان، کانادا ...اینکه
چرایک دولت دارای ساختارنظام دولتی واحد ودولت دیگرباساختارنظام دولتی فدرال
میباشد، نتیجهء عملکردمجموعه ای از فکتورهاوعوامل تاریخی، جغرافیائی، دموگرافیکی
اتنیکی، اقتصادی، جیوپولیتیک وسیاسی و ... است . تاکنون درپراتیک بین المللی کدام
نسخه ومودل تیپیک قابل انطباق درهمه کشورها ودرهمه شرایط وجودندارد. ازنظرتاریخی
مردمان وکشورهای جهان بشیوه های خاص ودرشرایط متفاوت چه بشکل یک پیمان
وقرارداداجتماعی، بیعت، اشکال دیگرعنعنوی ویاتوسط قانون انتخاب تاریخی خودراکرده
اند وبه اقتضای زمان آنرا تعدیل وتکمیل ساخته است . بصورت کل تاریخ معاصردولت وحقوق سه شکل ساختار
نظام دولتی را میشناسد :
ــ ساختار نظام دولتی واحد ( مرکزی
)Unitarian
ــ ساختار نظام دولتی فدرال (
متحده ، هم پیمان) Federal
ــ و ساختارنظام دولتی کانفدرال (
دول متحده ) Confederative .. که
مورداختلاف وقابل بحث جداگانه است ..
رده بندی دولتها براساس ساختار
نظام دولتی طبق مشخصات معیین دولتی صورت میگیرد . ازجمله :
ــ ساختار درونی دولت ( بخشها ،
تقسیمات ملکی ــ ارضی )
ــ وضعیت حقوقی بخشها ـ تقسیمات
ملکی ـ ارضی
ــ روابط متقابل این بخشها
بامرکز(روابط بین ارگانهای محلی وارگانهای عالی قدرت واداره ء دولتی )
ــ شکل انعکاس وبیان منافع مردم
وتعمیل حاکمیت ..
بنابرین ویژه گیهای دولت باساختار
نظام دولتی واحدبطورعام عبارت اند از :
ــ حاکمیت واحد ملی ودولتی
ــ سیستم واحدارگانهای عالی قدرت
واداره دولتی یاقوای ثلاثه (مقننه ، اجرائیه و قضائیه )
ــ یک قانون اساسی وتابعیت واحد
ــ پول واحد وسیاست واحدمالیاتی ،
تعرفه واعتبارات
ــ واحداداری فاقد حاکمیت دولتی ،
اردو وقوای امنیتی مختص به خود میباشد.
قابل یادآوری است که دولتهای باشکل
نظام دولتی واحد نظربه سطح تمرکزقدرت، نظم وظائف واختیارات بین مرکزوواحدهای اداری
محلی بدولتهای با ساختارنظام دولتی متمرکز ، دولتهای باساختار نظام دولتی
غیرمتمرکز ودولتهای باساختارنظام دولتی مختلط( نظام واحد باعناصر خودگردانی محلی) ازهم تفکیک میشوند. درکشورهای بانظام
متمرکز، رئیس ادارهء محلی(تقسیمات ملکی ــ ارضی) مثلا" والی ازطرف مرکز تعیین
ومقررمیشودکه ارگانهای محلی رارهبری وکنترول مینماید( فنلند ).
درکشورهای بانظام دولتی
غیرمتمرکزارگانهای محلی واحدهای اداری به اساس اصل خودگردانی محلی توسط مردم
انتخاب میشوندوازاختیارات قابل ملاحظه ودربرخی مواردحتااختیارات کامل درحل مسائل
محلی برخوردار اند(اکثریت کشورهای اروپائی ، جاپان و غیره )
درکشورهای باساختار نظام واحد
دولتی مختلط هردوعنصر مرکزیت وخودگردانی محلی درعین حال بمشاهده میرسد. مثلا"
در ترکیه رئیس اداره محلی ازمرکزتعیین میشود درحالیکه شوراهای محلی وکمیته های
اجرائیهء آن تاسطح شهرداری وقریه توسط مردم انتخاب میشوند ..
