داکتر محمد اکرم عثمان

سويدن

عراق آزمونگاه حق و باطل

 

تمام جنگ ها درجهان عمدتا دو بُعد داشته و دارند :

1. بُعد فزيکی و نظامی

2 . بُعد اخلاقی و ارزشی

 درجنگ بين ايالات متحدهء امريکا و متحدانش عليه عراق ، نيروهای ايتلاف به سرعت جانب مقابل را شکست دادند و در ظرف سه ، چهار هفته نيروهای مقاومت عراقی را تار و مار کردند اما آيا ازبعد اخلاقی و حقوقی نيز وضعيت ازين قرار است ؟

اگرپاسخ مثبت باشد درآن صورت، آن پيروزی ، نبردی برحق ، عادلانه ، جايز و مشروع بوده است. درغيرآن بايد نتيجه را معکوس تلقی کنيم و درعرصه های ارزشی و معنوی ، برنده را به جای بازنده و بازنده را به جای برنده بنشانيم.

قاعدهء معمول درروابط و منازعات بين المللی اينست که معمولا سقم و صحت هرکاری رابا منشور سازمان ملل متحد، اعلاميه حقوق بشر، مندرجات کانوانسيون های ژنيو و رويهء قضايی محاکم بين المللی محک ميزنند و اصدار حکم ميکنند.

درقضيه مورد بحث، مراجع مسئول و ذيصلاح جهانی چه قبل از جنگ ، چه در جريان جنگ و چه بعد ازآن به داوری نشسته اند. کوفی انان سرمنشی سازمان ملل متحد اين تهاجم را چندين بار محکوم کرده است. شورای امنيت آن سازمان ، به عنوان بالاترين مرجع تصميم گيری جهانی ، مجوزحمله برعراق را صادر نکرده است و ازشماراعضای دايمی شورای امنيت ، فرانسه ، چين و روسيه در برابر تمام درخواست های امريکا مبنی برصدور جواز حمله به عراق بالصراحه ، اعلام مخالفت کرده اند.

همچنين سازمان کشورهای اسلامی ، اتحاديه ء عرب و اتحاديهء کشورهای افريقايی اين تهاجم را تخطی آشکار ازميثاق های جهانی دانسته اند و درموازات ان تقريبا درتمام ممالک جهان مليونها انسان با وجدان با برپا کردن تظاهرات اعتراض آميزی ايلغار« بوش» ، « بلير » و« خوزه مارياآرناز » را تقبيح نمودند.

واما استدلال ايالات متحده و متحدانش درحمله برعراق ازينقرار است :

1 . عراق سلاح های کشتار دستجمعی دارد و بالقوه تهديدی جهانی بشمار ميرود.

2 . عراق همدست تروريست هاست و بايد تنبيه شود.

3 . در عراق ديکتاتوری تک حزبی برقرار است ، بايد آنرا برانداخت و به جايش نظامی دموکراتيک را به کرسی نشاند.

حالا تک تک اين دلايل را سبک و سنگين ميکنيم.

درمورد اول بايد گفت که تا دم حاضرهيچگونه سلاح کشتار جمعی درعراق کشف نشده است . در بدو امر بوش کوشيد به بهانهء وجود چنان سلاح هايی درعراق بدون مجوز شورای امنيت برآن کشور بتازد و کار صدام را يک سره سازد ولی با مخالفت جدی ممالک و محافل صلح دوست جهان مواجه شد و با کوشش فراوان موفق شد که قطنامه ای مبنی بر گسيل بازرسان حقيقت ياب سازمان ملل را از شورای امنيت بگذراند.

« هانس بليکس » رئيس آن بازرسان حقيقت ياب در پايان موعد باز رسی از عدم موجوديت آن جنگ افزارها خبر داد و خواهان تمديد ماموريت بازرسان شد ولی ايالات متحده ء امريکه که با بی قراری طالب اجازهء شورای امنيت بود در پی ارايه پيش نويس قطعنامه ء تازه ای برآمد که با تهديد وويتوی فرانسه مقابل شد، و سرانجام بی اعتنا به ميکانيزم مشروعيت اقدام نظامی ، قليلی از دولتهای دنباله رو از جمله انگلستان را  رديف کرد و جمعا تحت عنوان « نيروهای ايتلاف ! » برکشور کوچکی چون عراق لشکرکشيدند.

