ا ژدهــا زنـده ميشـود!

نامهء سرگشاده

(  به يا د بود وگراميداشت شهدای قيام 24 حوت1357 هرات )

 

به همه روشنفکران چپ، راست و ميانه رو افغانستان . 

 

خواهر و برادرِ هموطن!

 

قريب دونيم دهه ميشود که در افغانستان جنگ, خون ريزی وخواهر و برادرکشی ادامه دارد و همه ثروتهای مادی و معنوی افغانستان به خاک يکسان شده و نابود گرديده است.

آيا ميدانيد که آين فاجعه از کجا آغاز شد؟ از روزهای لعنتی هفت و هشتِ ثور. خدا اين ماه گا و را از ما بگيرد که جز بدبختی چيزی نمی آرد!

هفت ثور را چه کسانی بر اين ملت مظلوم تحميل کردند؟ حفيظ الله امين و رفقايش.

بيرحمی طالبان، زمين سوزی ، قتل عام ها و کشتارمردم بيگناه را که توسط اين لشکر ايله جاری چند سال قبل صورت گرفت ، همه بياد داريم. ولی شايد حافظهء تاريخی اکثر ما کوتاهی کند ويا فراموش کرده باشيم که 24سال پيش امين و باند فاشيست و جنايت کارش در حق اين ملت چه کردند؟ نويسندهء اين يادداشتِ مختصر يکی از جملهء ده ها و شايد هم صدها هزار زندانيان پلچرخی از نيمهء سال1357 تا سقوط رژيم امين هستم. نه در آنزمان ونه اکنون به هيچ حزب و گروپ سياسی تعلقيت رسمی نداشته و ندارم. حاظرم در هر محکمهء ملی وبين المللی ازتجارب و چشمديدهای خود برعليه اين گروه جنايت کار شهادت دهم.

زندان پلچرخی هيچ کمی از کمپهای نازيها نداشت. برای يک زندانی در آغاز صرف يک کمپل ميدادندو يک پِراهن تنبان مخصوص، يک چپلک پلاستيکی و روزانه نيم نان سيلو. هر زندانی را طور جداگانه روز يک بار جهت رفع حاجت تشناب میبردند. اگر زندانی يی مشکل ميداشت و به چند بار تشناب رفتن ضرورت پيدا ميکرد؛ مجبور بود، در سلول خودويا هم دراتاق خود(در اتاقهای عمومی  300 تا400 نفر در یک اتاق بزرک محبوس بودند) در حضور عام در خريطهء پلاستيکی رفع حاجت کند و آنرا باخود نگه داشته و روز بعدی در نوبت خود باخود بیرون برده و به بدر رفت بیاندازد. زندانيان را در هفتهء يک روز اجازهء به حويلی زندان برآمدن به شکل گروپی ميدادند تا لباسها و سر و صورت خود را با آب سردی ( در زمستان و تابستان) که توسط تانکرها بداخال زندان آورده ميشد بشويند، ولی هیچ کس حق نداشت با زندانی ديگرحرف بزند. گپ زدن با همديگر بزرگترين جرم بود وعواقب بدی درقبال داشت.آقای سيد عبدالله قوماندان عمومی محبس، همه قومندانان بلاکها، همه زندان بانان به شمول گل اغا ی دلگی مشر(عسکر) نيز حق داشت زندانی را هر وقت که دلش خواست حتی برای ساعت تيری هم که باشد، کتک زند،لت وکوب و اهانت کند، و حتی در مورد برخیها بیحرمتی های بدترنيز روا ميداشتند. خلاصه هرکاری که دلشان ميخواست مِکردند و

 ميتوانستند  . چون زندانيان سياسی در حقيقت بردگان ايشان بودند. هر شب نيز زندانيان را به نام آنکه آزاد شده اند، به اعدام گاه ها ميبردند وقراريکه بعدا معلوم شد، زنده زنده زير خاک ميکردند. خوب هموطن عزيز، شما خود قضاوت کنيد که آيا زندانهای هيتلری از زندانهای امين مخوف تر بودند؟ يابرعکس.