درشکل نظام دولتی فدرال وضعیت
نسبتا" متفاوت است. نظامهای فدرال اساسا"براساس یک پیمان تشریک مساعی،
همزیستی و انتیگراسیون بین اشخاص حقوقی مستقل (دولتهای خوردوکوچک،دولت شهرها،
محلات واراضی خودمختار) طورداوطلبانه بوجودآمده اند. بعبارهء دیگردولتهای فدرال
نتیجه اتحاددولتهای خورد ، شبه دولتهادریک دولت بزرگ میباشد نه تقسیم وتجزیه یک
دولت دارای حاکمیت وباتمامیت ارضی شناخته شده بین المللی. فدرالیزم همچنان
فرارازمرکزنه بلکه ایجادیک مرکزبرای هماهنگی ورهبری عمومی دولتی است . دولتهای
فدرال طوریکه قبلا" تشریح شدبنابرعوامل متعدد درشرایط خاص درامواج مختلف
تاریخ تشکیل یافته اند. موج اول عمدتا"اوائل قرن(19) باشکل گیری « ملتها »
دراروپای غربی ارتباط میگیرد ، زمانیکه دولتهای کوچک ، دولت ــ شهرها، اراضی
(زمینها ) ومناطق خود مختار طوریکه داوطلبانه دریک دولت بزرگ باهم آمیختند.
دولتهای فدرال چون سوئیس(1848)،
حرمنی (1870) ، کانادا(1868) ، استرلیا (1901) قبلا" ایالات متحده امریکا
(1787) ، برازیل (1891) ، اتریش (1910) ازین نوع اند ..
موج دوم دوران فروپاشی استعماررا
احتوا میکند، وقتیکه مردمان تازه به استقلال رسیده، مرزهای ملکی ــ ارضی زمان
استعمار رابادرنظرداشت موجودیت جنبشهای ملی اتنیکی، سازمانها ونهادهای مذهبی،
سیاسی باگرایشهای متفاوت موردتجدید نظرقرارداده
دریک دولت فدرال دوباره تنظیم
کردندکه دراینجا میتوان ازدولتهای فدرال چون هند(1950) ، پاکستان (1956)،
اندونیزیا(1945ـ 1949)، مالیزیا (1963) ، نایجریا(1954) ، افریقای غربی وفدراسیون
مالی (1959) نام برد که دربرخی مواردقرین موفقیت نبوده، تعدادی ازاین فدراسیونها
باگذشت زمان فروپاشیدند ..
قابل یادآوری است که درسالهای
1970تحت تأثیرجهانی شدن(Globalism) موج وسیع
نوع خودگردانی محلی جهان رافراگرفت. حکومات مرکزی باساختارنظام واحددربسیاری
ازکشورهای پیشرفته درسطوح مختلف اختیارات وسیع ، دربرخی موارد متناسب رابمحلات
واگذار شدند. چنین واگذاری اختیارات(Devolution) وعدم تمرکزناشی ازرشدمناسبات اقتصادی، تکنالوژی ارتباطات وتجارت
بین المللی بوده که مستلزم رفع موانع درراه صدور سریع سرمایه وکالا میباشد، مرزهای
ملی وسیاست حمایوی (Protectionism) دیگرارزش خود راازدست میدهند. البته که این انکشاف شامل کشورهای
فدرال نیز میباشدکه بشکل زونهای خاص عمدتا" اقتصادی تبارزکرده اند. برخی
دانشمندان پدیده(Devolution) را نوع فدرالیزم خوانده است که موردبحث ودرچوکات خودگردانی محلی
موردمطالعه قرارمیگیرد نه درقرینه فدرالیزم کلاسیک .
به این ارتباط باید بطورخاص
وبخاطررفع سؤ تعبیروغلط فهمی خاطر نشان ساخت که دردولتهای فدرال حاکمیت ، قدرت
واختیارات مرکز توسط اعضای فدرال مشخص وتفویض میشود.یعنی این اعضای فدرال است که
بخشی ازحاکمیت وقدرت خودرابنفع مرکز(حکومت مرکزی)واگذارمیشوند. درحالیکه برعکس
درساختارنظام واحدغیرمتمرکز، حکومت مرکزی برخی اختیارات وصلاحیتهای خودرابه نفع
محلات ( ارگانهای محلی) واگذار میشود.
طوریکه میبینیم هیچیک ازمودلهای
فدرالیزم کلاسیک درافغانستان مطرح نیست ، چه کشورومردم مادرآن شرایط قرارندارند.