درمورد دوم بايد گفت که بوش درهمدستی عراق با تروريستها از جمله « بن لادن » تا حال به ارايه ء کوچکترين مدرک مستندی توفيق نيافته است.

صدام حسين فاجعه تروريستی يازدهم سپتامبر 2001 در نيويارک را بازتاب سياستهای نا درست ايالات متحده در جانبداری بی قيد و شرط ازاسرائيل در برابر فلسطينی ها وانمود کرده که در آن ترديدی نيست و ديگر اينکه پشتيبانی مالی ازخانواده های بی خانمان فلسطينی که خانه های شانرا بلدوزرهای اسرائيلی ويران کرده بودند، همدستی با تروريست ها بشمار نميرود،  در صورتيکه اسرائيل با استفاده از حساب جاری واشنگتن ! طی پنجاه سال اخير مليونها فلسطينی را آواره کرده ، هزاران زن ومرد فلسطينی را از دم تيغ کشيده و ده ها شهر و روستای فلسطين را اشغال کرده است. بی ترديد تا اشغال و تروريزم دولتی وجود دارد مقاومت و بم گذاری های انتحاری نيز وجود خواهد داشت. بوش سنگ را بسته و سگ را رها نموده است ! آيا بهتر نيست که بالعکس عمل کند ؟

ايالات متحده هنگام تهاجم صدام برايران و استعمال گاز های شيميايی و فلج کنندهء اعصاب بر « حلب چه » و نواحی مرزی ايران ، جانبدار صدام بود و صدايش را بلند نکرد ووقتی با قصاب وديکتاتور عراق در آويخت که صدام کويت را اشغال کرد و نوشداروی اقتصاد امريکا ـ نفت عزيز ! ـ را به خطر انداخت. مگر نه اينست که سياست هميشه  منفعت را دنبال ميکند و مقولات دموکراسی ! آزادی های انسانی ! وعطوفت دينی ! بعد از تامين منافع اقتصادی حضورپيدا ميکند؟ و ازکجا که همين حالا آن ارزشها درسياستهای « بوش » « کالين پاول » « رامسفلد و « کانداليزا رايت » به همين دلايل حضور نيافته باشند.

در مورد سوم بايد گفت که بی ترديد درعراق ديکتاتوری تک حزبی برقرار بود و صدام مرد خون آشامی بود اما مجوزحقوقی ايالات متحده در تغيير رژيم سياسی ديگرکشورها چه ميباشد؟ مگر در نخستين مادهء منشور سازمان ملل متحد در بخش مرام و اصول نخوانده ايم که : اتخاذ اقدامات جمعی موثربرای جلوگيری ازتهديدات برضد صلح و برکنارکردن آنها، و ازبين بردن هراقدام تهاجمی يا هر اختلال صلح به نحو ديگر، و عملی کردن تنظيم و تصفيهء مسالمت آميز اختلافات و با وضعيت هايی که جنبه بين المللی دارند و ممکن است صلح را برهم زنند ، برطبق اصول عدالت و حقوق بين المللی ـ ( بايد انجام شوند.)

ودر بند چهارم مادهء دوم آن منشور چنين ميخوانيم : اعضای سازمان درروابط بين المللی خود ، از توسل به تهديد و يا استعمال قوه خواه برضد تماميت ارضی ويا استقلال سياسی هرمملکت و خواه به هر نحوی ديگر که با مرامهای ملل متحد متباين باشد خود داری ميکنند.

از همين جا تهاجم بوش و شرکاء درتهاجم برعراق ازنظرمنشورسازمان ملل متحد و ضابطه های حقوق بين الدول عمومی عملی ناجايز و توجيه ناپذيرميباشد کما اينکه صدام بدترين آدم عالم بوده باشد. تغيير رژيم سياسی يک کشور دراختيار مردم آنست و هيچ ابرقدرتی حق ندارد که درمقام ولی ، وصی وقيم کشورهای کوچک زمام امورشانرا بدست بگيرد و نظام دلخواه خود را برآنها بقبولاند.

