اکادميسين دستگير پنجشيری

داوری دشوار

درماه های جنوری و فبروری 2004 ، دربارهً « منازعات افغانستان و پاکستان» و مناسبات نوين افغانستان و پاکستان و خط استعماری ديورند مباحثات و گفتگوهای گرم و گسترده ای درمطبوعات سرکاری و آزاد درون مرزی و سايت آريايی از جمله مناقشات جنجال برانگيزی ميان کانديدای اکادميسين محمد اعظم سيستانی و محترم سنگ شکن درگرفت.

همانگونه که مردم عاقل ما می گويند که : « از گپ ، گپ ميخيزد و ازهرسرفه آزار »  ميان اين دو پژوهشگر تاريخ کشور نيز « از گپ ، گپ ها خاست »  جنگ قلمی بسيار گرم گرديد. بجای انتقاد سالم ، انتقاد صحيح و انتقاد خلاق و اصولی برانديشه ها ، تحليلها ، ديدگاهها و اشتباهات تاريخی و سياسی همديگر و با دريغ و افسوس بسوی شکل و شمايل ، مايه و پايهً همديگر نشانه گرفته شد. بيک سخن جبههً تاريخ و فرهنگ ملی ما مستعمل گرديد ، کشمکشهای پشت پردهً لويه جرگه ازعمق به سطح آمد.

اتهامات « ملحد و کافر و دست چپی و دست راستی » حضرات نمايندگان انتصابی و غير دموکراتيک لويه جرگه ، بار ديگر بر سرزبانها آمد و تکرار شد ، انتخابات رياست جمهوری ، تشکيل ائتلافها ، جبهات متحد و نيرومند ملی برای مبارزات پارلمانی ، تاسيس شورای ملی ، استقرار حاکميت ملی ، دموکراسی ، صلح و ديگر وظايف مبرم عملی مبارزان غيرعمده گرديدو درجريان اين جنگ قلمی رو بفراموشی نهاد و در نهايت محترم  سنگ شکن به داکتر هارون اميرزاده و اينجانب ، حق قضاوت عادلانه را برای حل منازعهً قلمی خويش با کانديدای اکادميسن محمداعظم سيستانی اعتماد کردند.

مگر من با سپاس فراوان از اعتماد ايشان نه بحيث داور باصلاحيت ، بل بحيث يک سپاهی جبههً فرهنگ و تاريخ مبارزات ملی مردم افغانستان باين باورم که : در دل و دامان وطن واحد ما افغانستان قبايل و گروه های قومی خورد و کلان از جمله ازبک ، هزاره ، تاجيک ، پشتون ، بلوچ ، ترکمن ، پشه يی ، نورستانی ، اهل هنود و ديگران با احساس دردها ، رنجها و افتخارات مشترک ملی ، درکنار همديگر کار و زندگی و مبارزه کرده اند و اتحاد ملی ووحدت برادرانهً اجتماعی اين قبايل و اقوام و اقليتهای برابر حقوق ملی و مذهبی ، ثروت سرشار ميهن دوست داشتنی ما ميباشد. اما اين استبداد استعماری ، اميران ، شاهان ، سربرآوردگان قبايل و ملاکان فئودال و نمايندگان برجستهً آنان بوده است که ميان قبايل و گروههای قومی ، ملی و مذهبی ، تفرقه ايجاد و اسباب خصومت ملی ، عظمت طلبی ، استثنی طلبی و ظلم ملی را فراهم ميکرده اند. بنابران در حال حاضر هرخامه بدستی بويژه پژوهشگران تاريخ کشور ما بمثابهً پيام آوران دوستی و صلح ملل و مردمان افغانستان ، منطقه و جهان ، ميتوانند وبايد در تقويت و تحکيم رشته های دوستی مردم، برابری حقوق  اقوام کشور ، نقش فعال خود را ايفا کنندو برضد تعصبات و عصبيتهای قبيله يی ، قومی ، ملی بين مردمان وطن واحد ما ، فکر ذکر و تلاش ملی و ميهنی نمايند.