از ایجادافغانستان بحیث یک دولت بیش از(250) سال میگذرد. ازسال 1919بمثابه کشور
مستقل دارای حاکمیت واحد وتمامیت ارضی قبول شده بین المللی، عضومتساوی الحقوق
جامعهء جهانی است. هویت ملی مردم آن نیزروشن است ، هیچکس حداقل بطورعلنی مخالف
معرف « افغان» برای باشند ه گان دایمی ( اتباع ) حدودجغرافیائی مانیست. تحت
استعمارهم نبوده ایم که اکنون بارهائی ازآن بایدسرنوشت خودراتعیین کنیم. پس بصورت
طبعی این سؤا ل بوجودمی آید که باطرح فدرالی کردن افغانستان چه میخواهیم و هدف
چیست ؟
اگرمنظورازطرح فدرالیزم
تغییرواقعیتهای تاریخی است درآنصورت باید ستراتیژی فراترازافغانستان وجودداشته
باشد، زیرا جغرافیه کنونی همه کشورهای منطقه مولودسرنوشت تاریخی است که تجدیدنظر
برآن درجهان امروزی ناممکن است ..
درصورتیکه طرح فدرالیزم ناشی ازبه
اصطلاح «بیداری ملی» ، «حق خودارادیت» اراده وخواست مردم برای تعیین سرنوشت تعبیر
شودکه بعضا" بگوش میرسد ، بایددید که این خواست مردم درکجا، چه وقت وچگونه
ابرازشده است وچه وقت مردم این فرصت راداشته اند؟ اگرطرفهاوگروهای
درگیردرافغانستان وسیله ابرازاداره مردم پنداشته شود، جای شک وتردیدفراوان است چه
این جنگ ورویاروئی ازابتداء دارای خصلت صرفا" ایدیولوژیک بوده که مسئله قدرت
درمحراق آن قرارداشته است ، هیچ یک از گروهای فعال درعرصه نظامی وسیاسی افغانستان
باشعارهای قومی بمیدان نه آمده بودند مزیدبرآن احزاب اسلامی جهادی باترکیب
نامتجانس ازنظرایدیولوژی حتی معتقد به مرزهای ملی نبوده اند، مسلمانان راملت واحد
میدانیستند. اشخاص وگروهائیکه امروزبمسائل قومی ومحلی دامن میزنند بمعنی انست که
آنهادیگر شعاربرای ادامه مبارزه و«جنگ مقدس» راازدست داده اندوهیچ ربط به مردم و «
بیداری ملی» ندارد، بیداری ملی ، بیداری شیروپلنگ وگرگ نیست که همه رامیدرند.
بیداری ملی قبل ازهمه درک منافع است که درهمزیستی، تشریک مساعی وانتیگراسیون به
بهترین وجه تأمین شده میتواند. بعضا" گفته میشودکه فدرالی ساختن افغانستان
برای حل پرابلم جنگ سالاران وختم جنگ لازمی است ، که این بنظرماکاری است نهایت
خطرناک. نتنهابرای سلامت مملکت بلکه برای استقرارصلح وثبات پایدار، دموکراسی
وتشکیل جامعهء مدنی درافغانستان چه درآنصورت فدرالیزم مردم نه بلکه کانفدرالیزم
جنگسالاران خواهیم داشت وهیچ تضمین وجودنداردکه جنگ سالاران حاضرخواهند شد تشکیلات
نظامی خودرا منحل کنندوقدرت رابمردم محل انتقال نمایند. درهمه حالات این مردم است
که حق دارند سیستم سیاسی ــ اجتماعی بشمول ساختارنظام دولتی دلخواه راانتخاب کند.