معنای ماهوی ، عاطفی و اخلاقی بهانهء سوم بوش و بلير بردو مورد ديگر ، می چربد. اين ماده به معنی نسخ و ابطال تمام ضابطه های حقوق جهانی ، دايربراحترام به حق حاکميت و استقلال ديگر کشورها می باشدو زور را جانشين « قاعده ء حق » ميکند. ازهمين جا«  ژاک شيراک» رئيس جمهور فرانسه در گرماگرم طرح بحران عراق درمحافل بين المللی گفته بود : حمله برعراق باعث شکست جامعهء جهانی خواهد شد!

ديگرجهان ما بعد ازحمله برعراق ، جهان ديگريست:

ـ  سازمان ملل متحد ديگر از اعتبار ساقط شده .

ـ در اتحاديهء اروپا شگاف عميقی ايجاد شده .

ـ سازمان ناتو دستخوش نفاق و شقاق شده

فضای اعتماد جهانی که حاصل قرنها تلاش و پيکار فلاسفه ، آزاديخواهان ، حقوقدانان ، هنرمندان و شعرا و نويسندگان بود به شدت غبار اندود و مکدر گرديده. و معنای کلی اين همه ضرر و زيان اين است که ازين پس ما جهان نا امن تر، آشفته تر و بحرانی تر خواهيم داشت، عليرغم اينکه جورج بوش ميکوشد تروريزم را با اعمال زور از بين ببرد و دموکراسی را چون مسهل يا قبض کشا ! به خورد ملتها بدهد.

به گمان من تمام اين اقدامات اهن سرد کوفتن ! است . تروريزم دراعماق اعتقاد و ايمان تروريستها ريشه دارد ، تا علل و اسباب اصلی آن با مدارا ، مساهله و تدوير علاج نشوند ، معلولها و مظاهر آن درمان پذيرنمی باشند. واقعيت های تلخ جهانی با طمع و ملاط تبليغ سطحی و تعمير آرمانشهر !

برای ملل و نحل تحت اشغال ، و زير پا شده از بين نميروند. جهان بيدار وهوشيارمعاصرچشم انتظار برخوردی منصفانه تر وعقلانی تر است.

نبايد تصور کرد که رهبری ايالات متحده ، انگليس و ديگر شرکای جرم اين مسايل را بهتر از ما و شما نميدانند. آنها با وقوف کامل ازين ماجراها و ماجراجويی ها ، خود را ناگزير ميبينند که پوست گربه را به رخسار بکشند ! و با پر رويی ، برسربرنامه های شان پافشاری نمايند.

حرف برسر تقسيم غنايم و درراس ، برسرسهميه بندی منافع نفت جهانيست. چنانکه ميدانيم نفت دريای شمال و ايالات متحده رو به اتمام است. اگر آن کشوربخواهد که منابع انرژی الاسکا ، را استخراج کند بخاطردشواری های اقليمی برايش گران تمام ميشود. فقط نفت خاورميانهء عربی وآسيای ميانه است که سرنوشت ژيوپوليتيک آيندهء جهان را تعيين ميکند و ديناسورهای عرصه های سياست را تحريص ميکند که به هرقيمت اين منابع را ازخود کنند و بحران های اقتصادی را در کشورهای شان جلو بگيرند. بنا ء اکنون سياست جاری کشورهای بزرگ صنعتی برمحورتسهيم منافع حاصل ازچاه های نفت می چرخد.

درضمن مشارکت شرکت های بزرگ ساختمانی امريکا در امر به اصطلاح بازسازی عراق خون تازه ء ديگريست دراندام و شراين آن کمپانی ها جاری می شود و احيانا آنها را احيا ميکند.

ازجانب ديگرتاسيس دولت های ليبرال و دموکراتيک در خاور ميانه ازسوی امريکا مضحکهء ديگريست که خبر ازبی خبری کامل ازروند ديموکراتيزه کردن کشورها ميدهد. دموکراسی نخست در اذهان و عقل شکل ميگيرد و بعد از آن درساختارهای اجتماعی راه بازميکند. اگرما چشم انتظار عامل جهانی باشيم بايد آن عامل نخست مشروعيت و تاريخيت خود را درمنطقه و يک کشور به اثبات برساند و بعد از آن با نظارت و جوارسازمان ملل متحد به مرحله تطبيق شود. نه اينکه کشوری را نخست به تل خاکستر تبديل کنند و بعد ازآن از جيب خودش هزينهء بازسازی آنرا بزور بستانند.