من نيز با باور تزلزل ناپذير و ريشه دار باين ارزشهای ملی ، اجتماعی ، فرهنگی ، رعايت پاليسی نشرات سايت آريايی ، اصول انتقاد سالم و استفاده از کمال عفت قلم ، اين نظرات خود را ، دربارهً مقالات اين دو همکار قلمی سايت آريايی ، بدون غرض و مرض شخصی بيان ميکنم.

تاجائيکه در فرهنگهای فارسی خوانده ام. انتقاد لغت عربی است. سره کردن ، نقد کردن ، جدا کردن پول خوب از بد و نيز بمعنای آشکار کردن عيب شعر و بحث کردن دربارهً مقاله يا کتاب بگونه ايکه خوبيها و بديهای آن مقاله و کتاب آشکار شود.

سره يا صفت مطلق خوب ، نيکو ، پسنديده ، پاکيزه ، بی عيب ، بی غش ، خالص و ناسره ، معيوب ، غش دار و زر قلب است ( 1 )

درروشنی اين مفاهيم و معانی نخست و مقدم برهر موضوع ديگر ، بايد دربارهً شکل و محتوای مقالات بحث و انتقاد ها صورت ميگرفت. خوبی  و بديها ، قوت و ضعف مقالات آشکار ميشد. جنبه های مثبت و خوب مقالات برجسته و تاييد ميگرديد و جنبه های منفی وضعيف آنها بر پايهً مأخد و مدارک معتبر تاريخی و تحليلهای سياسی انتقاد می شد. بيک سخن موضوعات سره از ناسره جدا ميگرديد وبرای کاهش عيوب و اشتباهات شکلی و محتوايی مقالات پيشنهاهای سازنده ، تکميلی و توضيحی مطرح ميشد.

درباره مقالهً « منازعات افغانستان با پاکستان » نيز اصولا بايد در زمينه های تاريخی عوامل  منازعات افغانستان  با پاکستان و راه خروج ازاين بن بست در وضع و شرايط سياسی منطقه و جهان کنونی بحث و تأمل صورت ميگرفت. حب و بغض و غرض و مرض  شخصی ، در جريان انتقاد مجال جولان و سرکشی نمی يافت.

اما کانديدای اکادميسين محترم سيستانی باساس يک سوء تفاهم و ذهنيگری بجای انتقاد بر مقالهً آقای سنگ شکن ، جنرال عظيمی را بحيث نويسندهً اين مقاله تصور کرده و اشتباها همه کينه ها و عقده های ترسب يافته و هيجانات روانی قلبی خود را ، عليه سنگ شکن شکسته دل وطن حواله کرده اند و بايک تير خطا دو انسان و دوشخصيت فرهنگی را برضد خود خشمگين و برافروخته و جريحه دارساخته اند. حال آنکه سبک نوشته های شاعر و پژوهشگر ، با سبک و نوشته های جنرال عظيمی تفاوتهای آشکار ماهوی و شکلی دارد.

ايکاش جنرال نبی عظيمی از آغاز ، اين استعداد فعال خود را بسوی جبههً ادبيات و فرهنگ سمت و سو می بخشيدند و آثار جاودانی از خود به يادگار ميگذاشته اند. مگر همانگونهً که مردم ميگويند « هر وقتيکه ماهی از آب گرفته شود بازهم تازه می باشد» آرزومندم که در پخته گی عقل ، تجربه ها و معلومات و شناختهای نو ، آثار با ارزش نوينی بيافرينند و در غنامندی ادبيات داستانی زبان دری نقش بازهم خلاق و درخشان تری ايفا کنند.

پيشنهاد مشخص من بجناب سيستانی صاحب اينست که داستانهای کوتاه ، و مقالات نوآورانه و پژوهشی جنرال عظيمی را در ماهنامه سال گذشته و روان مشعل ، باری مطالعه بفرمايند و سيمای فرهنگی و بُعد ادبی و شخصيت نوين جنرال عظيمی داستان نويس نوظهور دوران غربت و روشنفکر خلاق وطن را هر چه دقيق تر و صحيح تر بشناسند و ارزيابی ژرف نمايند و آنگاه از ايشان با همه خوشبينی تاريخی از اين سوء تفاهم ، پوزش بطلبند.