بيا دارم که بلاک ما(بلاک دوم پلچرخی) هر هفته نيمه خال ميشد و باز از نو پُر ميشد. در آن زمان فکر ميکرديم که اين آدمهای خوش بخت هستند که از زندان پلچرخی رها ميشوند و به خانه و کاشانهء خود بر ميگردند وبه حال خود افسوس ميخورديم. ولی بعد از رهايی از زندان دانستم که انها را مستقيمأ به پوليگونهای قوای چهار و پانزدهء زرهدار برد و اعدام کرده اند؛ چون چند تن از آشنايان و اقارب من پِش چشمم به اصطلاج از زندان خلاص شده بودند، ولی تا حال برنگشتند. اين آدمها از بهترين، تحصيل يافته ترين و گُل های سرسبد ودارايی معنوی چند قرنهء ملت افغان بودند. کدام گناهی را نيز مرتکب نشده بودند: نه برضد حکومت آنزمان جنگيده بودند، نه سلاح گرفته بودند و نه حتی مقالهء برضد ان حکومت نوشته بودند و نه شب نامهء پخش کرده بودند. فقط به عنوان مخالفين ذهنی و خيالی از خانه هایشان، محل کارشان و يا سرک عامه دستگير و زندانی شده بودند. شما خود قضاوت کنيد که آيا هيتلر و پول پوت چنِن کرده بودند؟ مسلمأ نه! آنها کسانيرا دستگير و اعدام ميکردند که اقلأ عملی يا تبليغی خلاف ايشان ميکرد.

گذشته از آن اين آقايون انقلابی حتی زندانيان زمان داوود خان رانيز که اکثرا به قول مشهور از گروه های اخوانی، شعله يی و ستمی بودند بدون هيچ دليلی اعدام کردند.( از جملهء زندانيان دوران محمد داوودخان صرف استاد سياف و چند تن انگشت شمار ديگر که شايد از اقوام و خويشاوندان امين بودند ويا شايد کدام رابطهء ديگری با امين داشتند زنده ماندند و بعد از 6جدی رها شدند.) تا آنکه يک تن از زندانيان زمان دائودخان از نهايت مجبوريت با چاقوی کوچکی به قوماندان بلاک دوم (احتمالا هم به سيد عبدالله قومندان عمومی محبس – دقيقا يادم نيست) حمله ميکند و او را زخمی ميسازد. همان شب که تاريخ دقيق آن يادم نيست بيش از چهارصد نفر زندانيان قبلی در صحن زندان تير باران شدند. آيا وحشی گری بيشتر از اين ميشود که زندانيان بيدفاع ر ا در سطح زندان ميکََُُُشند و از برجهای بلند زندان با ماشيدارها  بر آنها نشانه مِگيرند و به کشتار دسته جمعی آنها ميپردازند و خود کيف ميکنند! ما سایر زندانيان تا24 ساعت از سلول هاو اتاقهای خودحق جنبیدن را نداشتيم. فردايش زندان بانان بما گفتند که در وقت انتقال (برای اعدام کردن) به بيرون از زندان چند تن از آنها به پهره دارهای بلاک دوم حمله کردند و دو ميل تفنگ کارابين راگرفتند ، یعنی که زندانيان اين جنگ را آغاز کردندو بعدا جنگ آغاز شد ه از جانب زندانبانان امينی فتح شد. چه فثح بزرگی! ولی چند وقت بعد در داخل زندان معلوم شد که اين چيزی بيش از يک صحنه سازی برای اعدام زندانيان زمان محمد دائودخان نبوده است.و در روزهای بعدی اش قومندان محبس فعاليت سياسی خود را به نمايش ميگذارد و از عساکر و افسران محبس مظاهره را ضد زندانيان سياسی سازمان ميدهد؛ گرد هر بلاک ميگردند و چنين شعار ميدهند:" مرگ بر مرتجعين، مرگ بر خائنين، مونبزاخوانيان نه پريژدو، مونژ اشرافيان نپريژدو، مونژتنگ نظره ناسيوناليستان نه پريژدو، مونژ کين دوله افراطيان نپريژدو." وهمين طور نيز کردند. خانوادهء داوود خان و تمام اعضای کابينهء موصوف را بدون هيچ محاکمه و تحقيقی اعدام کردند، اکثريت شخصيتهای سیاسی و علمی،ادبی و اجتماعی کشور را نابود ساختند، اکثر معززين و بزرگان اقوام وقبايل کشور را از بين بردند، در زندان پلچرخی هزاران نفر را بنام اخوانی، شعلهء، سامايی، ستمی، پرچمی، مساواتی، ملتی و حتی خلقی زندانی و بعدا اعدام شدند. آنها حتی به رهبر موی سفيد و استاد خود نورمحمد ترکی نيز رحم نکردند وآن بيچاره را به فجيع ترين شکل کشتند. درتاريخ کمتر سابقه دارد ويا شايد هم هيچ سابقه نداشته باشد که اعلان فوتی کسی قبل از مرگش اعلام گردد.