سرنوشت مردم وملت رانباید بنام مردم درغیاب مردم ، درزیرسایه تفنگ درتاریکی شب حل
کرد وصبح مردم ازخواب برخیزند وببینندکه آن یکی اهل غرجستان وآن دیگری اهل پشتونستان است . وبالاخره اگرهدف
از فدرالیزم تعمیم دموکراسی، مردمسالاری وتأمین حق مردم درتعیین نظام سیاسی ــ
اقتصادی ، اجتماعی وفرهنگی کشوراست دراینصورت فدرالی ساختن مصنوعی افغانستان
طوریکه قبلا"گفته شد یگانه راه نیست. تغییرانقلابی ساختارنظام دولتی بخصوص که
بامشخص ساختن مرزهای ملی توأم باشد، آنقدر ساده وبسیط وبدون دردسرهم نخواهد بودکه
بآوردن چندمثال فدرال پاکستان ، هند ، امارات متحده عربی ویا امریکا وتطبیق
میکانیکی این ویاآن مودل حل شود. بایددرمورد پی آمدهاوعناصرضروری نظام فدرال پاسخ
روشن وجودداشته باشد . ازجمله :
ــ تقسیم حاکمیت ملی
ــ تقسیم قدرت واختیارات اعضای
فدرال ومرکز
ــ حدود وساحه ای حاکمیت وقدرت
اعضای فدرال
ــ کشیدن مرزهای ملی (اگرفدرالیزم
براساس قومی درنظرگرفته شود )
ــ منافع اقتصادی اعضای فدرال ورشد
متوازن اقتصادی واجتماعی
ــ وضعیت حقوقی افراد ومسئله هویت
و دهها پروبلم دیگر ..
فکرمیشودکه درشرایط کنونی وشایدهم
هیچگاه حل مسالمت آمیز همچو مسائل درکشور ماوجود نداشته باشد بنابرین :
وبنظرماحفظ افغانستان بحیث دولت
واحد (Unitarin) دارای حاکمیت برتمام قلمروخودباقبول وتسجیل اصل خودگردانی محلی،
واگذاشتن اختیارات ضروری به ارگانها وادارات منتخب مردم درحل مسائل محلی طبق
قانون، پیشبینی ضمانت های معتبرسیاسی وحقوقی تعمیل حاکمیت مردم، اشتراک متساوی
الحقوق همه اقوام وملیتهای ساکن درحیات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی،
تأمین نمایندگی متناسب شان برحسب
نفوس درارگانهای عالی ومحلی قدرت واداره دولتی، تسجیل معیارهای بین المللی حقوق
بشر درقانون ملی معقولترین راه حل وفصل تمام مسائل منجمله مناسبات قومی ، مذهبی
ومحلی، پربلم جنگ وصلح درکوتاه مدت، اعمارمجدد، تشکیل جامعهء مدنی ورفاه عامه
دردراز مدت میباشد.
معیارها وموازین بین المللی حقوق
بشر امروزچنان وسیع وفراگیر است که نه تنهاحقوق افرادومردم بصورت کل بلکه مجموعهء
ازحقوق اقوام، مذاهب اقلیتهای قومی ومذهبی رانیزاحتوا مینماید.
بناء" تأمین حقوق ومنافع خاص
رابایدازطریق تأمین حقوق ومنافع عام جستجوکردنه ازطریق انزواطلبی وکشیدن مرزهای
قومی وقبیلوی وتقسیم میراث بخصوص درشرایط کنونی که چیزی برای تقسیم هم نداریم، نه
حاکمیت ملی وجوددارد ونه قدرت دولتی و نه هم نعمات مادی. همه چیزتخریب وازبنیاد
ویران شده اند .. درچنین شرایط تلاش بخاطر تطبیق میکانیکی مودلهای ناآشنا دریک
جامعه سنتی چنانچه مودل انقلابی وپیشرفته هم باشد به بحران عمیق اجتماعی وملی
منجرخواهد شد ..
این نوع تلاشها خواهی نخواهی باعث
بروز سؤظن هادرمناسبات ملی گردیده
مسیرمبارزه سیاسی بخاطرقدرت(بشیوه قانونی)، دموکراسی وتشکیل جامعه مدنی رابه
رویاروئی قومی، زبانی ومحلی تغییر خواهد داد که جوانه های آن ازهمین اکنون دروجود
تصفیه های قومی، ازیت وآزاراقلیتهای قومی وزبانی بمشاهده میرسد. ای کاش همه چیزبه
آن سادگی میسرمیبودکه درقیدقلم مییاید ویا
انتزاع ذهن ماست .. میگویند « انسانها خودتاریخ خودرامیسازند اما نه آنطوریکه خود
خواسته باشند...» بناء" نباید نه هفت بار بلگه ده بار اندازه کرد وباز برید .