و توجه هموطن ديگر خود ، سنگ شکن را نيز باين موضوعات اصولی جلب مينمايم که انتقاد ، دشنام نيست ، منفی بافی نيست ، سفسطه نيست ، عيب جويی نيست ، ستايش ويا نکوهش خوش بينانه يا بدبينانه نيست ، بلکه کار بسيار دشوار و داروی سخت است.

آرزومندم که در آينده از اصول زرين انتقاد سالم ، انتقاد صحيح و سازنده عليه مخالف و موافق خود بقدريک سر مو عدول و انحراف نکنند.

درمورد مقالهً پژوهشی « منازعات افغانستان و پاکستان » محترم سنگ شکن بطور کلی نظراينست که اساسا از شاهراه اصول مبارزه اجتماعی و منافع ملی پشتونها و بلوچهای هردو سوی خط استعماری ديورند بفرصت طلبی « راست » يا « چپ » نلغزيده اند. برضد طالبان و هواداران پشتون و غير پشتون آنان و بسود ظلم ديدگان و تحقيرشدگان هر دو طرف مرز استعماری ديورند ( 1983 م ) فرياد اعتراض خود را بلند کرده اند.

ازديدگاه جامعه شناسی علمی و عدالت اجتماعی و ملی اين موضوع جوهر مبارزه اجتماعی وسرچشمهً تکامل جامعهً انسانی درطول قرون متمادی بوده است. بايد اين وسوسه های دوران استبداد استعماری را از دل و دماغ هموطنان پشتون خويش شست و شو کرد که در وضع کنونی نه تنها خلق پشتون در شرايط قبيله يی زندگی بدوی دارند بل همه مردمان ديگر کشور بدرجات متفاوتی در بند همين مناسبات کهن خيل ، طايفه و قبيله اسير و ميخکوب شده اند. بگونه مثال در قريه ايکه من زاده شده ام در دوران عبدالرحمن خان يکصوپنجاه خانوار ( دود ) بوده است و اين يکصدوپنجاه دود از خيلهای زيرين ترکيب و تشکيل يافته بود: زبردست خيل ، طاهر بيگ خيل ، نوروز بيگ خيل ، ابدال خيل ، رئيس خيل ، بقاء خيل ، ملاخيل ، سعدالله خيل ، قابض خيل ، مقصود خيل ، کوهی بيگ خيل ، درويش خيل ،عمرخيل ، افغان بيک خيل ، رمزی خيل ،پيروخيل ، محمدشاه خيل ، مهدی خيل . باين حساب هفتهزار خانواده پنجشير دارای بيش از يکهزار خيل ميباشد.

اين خيلها و طايفه های بی زمين و کم زمين پنجشير بعد از جنگ عمومی دوم جهانی زير شعار « از پنجشير باشی در پنجشير نباشی » به شهر های کابل ، کندز ، مزارشريف ، پلخمری ، بغلان و سپس به ايران ،  پاکستان ، تاجکستان ، اروپا و امريکا پراگنده و مجبور به مهاجرت شده اند. مگر بنياد وشيوهً توليد اين خيلهای ماقبل فئودالی قريهً ما و همه دره های پنجشير هنوز زير ضربات صنايع ماشينی خورد و خمير نشده است و کاملا فرو نريخته است. مجموع اين خيل های سخت جان پنجشير که به هيچ صورت  ازهزار خيل کمتر نيست قوم تاجيک را تشکيل داده اند. شعار بازسازی ، نو سازی و ترقی اجتماعی و صلح از همين ضرورت تکامل ناشی ميشود. تا اين خيلهای سرگردان و آوارهً کشور در کوره های بزرگ زمان و در شهر ها ذوب نشوند و با منافع ملی سرنوشت آنان گره نخورد و حق اشتراک دموکراتيک و عادلانه از نعمات مادی و فرهنگی و قدرت سياسی را بدست نياورند ، شعار وحدت ملی شعار پوچ ، ميان تهی و مردم فريبانه ای بيش نبوده است و در آينده نيز نخواهد بود.