خدا شاهد است که يک کلمه از روی بدبينی ويا تعصب نگفته ام. هرچه در بالا خوانديد همه اش حقيقت است. اگر غير آن باشد ، برادران و دوستانيکه چون من در زندان پلچرخی زندانی بوده اند، ميتوانند آنرا رد کنند. همه افغانها شاهد اند که اين باند تبهکار مردم هرات رادسته جمعی به دم توپ بستند، بر مردم باميان و هزاره حکم قتل عام رااعلام کردند،  کنرو اسمار و مردم بيگناه آنرا  به آتش کشيدند، مردمان چنداول کابل رابیرحمانه ودسته دسته تيزباران کردند، مردمان چيز فهم و روشنفکر بدخشان رادست و چشم بسته توسط هليکوپترها به دريای کوکچه ريختند،مردم غيور و دلير پکتيا و گرديز را بی مئابا به توپ بستند،وغيره وغيره. با لآخره امين بدست روسها ويا شايدکسان ديگری کشته شد. ولی سوال اساسی اينجاست که آيا امين به تنهايی اين همه جنايات را انجام داد؟ يا يک گروه؟ پس اعضای اين گروه يا باند جنايتکار حرفه ء تبهکار و کمونيست- فاشيست مشرب چه شدند و کجا رفتند ؟ بعضی از آنها در زمان حکومت ببرک کارمل و دکتور نجيب الله قرار معلوم در حاکميت بودند ولی شايد قدرت اجرائيه وی نداشتند، در زمان به کابل آمدن مجاهدين و حتی قبل از آن درزمان داکتر نجيب الله به حزب اسلامی اقای حکمتيار پِيوستند و حتی کودتای مشترک نمودند، برخی از ايشان در زمان طالبان تغيير نام دادند، ملا و طالب شدند و در جنايات طالبان کرام نيز شريک شدند. يک تعداد از سرشناس ترين ايشان به اروپا آمدند و صاحب حق پناهندگی سياسی ، حق اقامت دايمی و حتی موفق به کسب تابعيت کشورهای اروپايی شدند. دنيای عجيبی است! زندانيان ايشان بعدی پنج تا ده سال مستحق حق اقامت و پناهندگی در کشورهای اروپايی نميگردند، ولی اين آقايون زندان بان بمجرديکه به اروپا رسيد ند، ظرف دو تا سه ماه مستحق پنا هندگی سياسی و حق اقامت دايمی گرديدند. به عوض آنکه منحيث مجرمين و مرتکبين جنايات عليه بشريت به محاکم و دادگاه های بين المللی کشانيده شوند.ميترسم همانطوريکه روسها را فريب داده بودند، اروپايیها را نيرز فريب نکرده باشند!

شايد بعضی از دوستان و خوانندگان عزيز بگويند که در افغانستان طی صد سال و بالخصوص دوونيم دههء آخر همه حکومتها، احزاب و تنظيمهای دارای قدرت- چه درسطح کشور و يا در سطح محل- استبداد نموده اند و جنايات خورد و يا بزرگ را مرتکب شده اند. اگر همهء آنها به زندان و محاکمه کشانيده شوند ديگر بايد نيم کشور را محبس ساخت و جمعيت عظيمی از اتباع کشور را زندانی . اين نوع استدلال تا جايی درست است ، ولی بايد در اينجا یک مسئله را از ياد نبرد که در ز مان هر يکی ازين رژيمها قتل عام ها و برخوردهای خونين يا در جريان جنگ و نبردها مسلحانه صورت گرفته و يا بعدا جهت انتقام گيريهای متقابل. ولی در زمان امين نه جنگی مطرح بود ونه انتقام گيری متقابل . مردم و بخصوص روشنفکران و بزرگان اقوام و محلات را از خانه هايشان ميبردند و سربه نيست ميکردند . اگر چندی جنايت در هر هالتی جنايت است وبايد بی پرسش نماند ولی مسلمأ بايد ميان اعمال جنايتکارانه در ميدان جنگ و قتل عام و جنايات ضد بشری در حلت صلح فرق قايل شد. امين و گروپ وی به اعدام دسته جمعی مردم بي سلاح پرداختند؛ که مسلمأ جرم ايشان بالا تر از جرم مجرمين جنگی اسـت.