در حمله برعراق در اثبات ادعای ما همين بس که بلير و بوش بعد ازانهدام حکومت عراق فقط امنيت چاه های نفت را گرفتند و مابقی تاسيسات خدماتی و فرهنگی و اجتماعی ازگونه شفاخانه ها ، ادارات دولتی ، موزيم ها ، تاسيسات برق و آبزسانی را به غارتگران هبه کردند تا زمينه ای برای بازسازی ! فراهم شود و کرگس های اروپايی و امريکايی! بنام متخصص و کارشناس و معمار وعمله و فعله بر نعش عراق گردآيند و داوطلب عمران مجدد شوند.

طرفه اينکه هنگام چپاول موزيم ملی عراق دربغداد ، تانکهای امريکايی در چند متری دروازهء ورودی موزيم ايستاده بودند  و رئيس آن موزيم با التجاه از آنها ميخواهد که مانع چپاول غارتگران شوند و فرمانده پاسخ ميدهد : ما دستور نداريم که از موزيم ها محافظت کنيم!

بهتربود که ميگفت : ما آمده ايم که برای شما دموکراسی تحفه کنيم نه اينکه از موزيم ها و کتابخانه های تان محافظت کنيم!

در عراق سی کتابخانهء بزرگ و ارزشمند که معرف فرهنگ باستانی و اسلامی مردم بين النهرين بود به تاراج رفته اند و دموکراسی صادراتی و کذايی بوش و بلير حتی ارزش يک جلد کتابی را ندارد که در آن کتابخانه ها موجود بود چه رسد به آن گنجينه هايی گرانبهای بشری که درموزيم ملی عراق قرار داشت. ازهمين سبب مردان شجاع و فرهنگدوستی چون « مارتين سوليوان » ، « ريچارد لاينر»  و  « گری ويکن » مشاوران فرهنگی بوش استعفا دادند و گفتند : حکومت امريکا فقط نفت را دوست دارد و برای فرهنگ و تمدن ارزشی قايل نيست!

خلاصه اينکه امريکا از يک دموکراسی بزرگ به يک امپراتوری بزرگ لغزيده است . همانطور که اتحادشوروی ازکشور دوستدار زحمتکشان به يک امپراتوی تک حزبی سقوط کرد. آيا اين فواره ء گردنکش ومغرورتا کجا ميتواند اوج بگيرد ، تا فراسوی کاينات ، تا آسمان هفتم تا کجا؟

هرچه با تبختر و اعمال زوربلند تر برود ناگزيراست مطابق قانونمندی فزيک ازنقطه ای ، راه  بازگشت و سراشيب را پيش بگيرد و از اوج به حضيض بغلتد.

امريکا جز تمکين دربرابر حقوق جهانی و همبستر شدن با جريان عمومی رود بار انسانی راه نجات ندارد. انتخابات اخيرشهر داری های انگلستان که به شکست فاحش نخست وزير امريکا !! تونی بلير انجاميد سرآغاز اين کيفر تاريخ است . دير يا زود حزب جنگ افروز جمهوريخواه امريکا نيز به چنين سرنوشتی دچار خواهد شد.

امريکا تنها جورج دبليو بوش ، رامسفلد و کالن پاول نيست. جهان به مردان بزرگی درآن کشور چون جارج واشنگتن ، ابراهام لنکن ، ارنست همينگوی ، چاری چاپلين ، مارتين لوتر کنگ ، محمدعلی کلی و مايکل مور برندهء جايزه سينمايی اسکار امسال افتخار ميکند که در روز توزيع جوايز گفته است : آقای بوش ! شرمت باد ! ما ترفند نمی خواهيم. ما خود در زمان جعل حقايق بسر ميبريم . ما در سر زمينی زندگی ميکنيم که انتخابات ساختگی ، رئيس جمهور ساختگی را برميگزيند. ما در زمانی بسر ميبريم که مردی بنام رئيس جمهور ما را با دلايل دروغين و مجهول به جنگ ميکشاند.



بالا

بعدی * صفحة دری * بازگشت