ممکن است که جناب سيستانی صاحب و همفکران ايشان با ارزشها و ارزشنما ها و ديدگاههای محترم سنگ شکن باور نداشته باشند مگر بقول آموزگاری «بگذار که هزاران گل بشگفد» و در دل و دامان صحرا های سوزان و زمين های سوخته وطن هر دانشمندی ، دانه های دانش ، خرد ، انديشهً خود را بذر کند.

مگر با اطمينان محکم و خوشبينی تاريخی ميتوان پيش بينی کرد که انديشه های  دموکراسی ، آزادی ، صلح ، ترقی اجتماعی ، تساوی حقوق ملل ومردمان دير يا زود پيروز ميشود. زيرا اين انديشه ها منطبق به منافع ستراتيژيک مردمان کشور می باشد.

برخلاف ريشه های دانه های ترياک و چرس يا ريشه های خشخاش و بنگ سرانجام خشک می شود. کشت ، توليد ، تجارت  ، ترافيک و انتقال مواد مخدر زير ضربات هم آهنگ سازمانهای بين المللی جای خود را به تاکستانهای شاداب و باغستانهای سبز و خرم خالی خواهد کرد.

همچنين مافيای ترانسپورتی ، تروريزم بين المللی ، بنيادگرايی وواپسگرايی طالبان و حاميان مناسبات فرتوت فبيله يی زير ضربات آهنگرانهً کارگران صنعتی ، ساختمانی ، ترانسپورتی و تکنالوژی معاصر تار ومارو خورد و خمير خواهند شد. از درون اين کشاکش عظيم تاريخ ملتی استوار ، سرفراز ، واحد ، نيرومند و بيرق های آزادی و صلح و دوستی مردمان برابر حقوق وطن را بدون ترس از اشتباه دير يا زود در گوشه گوشهً ميهن واحد خويش بلند خواهند نمود.

اما در مورد اين روايت خوشبينانه سنگ شکن ارجمند که گويا داکتر نجيب الله در آخرين لحظات حيات پر از فرود و فراز خود ، در زمينه امضای مجدد خط استعماری ديورند ، از امر و نهی طالبان ظلمت و جرنيلهای پنجابی کردنکشی و تمرد کرد ، انصافا دلايل کانديدای اکادمسين محمد اعظم سيستانی منطقی ميباشدوبه واقعيتهای تاريخی همانروزگاران بيشتر مطابقت دارد. گرچه سنگ شکن و فرزند ارجمند مردم تحقيرشده وطن دراين زمينه بيش از ده مدرک و مأخذ معتبر ايرانی و پاکستانی را گواه آورده است. مگر تاجائيکه بملاحظه ميرسد نوشته های هيچيکی از مؤرخان ، تحليل گران و ژورناليستان خارجی  مستند ، دقيق ، بيغش و سره نمی باشد. هيچکس از آنان به پرسش های کی يا کيان ، کجا ،  چه وقت ، چرا و چگونگی مرگ و شهادت داکتر نجيب الله پاسخ همه جانبه داده نتوانسته اند.

بباور من تاهنگاميکه مارشال فهيم و مسئولين امنيتی پناهگاه داکتر نجيب الله و عمده تر از همه شاغلی محمد اسحاق توخی دستيار وآقای جفسر بادی گارد و همزنجير داکتر نجيب الله اين راز سر بمُهر زندگی و مرگ رئيس جمهور مستعفی و رهبر حزب وطن را فاش و آشکار نکنند و لب به سخن نگشايند ، با اينهمه شايد و بايد ها و حدس و گمان ها و روايات ضعيف ديگران نميتوان با باورمحکم اطمينان کرد. « آب در کوزه و ما گرد جهان ميگرديم »

آرزومندم که داکتر هارون اميرزاده همکار قلمی سايت آريايی در زمينه مقالات محترم سيستانی و سنگ شکن داوری دقيق تر ، غنی تر و همه جانبه تر بفرمايند و حقايق روشن تری را در دسترس خوانندگان سايت آريايی قرار دهند

باعرض حرمت

 

اکادميسين دستگير پنجشيری

ايالت واشنگتن ، امريکا

25 فبروری 2004

 

( 1 ) فرهنگ فارس عميد.
بالا

بعدی * بازگشت * قبلی