اما عجب تراز همه والقصه اينکه : امروز درسرويس خبری پشتوی بی.بی.سی شنيدم که آقایون "جليلی" و "آرين"  احزاب خود را بنامهای " دافغانستان د ملی یووالی غورحئنگ" و" دافغانستان متحده گوند" در کابل ثبت کردند. اين دو آقا از جملهء اولين رهبران احزاب و احزاب شان از شمار سه چهار حزب محدودرسمی( يکی هم حزب آقای سلطان محمود غازی یعنی حزب دربار شاهانهء قبلی وحزب ديگری بنام حزب جمهوری خواهان تحت رهبری آقی سنجر) رسمی و قانونی اند، که ميتوانند در انتخابات آينده شرکت کنند و حتی حق دارند از جريان  انتخبات نيز نظارت کنند. سوال اينجاست که آيا اين آقا يون از جملهء اعضای ازشد کابينه ، رهبران ارشد سياسی  و  حواريون گروپ امين ، نبودند؟ اگر ايشان از اعضای باند امين نيستند پس چه کسانی در گروپ ثروريستث و جوخهء اعدام امين شامل بودند؟ و مسئول آنهمه جنايات وقتل ها چه کسانی اند؟ ميترسم فردا حزب آقای سروری و آقای اقبال وزيری(قرار نشرات حکومت بعد از شش جدی رئيس امور سيآسی اردو و قوماندان گروپ موءظف به کشتن ترکی)  اعلان نگردد.

نميدانم اين سياست يک بام و دوهوا ی حکومت موءقت از کجا ناشی ميشود؟هنگامِکه آقای علومی حزب خود را اعلان کرد، همه جا را غوغا گرفت که کمونيستها باز ميخواهند بر سر قدرت بيايند و از جنايات ايشان حرف زده ميشد و حتی رئيس و معاون ستره محکمه و وزير عدليه طی صحبت ها  و اعلاميه هاآن حزب راغير قانونی و رهبران آن حزب را مستحق به محاکمه در دادگاه های ملی و بين المللی دانستند. ولی اکنون آب از آب تکان نميخورد وهمه  چُپ هستند. آيا آقای "علومی" سرخ تر و کمونيست تر از آقايون"جليلی" و "آرين" است؟  من نه طزفدار علومی هستم و نه از او دفاع ميکنم ولی يک مسئله حقيقت است که او يا عضو عادی و يا غضو کميته مرکزی ( شايد در قطار بيش از 200نفر) يک حزب در گشته بوده و بحيث افسر عاليرتبه(جنرال) قرار معلوم در قندهار مرتکب اعمال نادرستی شده است. در حاليکه اين آقايون اعضای رهبری و بيروی سياسی زمان امين اند. من بيچاره ، عامی و پياده ازين سياست بازيها راه خود را براستی گم کرده ام و نميدانم که اين چگونه سياستی است که افراد عادی طالب به گوانتانامه ميروند، ولی کادر های ارشد طالب در لويه جرگه طور انتسابی(در ظاهر بعضی شان طور انتخابی)  شرکت ميکنند و ميشود با وزيرخارجه، وزیر دفاع و برخی ديگری ازبه اصطلاح رهبران ميانه رو طالبان حکومت مشترک را ساخت. اعضای عادی يک حزب حق سربلند کردن راندارند، ولی به اعضای بيروی سياسی آن اجازهء فعاليت رسمی وحتی کنترل جريان انتخابات داده ميشود. به نظرمن همه روشتفکران افغانستان، چه چپ ، چه راست و چه ميانه ،چه اخوانی ، چه مجاهد،( جمعيتی، حزبی، وحدتی، حرکتی وغيره ) ويآ پرچمی، ستمی، خلقی،افغان ملتی،شعلهء،ملتی، گروه کاری، ساماِيی، سازايی ، سفزايی ،مساواتی، و غيره ، چه شاه پرست وچه جمهوريخواه، چه شيعه چه سنی، چه مذهبی و جه غير مذهبی ، چه مسلمان چه غير مسلمان( هندوها وسکهای افغان)همه مطابق به اصول دموکراسی حق فعاليت سياسی وتشکيل احزاب را دارندو ميتوانند در آبادانی کشور سهم بگيرند. بر عکس آن اگر همه اينها خدای نخواسته خائن خوانده شوند واز فعاليتهای سياسی محروم گردند ، از نسل گذشته کمتر کسی باقی مبماند و نسل نو هم نه بلديت با امور سياسی دارد و نه علاقمندی. ولی دو گروه که علاوه بر جنايت کار بودن فاشيست نيز بودند، و مسئوليت بخش عظيمی از قتل عامها ، زمين سوزيها و ويرانی کشور به دوش آنهاست نه بايدحق دخالت در سياست ورهبزی امور کشور را داشته باشند .و چون انها در عمل نشان دادند که کشور را بسوی تقابلهای قومی، انقطابهای ملی و نژادی سوق دادند.و به برتری نژادی، شوونيزم و فاشيزم متمايل اند باوجود آنکه از نقطه نظر ايدئولوژيک و فلسفی بسيار از هم فاصله دارند:

1- باند جنايتکار و کمونيست- فاشيست امين.

2- گروه جنايتکار ، مزدور،بنيادگرا و مذهبی- فاشيست طالبان.

بخاطر معلومات خوانندگان محترم بايد ياد آور شد که: که از ختم جنگ دوم جهانی و شکست نازی های هيتلری تا اکنون طرفداران انها مطابق به قوانين کشورهای اروپايی حق فعليت قانونی سياسی راندارند. يعنی فعاليت سياسی برای احزاب نازيست، فاشيست و نيوفاشيستی قانونا منع است. در افغانستان نيز بايد در مورد دو گروه بالا عين تصميم گرفته شود. چون فاشيستها مربوط به هر ملت، مملکت وِ دين ومذهبی باشند ، بازهم اعتقاد وعمل يک سان دارند و از يک ريشه و منشهء فکری آب ميخورند.

من در مورد اعضای پائين رتبهء اين دو گروه حرفی ندارم، آنها هموطنان عزيز وفريب خوردهء ما اند که بايد عفو گردند واز حقوق شهروندی بايد برخوردار باشند،ولی کادر رهبری و شناخته شده ءآنها بايد به محاکمه در دادگاه های ملی و بين المللی کشانيده شوند.

بــه همــه افراد،اشخاص، خانواده ها، احزاب و سازمانهائيکه در زمان حاکميت باند امين متضرر شده اند، و دوستان و عزيزان خود را از دست داده اند، لازمی و واجب است تا صدای خود را بلند کنند و حکومت افغانستان و مراجع بين المللی را وادار سازند تا اين عناصر بی عقيده، بي مسلک، جانی، قاتل و فاشيست رابه محاکمه بکشانند.  همين امروز زمان آن است. فردا دير خواهد بود چون ديده ميشود که اژدهای هفت سر فاشيزم دوباره در حال زنده شدن است و فاشيستهای رنگارنگ اين دشمنان سرزمين افغانستان و همه افغانهای سربلند، در زير يک چتر جمع مِشوند و خطر آن وجود دارد تا اينبار با ماسک دِگری( یکبار با ماسک کمونيزم و سوسياليزم، يکبار با ماسک اسلام و بنيادگرايی مذهبی و اين بار هم شايد با ماسک دموکراسی) وارد صحنه شوند و دوستان بين المللی افغانستان را بفريبند و کشور را باز به سوی فاجعهء ديگری سوق دهند. آيا ثمرهء  مبارزات،جهاد، مقاومت و شهادت مليونها افغان در طی 24 سال همين است که اين جنايتکاران حرفه يی دوباره بر صحنهء سیاسی کشور آورده شوند؟  حزبيهای( بخصوص خلقيها) مردم دوست و مجاهدين وطن دوست وهمه  سازمانها وتنظيمهای مربوط به روشنفکران شريف و وطندوست کشور، صفوف خود را ازين عناصر بد نام پاک نگه داريد.

                                           تا دير نشده  صدای اعتراض خود را بلند کنيد.

                                                  جنايتکاران را به محاکه بکشانيد ! 

 

                                                  با عرض حرمت- اسلام وعليکم

***

                                                          م. پا يـمـرد- مهاجر

                                                          15- ما رچ -2004

 

 کاپي ها به :

رئيس دولت اسلامی  انتقالی افغانستان

رئيس، معاون و اعضای ستره محکمهء د.ا.ا.افغانستان

 وزيـــر عــــدليــــهء د.ا.ا.افغانستان

رئيس کميُسيون حقوق بشز افغانستان

به رهبری همه احزاب ، سازمانها ،تنظيمها و نهضتهای سياسی افغانستان.

 

 

                                                 e-mail address: mpmuhajir@hotmail.com  


بالا

بعدی * بازگشت * قبلی